یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره ضرارة بن ضمره در مواجهه با معاویه

اختصاصی از یاری فایل تحقیق درباره ضرارة بن ضمره در مواجهه با معاویه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

ضرارة بن ضمره در مواجهه با معاویه

ضراره بن ضمره که از یاران و خواص امیر مؤمنان علیه السلام بود بر معاویه وارد شد و معاویه خواست که او را دستگیر کند و به قتل رساند اما چون زهد و تقوا اشتغال او به آخرت را دید صرف نظر کرد و خواست او را بیازماید، گفت: على را برایم توصیف کن. ضرار گفت: مرا معاف دار. گفت: تو را به خحق او سوگند مى‏دهم که او را توصیف کنى. ضرار گفت: حال که ناگزیرم، گویم: به خدا سوگند او بسیار دور اندیش و نیرومند بود، به عدالت سخن مى‏گفت و با قاطعیت فیصله مى‏داد. علم از جوانبش مى‏جوشید و حکمت از زبانش فوران داشت، از زرق و برق دنیا وحشت داشت و با شب و تنهایى آن مأنوس بود، آن بزرگوار ـ که درود خدا بر او باد ـ بسیار اشک مى‏ریخت و فراوان فکر مى‏کرد، لباس زبر و درشت و غذاى مانده فقیرانه را مى‏پسندید، در میان ما که بود مانند یکى از ما بود، اگر چیزى از او مى‏خواستیم مى‏پذیرفت و اگر از او دعوت مى‏کردیم قدم رنجه مى فرمود، با این همه که به ما نزدیک بود و ما را با خود نزدیک مى‏ساخت چندان با هیبت بود که در حضورش جرأت سخن گفتن نداشتیم.

آن بزرگوار ـ که درود خدا بر او باد ـ اهل دیانت را بزرگ مى‏شمرد و بینوایان را به خود نزدیک مى‏ساخت. نه نیرومند به باطل او طمع داشت و نه ناتوان از عدالتش نومید بود. به خدا سوگند یک شب به چشم خود دیدم که در محراب عبادت ایستاده بود ـ در وقتى که تاریکى شب همه جا را فرا گرفته و ستارگان غروب کرده بودند ـ و دست به محاسن گرفته بود و مانند مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون مصیبت زده مى‏گریست و مى‏گفت: اى دنیا، دیگرى را بفریب، آیا متعرض من شده‏اى و به من رو آورده‏اى؟ هیهات که من تو را سه طلاقه کرده‏ام و رجوعى در کار نیست، عمرت کوتاه، خطرت بزرگ و عیشت ناچیز است، آه ازتوشه اندک و سفر دراز و راه ترسناک!

سخن ضرار که به اینجا رسید اشک معاویه بى اختیار فرو ریخت و گفت: خدا رحمت کند ابو الحسن را، به خدا سوگند همین گونه بود که گفتى. اکنون اى ضرار بگو ببینم چگونه بر او اندوه مى‏برى؟ گفت: شبیه مادرى که فرزند عزیزش را در دامنش سر بریده باشند، که اشکش باز نمى‏ایستد و دردش پوشیده نمى‏ماند.

معاویه دستور داد که مال فراوانى به او دهند، او نپذیرفت و بازگشت در حالى که بر امیر مؤمنان علیه السلام ندبه مى‏کرد. (1)

بکاره هلالیه

عمر رضا کحاله گوید: وى از زنان عرب موصوف به شجاعت و دلاورى و فصاحت و شعر و نثر و خطابه بود، او در جنگ صفین از یاران على علیه السلام به شمار بود و در آنجا سخنرانیهاى پر شور حماسى مى‏کرد و مردان جنگى را تشویق مى‏نمود که بدون ترس و بیم در دریاى خروشان جنگ فرو روند. هنگام پیرى و فرسودگى به همراه دو خادم خود که بر آنها تکیه نموده بود عصا به دست بر معاویه وارد شد و بر وى به عنوان خلیفه سلام کرد. معاویه به نیکى او را پاسخ داد و اجازه نشستن


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره ضرارة بن ضمره در مواجهه با معاویه

تحقیق درباره امام رضا علیه السلام 20 ص

اختصاصی از یاری فایل تحقیق درباره امام رضا علیه السلام 20 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 25

 

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

مقدمه :

امام علی ‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت ورهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری رابر امام رواداشتند و سر انجام مامون عباسی ایشان رادرسن 55 سالگی به شهادت رساند.دراین نوشته به طور خلاصه, بعضی ازابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می نماییم.

نام ،لقب و کنیه امام :

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمدتقی علیه‌السلام امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند :" خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده اند و همینطور ( به خاطر خلق و خوی نیکوی امام ) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند".

یکی از القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد.جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش, بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی براین سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش " جنبه علمی امام " آمده است. این توانایی و برتری امام, در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات, کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.  

پدر و مادر امام :

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام ) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادرگرامیشان " نجمه " نام داشت.

تولد امام :

حضرت رضا (علیه السلام ) در یازدهم ذیقعده‌الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که :" هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم, صدای تسبیح و تمجید حق تعالی وذکر " لااله‌الاالله " رااز شکم خود می‌شنیدم, اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت" (2).

نظیر این واقعه, هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است, از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد, در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است. (3)

زندگی امام در مدینه :

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می پرداختنند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می نگریستند.تا قبل ازاین سفر با اینکه امام بیشترسالهای عمرش را درمدینه گذرانده بود, اما درسراسرمملکت اسلامی پِیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

امام در گفتگویی که با مامون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می فرمایند:" همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود واگرازکوچه های شهر مدینه عبورمی کردم, عزیرتراز من کسی نبود . مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او ر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره امام رضا علیه السلام 20 ص

فردوسی 1

اختصاصی از یاری فایل فردوسی 1 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 39

 

حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی

(حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند.

زندگی

در مورد زندگی فردوسی افسانه‌های فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرن‌های اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامه‌خوان‌ها مجبور شده‌اند برای زندگی او که مورد پرسش‌های کنجکاوانهٔ مردم قرار داشته است، داستان‌هایی سرِهم کنند

تولد

بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.

استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۲۹ شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ قمری می‌دانند:

بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت

نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت

[...]

فریدون بیداردل زنده شد

زمین و زمان پیش او بنده شد

و از این که فردوسی در سال ۳۸۷ پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه می‌گیرند او در حدود سال ۳۲۹ متولد شده است.

تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کرده‌اند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمی‌دانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.

نام او را منابع قدیمی‌تر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشته‌اند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بی‌ارزش می‌دانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بی‌بنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است. محمدامین ریاحی، از فردوسی‌شناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است. منابع کم‌ارزش‌تر نام‌های دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کرده‌اند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقب‌هایی که به «الدین» پایان می‌یافته‌اند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن می‌داند.

کودکی و تحصیل

پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که می‌توان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشته است. در نتیجه خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشته است و نیز تحصیلات مناسبی کرده است. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه می‌توان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبان‌های عربی و پهلوی نیز آشنا بوده است. به نظر می‌رسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشته است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).

جوانی و شاعری

کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده است. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند.

با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی می‌دانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفته‌اند که در دوران جوانی نیز شعر می‌گفته است و احتمالاً سرودن بخش‌هایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستان‌های اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشته است، شروع کرده است. این حدس می‌تواند یکی از دلایل تفاوت‌های زیاد نسخه‌های خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخه‌هایی قدیمی‌تری از این داستان‌های مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستان‌هایی که حدس می‌زنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستان‌های بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.

فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسب‌نامهاش (که به ظهور زرتشت می‌پردازد) به وجود شاهنامهٔ ابومنصوری که به نثر بوده است و منبع دقیقی در سرودن گشتاسب‌نامه بوده است پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیهٔ آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقی‌زاده حدس زده است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بوده است، رد شده است.) فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که از دوستان فردوسی بوده است و شاهنامهٔ ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمع‌آوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.

سرودن شاهنامه

مقاله اصلی: شاهنامهٔ فردوسی


دانلود با لینک مستقیم


فردوسی 1

تحقیق درباره ی فضل بن شاذان 18ص

اختصاصی از یاری فایل تحقیق درباره ی فضل بن شاذان 18ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

فضل بن شاذان

زندگی نامه

ابو محمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحب نظر، متکلم متفکر، مفسر حاذق، دانشمند شهیر عالم اسلام و مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى.

از جزئیات زندگى شخصى و تاریخ دقیق تولدش و... چندان آگاه نیستیم، نجاشى او را از طایفه ازد از قبیله‏هاى معروف عرب و پدرش را از شاگردان یونس بن عبد الرحمان شمرده است. (1) با توجه به روایاتى که فضل از امام رضا علیه السلام دارد مى‏توان تولد او را در حدود صدوهشتاد هجرى تخمین زد.

کشى مى‏نویسد: فضل در روستایى در حوالى بیهق بود که خبر خروج خوارج به او رسید براى فرار از چنگ آنان بار سفر بست و از آنجا گریخت در اثر فشار و سختى سفر بیمار شد و در سال 260 هجرى درگذشت. (2) بر قبر او در نیشابور گنبد و بارگاهى است و محل تردد و زیارت شیفتگان علم و ولایت است.

فضل در محفل پیشوایان معصوم

وى افتخار حضور و شاگردى چهار امام معصوم علیهم السلام را دارد. نجاشى مى‏گوید از امام جواد علیه السلام روایت دارد و شیخ طوسى نام او را در زمره یاران امام هادى و عسکرى علیمها السلام ذکر مى‏کند. (3) اگر چه نجاشى در روایت فضل از امام رضا علیه السلام تردید کرده لیکن روایات او در عیون اخبار الرضا علیه السلام (4) و من لا یحضره الفقیه (5) در علل شرایع و احکام، با تصریح «فضل‏» درآخر روایت‏به سماع وى از امام رضا علیه السلام جایى براى این تردید باقى نمى‏گذارد.

مقام فضل در نزد امامان معصوم

کتابى از فضل بن شاذان به دست امام حسن عسکرى علیه السلام رسید، امام با ورق زدن به مطالعه کتاب او پرداخته، فرمود: خدایش رحمت کند، اهل خراسان به منزلتش غبطه مى‏خوردند زمانى که فضل بین ایشان زندگى مى‏کرد. (6)

زمانى از فضل نزد امام عسکرى علیه السلام نامى برده شد، شایعه پراکنیهاى دشمن را پیرامون عقاید و شخصیت او براى امام مطرح کردند و از آن حضرت براى شفاى او دعا طلب کردند، امام علیه السلام فرمود: آرى بر فضل دروغ بستند، خداوند رحمتش کند، خداوند رحمتش کند. راوى مى‏گوید: هنگامى که به خراسان رسیدم فهمیدم در همان زمانى که در خدمت امام بودیم فضل از دنیا رفته بود.

پیامبران و پیشوایان معصوم براى هر کسى به اندازه عقل و فهم و درکش، از مطالب و معارف و حقایق پرده برمى‏دارند «انا معاشر الانبیاء نکلم الناس على قدر عقولهم‏» (8) ، روایت صدوق از فضل بن شاذان در علل شرایع و احکام بیانگر قوت فهم و حذاقت اوست که امام او را لایق دانسته و بسیارى از فلسفه احکام را در حدود بیست صفحه از سرتاسر فقه براى او گفته است.

گفتار دانشمندان در باره فضل

نجاشى رجال شناس بزرگ امامى در ستایش از فضل مى‏گوید: او ثقه و از بزرگان فقها ومتکلمان شیعه و در این طایفه داراى مقام و جلالتى است، وى مشهورتر از آن است که ما به توصیف او بپردازیم . و شیخ طوسى در این راستا مى‏نویسد: فقیه، متکلم، جلیل القدر. و کشى او را از عدول و ثقات برشمرده و در موارد زیادى به گفتار او در توثیق و تضعیف رجال به عنوان سندى اعتماد مى‏کند.

علماى دیگر نیز به اتفاق او را توثیق و از فقیهان عالى‏مقام و متلکمان سترگ به حساب آورده‏اند.

ابن ندیم درباره او مى‏نویسد: فضل بن شاذان رازى، خاصى و عامى است، شیعه او را از خود مى‏داند; از این رو نام او را در جمله دانشمندان شیعه بردم و حشویه او را از خود مى‏پندارد و کتابهایى دارد که با عقاید حشویه سازگار است. مانند: تفسیر، قرائات، سنن در فقه. فرزندش عباس نیز کتابهایى دارد. ابن ندیم ترتیب سور قرآن را در مصحف ابن مسعود و ابى بن کعب از فضل بن شاذان نقل مى‏کند و مى‏نویسد: فضل یکى از پیشوایان و امامان علوم قرآنى و قرائات است از این رو آنچه اوگفته بود بر آنچه خود دیدم ترجیح داده، نوشتیم.

شیخ طوسى در مقام نقد کلام ابن ندیم مى‏نویسد: گمان مى‏کنم ابن ندیم فضل بن شاذان نیشابورى را با فضل بن شاذان رازى از علماى اهل سنت اشتباه کرده است. این اشکال به مطالعه کتاب ایضاح فضل بن شاذان تایید مى‏شود که وى حشویه و تمام گروههاى غیر امامى را مورد نقد و انتقاد قرار داده است و در کتب شیعى نامى از عباس بن فضل بن شاذان به عنوان مؤلف یا راوى حدیث دیده نشده است.

اساتید و مشایخ فضل بن شاذان

از ویژگیهاى این مرد بزرگ، استادان زبردست و دانشمند وى هستند که در تعلیم و تربیت او سهم به سزایى داشته‏اند، فضل مى‏گفت: هشام بن حکم مدافع اسلام و ولایت از دنیا رفت و یونس بن عبدالرحمان جانشین او شد که با براهین محکم خود شبهات مخالفان دین را درهم کوبیده پاسخ مى‏داد، پس از او تنها جانشینش سکاک عهده‏دار این خدمت‏شد و او نیز دار فانى را وداع گفت و من با پنجاه سال سابقه شاگردى در محضر چنین بزرگانى در پست ایشان به انجام وظیفه مشغولم.

وى حدیث را از ابوثابت، حماد بن عیسى، صفوان بن یحیى، عبد الله جبلة، عبدالله بن الولید العدنى، محمد بن ابى عمیر، محمد بن سنان، محمد بن یحیى، یونس بن عبد الرحمان روایت مى‏کند. روایاتش در کتب اربعه به 775 روایت‏بالغ شده است.

تالیفات فضل

نجاشى مى‏نویسد:(کنجى) (کشى) براى فضل صد وهشتاد تصنیف گفته است وى نام حدود چهل تالیف او را ذکر مى‏کند و شیخ طوسى نیز در حدود سى تالیف از آثار او را یاد کرده است. به مقتضاى متکلم بودن فضل بیشتر تالیفاتش در رد و ابطال عقاید فرقه‏هاى دیگر است. همانند: کتاب النقض على الاسکافى فى تقویة الجسم; کتاب الرد على اهل التعطیل; کتاب الرد على الثنویة; کتاب الرد على محمد بن کرام; کتاب الرد على الفلاسفة


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره ی فضل بن شاذان 18ص

عمرو بن عبدود عامری از بنی لؤی از قبیله

اختصاصی از یاری فایل عمرو بن عبدود عامری از بنی لؤی از قبیله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

عمرو بن عبدود

عمرو بن عبدود عامری از بنی لؤی از قبیله‌ی قریش و از سوارکاران و شجاعان مشهور بود؛ به طوری که هیچ یک از جنگ‌جویان عهد جاهلیت به پای او نمی‌رسیدند. به او فارس یلیل می‌گفتند؛ یعنی کسی که با هزار سوار برابری می‌کند.

عمرو هرگز اسلام نیاورد و در جنگ خندق در مبارزه‌ی تن به تن با علی بن ابی طالب به قتل رسید. کشته شدن او علت اصلی شکست سپاه کفار و عقب‌نشینی آنان بود و اهمیت این مبارزه و نقش تعیین‌کننده‌ی آن، چنان بود که وقتی علی علیه السلام برای جنگ با عمرو عازم میدان نبرد شد، پیامبر فرمود:«برز الاسلام کله علی الکفر کله » (تمام اسلام در مقابل تمام کفر قرار گرفت)

پس از پیروزی علی علیه السلام نیز فرمود:« ضربة علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین» (ضربت علی در روز جنگ خندق (که با آن عمرو بن عبدود به قتل رسید) از عبادت جن و انس برتر است.) زیرا اگر ضربت آن روز علی نبود اسلام شکست می‌خورد و نابود می‌شد.

هر اندازه که کار بر مسلمانان سخت بود و با گذشت شبها و روزها مشکلتر مى‏شد به همان اندازه براى احزاب و لشکر دشمن نیز توقف بى نتیجه در آن سرزمین بخصوص که آن ایام با فصل زمستان و سرماى سخت مدینه هم مصادف شده بود بسیار کار سخت و طاقت فرسایى بود و بزرگان سپاه قریش و احزاب دیگر از اینکه با این همه تهیه وسایل جنگى و پیمودن این راه طولانى به خاطر وجود آن خندقى که پیش بینى آن را نکرده بودند نمى‏توانستند کارى انجام دهند بسیار رنج مى‏بردند فقط گاهگاهى از آن سوى خندق تیرهایى به سوى مسلمانان پرتاب مى‏کردند که از این طرف نیز بدون پاسخ نمى‏ماند و مسلمانان نیز پاسخشان را با تیر مى‏دادند،و گاهى حمله‏هاى شبانه از طرف ایشان صورت مى‏گرفت که از طرف پاسداران مسلمان که‏در برابر راههاى خندق پاسدارى مى‏کردند بخوبى دفع مى‏شد.

براى پهلوانان و سلحشورانى مانند عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابى جهل که به همراه این سپاه گران به مدینه آمده بودند تا انتقام کشتگان بدر و احد را از سربازان جانباز اسلام بگیرند و در طول راه میان مکه و مدینه ویرانى یثرب و نابودى کامل اسلام و پیروان این آیین مقدس را در سر پرورانده بودند، بسیار دشوار و ننگین بود که بدون هیچ گونه زد و خورد و کشت و کشتار و کارزارى به مکه باز گردند.

براى سران سپاه و بزرگانى چون ابو سفیان نیز که بمنظور جبران ننگ غیبت در بدر صغرى تصمیم به شکست قطعى جنگجویان مدینه گرفته بودند،بازگشت به این صورت موجب رسوایى و ننگ بیشترى مى‏شد،از این رو در یکى از روزها با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند به هر ترتیب شده راهى پیدا کنند و از خندق عبور کرده به این سو بیایند و با مسلمانان جنگ کنند،گروههاى مختلف به سردارى عمرو بن عاص،خالد بن ولید،ابو سفیان،ضرار بن خطاب و دیگران براى این کار تعیین شدند ولى هر بار با شکست رو به رو شده و نتوانستند کارى از پیش ببرند،تا سرانجام روزى عمرو بن عبدود با چند تن دیگر از سران جنگ مانند ضرار بن خطاب و هبیرة بن ابى وهب و نوفل بن عبد الله و عکرمة و دیگران بر اسبان خود سوار شده و لباس جنگ پوشیدند و اطراف خندق را گردش کرده و بالاخره تنگنایى پیدا کردند که عرضش کمتر از جاهاى دیگر بود،و بر اسبان خود رکاب زده و به هر ترتیبى بود خود را به این سوى خندق رساندند و اسبان را به جولان در آورده شروع به تاخت و تاز کردند،و براى جنگ مبارز و هماورد طلبیدند.

هیچ یک از آنان در شجاعت،شهرت عمرو بن عبدود را نداشت و سالخورده‏تر و با تجربه‏تر از وى در جنگها نبود،و بلکه به گفته اهل تاریخ در آن روزگار هیچ شجاعى در میان عرب شهرت عمرو بن عبدود را نداشت،و او را«فارس یلیل»مى‏نامیدند و با هزار سوار او را برابر مى‏دانستند،و از این رو مسلمانان نیز تنها از جنگ با او واهمه داشتند و گرنه همراهان او چندان ابهتى براى آنها نداشت.

براى پهلوانان و سلحشورانى مانند عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابى جهل که به همراه این سپاه گران به مدینه آمده بودند تا انتقام کشتگان بدر و احد را از سربازان جانباز اسلام بگیرند.

عمرو بن عبدود که توانسته بود خود را به این سوى خندق برساند و آرزوى خود را که جنگ در میدان باز با مسلمانان باشد برآورده سازد،با نخوت و غرورى خاص‏اسب خود را به جولان در آورده و مبارز طلبید.

دنباله ماجرا را راویان به دو گونه نقل کرده‏اند،در برخى از روایات است که چون على(ع)دید اینان خود را به این سوى خندق

 رسانده‏اند با چند تن از مسلمانان به میدان آمده و خود را به آن تنگنایى که عمرو بن عبدود و همراهانش از آن آمده بودند رساند و راه بازگشت را بر آنها بست و در نتیجه عمرو ناچار به جنگ گردید و مبارز طلبید و على(ع)به جنگ او آمد و او را به قتل رسانیدـبه شرحى که ذیلا خواهید خواند.

و در روایات زیادى که در سیره حلبیه و کتابهاى دیگر نقل شده چنین است که چون عمرو مبارز طلبید کسى جرئت جنگ با او نکرد جز على(ع) که برخاست و از رسول خدا(ص)اجازه گرفت تا به جنگ او برود اما پیغمبر به او دستور داد بنشیند،براى بار دوم عمرو بن عبدود مبارز طلبید و به عنوان سرزنش و استهزاء مسلمانان فریاد زد:

«این جنتکم التى تزعمون ان من قتل منکم دخلها»؟

]کجاست آن بهشتى که شما مى‏پندارید هر کس از شما کشته شود داخل آن بهشت شود؟

على(ع)دوباره از جا برخاست و از رسول خدا(ص)اجازه خواست به جنگ او برود و پیغمبر باز هم به او اجازه نداد و فرمود:بنشین که او عمرو بن عبدود است؟

عمرو در این بار رجزى خواند به صورت تعرض و ایراد و در حقیقت اندرزى‏توأم با توبیخ و ملامت بود و رجز این بود که گفت:

و لقد بححت من النداء بجمعکم هل من مبارز

و وقفت اذجبن الشجاع مواقف القرن المناجز

انى کذلک لم ازل متسرعا نحو الهزاهز

ان الشجاعة فى الفتى و الجود من خیر الغرائز

]یعنى صداى من گرفت از بس که فریاد زدم آیا مبارزى هست و در جایى که دل شجاعان بلرزد یعنى جایگاه هماوردان سخت نیرو ایستاده‏ام و من پیوسته به سوى جنگهاى سخت که پشت مردان را مى‏لرزاند شتاب مى‏کنم!به راستى که شجاعت و سخاوت در جوانمرد بهترین خصلتهاست[

در این بار نیز على(ع)برخاست و دیگرى جرئت این کار را نکرد و به تعبیر تواریخ مسلمانان چنان بودند که«کأن على رؤسهم الطیر»گویا بر سر آنها پرنده قرار داشتـکنایه از اینکه هیچ حرکتى که نشان دهنده عکس العملى از طرف آنان باشد دیده نمى‏شد.ـ

رسول خدا(ص) که چنان دید رخصت جنگ بدو داده فرمود: پیش بیا! و چون على(ع) پیش رفت حضرت زره خود را بر او پوشانید و دستار خویش بر سر او بست و شمشیر مخصوص خود را به دست او داد آن گاه بدو فرمود:پیش برو،و چون به سوى میدان حرکت کرد رسول خدا(ص)دست به دعا برداشت.

على(ع)اجازه خواست به جنگ او برود،پیغمبر فرمود:او عمرو است؟ على(ع)عرض کرد:اگر چه عمرو باشد!

رسول خدا(ص) که چنان دید رخصت جنگ بدو داده فرمود: پیش بیا! و چون على(ع) پیش رفت حضرت زره خود را بر او پوشانید و دستار خویش بر سر او بست و شمشیر مخصوص خود را به دست او داد آن گاه بدو فرمود: پیش برو،و چون به سوى میدان حرکت کرد رسول خدا(ص)دست به دعا برداشت و درباره او دعا کرده گفت:

«اللهم احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدمیه» . (16) ]خدایا او را از پیش رو و از پشت سر و از راست و چپ و از بالاى سر و پایین پایش محافظت و نگهدارى کن.

و در روایت دیگرى است که وقتى على دور شد،پیغمبر فرمود:

«لقد برز الایمان کله الى الشرک کله»

]براستى همه ایمان با همه شرک رو به رو شد![

و به هر صورت على(ع)بسرعت خود را به عمرو رسانده پاسخ رجز او را این گونه داد:

لا تعجلن فقد اتاک مجیب صوتک غیر عاجز

ذونیة و بصیرة و الصدق منجى کل فائز

انى لارجوان أقیم علیک نائحة الجنائز

من ضربة نجلاء یبقى صوتها عند الهزاهز


دانلود با لینک مستقیم


عمرو بن عبدود عامری از بنی لؤی از قبیله