یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مزار شیخ احمد جامی

اختصاصی از یاری فایل مزار شیخ احمد جامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

شیخ احمد جامی

شیخ احمد جامی از اولاد لیث بن جریر علی از اصحاب رسول اکرم و از اعراب عدرنانی بود که به حضرت ابراهیم می رسد . که در عربستان زندگی می کرد عده ای از این قبایل به ایران مهاجرت کردند و عده ای در کاشمر ساکن شدند .

در سال 440 این کودک پا به دنیا گذاشت او در جوانی خود اهل منکرات و شراب خواری و کارهای دگر بود ولی در همه حال روحیه ای قوی و پیشرفت زیادی داشت و با تفاوتی با جوان های دیگر داشت او در جوانی عاشق کبک بود و در 18 سالگی عاشق زنی شد احمد با عبور و پشت سر گذاشتن همه عشق های خود در نهایت به عشق نهایی یعنی عشق به خدا رسید شیخ احمد در سن 22 سالگی متحول شد و راه خدا را در پیش گرفت و توبه کرد . در مورد توبه کردن احمد چنین روایت است که یک شب شیخ احمد باید دوستان خود را به شراب دعوت می کرد ، وی رفت برای گردآوری شراب که به او صدای آمد که گفت : چرا این کار را انجام می دهی و بیا به سوی خداوند و احمد دگرگون شد و و برای رفیقان خود هم چند دانه کشمش برد و در آبی در کوزه ریخت و به دوستانش داد و وقتی که خوردند آنها به خداوند روی آوردند و توبه کردند .

شیخ احمد جامی برای مدتی از روستا خارج شد و در کوه های اطراف روستا به عبادت پرداخت و بعد از گذشت سالها به شهر آمد و تمامخمره هایی که در شراب خانه ها بود را شکست افرادی که شراب می فروختند از وی شکایت کردند و به دستور حاکم آن را به داخل استبلی انداختند بعد از مدتی گفتند که انگار است ها سر به آخور گذاشته و گریه می کند و حاکم دستور داد که شیخ احمد را از شهر بیرون کند تا کسی را نفرین نکند . اشاره به شعر حافظ و جام شکنی شیخ احمد :

حافظ مرید جام می است آری صبا برو وز بند و بندگی برسان شیخ جام را

بعد از مدت ها به او وحی شد که در جلوی تو نوری است اورا دنبال کن شیخ احمد این نور را دنبال کرد تا به منطقه ای به نام زام رسید در روستایی به نام بیزگ رفت و در کوه بیزک به خودسازی پرداخت در دامنه کوه مسجدی ساخت که به نام مسجدند و معروف است که نوری که دنبال او بود در همان مکان ناپدید شد و بعد از مدتی به شهر بوژگان رفت چون مذهب احمد سنی حنفی بود و مردم بوژگان شیعه اسماعیلی بودند با او مخالفت کردند و او شهر بوژگان را ترک کرد و به روستای معدآباد آمد و برای جنگ سلطان سنجر دعا کرد تا پیروز شود و پیروز شد و از آن پس با سلطان سنجر سلجوقی دوستی کرد و در آنجا ماند و سلطان سنجر به او ارادت زیادی یافت .

او در معد آباداز زنی به نام بی بی خدیجه خواست که باغش را وقف او کند آن زن هم در عوض او گفت تو مرا شفاعت کن که به بهشت بروم شیخ احمد هم یک نامه نوشت که زمانی که من مردم و اگر بهشتی بودم این زن را هم شفاعت می کنم و بعد از مرگ بی بی خدیجه نامه اکه خواسته بود در کفن وی بگذارند قرار دادند و او را در گوشه باغ دفن کردند . شیخ احمد جامی در سال 536 فوت کردند و در محوطه خانقاه ایشان را دفن کردند و این روستا به نام تربت احمد جام نام گرفت که بعد از 100 تا 150 سال بعد به تربت جام مشهور شد .

سنگی که در اول ورودی آرامگاه قرار دارد سنگ مرکب نام دارد این نام به دلیل این بود که شیخ احمد به روی آن می نشست و به شاگردان خود درس می داد بعد از فوت شیخ احمد جامی فرزندان او یک جامعه ای را تشکیل دادند که 900 سال به طول انجامید . به بازماندگان احمد جامی خواجه گویند گروه اصلی خواجه ها را فرزندان شیخ احمد جامی تشکیل می دادند و گروه دوم را کسانی که در اطراف احمد جامی کار می کردند خواجه نام داشت و به آخر اسم های خود پسوند احمدی گذاشتند مانند کلیدداراحمدی – محرراحمدی و ...

بعد ها که هر حکومتی ایرانی در تربت جام حاکم می شد آثاری در آرامگاه بنا می کردند و آرامگاه به صورت مجموعه ای از آثار تاریخی دوره های مختلف از سلجوقی تا حال درآمد.


دانلود با لینک مستقیم


مزار شیخ احمد جامی

دانلود مقاله وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

بسم الله الرحمن الرحیم

َاشهد ان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله. انا الله و انا الیه راجعون اللهم انت ربی و انا عبدک فیا سیدی و الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعد لک.

در زمانی که جهان در ظلمت فرو رفته بود و از نور دور شده بود در آن زمانیکه ارزشهای الهی و انسانی زیر پا گذاشته بود و جهان می رفت تا به ورطه نابودی سپرده شود و در آن زمانیکه ضد احکام اسلامی در جامعه ی انسانی رشد کرده و مردم از قوانین و ضابطه های اسلامی دور می شدند، سیدی از اهل قم روشن ضمیری از تبار رسول الله مردم را بحق دعوت نمود و آنها را به سوی آنچه از آنها گرفته شده بود سوق داد و این کاری آسان نبود بلکه با تحمل رنجهای و نثار جانهائی و ایثار مالهائی این سیدی که روزی بخاطر غربتش از کشور به کشوری دیگر تبعید شد و پیروزمندانه به وطن بازگشت و دولت اسلامی تعیین نمود و در آنوقتی که عده ای وابسته به شرق یا غرب ندای دموکراتیک و این سری الفاظ سر میدادند ........و سرور همان امام است فریاد برآورد فقط جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیادتر و نه یک کلمه کمتر و امت نیز گفتند لبیک، لبیک یا سیدی، جهانخواران تا اینچنین دیدند لرزه بر اندامشان افتاد و نقشه بعد از نقشه و توطئه بعد از توطئه علیه این نظام چیدند با براه انداختن جنگهای داخلی تر در شخصی و شخصیتهای اسلامی و حادثه های دیگری، همچون بمب گذاری در سطح کشور تحمیل نمودند جنگ عراق علیه ایران، یعنی جنگ کفر علیه السلام و غیره می خواستند انقلاب اسلامی را به اسلامی انقلابی و جمهوری اسلامی را به جمهوری دموکراتیک ملی تبدیل کنند"مکروا و مکروالله و الله خیر الماکرین" و این رموزی داشت 1- داشتن رهبر و امامی علی گونه 2- اعتصام به...... 3- بفرمان رهبر تشریک مساعی در انجام امور در سطح کشور 4- ایثار جان و مال در راه بارور شدن نبال نوپای جمهوری اسلامی و ما تاکنون به این نحو پیش رفته ایم و دریای خروشان انقلاب اسلامی در حین رشد ........ تمام جریانات باطل و تمام موانع رشد را یا هضم نمود و یا به ساحل پرت نمود با رموزی که ذکر شد الحمدالله و اکنون که حاکمیت با حزب الله است موقع حفظ دستاوردهائی که در طول این مدت با آن همه شهید و معلول و اسیر و مفقودالاثر و مجروح و آن همه خسارت مالی بر اثر بمبارانهای دشمنان داخلی و خارجی عاید این نظام حسینی شده است و اکنون وقت آنست که شعار (ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند، مکرامت بمیرد امام تنها بماند) را بمرحله شعور برسانیم و صدور صد در خط امام در صبر حرکت کنیم و فقط از او پیروی کنیم و در راه صادر نمودن انقلاب اسلامی به سرتاسر جهان کوشش کنیم تا انشاءالله موفق شویم و عزیزان بدانید که در راه باید همانگونهباشیم که سید الشهدا سپر چشمه ایران یعنی شهید مظلوم بهشتی فرمود که: ما اساقامت جاودانه تاریخ خواهیم ماند و هیچگاه ما به این مرحله نخواهیم رسید مگر اینکه به قول امام پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا آسیبی به مملکتمان نرسد. مواظب باشید با سرمشق قرار گرفتن در انجام مسئولیت ها و وظایف، نارضایتی درست نکنیم در این مورد رضای خداوند شرط است، اختلافات و دو دستگی ها را کنار بگذارید و بیائید همه برای رضای خدا از غرض ورزیها دست بردارید. دوستی بعضی از چیزها شما را گول نزند و بدانید که اگر ذره ای سستی یا بی تفاوتی بخرج دهیم خیانت کرده ایم به خون تمام شهدا و به رنج و زحمتهائی که دیگران برای پیاده شدن اسلام متحمل شده اند. جمله ای هم با کسانیکه هنوز یا بی تفاوت مانده اند یا به نحوی از انحاء و با اسلام مخالف کرده اند می خواهم بگویم شما را چه شده است آیا هنوز با این همه نصیحت ها و پند و اندرزهائیکه امام داده اند شما نفهمیده اید که حرکت به سیرت، و صورت غریبان عامل ترقی شما نیست آیا هنوز نفهمیده اید که فقط به شکم پرداختن فقط کار حیوانات است آیا هنوز نفهمیده اید که باید برای جمهوری اسلامی زحکت کشید تا بتوانیم در آینده نزدیک آبرومندانه و خدا پسندانه زندگی کنیم آیا هنوز منتظرید تا عده ای دیگر مشکلات را حل کنند، با هزار جان کندن و عده ای جنگ را به پیروزی برسانند و وضعیت عادی کشور را به حال اول باز گردانید و بعد بر سر سفره آماده بنشینید و با کمال فرصت طلبی سوء استفاده بکنید. و شما ای امت حزب الله تا به کی سکوت در برابر این همه خیانت و اینهمه کار شکنی آیا منتظر نشسته اید تا امام ا قلبی مجروح دوباره فرمانی در خصوص این خائنان صادر کند آیا در حکومت امام زمان (عج) ما در قبال خون این همه شهید ضمانت داده ایم که این حیوان صفتان در شهرهای ما براحتی بگردند و الله شهدا وظیفه خود دانستند به جنگ بپردازند شما هم موظفید در پشت جبهه این مسائل را با اعتصام به جبل الله حل کنید و یک سفارش دارم که سفارش همه ی شهدای انقلاب است، ای امت مبادا مانند کوفیان علی و حسین و حسین را تنها بگذارید باید همه این را به خودمان بقبولانیم که اگر همه کشته شویم امام باید بماند والا روزی خواهد آمد که یک نفر مانند حجاج ابن یوسف بر ما مسلط شود. و اما پدر و مادر: اگر چه من برای شما دوست داشتنی بودم و شما برای من، ولی اسلام و حفظ انقلاب اسلامی از همه ی ما مهمتر است همانطور که حسین ابن علی (ع) خودش را فدای اسلام نمود چون اسلام مهمتر بود. تنها سفارشم به شما این است که با اراده ی آهنین در خط امام حرکت کنید. کوچکتر ها را آنچه که اسلام می خواهد تربیت کنید و از هم اکنون که بچه اند دوستی اسلام و خدا و پیامبر و ائمه و امام امت و احکام اسلام را با گوشت آنها آمیخته کنید تا فردا خدمتگذاران خوبی برای اسلام باشید از همه دوستان و آشنایان و اقوام که ممکن است حقی بر گردن من داشته باشند خواهش می کنم برای رضای خدا اگر از نظر مالی طلبی دارند مطالبه کننده و اگر آنها گناهانی است که من مرتکب شده ام از قبیل غیبت ها، دروغ ها، تهمت، سوء ظن و غیره مرا ببخشند.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری

تحقیق در مورد وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری

اختصاصی از یاری فایل تحقیق در مورد وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

بسم الله الرحمن الرحیم

َاشهد ان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله. انا الله و انا الیه راجعون اللهم انت ربی و انا عبدک فیا سیدی و الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعد لک.

در زمانی که جهان در ظلمت فرو رفته بود و از نور دور شده بود در آن زمانیکه ارزشهای الهی و انسانی زیر پا گذاشته بود و جهان می رفت تا به ورطه نابودی سپرده شود و در آن زمانیکه ضد احکام اسلامی در جامعه ی انسانی رشد کرده و مردم از قوانین و ضابطه های اسلامی دور می شدند، سیدی از اهل قم روشن ضمیری از تبار رسول الله مردم را بحق دعوت نمود و آنها را به سوی آنچه از آنها گرفته شده بود سوق داد و این کاری آسان نبود بلکه با تحمل رنجهای و نثار جانهائی و ایثار مالهائی این سیدی که روزی بخاطر غربتش از کشور به کشوری دیگر تبعید شد و پیروزمندانه به وطن بازگشت و دولت اسلامی تعیین نمود و در آنوقتی که عده ای وابسته به شرق یا غرب ندای دموکراتیک و این سری الفاظ سر میدادند ........و سرور همان امام است فریاد برآورد فقط جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیادتر و نه یک کلمه کمتر و امت نیز گفتند لبیک، لبیک یا سیدی، جهانخواران تا اینچنین دیدند لرزه بر اندامشان افتاد و نقشه بعد از نقشه و توطئه بعد از توطئه علیه این نظام چیدند با براه انداختن جنگهای داخلی تر در شخصی و شخصیتهای اسلامی و حادثه های دیگری، همچون بمب گذاری در سطح کشور تحمیل نمودند جنگ عراق علیه ایران، یعنی جنگ کفر علیه السلام و غیره می خواستند انقلاب اسلامی را به اسلامی انقلابی و جمهوری اسلامی را به جمهوری دموکراتیک ملی تبدیل کنند"مکروا و مکروالله و الله خیر الماکرین" و این رموزی داشت 1- داشتن رهبر و امامی علی گونه 2- اعتصام به...... 3- بفرمان رهبر تشریک مساعی در انجام امور در سطح کشور 4- ایثار جان و مال در راه بارور شدن نبال نوپای جمهوری اسلامی و ما تاکنون به این نحو پیش رفته ایم و دریای خروشان انقلاب اسلامی در حین رشد ........ تمام جریانات باطل و تمام موانع رشد را یا هضم نمود و یا به ساحل پرت نمود با رموزی که ذکر شد الحمدالله و اکنون که حاکمیت با حزب الله است موقع حفظ دستاوردهائی که در طول این مدت با آن همه شهید و معلول و اسیر و مفقودالاثر و مجروح و آن همه خسارت مالی بر اثر بمبارانهای دشمنان داخلی و خارجی عاید این نظام حسینی شده است و اکنون وقت آنست که شعار (ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند، مکرامت بمیرد امام تنها بماند) را بمرحله شعور برسانیم و صدور صد در خط امام در صبر حرکت کنیم و فقط از او پیروی کنیم و در راه صادر نمودن انقلاب اسلامی به سرتاسر جهان کوشش کنیم تا انشاءالله موفق شویم و عزیزان بدانید که در راه باید همانگونهباشیم که سید الشهدا سپر چشمه ایران یعنی شهید مظلوم بهشتی فرمود که: ما اساقامت جاودانه تاریخ خواهیم ماند و هیچگاه ما به این مرحله نخواهیم رسید مگر اینکه به قول امام پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا آسیبی به مملکتمان نرسد. مواظب باشید با سرمشق قرار گرفتن در انجام مسئولیت ها و وظایف، نارضایتی درست نکنیم در این مورد رضای خداوند شرط است، اختلافات و دو دستگی ها را کنار بگذارید و بیائید همه برای رضای خدا از غرض ورزیها دست بردارید. دوستی بعضی از چیزها شما را گول نزند و بدانید که اگر ذره ای سستی یا بی تفاوتی بخرج دهیم خیانت کرده ایم به خون تمام شهدا و به رنج و زحمتهائی که دیگران برای پیاده شدن اسلام متحمل شده اند. جمله ای هم با کسانیکه هنوز یا بی تفاوت مانده اند یا به نحوی از انحاء و با اسلام مخالف کرده اند می خواهم بگویم شما را چه شده است آیا هنوز با این همه نصیحت ها و پند و اندرزهائیکه امام داده اند شما نفهمیده اید که حرکت به سیرت، و صورت غریبان عامل ترقی شما نیست آیا هنوز نفهمیده اید که فقط به شکم پرداختن فقط کار حیوانات است آیا هنوز نفهمیده اید که باید برای جمهوری اسلامی زحکت کشید تا بتوانیم در آینده نزدیک آبرومندانه و خدا پسندانه زندگی کنیم آیا هنوز منتظرید تا عده ای دیگر مشکلات را حل کنند، با هزار جان کندن و عده ای جنگ را به پیروزی برسانند و وضعیت عادی کشور را به حال اول باز گردانید و بعد بر سر سفره آماده بنشینید و با کمال فرصت طلبی سوء استفاده بکنید. و شما ای امت حزب الله تا به کی سکوت در برابر این همه خیانت و اینهمه کار شکنی آیا منتظر نشسته اید تا امام ا قلبی مجروح دوباره فرمانی در خصوص این خائنان صادر کند آیا در حکومت امام زمان (عج) ما در قبال خون این همه شهید ضمانت داده ایم که این حیوان صفتان در شهرهای ما براحتی بگردند و الله شهدا وظیفه خود دانستند به جنگ بپردازند شما هم موظفید در پشت جبهه این مسائل را با اعتصام به جبل الله حل کنید و یک سفارش دارم که سفارش همه ی شهدای انقلاب است، ای امت مبادا مانند کوفیان علی و حسین و حسین را تنها بگذارید باید همه این را به خودمان بقبولانیم که اگر همه کشته شویم امام باید بماند والا روزی خواهد آمد که یک نفر مانند حجاج ابن یوسف بر ما مسلط شود. و اما پدر و مادر: اگر چه من برای شما دوست داشتنی بودم و شما برای من، ولی اسلام و حفظ انقلاب اسلامی از همه ی ما مهمتر است همانطور که حسین ابن علی (ع) خودش را فدای اسلام نمود چون اسلام مهمتر بود. تنها سفارشم به شما این است که با اراده ی آهنین در خط امام حرکت کنید. کوچکتر ها را آنچه که اسلام می خواهد تربیت کنید و از هم اکنون که بچه اند دوستی اسلام و خدا و پیامبر و ائمه و امام امت و احکام اسلام را با گوشت آنها آمیخته کنید تا فردا خدمتگذاران خوبی برای اسلام باشید از همه دوستان و آشنایان و اقوام که ممکن است حقی بر گردن من داشته باشند خواهش می کنم برای رضای خدا اگر از نظر مالی طلبی دارند مطالبه کننده و اگر آنها گناهانی است که من مرتکب شده ام از قبیل غیبت ها، دروغ ها، تهمت، سوء ظن و غیره مرا ببخشند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری

مفاهیم رند و رندى در غزل حافظ ( احمد شاملو ) 45 ص

اختصاصی از یاری فایل مفاهیم رند و رندى در غزل حافظ ( احمد شاملو ) 45 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 47

 

مفاهیم رندورندى در غزل حافظ

این داستان ساختگى یا واقعى را اگر نه همه دست‏کم خیلى‏ها شنیده‏اند. به طور مقدمه عرض کنم که حاج‏میرزا آقاسى‏علاقه مفرطى به آبادانى داشت و آن‏طور که خانم ناطق در کتابى راجع به او نشان مى‏دهد،بخش اعظم املاک خالصه دولتى ایران مرهون کوشش‏هاى خستگى‏ناپذیر او بوده. املاکى که پس از او به تیول چاپلوس‏ها و بادمجان‏دور قابچین‏هاى دربارى داده شده و غالباً از میان رفت. البته احداث آبادى و توسعه کشت و زرع هم در درجه اول لازمه‏اش تامین آب است و مهم‏ترین راه تامین آب هم حفر قنات. و حاج میرزا آقاسى هر جا که شرایط ارضى را براى احداث قنات مساعد مى‏دید بى‏درنگ چاه‏کن و چرخچى و خاک‏بیار و خاک‏ببر مى‏فرستاد و ترتیب کار را مى‏داد.

حالا بگذارید تا به نقل آن داستان برسیم بر اثبات نظرى که در جلسه سیرا )CIRA( عرض کردم و گفتم : «این نمونه‏ها را مى‏آورم تا نشان بدهم چه حرام‏زاده‏هائى بر سر راه قضاوت‏هاى ما نشسته‏اند که مى‏توانند به افسونى دوغ را دوشاب و سفید را سیاه جلوه بدهند»، دست به نقد یک نمونه خیلى زنده دیگر هم اضافه کنم. یعنى همین تجربه تاریخى حاج میرزا آقاسى را.

این شخص یکى از بدنام‏ترین صدر اعظم‏هاى تاریخ است. برایش انواع و اقسام لطیفه‏ها ساخته‏اند که مثلا یکیش قضییه معروف گاومیش اوست. برایش انواع و اقسام هجویات به هم بافته‏اند که نمونه‏اش این رباعى است:

نگذاشت به مُلک شاه حاجى دِرمى

شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمى‏

نه خاطر دوست را از آن آب نَمى

نه بیضه خصم را از آن توپ غمى

خانم ناطق در تحقیقاتش به نکته عجیبى رسیده. او در کتابش نشان داده که مساله به کلى چیز دیگرى بوده و قضیه از بیخ و بُن صورت دیگرى داشته و حقیقت این است که حاج میرزا آقاسى را دشمنان نابکارش از طریق منفى جلوه دادن اقدامات کاملا مثبت و خیرخواهانه او بدنام و لجن‏مال کرده‏اند. به همین رباعى که خواندم توجه کنید: آقاسى با دو نیت به آبادى و زراعت و فعالیت‏هاى کشاورزى اقدام مى‏کرده و در این تلاش به هیچ رو نفع مادى خودش را منظور نداشته. نیّتش گسترش و ایجاد املاک خالصه دولتى بود که سود دوگانه‏ئى داشت: یکى تامین خوراک مردم، یکى افزایش درآمد دولت. و فراموش نکنیم که در آن روزگار تولیدات کشور تقریباً فقط منحصر بود به محصولات کشاورزى. با تولید گندم توسط دولت و تامین نان مردم جلو اجحاف زمیندارها و مالکان بزرگ گرفته مى‏شد که مشتى دزد و دغل و گرگ‏هاى چشم‏و دل گرسنه بى‏رحم و عاطفه بودند و تا مى‏دیدند سال کم آبى و کم بارانى است گندم‏شان را ته انبارها قایم مى‏کردند قحطى مصنوعى راه مى‏انداختند تا کارد به استخوان مردم برسد و قیمت گندم به چندین ده برابر قیمت واقعیش سربزند.

خُب، پس با ایجاد و گسترش شبکه‏ئ خالصه‏هاى دولتى مى‏شد روزى جلو این کنه‏ها را گرفت. پى‏آمدهاى دیگر این کار هم روشن است و به توضیح زیادى نیاز ندارد، مثلا تثبیت نرخ کلیدى غله و از آنجا تثبیت نرخ دیگر کالاها. سود دوم این کار افزایش درآمد دولت و خزانه بود. دولت که درآمد داشته باشد چشمش به دست مردم و دستش به کیسه ملت نمى‏ماند که هر روز کمرش را زیر بار مالیات‏ها و عوارض جورواجور خمیده و خمیده‏تر کند. پس وقتى شرف‏فروش قلم به مزدى برمى‏دارد مى‏بافد و مى‏پراکند که: «نگذاشت به مُلک شاه حاجى درمى/ شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمى»، رو راست لجن‏پراکنى مى‏کند.

براى رسیدن به نتیجه نامردانه‏ئى که مى‏خواهد بگیرد عمل مثبتى را به کلى منفى جلوه مى‏دهد. تاریخ جعل مى‏کند. در ذهن من و شما این قضاوت نادرست را رسوخ مى‏دهد که این مرد پول خزانه دولت را برداشت خرج قنات و باغ و ده کرد جورى که دو پول سیاه ته خزانه باقى نماند. و بناچار این نکته تلویحى را هم که آشکارا در رباعى نیامده به ذهن خواننده یا شنونده رسوب مى‏دهد که حاجى ِطمعکار ِچشم گشنه همه این قنات‏ها و دهات و آبادى‏ها را براى شخص خودش مى‏ساخته.

داستان توپ‏ریزى او هم که بى‏بروبرگرد درش غلو کرده‏اند این بود که ایران مى‏بایست تدارکات نظامى قوى و مستقل داشته باشد. حاجى قطعا باید تجربه شوم چند سال پیش از آن را بسیار جدى گرفته باشد. در زمان فتحعلى شاه به چشم خود دیده بود که توسل به کشورهاى دیگر که بیایند ما را در جنگ با روسیه تقویت نظامى کنند چه فجایعى به بار آورد و چه‏طور منجر به از دست رفتن پانصد هزار کیلومتر مربع از خاک مملکت شد. تقویت بنیه دفاعى کشور با سلاح‏هائى که ساخت خود کشور باشد چنین بد است؟ - توپخانه مهمترین رسته نظامى آن دوره بود که به هیچ شکلى نمى‏شد دست کمش گرفت. شما شرح بسیارى از جنگ‏ها را که بخوانید مى‏بینید در آنها ارتشى به مراتب قوى‏تر و کارآزموده‏تر از حریف، کارش به شکست انجامیده تنها به این دلیل که تعداد توپ‏هایش کم‏تر از تعداد توپ‏هاى حریف بوده. حاجى با چشم‏هاى خودش دیده بود که فقط با تفنگ سرپُر نمى‏شود حدود و ثغور مملکت را حفظ کرد. آذربایجانى‏ها اسم تفنگ‏هائى را که قشون عباس میرزا پدر محمد شاه - مى‏خواست با آنها جلو تجاوز قشون تزار را بگیرد گذاشته بودند «تفنگ‏دایان دولدوروم». جمله‏ئى است اسمى، و به ترکى، و معنیش «تفنگ ِوایسا پُرش کنم» است. تفنگ‏هائى که وقتى خالیش کردى باید دَبه باروتت را از کمر واکنى، باروت پیمانه کنى از سُمبه را از بغل تفنگ بکشى نمد را به قدر کافى توى لوله روى باروت بکوبى، بعد چارپاره سُربى بریزى و باز نمد بتپانى و دوباره سمبه‏کوبى کنى و دست‏آخر چاشنى سر پستانکش بگذارى. و همه این‏ها هم کارى نبود که با دستپاچگى و به‏طور سَرسَرى و از روى بى‏دقتى بشود انجام داد: چون اگر باروت کم مى‏شد تیر به نشانه نمى‏رسید و اگر چارپاره زیادتر مى‏شد لوله تفنگ مى‏ترکید کار دستت مى‏داد. و خب، در این فاصله سرباز طرف مقابل یا در رفته بود یا با تفنگ تَه‏پُرش چند تا گلوله کله قندى شیک نذرت کرده بود. مگر اینکه


دانلود با لینک مستقیم


مفاهیم رند و رندى در غزل حافظ ( احمد شاملو ) 45 ص

جلال آل احمد

اختصاصی از یاری فایل جلال آل احمد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

تراجمی از زندگی و تحولات فکری جلال آل احمد

 

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

 

جلال آل احمد اسمی که در تاریخ معاصر ایران در جای جای عرصه های ادبیات، سیاست و فرهنگ و مبارزه و انقلاب دیده می شود.

جلال آل احمد متولد سال 1302 تهران است. پدر او سید احمد آل احمد از علمای طراز اول معاصر شهید مدرس بوده است.

او خود می گوید:

در خانواده ای روحانی (مسلمان-شیعه) بر آمده ام و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهر هام در مسند روحانیت مردند. و حالا برادر زاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانیند و این تازه اول عشق است .

نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 . بی اغراق سر هفت تا خواهر آمده ام. که البته هیچ کدامشان کور نبودند. اما جز چهار تاشان زنده نماندند .کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتیکه وزارت عدلیه (( داور)) دست گذاشت روی محضر ها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. (1)

جلال در خانواده ای رشد و نمو که توسط رضاخان پهلوی و اصلاحات غربی او هر روز عرصه بر آن تنگ تر می شد. همانطور که دیگر مذهبی ها و روحانیون را مخصوصا بعد از شهادت مدرس به کنج انزوا رانده بود.

جلال در این دوره رشد می کند و با ناباوری شرایط اجتماعی را درک می کند که در آن روحانیت هیچ جایگاه قابل توجهی نداشت. و یا در حال از دست دادن موقعیتش بود.

دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: (برو بازار کار کن) تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم اما دارلفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم . روز ها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل ... و شبها درس. و با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگذاری سیم کشی های متفرق. بر دست « جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهر هام که اینکاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد. و توشیح « دیپلمه» آمد زیر برگه وجودم- در سال 1322- یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب که جوانکی با انگشتری عقیق و دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور قوی نیروهای اشغال کننده را. (2)

در این دوره جلال با تمهیدات پدر عازم سفر به نجف برای ادامه تحصیلات دینی می شود. اما در این سفر که بیش از دوماه طول نکشید جو خشک و مقدس مآب حاکم بر حوزه علمیه آن روز نجف او را کلا از دین و دینمداری زده کرد و او بدون انگشتری عقیق و در حالی که گرایشات شیعی اش را کنار گذاشته بود از نجف به تهران بر می گردد.(3)

جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. و معلم شدم. 1326. در حالیکه از خانواده بریده بودم وبا یک کراوات و یکدست لباس نیم دار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش.

سه سالی بود که عضو حزب توده بودم. سالهای آخر دبیرستان با حرف و سخنهای احمد کسروی اشنا شدم و مجله « پیمان» و بعد « مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجله « دنیا» و مطبوعات حزب توده ... و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم« انجمن اصلاح». کوچه انتظام، امیریه. و شبها در کلاسهایش مجانی فنارسه درس میدادیم و عربی و آداب سخنرانی. و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مامور یکیشان بودیم و سرکشی میکردیم به حوزه ها و میتینگهاشان ... و من مامور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پسقلعه و کلک چال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل ... تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن « امیر حسین جهانبگلو» بود و «هوشیدر» و «عباسی» و «دارابزند» و «علینقی منزوی» و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم « عزاداریهای نامشروع» که سال22 چاپ شد و یکی دو قران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاریهای مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. اینرا بعد ها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهایی نوشته بودم در حوزه تجدید نظر های مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد.(4)

اگر چه فعالیت های اجتماعی را جلال از دوران دبیرستان آغاز کرده بود اما فعالیت جدی اجتماعی و سیاسی او در زمان بعد از جنگ دوم در قالب حزب توده آغاز شد.


دانلود با لینک مستقیم


جلال آل احمد