یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

گناه

اختصاصی از یاری فایل گناه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 130

 

3. محضرهایى که از احترام ویژه‏اى برخوردارند

همان طور که گفته شد:محترم بودن محضر حاضر و لزوم احترام آن منوط به‏چیزى نیست، بلکه نفس حضور او-هر کس که باشد-چنین اقتضایى دارد.

اکنون سخن ما این است که اگر فردى که در محضر او هستیم شخص خاصى‏باشد، مثلا داراى پست و مقامى، یا وصفى از اوصاف کمالى باشد، حکم مزبورتشدید مى‏شود و به اقتضاى فطرت، احترام آن محضر، لازم‏تر و واجب‏تر است.در این جا براى روشن‏تر شدن مطلب به برخى موارد اشاره مى‏شود:

الف)محضر فرد کامل

از جمله مواردى که محضر از احترام فوق العاده‏اى برخوردار است و هتک‏حرمت آن قباحت‏بیشترى دارد، محضر فرد کامل است;بدین معنا که محضرشخص کامل نزد شخص ناقص، محترم‏تر و هتک حرمت آن قبیح‏تر است;مثلااگر شما در یکى از فنون، حظ و بهره‏اى داشته باشید و اتفاق بیفتد که در محضرشخصى حاضر شوید که ورود وى و تخصصش در آن فن از شما بیشتر بوده بلکه‏سر آمد همه باشد، آیا محضر او را محترم نمى‏شمارید؟آیا به خود اجازه مى‏دهیدکه در حضور او عملى یا سخنى که موجب هتک حرمت آن محضر است انجام‏دهید؟

بى‏شک محضر او را محترم شمرده و از هتک حرمت ایشان پرهیز مى‏کنید.فطرت شما به شما حکم مى‏کند که اى ناقص!حرمت محضر کامل را هتک مکن‏و آن را محترم بشمار.

بنابر این، باید از کسى که مى‏گوید:من نمى‏توانم گناه نکنم.پرسید:آیاخداوند را کامل مى‏دانى یا خیر؟اگر بگوید:خیر، سخنى را که تمام خدا پرستان‏در بطلان آن متفقند بر زبان آورده است، و اگر بگوید:آرى، باید از او پرسید:این‏خداوندى که به اعتراف خودت کامل است، آیا بر جمیع احوال و کردار و گفتار تومطلع و ناظر و حاضر است‏یا خیر؟اگر بگوید:خیر، باز بر خلاف همه الهیون‏سخن گفته است، و اگر بگوید:آرى، باید از وى پرسید:آیا خود را در مقابل‏خداوند کامل، ناقص مى‏دانى یا خیر؟اگر بگوید:نه، من نیز مانند او کامل‏هستم، باز هم بر خلاف ضرورت سخن رانده است و اگر بگوید:آرى، خود راناقص مى‏دانم، باید بدو گفت:اى آن که به نقص خود و کمال خداوند معترفى واو را بر خود ناظر و خود را در محضر او مى‏دانى و به حکم فطرتت محضر کامل‏را براى ناقص محترم مى‏شمارى، چرا ادب محضر کامل را مراعات نمى‏کنى واز ارتکاب امور خلاف شؤون او پروایى ندارى؟چرا با فطرت خویش در افتاده وبر خلاف اقتضاى آن عمل مى‏کنى؟

ب)محضر عالم

یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام بیشترى برخوردار است، محضرعالم است.محضر عالم براى شخص جاهل محترم‏تر و هتک حرمت آن قبیح‏تراست;اگر عالم و جاهل هر دو در یک محضر اجتماع کنند، جاهل در حضورعالم دست از پا خطا نمى‏کند و جانب رضایت او را رعایت مى‏کند.حال با توجه به این مطلب، باید از کسى که به گناه تن مى‏دهد، پرسید:آیاخداوند را عالم نمى‏دانى که محضرش را حرمت نمى‏نهى؟یا این که او را اصلاحاضر محسوب نمى‏کنى که بى‏حساب و کتاب، به هر عملى دست مى‏زنى؟و یااین که محضر عالم و حاضر را محترم نمى‏دانى که از ارتکاب هر گناهى فروگذارى‏نمى‏کنى؟

هر یک از امور مزبور مستلزم محذورى است;زیرا امر اول و دوم مستلزم‏امرى هستند که همه خدا پرستان آن را انکار مى‏کنند و امر سوم هم طبق آنچه ذکرشد، اقدام علیه فطرت است.

ج)محضر معلم

از جمله مواردى که محضر حاضر به حکم فطرت از احترام بالاترى برخوردارمى‏باشد، محضر معلم است.محضر معلم براى متعلم، محترم‏تر و بدین جهت‏که محترم‏تر است هتک حرمتش قبیح‏تر است.متعلم به اقتضاى فطرتش در مقابل‏معلم خویش کرنش و خضوع دارد و هیچ گاه به خود اجازه نمى‏دهد که در حضوراو عملى بر خلاف شان یا رضاى او مرتکب گردد.

حضرت استاد آیة الله حسن حسن زاده آملى-حفظه الله تعالى-بارهامى‏فرمودند:بنده حریم اساتیدم را بسیار حفظ مى‏کردم در حضور آنها به دیوار تکیه نمى‏دادم، چهار زانو نمى‏نشستم، هنگام سؤال حرف‏ها را زیاد تکرار نمى‏کردم، با آنها به‏چون و چرا نمى‏پرداختم، این همه به خاطر آن بود که مبادا سبب رنجش آنها فراهم‏آید و دلگیر شوند.

معظم له بار دیگرى ابراز فرمودند:من یک وقتى در محضر حضرت استاد الهى قمشه‏اى-رضوان الله تعالى علیه-بودم، ایشان چهار زانو نشسته بود و پاى راستشان از زیر عبا بیرون بود من که‏پهلوى ایشان نشسته بودم خم شدم و کف پاى ایشان را بوسیدم.ایشان به من‏فرمودند:چرا این کار را کردى؟بنده عرض کردم:من لیاقت ندارم که دست‏شمارا ببوسم، همین که پاى شما را ببوسم براى بنده خیلى مایه مباهات است.

غرض از این نقل آن که دانسته شود، متعلم در حضور معلم خویش تا چه‏اندازه خاضع است و محضر وى را محترم شمرده و از ارتکاب اعمال ناپسنداجتناب مى‏کند.

بنابر این، باید گفت:اى آن که مى‏گویى:من به گناه مبتلا هستم و نمى‏توانم‏گناه نکنم، تو باید یک از امور ذیل را بپذیرى:یا باید خداوند را معلم خود ندانى‏و یا باید خود را در محضر خدا ندانسته و او را بر خود و اعمال و احوالت ناظرحساب نکنى و یا باید محضر استاد و معلم خود را محترم نشمارى.کدام یک ازامور مزبور را مى‏پذیرى؟آیا مى‏توانى خداوند را معلم خویش ندانى؟

بى‏شک پاسخت منفى است، چرا که تو خود را مسلمان مى‏دانى و به قرآن‏اعتقاد دارى و در قرآن مجید چنین مى‏خوانى:

«بسم الله الرحمن الرحیم اقرا باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم (1) ;


دانلود با لینک مستقیم


گناه

سعادت

اختصاصی از یاری فایل سعادت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

فعل :چیزی که در فعل است ،مانند اجرا شدن فرمان و نفوذ حکم، چیزی که در انفعال است :مانند احساس محسوسات ملایم با طرح، همانند شنیدن آواز خوش.

خیرات یا در معقولاتند یا در محسوسات .

اقسام سعادت: چنان که گفته شد سعادت خیر نسبی است و به اختلاف موارد مختلف می شود و سعادت تمام کارهای خیر و مقصد و هدف آنهاست که آدمی از روی اختیار انجام می دهد و شیئی تمام و کمال به چیزی می گویند که وقتی انسان به او رسید به چیز دیگری محتاج نباشد از این رو سعادت برترین و بالاترین خوبیهاست ولی در این خیر تمام و کمال که هدف کامل است به سعادتهای دیگری نیازمندیم که در بدن یا در خارج بدن است به این معنی که اگر انسان در امور مربوط به بدن و دنیا راحت باشد می تواند سعادت روحانی به دست بیاورد.

ارسطو می گوید : نمی شود انسان کار خوبی انجام دهد یعنی ببخشد، به کامیابی برسد، برای خود دوستان فراوان داشته باشد اما از سلامت جسمانی و ثروت و مال بی بهره باشد از این رو می گوید: ظهور شرافت و مقام حکمت نیاز به ابزار قدرت ندارد و خوشبختی خالص آن موهبتی است که در شریفترین منازل و بالاترین درجات خیرات از سوی خداوند و به انسان برسد و آن ویژه ی انسان کامل است اما کسانی چون کودکان یا کسانی که به کمال نرسیده و عملشان رشد نکرده است از این موهبت بی بهره اند.

اقسام پنجگانه سعادت به گفته ی ارسطو: ارسطو سعادت را پنج قسم می داند به شرح زیر:1- سعادتی که به تندرستی و اعتدال مزاج و سلامتی نیروها و مشاعر مربوط است مانند درستی اعضا و قوای پنجگانه ی ظاهری (سامعه، باصره ،لامسه، شامه، ذائقه)که سالم بودن آنها نوعی از سعادت است.

2-مال و ثروت در صورتی که بخشیده و انفاق شود، کسی که مال را در جای خود، خرج کند و به افراد مستحق بویژه دانشمندان بسیار ببخشد در این صورت یاد خیر او در میان مردم شایع می شود و از او به نیکی یاد می کنند.

3-سعادت مربوط به شهرت :کسی که در میان مردم به خوبی مشهور است و ذکر خیر او در میان فضلا و دانشمندان به خاطر احسان و بخشش منتشر می شود و او بسیار می ستایند از بخشی از سعادت برخوردار است.

4-سعادتی که به آرزوها مربوط است یعنی در هر کاری که وارد شود و به اتمام آن موفق شده به هوش برسد.

5-سعادتی که به اندیشه مربوط است: یعنی در عقاید دینی و کلیه علوم و معارف دارای عقیده ای درست و اندیشه ای سالم بوده و از اشتباه بدور باشد و در رایزنی اندیشه ای نو داشته باشد و خیراندیشی و خیر خواهی کند. به اعتقاد این حکیم، خوشبخت واقعی کسی است که اقسام پنجگانه سعادت که یاد شد در او جمع باشد و هر کس، بعضی از آنها را نداشته باشد به همان اندازه فاقد سعادت است.

حکمای پیش از ارسطو ،مانند فیثاغورث، بقراط، سقراط، افلاطون و نظایر آنها به اتفاق گفته اند: تمام فضیلتها و آنچه مربوط به سعادت است در نفس انسان تحقق می یابد و اموری را که خارج از نفس است از اقسام سعادت نمی شمارند و دارنده ی آن را سعادتمند نمی دانند از این رو ،آنگاه که حکما سعادت بشر را تقسیم می کنند تمام آن را در قوای نفسانی و جنبه های روحانی قرار می دهند چنان که ما نیز در اول کتاب گفتیم سعادت بشر در (حکمت و شجاعت و عفت و عدالت)است و نیز تمام حکما معتقدند که سعادت بشر در همین ملکات چهارگانه ای است که بر شمریم و کفایت می کند و اگر صاحب آن ملکات شد دیگر در سعادتمند شدن به فضیلت مربوط به بدن و خارج آن محتاج نخواهد بود پس معلوم است که هر فردی موفق و متصف به ملکات فوق شود، تمام سعادت نصیب او شده و میتوان او را سهیل کامل نامید و اگر بیمار و گرفتار بلاها شود یا نقصی در ب دنش باشد به سعادتش آسیبی نمی رسد مگر آن که بیماری و گرفتاری او بگونه ای باشد که در روحیه ی او تاثیر منفی بگذارد مثلاً حواس او را مختل سازد و گرفتار کند ذهنی و سست خردی شود. اما در نظر حکمای یاد شده ،فقر و گمنامی ،نقص اعضا و دیگر چیزها که خارج از نفس و روح انسان است با سعادت منافاتی ندارد .رواقیون و جمعی از طبیعیون ،بدن را جزئی از انسان می دانند نه ابزار روح ،و گفته اند :سعادت نفسانی و روحی کامل نمی شود مگر آنگاه که همراه با سعادت بدنی یا خارج بدن باشد که با تلاش و یا شانس به دست می آید. لیکن محققان از فلاسفه به بخت و شانس و امثال آن توجهی ندارند و نام آنها را سعادت نمی گذارند زیرا سعادت را امری ثابت و نامتغیر می دانند و بزرگترین و والاترین چیزها، شیئی ثابت و دائمی است و پست ترین اشیاء آن است که متغیر و غیر ثابت باشد.

از این دو پست ترین اشیاء را که متغیر است و با فکر و اندیشه به دست نمی آید و فضیلتی ندارد، سعادت نمی شمارند از این دیدگاه است که پیشینیان در سعادت بزرگ اختلاف کرده اند و گروهی پنداشته اند که سعادت بزرگ برای انسان حاصل نمی شود مگر پس از آن که روح از بدن و تمام امور مادی جدا شود. اینان همان گروهی هستند که از آنان نقل کردیم که سعادت بزرگ تنها و روح می دانند و انسان را تنها همان جوهر روحانی می شناسند نه به داشتن بدن از این دو حکم کرده اند که روح تا در بدن است و به طبیعت و تیرگیها و آلودگیهای بدن و نیازهای جسمانی و مادی پیوستگی دارد سعادتمند مطلق نیست(سعادتمند نسبی است).همچنین چون دیده اند که نفس تا زمانی که در تاریکی ماده پنهان است و عقل وی به طبیعت پای بند است ،نمی تواند امور عقلانی را ادراک کند از اینرو نه کامل می شود و نه به سعادت کامل می رسد لذا پنداشته اند هرگاه نفس از تیرگیهای مادی جدا شود از نادانیها نیز جدا می شود و به صفا و خلوص و روشنی می رسد و نورانیت الهی می پذیرد یعنی عقل کامل می شود. و به اعتقاد این گروه سعادت کامل انسانی فقط پس از مرگ و در آخرت حاصل می شود. اما گروه دیگر گفته اند: بسیار زشت است که چنین گمان رود که انسان تا زمانی که زنده است و کارهای خوب انجام می دهد و اعتقادات صحیح دارد و برای به دست آوردن خوشبختی خود در درجه اول و خوشبختی همنوعانش در درجه ی دوم تلاش می کند و با این کارهای پسندیده خلیفه خدا و در میان خلق خدا می باشد، شقی و بدبخت و ناقص است تا زمانی که بمیرد و این امور مادی را از دست بدهد آن وقت است که به سعادت کامل می رسد. ارسطو بر این اعتقاد است چون او درباره ی سعادت انسان سخن گفته است و انسان را مرکب از بدن و روح می داند از این رو انسان را به ناطق می رنده و ناطق رونده ی به دو پا و مانند آن تعریف کرده است و این گروه که به ارسطو رئیس آنهاست معتقدند که سعادت انسانی برای انسان دو دنیا حاصل می شود هرگاه برای سعادت تلاش کند و رنج بکشد تا به آخرین درجه ی سعادت برسد و چون ارسطوی حکیم آن را دید و مشاهده کرد که مردم در این سعادت انسانی مختلفند و اشکالی به ظاهر نشدنی بر آنها وارد شده است خود را نیازمند آن دید که رنج و زحمت به خود دهد و پرده از اشکال بردارد و سخن را در آن مورد طولانی کند و آن این است که فقیر سعادت بزرگ را در ثروت و رفاه می داند و بیمار سعادت را در تندرستی و سلامتی می داند و انسان ذلیل و خوار ،سعادت را در


دانلود با لینک مستقیم


سعادت

فشار بخار 1

اختصاصی از یاری فایل فشار بخار 1 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

یکی از مسائلی که با توجه به کاهش فشار و نوع نادر مخازن نفت کشور (کربناته شکافدار و ساختارهای نفت سنگین) باید مورد توجه قرار گیرد، انتخاب روش صحیح ازدیاد برداشت است. یکی از این روشها، روش حرارتی است. در این تحلیل برخی از ابعاد این روش را بررسی خواهیم کرد:

از مهمترین راه‌های ازدیاد برداشت از مخازن نفت، استفاده از روش‌های حرارتی است. در این روش‌ها با استفاده از انرژی حرارتی، برخی از خصوصیات سنگ و سیال را تغییر می‌دهند و خروج نفت از مخزن را تسهیل می‌کنند.

انواع روش‌های حرارتی ازدیاد برداشت

به طور کلی، روش‌های حرارتی ازدیاد برداشت را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد.

1- ایجاد حرارت در مخزن با سوزاندن بخشی از نفت: این عمل با تزریق گاز دارای اکسیژن، حفر چاه‌های تزریقی معین و ایجاد یک جبهه آتش پیش‌رونده صورت می‌گیرد. البته برای ایجاد این حرارت روش‌های متفاوتی پیشنهاد شده است؛ ولی تنها در روش‌هایی که از گاز اکسیژن‌دار استفاده می‌شود، جبهة آتش در یک جهت حرکت می‌کند و می‌توان به نتیجة مطلوب رسید.

2- تولید حرارت در خارج مخزن و تزریق سیال گرم به عنوان عامل جابه‌جا کننده: این روش شامل تزریق بخار و آب به صورت مرحله‌‌ای و متناوب (تزریق چرخشی یا متناوب) و یا تزریق بخار به‌طور ممتد می‌باشد.

 مکانیزم‌های تولید نفت در بازیافت حرارتی از مخزن

افزایش درجه حرارت، بر روی خواص فیزیکی سیالات و همچنین تاثیرات متقابل سنگ و سیال، اثرمی‌گذارد. مکانیز‌م‌های اصلی ناشی از این تأثیرات که به تولید نفت منجر می‌شوند، عبارتند از:

1-        کاهش ویسکوزیته خصوصاً در مورد نفت‌های سنگین

2-        میزان ترشوندگی سنگ تغییر پیدا می‌کند؛ تمایل به ترشوندگی توسط آب در درجه حرارت بالا افزایش می‌یابد.

3-        کشش سطحی بین نفت و آب با افزایش درجه حرارت کاهش پیدا می‌کند.

4-        انبساط حرارتی باعث می‌شود که سیال موجود در خلل و فرج سنگ به بیرون تراوش پیدا کند؛ در این حالت، چون انبساط حرارتی نفت خصوصاً نفت‌های سبک کمتر از آب است، در ابتدا نفت خارج می‌شود.

5-         نفت‌های سبک تبخیر می‌شوند.

روش تزریق بخار آب

این روش در چاه‌هایی به کار برده می‌شود که دارای نفت سنگین با ویسکوزیته بالا هستند. از این روش که در اواخر دهه پنجاه میلادی کاربرد زیادی داشته است، بیشتر در کالیفرنیا و ونزوئلا استفاده می‌شود؛ زیرا در این مناطق نفت سنگین بیشتری نسبت به سایر نقاط دنیا زیادی وجود دارد.

عاملی که در روش تزریق بخار باید کنترل ‌شود، سرعت تزریق است؛ سرعت تزریق باید به صورتی باشد که فرصت کافی برای تبادل حرارتی بخار و نفت وجود داشته باشد تا شیب‌ دمائی درون نفت ایجاد گردد. علاوه بر آن، باید به فاصله بین مخزن و تاسیسات تولید بخار برای محاسبه درجه سیال تزریقی به مخزن و میزان خوردگی در مسیر بخار تزریقی توجه داشت.


دانلود با لینک مستقیم


فشار بخار 1

تحقیق درمورد سعادت 26 ص

اختصاصی از یاری فایل تحقیق درمورد سعادت 26 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

فعل :چیزی که در فعل است ،مانند اجرا شدن فرمان و نفوذ حکم، چیزی که در انفعال است :مانند احساس محسوسات ملایم با طرح، همانند شنیدن آواز خوش.

خیرات یا در معقولاتند یا در محسوسات .

اقسام سعادت: چنان که گفته شد سعادت خیر نسبی است و به اختلاف موارد مختلف می شود و سعادت تمام کارهای خیر و مقصد و هدف آنهاست که آدمی از روی اختیار انجام می دهد و شیئی تمام و کمال به چیزی می گویند که وقتی انسان به او رسید به چیز دیگری محتاج نباشد از این رو سعادت برترین و بالاترین خوبیهاست ولی در این خیر تمام و کمال که هدف کامل است به سعادتهای دیگری نیازمندیم که در بدن یا در خارج بدن است به این معنی که اگر انسان در امور مربوط به بدن و دنیا راحت باشد می تواند سعادت روحانی به دست بیاورد.

ارسطو می گوید : نمی شود انسان کار خوبی انجام دهد یعنی ببخشد، به کامیابی برسد، برای خود دوستان فراوان داشته باشد اما از سلامت جسمانی و ثروت و مال بی بهره باشد از این رو می گوید: ظهور شرافت و مقام حکمت نیاز به ابزار قدرت ندارد و خوشبختی خالص آن موهبتی است که در شریفترین منازل و بالاترین درجات خیرات از سوی خداوند و به انسان برسد و آن ویژه ی انسان کامل است اما کسانی چون کودکان یا کسانی که به کمال نرسیده و عملشان رشد نکرده است از این موهبت بی بهره اند.

اقسام پنجگانه سعادت به گفته ی ارسطو: ارسطو سعادت را پنج قسم می داند به شرح زیر:1- سعادتی که به تندرستی و اعتدال مزاج و سلامتی نیروها و مشاعر مربوط است مانند درستی اعضا و قوای پنجگانه ی ظاهری (سامعه، باصره ،لامسه، شامه، ذائقه)که سالم بودن آنها نوعی از سعادت است.

2-مال و ثروت در صورتی که بخشیده و انفاق شود، کسی که مال را در جای خود، خرج کند و به افراد مستحق بویژه دانشمندان بسیار ببخشد در این صورت یاد خیر او در میان مردم شایع می شود و از او به نیکی یاد می کنند.

3-سعادت مربوط به شهرت :کسی که در میان مردم به خوبی مشهور است و ذکر خیر او در میان فضلا و دانشمندان به خاطر احسان و بخشش منتشر می شود و او بسیار می ستایند از بخشی از سعادت برخوردار است.

4-سعادتی که به آرزوها مربوط است یعنی در هر کاری که وارد شود و به اتمام آن موفق شده به هوش برسد.

5-سعادتی که به اندیشه مربوط است: یعنی در عقاید دینی و کلیه علوم و معارف دارای عقیده ای درست و اندیشه ای سالم بوده و از اشتباه بدور باشد و در رایزنی اندیشه ای نو داشته باشد و خیراندیشی و خیر خواهی کند. به اعتقاد این حکیم، خوشبخت واقعی کسی است که اقسام پنجگانه سعادت که یاد شد در او جمع باشد و هر کس، بعضی از آنها را نداشته باشد به همان اندازه فاقد سعادت است.

حکمای پیش از ارسطو ،مانند فیثاغورث، بقراط، سقراط، افلاطون و نظایر آنها به اتفاق گفته اند: تمام فضیلتها و آنچه مربوط به سعادت است در نفس انسان تحقق می یابد و اموری را که خارج از نفس است از اقسام سعادت نمی شمارند و دارنده ی آن را سعادتمند نمی دانند از این رو ،آنگاه که حکما سعادت بشر را تقسیم می کنند تمام آن را در قوای نفسانی و جنبه های روحانی قرار می دهند چنان که ما نیز در اول کتاب گفتیم سعادت بشر در (حکمت و شجاعت و عفت و عدالت)است و نیز تمام حکما معتقدند که سعادت بشر در همین ملکات چهارگانه ای است که بر شمریم و کفایت می کند و اگر صاحب آن ملکات شد دیگر در سعادتمند شدن به فضیلت مربوط به بدن و خارج آن محتاج نخواهد بود پس معلوم است که هر فردی موفق و متصف به ملکات فوق شود، تمام سعادت نصیب او شده و میتوان او را سهیل کامل نامید و اگر بیمار و گرفتار بلاها شود یا نقصی در ب دنش باشد به سعادتش آسیبی نمی رسد مگر آن که بیماری و گرفتاری او بگونه ای باشد که در روحیه ی او تاثیر منفی بگذارد مثلاً حواس او را مختل سازد و گرفتار کند ذهنی و سست خردی شود. اما در نظر حکمای یاد شده ،فقر و گمنامی ،نقص اعضا و دیگر چیزها که خارج از نفس و روح انسان است با سعادت منافاتی ندارد .رواقیون و جمعی از طبیعیون ،بدن را جزئی از انسان می دانند نه ابزار روح ،و گفته اند :سعادت نفسانی و روحی کامل نمی شود مگر آنگاه که همراه با سعادت بدنی یا خارج بدن باشد که با تلاش و یا شانس به دست می آید. لیکن محققان از فلاسفه به بخت و شانس و امثال آن توجهی ندارند و نام آنها را سعادت نمی گذارند زیرا سعادت را امری ثابت و نامتغیر می دانند و بزرگترین و والاترین چیزها، شیئی ثابت و دائمی است و پست ترین اشیاء آن است که متغیر و غیر ثابت باشد.

از این دو پست ترین اشیاء را که متغیر است و با فکر و اندیشه به دست نمی آید و فضیلتی ندارد، سعادت نمی شمارند از این دیدگاه است که پیشینیان در سعادت بزرگ اختلاف کرده اند و گروهی پنداشته اند که سعادت بزرگ برای انسان حاصل نمی شود مگر پس از آن که روح از بدن و تمام امور مادی جدا شود. اینان همان گروهی هستند که از آنان نقل کردیم که سعادت بزرگ تنها و روح می دانند و انسان را تنها همان جوهر روحانی می شناسند نه به داشتن بدن از این دو حکم کرده اند که روح تا در بدن است و به طبیعت و تیرگیها و آلودگیهای بدن و نیازهای جسمانی و مادی پیوستگی دارد سعادتمند مطلق نیست(سعادتمند نسبی است).همچنین چون دیده اند که نفس تا زمانی که در تاریکی ماده پنهان است و عقل وی به طبیعت پای بند است ،نمی تواند امور عقلانی را ادراک کند از اینرو نه کامل می شود و نه به سعادت کامل می رسد لذا پنداشته اند هرگاه نفس از تیرگیهای مادی جدا شود از نادانیها نیز جدا می شود و به صفا و خلوص و روشنی می رسد و نورانیت الهی می پذیرد یعنی عقل کامل می شود. و به اعتقاد این گروه سعادت کامل انسانی فقط پس از مرگ و در آخرت حاصل می شود. اما گروه دیگر گفته اند: بسیار زشت است که چنین گمان رود که انسان تا زمانی که زنده است و کارهای خوب انجام می دهد و اعتقادات صحیح دارد و برای به دست آوردن خوشبختی خود در درجه اول و خوشبختی همنوعانش در درجه ی دوم تلاش می کند و با این کارهای پسندیده خلیفه خدا و در میان خلق خدا می باشد، شقی و بدبخت و ناقص است تا زمانی که بمیرد و این امور مادی را از دست بدهد آن وقت است که به سعادت کامل می رسد. ارسطو بر این اعتقاد است چون او درباره ی سعادت انسان سخن گفته است و انسان را مرکب از بدن و روح می داند از این رو انسان را به ناطق می رنده و ناطق رونده ی به دو پا و مانند آن تعریف کرده است و این گروه که به ارسطو رئیس آنهاست معتقدند که سعادت انسانی برای انسان دو دنیا حاصل می شود هرگاه برای سعادت تلاش کند و رنج بکشد تا به آخرین درجه ی سعادت برسد و چون ارسطوی حکیم آن را دید و مشاهده کرد که مردم در این سعادت انسانی مختلفند و اشکالی به ظاهر نشدنی بر آنها وارد شده است خود را نیازمند آن دید که رنج و زحمت به خود دهد و پرده از اشکال بردارد و سخن را در آن مورد طولانی کند و آن این است که فقیر سعادت بزرگ را در ثروت و رفاه می داند و بیمار سعادت را در تندرستی و سلامتی می داند و انسان ذلیل و خوار ،سعادت را در


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد سعادت 26 ص

حروف ابجد 7ص

اختصاصی از یاری فایل حروف ابجد 7ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

حروف ابجد خواص متعددی دارد که در زیر به آنها اشاره شده است.ولی برای شروع باید بصورت خلاصه ترتیب حروف و مقدار آن را بدانید.

 

حروف ابجد به دو نوع صغیر و کبیر می باشد   

 : ابجد صغیر

ش

ز

ق

ص

ف

ع

س

ن

م

ل

ک

ی

ط

ح

ر

و

ه

د

ج

ب

الف

ساقط

8

4

6

8

10

ساقط

2

4

6

8

10

9

8

7

6

5

4

3

2

.1

غ

ظ

ض

ذ

خ

ث

ت

4

ساقط

8

4

ساقط

8

4

        حرئف ابجد کبیر یا حروف جمل :

ش

ز

ق

ص

ف

ع

س

ن

م

ل

ک

ی

ط

ح

ر

و

ه

د

ج

ب

الف

300

200

100

90

80

70

60

50

40

30

20

10

9

8

7

6

5

4

3

2

.1

غ

ظ

ض

ذ

خ

ث

ت

1000

900

800

700

600

500

400

 

برای محاسبه مقدار ابجد یک کلمه کافیست که مقادیر هر حرف را پیدا کرده و با هم جمع کنید.نکته: حروف ابجد براساس حروف عربی میباشد پس اگر به حروف گچپژ برخورد کردید آنها را به کجبز تبدیل کنید. برای مثال ژاله که مقدار حروف ابجد آن براساس اسم زاله محاسبه میشود.اگر میخواهید دعا یا طلسم یا تعویضی آتشی برای خود یا کسی بنویسید باید توجه داشته باشید که در آن نامهای اسم اعظم و هر نامی را به حروف ابجد بنویسید در غیر این صورت حتمآ مورد غضب موکلین و رجال الغیب خواهید شد.اسم شخص و یا اسم اعظم را بحروف ابجد نوشته مثلآ علی را (110) باید نوشت یا الله را (66).یا سعید بن مریم را 144 بن 290 بنویسید. 

                                            چند کاربرد حروف ابجد 

هرگاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذی نوشته و آن را در خاک دفن کنید به نیت آن که غایب احضار گردد بحق تعالی غایب پیدا می شود.هرگاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و آنرا آب کشیده و به زنی که شیر میدهد بخوراند شیر او زیاد میگردد.هرگاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و آن را بر گردن کودک یا اطفال آویزان کند هرگز نترسد.هر گاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و کسی طالب علم باشد کاغذ را آب کشیده ،بخورد ذهن او قوی می گردد.هرگاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و آن را بر درختی که ثمر نمیدهد ببندد ثمره او زیاد می گردد.هر گاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و در چاهی که آب ندارد انداخته آب آن چاه زیاد می گردد. 

                                   طالع بینی ازدواج با حروف ابجد ابتدا نام و نام مادر مرد و نام و نام مادر زن را به حروف ابجد دربیاورید و سپس همه آنها را با هم جمع کنید و بر ۵ تقسیم نمایید. اگر باقیمانده یکی از اعداد زیر شود طالع چنین است.۱ - ۳ - ۵: این دو به هم می رسند و ستاره آنها جفت می باشد و تا آخر با هم زندگی می کنند.۲-۴:این دو نفر به هم نمی رسند و ستاره آنها جفت نمی باشد و تا آخر با هم زندگی نمی کنند.۰:یک طرف از خانواده طرفین با ازدواج موافق نمی باشد و ستاره آنها به طور قطعی جفت نمی باشد و تا آخر زندگی خانواده طرفین همیشه باهم به طور قهر می باشند.مثال:اول آقای : (م ح م د ) زاده (م ر ی م )دوم خانوم : (ف ا ط م ه ) زاده ( ب ت و ل )اول آقای : (40 8 40 4 ) زاده (40 200 10 40 )دوم خانوم : (80 1 9 40 5 ) زاده (2 400 6 30 )جمع عدد محمد 92 + جمع عدد مریم 290 و جمع خانم فاطمه 135 + جمع عدد بتول 438995=382+573مجموع چهار اسم بالا برابر است با 955 ،اکنون 955 را تقسیم بر 5 می کنیم.(تقسیم را تا دو رقم ادامه بدید.)با قیمانده تقسیم بالا 5 می گردد و معلوم می شود که ستاره این دو نفر با هم جفت است و به هم می رسند و موفق به ازدواج می شوند.

حروف اَبجَد شیوه‌ای برای مرتب‌سازی حروف زبان عربی است که بر پایه الفبای اولیه خط فنیقی مرتب شده‌اند. گاهی از این شیوه در شماره‌گذاری موردها یا صفحات بکار می‌رود.

حروف ابجد به این شرحند: «الف، ب، ج، د، ه‍، و، ز، ح، ط، ی، ک، ل، م، ن، س، ع، ف، ص، ق، ر، ش، ت، ث، خ، ذ، ض، ظ، غ».

برای آسانی ازبر کردن ترتیب این حروف، هر چندتا حرف پیاپی به شکل واژه در آمده و تلفظ می‌شوند. این واژه‌ها عبارت‌اند از: «اَبْجَد - هَوَّز - حُطّی - کَلَمَنْ - سَعْفَصْ - قَرَشَتْ - ثَخَّذْ - ضَظَغْ»

از الفبای ابجد برای متناظر کردن اعداد و واژه‌ها نیز استفاده می‌شود. به این ترتیب که برای هر حرف واژه‌ای که بخواهند به عدد تبدیلش کنند عدد متناظر را از جدول زیر بر می‌دارند و اعداد بدست‌آمده را جمع می‌زنند. برای نمونه در این روش، واژهٔ «علی» برابر با «۱۱۰» می‌شود همچنین "یاعلی" برابر با 121 می باشد. برخی افراد برای این شماره‌ها ویژگیهای فراطبیعی قائلند.

الف

ب

ج

د

ه‍

و

ز

ح

ط

ی

ک

ل

م

ن

س

ع

ف

ص

ق

ر

ش

ت

ث

خ

ذ

ض

ظ

غ

۱

۲

۳

۴

۵

۶

۷

۸

۹

۱۰

۲۰

۳۰

۴۰

۵۰

۶۰

۷۰

۸۰

۹۰

۱۰۰

۲۰۰

۳۰۰

۴۰۰

۵۰۰

۶۰۰

۷۰۰

۸۰۰

۹۰۰

۱۰۰۰

[ویرایش] کاربرد

الف)صفحه های مقدمهٔ بعضی از کتاب ها را با این عددها شماره گذاری می کنند.

ب)تاریخ وقایع مهم را با ترکیب حروف ابجد به صورت یک کلمه یا یک عبارت یا یک جملهٔ معنی دار یا شعر در می آورند که به خاطر سپردن آن کلمه یا عبارت یا آن جمله یا شعر ، تاریخ مزبور را حساب می کنند.

ج)گاهی در نوشتن ، برای جدا کردن مطالب مختلف از یکدیگر ، آنها را با حروف ابجد مشخص می کنند. مثلاً در همینجا برای جدا کردن کاربردهای حروف ابجد ، آنها را با حروف الف ، ب ، ج و … مشخص کردیم.

حروف ابجد:برای اینکه عدد اسم خود را بدانید اعداد مربوط به اسم خود را با هم جمع کنید.آ:1 ب:2 ج:3 د:4 ه:5 و:6 ز:7 ح:8 ط:9 ی:10 ک:20ل:30 م:40ن:50س:60ع:70ف:80ص:90 ق:100ر:200 ش:300 ت:400 ث:500 خ:600 ذ:700ض:800غ:1000

حروف ابجد ( قسمت اول )                                          

  در علوم غریبه باید به عرض خوانندگان محترم برسانم که این علم به چند طریق کشف و به نتیجه مطلوب خواهید رسید و یکی از ان راهها از طریق حروف ابجد به رسیدن

 مطالب علوم غریبه میباشد

اسم حروف ابجد پسران پادشاهی به نام... بودندکه نام پسران او به نام ابجد" هوز" حطی" کلمن" سعفص" قرشت"ثخذو ضظغ می باشد     

       کحروف ابجد به دو نوع صغیر و کبیر می باشد   

جدول حروف ابجد و ارزش عددی آنها

ش

ر

ق

ص

ف

ع

س

ن

م

ل

ک

ی

ط

ح

ز

و

ه

د

ج

ب

الف

300

200

100

90

80

70

60

50

40

30

20

10

9

8

7

6

5

4

3

2

1

غ

ظ

ض

ذ

خ

ث

ت

1000

900

800

700

600

500

400

 

توجه: حروف ت چ ژ گ که در حروف عربی و جود ندارند به ترتیب پ=2000 چ=3000 ژ=4000 گ=5000 میباشند البته در محاسبات معمولا معادل عربی حروف عربی را در نظر میگیریم مثلا گ در کلمات عربی ج تلفظ میشود مثل بزرگمهر که تلفظ میشود بزرجمهر و پرتغال که برتغال تلفظ میشود یا پژمان که پجمان تلفظ میشود پس پ=ب چ=ج ژ=ج گ=ج .

برای محاسبه کلمات به صورت ابجد ارزش عددی همه حروف کلمه را با هم جمع میکنیم مثلا: علی  ع=70 ل=30 ی=10 که میشود 110یا نمک ن=50 م=40 ک=20 که جمعا میشود 110

برخی خواص حروف ابجد :

  باید به عرض برسانم که تنها خود حروف ابجد از جهت خواص بسیاری دارد و اکنون به طور اختصار گفته شده است.

1-هرگاه 28 حرف ابجد را در ورقه ای نوشته و بخواهید انان را مسخره کنید ورقه را دراب انداخته و اب را به خورد آنان دهید .

 2-هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و بر پشت ان کاغذ نام دشمن را نوشت وان را به باد اویزان کنیم دشمن سر گردان شود.

 3-هرکاه 28 حرف را 28 مرتبه بر روی کاغذ بنویسید برای هلاکی دشمن و نام دشمن را بنویسید و ان را در اتش اندازید هلاک گردد 

 4-هر گاه 28 حرف را نوشته و ان را در خاک دفن کنید به نیت ان که غایب احضار گردد بحق تعالی غایب پیدا میگردد.  

 5-هرگاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذی نوشته و انرا در سر نیزه کند در جنگ بر دشمن غالب شود .

6-هرگاه 28 حرف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و ان را بر گردن کودک یا طفل اویزان کند هرگز نترسد

7-هر گاه 28 حرف را بر روی کاغذ نوشته و کسی طالب علم باشد کاغذ را اب کشیده وبخورد ذهن او قوی می گردد

8-هرگاه حروف ابجد را بر روی کاغذ نوشته و بر روی درختی که ثمر نمیدهد ببندد ثمر او زیاد میگردد

9-هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذ نوشته و در چاهی که اب ندارد انداخته اب ان چاه زیاد می گردد.

.

هرگاه خواستی عملی را در شب انجام دهی در محبت و یا بغض و یا احضار و غیره ... باید خادمین آن شب را نام ببری و یاد کنی تا در آن عمل موفق و پیروز شوید .این اسامی خادمین شب است !!!شنبه : شمعون - کسفیائیل - للطهطیلیکشنبه : دعوان - روفیائیل - فهطیطل دوشنبه : خراش - جبرائیل - لخهططیلسه شنبه : خنصر - سمسمائیل - قهطهیلچهارشنبه : همعیل - میکائیل - جهطلطیلپنج هشنبه : شمردل - صرفیائیل - مهطهطیلجمعه : ابیض - عنیاییل - نهططیل


دانلود با لینک مستقیم


حروف ابجد 7ص