یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله درباره یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص

اختصاصی از یاری فایل مقاله درباره یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو

          در «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقاله‌ای در مطبوعات درج نشد، نشانه‌هایی در دست است مبنی بر این که در همان سال‌ها واکنش‌ها و بحث‌های کمابیش تندی را برانگیخته است، که مصطفی فرزانه در کتاب خاطرات‌گونه خود درباره صادق هدایت به طور گذران به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره کرده است. اهمیت داستان فردا، قطع نظر از مضمون اجتماعی آن، در شیوه نگارش و صناعتی است که صادق هدایت به‌کار برده است، که شیوه‌ای است غیرمتعارف، ظاهراً گنگ و پرابهام، که تا پیش از آن در داستان‌نویسی ما سابقه نداشته است، و تا دو دهه بعد از آن نیز هیچ نویسنده‌ای طبع خود را در آن نیازمود.          فردا به شیوه تک‌گویی درونی نوشته شده است:1- تک‌گویی مهدی زاغی 2- تک‌گویی غلام. و غرض از آن آشنایی مستقیم با زندگی درونی کارگر چاپ‌خانه‌ای است به نام «مهدی رضوانی مشهور به زاغی». داستان بدون دخالت نویسنده و توضیحات و اظهارنظر‌های او نوشته شده و به صورت گفت‌وگویی است بدون شنونده و بر زبان نیامده. نویسنده خواننده را به درون ذهن آدمی ‌فرومی‌برد و او را در آن‌جا تنها می‌گذارد تا خود دربیابد که هر کسی درباره چه چیز حرف می‌زند:

بعد از شش سال کار، تازه دستم خالی است. روز از نو روزی از نو! تقصیر خودمه چهار سال با پسر خاله‌ام کار می‌کردم، اما این دو سال که رفته اصفهان ازش خبری ندارم. آدم جدی زرنگیه. حالا هم به سراغ اون می‌رم. کی می‌دونه؟ شاید به امید اون می‌رم. اگر برای کاره پس چرا به شهر دیگه نمی‌رم؟ به فکر جاهایی می‌افتم که جا پای خویش و آشنا را پیدا بکنم. زور با زو! چه شوخی بی‌مزه‌ای! اما حالا که تصمیم گرفتم. گرفتم...خلاص.

          در این قطعه، مهدی زاغی خصوصی‌ترین اندیشه‌ها و احساساتش را بیان می‌کند، اندیشه‌ها و احساساتی که با ضمیر ناهوشیار، اندیشه‌های آرمیده، فاصله چندانی ندارند. زبان ذهن او عموماً آگاه به خود و واقع‌بینانه است و کمابیش همان ترکیب منظم زبان روزمره را دارد.

تو دنیا اگر جاهای مخصوص برای کیف و خوش‌گذرانی هست، عوضش بدبختی و بیچارگی همه‌جا پیدا می‌شه. اون‌جاهای مخصوص، مال آدم‌های مخصوصیه. پارسال که چند روز پیشخدمت «کافه گیتی» بودم، مشتری‌های چاق داشت، پول کار نکرده خرج می‌کردند. اتومبیل، پارک، زن‌های خوشگل، مشروب عالی، رختخواب راحت، اطاق گرم، یادگارهای خوب، همه را برای اون‌ها دستچین کردند، مال اون‌هاست و هرجا که برن به اون‌ها چسبیده. اون دنیا هم باز مال اون‌هاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه! ما اگر یک روز کار نکنیم، باید سر بی‌شام زمین بگذاریم. اون‌ها اگر یک شب تفریح نکنند، دنیا را بهم می‌زنند!

          پیدا است که صادق هدایت ترکیب کلامی‌ مهدی زاغی را نه به صورت شکل نخستین آن و همان‌گونه که بر ذهن چنین آدمی‌جاری می‌شود بلکه در هیئت پروده آن، از طریق جمله‌های مستقیم و نظم ساختمانی عبارات، بیان کرده است. اشاره به «جدی» و «زرنگ» بودن پسرخاله مهدی زاغی و توصیف «مشتری‌های چاق» «کافه گیتی» نه محصول ذهن و برآمد اندیشه مهدی زاغی که ریخته قلم هدایت است. طبیعی است که مهدی زاغی خصوصیات پسرخاله خود و مشتری‌های کافه گیتی را می‌شناسد اما آن چه ارائه می‌دهد توصیفات و توضیحاتی است که گویا برای دیگری، برای خواننده، نقل می‌شوند. البته این پروردگی و انتظام، ارائه جمله‌هایی با بار اطلاعاتی به خواننده، در همه‌جا وجود ندارد و خواننده ناچار است، چنان که طبیعت چنین داستان‌هایی است، برای گردآوردن داده‌های حسی مهدی زاغی همه حواس خود را به کار گیرد. کشف این‌که دقیقاً درباره چه چیزی گفت‌وگو می‌شود همیشه آسان نیست:

رختخوابم گرم‌تر شده... مثل این‌که تک هوا شکسته... صدای زنگ ساعت از دور میاد. باید دیروقت باشه... فردا صبح زود... گاراژ... من که ساعت ندارم... چه گاراژی گفت؟... فردا باید... فردا.

          خواننده می‌بایست با موج اندیشه مهدی زاغی حرکت کند. همین عبارات مقطع و تک‌واژه‌ها وتار‌های پیچاپیچی از یادآوری، ما را با دیدگاه شخصیت او آشنا می‌سازند. هر کلمه و عبارت بریده‌ای مظهر هیچ و در عین حال همه چیز است. هدایت مطمئن است که خواننده با مقداری صرافت از آن‌چه او می‌گوید سردرمی‌آورد. اگر بنا بود همه آن چیز‌هایی که در ضمیر ناهوشیار مهدی زاغی، در ساعاتی پیش از خواب، جریان دارند به صورت سیال و نابخود بیان شوند، یعنی در سطح همان الفاظ و اشاره‌هایی که برای آدمی‌ با طبیعت او یادآور عواطف و اندیشه‌های سرشار هستند، در آن صورت خواننده ولو با صرافت طبع، چیز چندانی دستگیرش نمی‌شد. در طبیعت، در ذهن خواب‌زده، جملات به صورت بریده‌بریده و درهم ریخته و در میان جملات دیگر به یاد می‌آیند. وقایع به گذشته، که ریشه‌شان در آن است، بازمی‌گردند و هرچیز ظاهراً به‌طور تصادفی و پر ابهام و گنگ احساس می‌شود. به همین دلیل ثبت چنین حال و تجربه‌ای معانی و تعبیرات گوناگونی پدید می‌آورد، زیرا گاهی یک کلمه یا جمله نشانه جدا شدن از یک مطلب است و گاهی نشانه اندیشه یا احساسی که در گذشته واقع شده و به سبب ادای مطلب و کلمه‌ای واخوانی شده است یا هیچ‌یک، ممکن است ارتجالی و کاملاً بی‌مقصود یا به عبارت دیگر غیرقابل قضاوت باشد.

          اما تک گفتاری مهدی زاغی، غلام، همکار او، محصول گزینش آگاهانه نویسنده از ذهن و زبان آدم‌هایی است که قرار است به خواننده معرفی شوند، معرفی نامه‌ای است که در قالب اندیشه و خیال پیش از خواب، بدون ارتباط با محرک‌های بیرونی، بیان شده است. نشانه‌های اصرار نویسنده برای عرضه روشن وجوه شخصیت‌های خود جابه‌جا به چشم می‌خورد:

فقط یک رفیق حسابی گیرم آمد، اونم هوشنگ بود. با هم که بودیم، احتیاج به حرف زدن نداشتیم: درد هم‌دیگر را می‌فهمیدیم. حالا تو آسایشگاه مسلولین خوابیده. تو مطبعه «بهار دانش» بغل دست من کار می‌کرد.

          کاملاً روشن است که جمله توضیحی آخر، اشتغال هوشنگ در مطبعه «بهار دانش» فقط جهت مطلع کردن خواننده است، والا طبیعی است که مهدی زاغی خود نیازمند چنین توضیحی نیست. یا در تک گویی غلام، با این که از نوشیدن الکل زیاد پکر و گیج و منگ است، توضیحات مستقیم فراوانند:

از این خبر همه بچه‌ها تکان خوردند. حتی علی مبتدی اشک تو چشمش پر شد، دماغش را بالا کشید و از اطاق بیرون رفت. فقط مسیبی بود که ککش نمی‌گزید. مشغول غلط گیری بود- سایه دماغش را چراغ به دیوار انداخته بود.

          با خواندن این‌گونه توضیحات و اندیشه‌های وصفی خواننده احساس می‌کند که آن دو، به رغم آن‌چه خود اعلام می‌کنند، در خلوت آخر شب، چنان که باید، غرق در تفکرات و احساس خود نیستند. اگرچه مفاهیم از طریق واخوانی به ذهنشان راه می‌یابند، جملات وصفی و معترضه آن‌ها، ظاهراً برای آن که مبادا آن‌چه را که می‌گویند پیچیده و تاریک باشد، نواخت تک‌گویی را از صورت سیال و طبیعی آن خارج کرده است. در واقع هدایت سعی داشته است با درج ملاحظات و وصف‌های ملموس و پیوسته موقعیت قهرمانش را از لحاظ ادراک و احساس به طور


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص

مقایسه زمان امام حسین و زمان امام صادق

اختصاصی از یاری فایل مقایسه زمان امام حسین و زمان امام صادق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

مقایسه زمان امام حسین و زمان امام صادق

فاصله این دو عصر نزدیک یک قرن است . شهادت امام حسین در سال 61 هجرى است و وفات امام صادق در سال 148 , یعنى وفاتهاى این دو امام هشتاد و هفت سال با یکدیگر تفاوت دارد . بنابراین باید گفت عصرهاى این دو امام در همین حدود هشتاد و هفت سال با همدیگر فرق دارد . در این مدت اوضاع دنیاى اسلامى فوق العاده دگرگون شد . در زمان امام حسین یک مسئله بیشتر براى دنیاى اسلام وجود نداشت که همان مسئله حکومت و خلافت بود , همه عوامل را همان حکومت و دستگاه خلافت تشکیل مى داد , خلافت به معنى همه چیز بود و همه چیز به معنى خلافت , یعنى آن جامعه بسیط اسلامى که به وجود آمده بود به همان حالت بساطت خودش باقى بود , بحث در این بود که آن کسى که زعیم امر است کى باشد ؟ و به همین جهت دستگاه خلافت نیز بر جمیع شؤون حکومت نفوذ کامل داشت . معاویه یک بساط دیکتاتورى عجیب و فوق العاده اى داشت , یعنى وضع و زمان هم شرایط را براى او فراهم داشت که واقعا اجازه نفس کشیدن به کسى نمى داد . اگر مردم مى خواستند چیزى را براى یکدیگر نقل کنند که بر خلاف سیاست حکومت بود , امکان نداشت , و نوشته اند که اگر کسى مى خواست حدیثى را براى دیگرى نقل کند که آن حدیث در فضیلت على ( ع ) بود , تا صد در صد مؤمن و مطمئن نمى شد که او موضوع را فاش نمى کند , نمى گفت , مى رفتند در صندوقخانه ها و آن را بازگو مى کردند . وضع عجیبى بود . در همه نماز جمعه ها امیرالمؤمنین را لعن مى کردند , در حضور امام حسن و امام حسین امیرالمؤمنین را بالاى منبر در مسجد پیغمبر لعن مى کردند , و لهذا ما مى بینیم که تاریخ امام حسین در دوران حکومت معاویه - یعنى بعد از شهادت حضرت امیر تا شهادت خود حضرت امام حسین - یک تاریخ مجهولى است , هیچ کس کوچکترین سراغى از امام حسین نمى دهد , هیچ کس یک خبرى , یک حدیثى , یک جمله اى , یک مکالمه اى , یک خطبه اى , یک خطابه اى , یک ملاقاتى را نقل نمى کند .


دانلود با لینک مستقیم


مقایسه زمان امام حسین و زمان امام صادق

امام جعفر صادق

اختصاصی از یاری فایل امام جعفر صادق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

امام جعفر صادق

یکی دیگر از صفات پسندیده ایشان این بود که کارهای شخصی خودشان را شخصا" انجام می دادند و سعی می کردند که سر بار دیگران نباشند.در ایامی که آقا مریض شده بود، ( و به سبب همان بیماری از دنیا رحلت کرد) عده ای از دوستان برای عیادت خدمت ایشان رسیدند ؛ حالشان مناسب نبود، دکتر علت بیماری را ضعف شدید تشخیص داده بود.یکی از شاگردان خدمت ایشان عرض کرد در صورت امکان استخاره ای بفرمایید ...فرمود: نیت کنید...یک دفعه ایشان با آن حال بیماری از رختخواب بیرون آمد، و به صورت چهار دست و پا تا کنار دیوار حرکت کرد . دستش را به دیوار گرفت و بلند شد، و از روی طاقچه چیزی برداشت و به همان صورت برگشت. وقتی داخل رختخواب شد، در دستشان تسبیح بود و این همه زحمت برای آوردن تسبیح بود .یکی از دوستان گفت : آقا شما می فرمودید ما می آوردیم چرا این همه خودتان را به زحمت انداختید؟ ایشان فرمود: پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: « بعد از ایمان و عمل صالح اگر کسی بتواند سربار مردم نباشد، ، من به او وعده بهشت می دهم» . آیا نمی خواهید من به وعده پیامبر خدا برسم؟ در ادامه فرمود: داداش جون ها تا می توانید روی پای خودتان بایستید و عزت نفس داشته باشید و از کسی سؤال و درخواست نکنید و خودتان کارهای خودتان را انجام دهید.

زندگی

جعفر صادق در روز ۱۷ ربیع الاول سال ۸۳هجری چشم به جهان گشود. پدرش امام محمد باقر و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می‌‌باشد. کنیه او: "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است. صادق تا سن ۱۲سالگی معاصر جدش سجاد بود و امام جعفر را او آموزش داده بود. پس از مرگ امام چهارم مدت ۱۹سال نیز در خدمت پدرش امام محمد باقر زندگی کرد و با این ترتیب ۳۱سال از دوران عمر خود را پیش پدر و پدربزرگش بود.

پس از درگذشت پدرش ۳۴سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری" را پایه ریزی کرد. زندگی جعفر صادق مصادف بود با خلافت پنج نفر از امویان( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام مسند خلافت را تصاحب کردند.امام صادق در ۱۰سال آخر عمر در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می‌‌برد.

عصر امام صادق

عصر امام صادق یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف رخ می‌‌داد، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهم‌ترین آنها بوده است. و همین انقلاب سرانجام حکومت بنی امیه را برانداخت. دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق را فراگرفته بود. و از دیگر سو عصر او عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود.

امام صادق سعی بر مبارزه با الحاد و بی دینی و کفر داشت و نیز سعی میکرد تفسیر خود از اسلام را بر کرسی بنشاند.

علاوه بر این، با نقشه‌ای دقیق و ماهرانه، شیعه را از اضمحلال و نابودی برهاند، شیعه‌ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین، آخرین رمقها را می‌‌گذراند، و آخرین نفرات خویش را قربانی می‌‌داد، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی بودند، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام را در معرض خطر مرگ قرار می‌‌داد، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند.

"جابر جعفی " یکی از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می‌‌رفت. در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام می‌‌گوید : خودت را به دیوانگی بزن، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد.

جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر نیز می‌‌باشد می‌‌گوید : امام باقر هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته‌ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم. امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا ...، ( یعنی امام باقر به من فلان مطلب را گفت، یا روایت کرد ).

آری، شیعه می‌‌رفت که نابود شود، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید، و به صورت اسلام بنی امیه‌ای یا بنی عباسی خودنمایی کند.

در چنین شرایط دشواری، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام، محمد بن مسلم و ... ) در رشته‌های گوناگون علوم بودند، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند. هر یک از اینان از طرفی خود، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند. تأسیس چنین مکتب فکری و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد. لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه‌های حکومت و نفوذ خود، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند.


دانلود با لینک مستقیم


امام جعفر صادق

جدال خلق و تحقیق در صادق هدایت

اختصاصی از یاری فایل جدال خلق و تحقیق در صادق هدایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

جدال خلق و تحقیق در صادق هدایت

«گفت وگو با هوشنگ اتحاد درباره کتاب «صادق هدایت» از مجموعه پژوهشگران معاصر ایران»

•آقای اتحاد، تا به امروز هشت جلد از مجموعه پژوهشگران معاصر ایران منتشر شده است. بفرمایید که در نهایت این مجموعه به چند جلد خواهد رسید؟ همچنین بفرمایید که در این انتخاب، چه معیارهایی مورد نظر شما بوده است؟ و ترتیب شخصیت ها برچه مبنایی قرار دارد؟ و برای نوشتن زندگینامه آنها به چه صورتی عمل کرده اید؟

مجموعه «پژوهشگران معاصر ایران» به دوازده جلد خواهد رسید. برای این کار پژوهشگرانی را در نظر گرفتم که متون قدیمی ما را اعم از نثر و نظم تصحیح و بر آنها تحشیه نوشته اند. مبنا را از تولد علامه محمد قزوینی بنیانگذار تحقیقات علمی در ایران قرار دادم که متولد ۱۲۵۶ شمسی است. و آخرین شخصیت، دکتر احمد تفضلی که متولد ۱۳۱۶ است. ناگفته نماند که در بررسی هر شخصیت اصلی، چهار بخش را در نظر گرفته ایم:

۱- زندگینامه شخصیت اصلی.

۲- نمونه یا نمونه هایی از نثر شخصیت اصلی براساس چندگانگی شیوه نثر آنها.

۳- فهرست آثار شخصیت اصلی.

۴- یادداشت ها، که شامل اسم های خاصی است که در متن شرح زندگی شخصیت اصلی آمده است. به طور مثال در شرح زندگی علی اصغر حکمت به عنوان شخصیت اصلی، آمده است که او برای نخستین بار سفر به شهرستان ها را برای بازرسی وضع آموزش و پرورش باب کرد و در اولین سفری که به این منظور به خراسان رفت، چهار نفر با او همراه بودند: روح الله خالقی (موسیقیدان)، آندره گدار (خاورشناس فرانسوی)، اسماعیل مرآت (از وزیران فرهنگ بعد از مرآت)، ابوالقاسم فیوضات (بنیانگذار نخستین کودکستان و مدرسه حرفه ای در ایران) که در آن موقع در وزارت فرهنگ شاغل بودند. هر یک از این شخصیت ها شماره خورده و در بخش یادداشت ها به تفصیل به شرح احوال و آثار آنان پرداخته شده است. به طوری که مجموعه یادداشت های این دوازده جلد، آگاهی های گسترده ای را در اختیار خوانندگان قرار می دهد.

کلیه منابعی که برای نوشتن هر جلد از این دوازده دوره مورد استفاده قرار گرفته است، به صورت فهرست الفبایی تدوین شده و با عنوان کتابنامه در آخر کتاب آمده است. ضمناً با آنکه شخصیت های بسیاری در این کتاب سخن گفته اند، کوشش کرده ام کتاب یکدست و روان باشد.

•اگر اجازه بدهید محور گفت وگو را به جلد ششم که اختصاص به هدایت دارد، قرار دهیم. آقای اتحاد، آوردن نام صادق هدایت به عنوان یکی از پژوهشگران معاصر جالب است. چرا که هدایت را بیشتر به عنوان داستان نویس می شناسند تا یک محقق. هر چند او با دو کتاب «فرهنگ عامیانه مردم ایران» و «نیرنگستان» اولین کار پژوهشی در حوزه مردم شناسی را در ایران انجام داده است.

ابتدا بگویم که قبل از مجموعه «پژوهشگران معاصر ایران» تذکره هایی از شاعران، نویسندگان، موسیقیدانان، خوشنویسان و... به چاپ رسیده بود. ولی تذکره ای در احوال و آثار پژوهشگران وجود نداشت. بعضی از شخصیت ها فقط پژوهشگر بودند، نظیر علامه قزوینی و عبدالعظیم خان قریب. بعضی دیگر نظیر ملک الشعرای بهار، شخصیتی جامع الاطراف بودند که در تذکره های شاعران معاصر به عنوان شاعر و در تذکره «چهره مطبوعات معاصر» به عنوان روزنامه نگار از او یاد شده است. ولی در عین حال می بایستی به عنوان پژوهشگری ارجمند نیز برای او حقی قائل بود و خدمات او را از این نظر مورد یادآوری قرار داد. به منظور رفع این کمبود، کتاب «پژوهشگران معاصر ایران» را تدارک دیدم و از سال ۱۳۶۰ به آن پرداختم. معیار انتخاب من، پژوهشگرانی بودند که متون قدیمی را تصحیح کرده اند و بر آنها تحشیه نوشته اند. در خلال کار دریافتم هدایت نیز از معدود افرادی است که جامع الاطراف است. او نه تنها نویسنده ای بزرگ و صاحب سبک، بلکه خیام شناس و بنیانگذار خیام شناسی در ایران است؛ و از معدود کسانی است که توانسته به ژرفنای اندیشه خیام نزدیک شود. زنده یاد استاد دکتر زرین کوب هم بر این باور است که: «صادق هدایت بینش عمیقی در نقد خیام (ترانه های خیام) نشان داده است و در این مورد نیز مثل داستان نویسی، صادق هدایت یک سرمشق بی بدیل و ملامت ناپذیر است.» صادق هدایت در سال ۱۳۰۳ در حالی که بیش از بیست ودو سال نداشت، جزوه ای با عنوان «رباعیات خیام» به چاپ رساند و در مقدمه آن اشاره کرده است که با روش اهل تحقیق غرب و با توجه به دستاوردهای فرهنگ دوران جدید، برای نخستین بار یکی از شاعران و متفکران ایرانی مورد ارزیابی قرار گرفته و از دید و جهان بینی وی به تفصیل گفت وگو می شود. او برای شناختن هرچه بیشتر خیام از هیچگونه کوششی فروگذاری نکرده و تا حد امکان با دستیابی به کهن ترین مجموعه های ترانه های منسوب به خیام، کتاب هایی که درباره خیام چیزی در آن نوشته شده، ترجمه ها، جست وجوها و پژوهش هایی که فرنگیان درباره او کرده اند، با باریک بینی ویژه خویش خوانده و حتی افسانه هایی را که درباره او نگاشته اند و برخی از آنها بر سر زبان ها است، بررسی یا تحلیل کرده است.او در داوری، شتاب نورزیده و بر سر آن بسی اندیشیده است. نتیجه پژوهش های خود را در سال ۱۳۱۳ در کتاب «ترانه های خیام» منتشر کرد که در واقع مفصل ترین و جدی ترین پژوهش او در ادبیات فارسی به شمار می رود. در این پژوهش نخست طی پنجاه صفحه، مقدمه ای انتقادی درباره زندگی و اندیشه های خیام نگاشته و با وسواس بیشتری رباعی هایی را که به نظر او اصیل تر بوده اند انتخاب و در بخش هایی با عناوین مختلف قرار داده است. به این ترتیب او با نگارش دو مقاله درباره رباعیات خیام و ویس و رامین فخرالدین اسعدگرگانی، پایه «نقد تحلیلی» را گذاشت. هشت سال پس از


دانلود با لینک مستقیم


جدال خلق و تحقیق در صادق هدایت

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص

اختصاصی از یاری فایل یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو

          در «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقاله‌ای در مطبوعات درج نشد، نشانه‌هایی در دست است مبنی بر این که در همان سال‌ها واکنش‌ها و بحث‌های کمابیش تندی را برانگیخته است، که مصطفی فرزانه در کتاب خاطرات‌گونه خود درباره صادق هدایت به طور گذران به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره کرده است. اهمیت داستان فردا، قطع نظر از مضمون اجتماعی آن، در شیوه نگارش و صناعتی است که صادق هدایت به‌کار برده است، که شیوه‌ای است غیرمتعارف، ظاهراً گنگ و پرابهام، که تا پیش از آن در داستان‌نویسی ما سابقه نداشته است، و تا دو دهه بعد از آن نیز هیچ نویسنده‌ای طبع خود را در آن نیازمود.          فردا به شیوه تک‌گویی درونی نوشته شده است:1- تک‌گویی مهدی زاغی 2- تک‌گویی غلام. و غرض از آن آشنایی مستقیم با زندگی درونی کارگر چاپ‌خانه‌ای است به نام «مهدی رضوانی مشهور به زاغی». داستان بدون دخالت نویسنده و توضیحات و اظهارنظر‌های او نوشته شده و به صورت گفت‌وگویی است بدون شنونده و بر زبان نیامده. نویسنده خواننده را به درون ذهن آدمی ‌فرومی‌برد و او را در آن‌جا تنها می‌گذارد تا خود دربیابد که هر کسی درباره چه چیز حرف می‌زند:

بعد از شش سال کار، تازه دستم خالی است. روز از نو روزی از نو! تقصیر خودمه چهار سال با پسر خاله‌ام کار می‌کردم، اما این دو سال که رفته اصفهان ازش خبری ندارم. آدم جدی زرنگیه. حالا هم به سراغ اون می‌رم. کی می‌دونه؟ شاید به امید اون می‌رم. اگر برای کاره پس چرا به شهر دیگه نمی‌رم؟ به فکر جاهایی می‌افتم که جا پای خویش و آشنا را پیدا بکنم. زور با زو! چه شوخی بی‌مزه‌ای! اما حالا که تصمیم گرفتم. گرفتم...خلاص.

          در این قطعه، مهدی زاغی خصوصی‌ترین اندیشه‌ها و احساساتش را بیان می‌کند، اندیشه‌ها و احساساتی که با ضمیر ناهوشیار، اندیشه‌های آرمیده، فاصله چندانی ندارند. زبان ذهن او عموماً آگاه به خود و واقع‌بینانه است و کمابیش همان ترکیب منظم زبان روزمره را دارد.

تو دنیا اگر جاهای مخصوص برای کیف و خوش‌گذرانی هست، عوضش بدبختی و بیچارگی همه‌جا پیدا می‌شه. اون‌جاهای مخصوص، مال آدم‌های مخصوصیه. پارسال که چند روز پیشخدمت «کافه گیتی» بودم، مشتری‌های چاق داشت، پول کار نکرده خرج می‌کردند. اتومبیل، پارک، زن‌های خوشگل، مشروب عالی، رختخواب راحت، اطاق گرم، یادگارهای خوب، همه را برای اون‌ها دستچین کردند، مال اون‌هاست و هرجا که برن به اون‌ها چسبیده. اون دنیا هم باز مال اون‌هاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه! ما اگر یک روز کار نکنیم، باید سر بی‌شام زمین بگذاریم. اون‌ها اگر یک شب تفریح نکنند، دنیا را بهم می‌زنند!

          پیدا است که صادق هدایت ترکیب کلامی‌ مهدی زاغی را نه به صورت شکل نخستین آن و همان‌گونه که بر ذهن چنین آدمی‌جاری می‌شود بلکه در هیئت پروده آن، از طریق جمله‌های مستقیم و نظم ساختمانی عبارات، بیان کرده است. اشاره به «جدی» و «زرنگ» بودن پسرخاله مهدی زاغی و توصیف «مشتری‌های چاق» «کافه گیتی» نه محصول ذهن و برآمد اندیشه مهدی زاغی که ریخته قلم هدایت است. طبیعی است که مهدی زاغی خصوصیات پسرخاله خود و مشتری‌های کافه گیتی را می‌شناسد اما آن چه ارائه می‌دهد توصیفات و توضیحاتی است که گویا برای دیگری، برای خواننده، نقل می‌شوند. البته این پروردگی و انتظام، ارائه جمله‌هایی با بار اطلاعاتی به خواننده، در همه‌جا وجود ندارد و خواننده ناچار است، چنان که طبیعت چنین داستان‌هایی است، برای گردآوردن داده‌های حسی مهدی زاغی همه حواس خود را به کار گیرد. کشف این‌که دقیقاً درباره چه چیزی گفت‌وگو می‌شود همیشه آسان نیست:

رختخوابم گرم‌تر شده... مثل این‌که تک هوا شکسته... صدای زنگ ساعت از دور میاد. باید دیروقت باشه... فردا صبح زود... گاراژ... من که ساعت ندارم... چه گاراژی گفت؟... فردا باید... فردا.

          خواننده می‌بایست با موج اندیشه مهدی زاغی حرکت کند. همین عبارات مقطع و تک‌واژه‌ها وتار‌های پیچاپیچی از یادآوری، ما را با دیدگاه شخصیت او آشنا می‌سازند. هر کلمه و عبارت بریده‌ای مظهر هیچ و در عین حال همه چیز است. هدایت مطمئن است که خواننده با مقداری صرافت از آن‌چه او می‌گوید سردرمی‌آورد. اگر بنا بود همه آن چیز‌هایی که در ضمیر ناهوشیار مهدی زاغی، در ساعاتی پیش از خواب، جریان دارند به صورت سیال و نابخود بیان شوند، یعنی در سطح همان الفاظ و اشاره‌هایی که برای آدمی‌ با طبیعت او یادآور عواطف و اندیشه‌های سرشار هستند، در آن صورت خواننده ولو با صرافت طبع، چیز چندانی دستگیرش نمی‌شد. در طبیعت، در ذهن خواب‌زده، جملات به صورت بریده‌بریده و درهم ریخته و در میان جملات دیگر به یاد می‌آیند. وقایع به گذشته، که ریشه‌شان در آن است، بازمی‌گردند و هرچیز ظاهراً به‌طور تصادفی و پر ابهام و گنگ احساس می‌شود. به همین دلیل ثبت چنین حال و تجربه‌ای معانی و تعبیرات گوناگونی پدید می‌آورد، زیرا گاهی یک کلمه یا جمله نشانه جدا شدن از یک مطلب است و گاهی نشانه اندیشه یا احساسی که در گذشته واقع شده و به سبب ادای مطلب و کلمه‌ای واخوانی شده است یا هیچ‌یک، ممکن است ارتجالی و کاملاً بی‌مقصود یا به عبارت دیگر غیرقابل قضاوت باشد.

          اما تک گفتاری مهدی زاغی، غلام، همکار او، محصول گزینش آگاهانه نویسنده از ذهن و زبان آدم‌هایی است که قرار است به خواننده معرفی شوند، معرفی نامه‌ای است که در قالب اندیشه و خیال پیش از خواب، بدون ارتباط با محرک‌های بیرونی، بیان شده است. نشانه‌های اصرار نویسنده برای عرضه روشن وجوه شخصیت‌های خود جابه‌جا به چشم می‌خورد:

فقط یک رفیق حسابی گیرم آمد، اونم هوشنگ بود. با هم که بودیم، احتیاج به حرف زدن نداشتیم: درد هم‌دیگر را می‌فهمیدیم. حالا تو آسایشگاه مسلولین خوابیده. تو مطبعه «بهار دانش» بغل دست من کار می‌کرد.

          کاملاً روشن است که جمله توضیحی آخر، اشتغال هوشنگ در مطبعه «بهار دانش» فقط جهت مطلع کردن خواننده است، والا طبیعی است که مهدی زاغی خود نیازمند چنین توضیحی نیست. یا در تک گویی غلام، با این که از نوشیدن الکل زیاد پکر و گیج و منگ است، توضیحات مستقیم فراوانند:

از این خبر همه بچه‌ها تکان خوردند. حتی علی مبتدی اشک تو چشمش پر شد، دماغش را بالا کشید و از اطاق بیرون رفت. فقط مسیبی بود که ککش نمی‌گزید. مشغول غلط گیری بود- سایه دماغش را چراغ به دیوار انداخته بود.

          با خواندن این‌گونه توضیحات و اندیشه‌های وصفی خواننده احساس می‌کند که آن دو، به رغم آن‌چه خود اعلام می‌کنند، در خلوت آخر شب، چنان که باید، غرق در تفکرات و احساس خود نیستند. اگرچه مفاهیم از طریق واخوانی به ذهنشان راه می‌یابند، جملات وصفی و معترضه آن‌ها، ظاهراً برای آن که مبادا آن‌چه را که می‌گویند پیچیده و تاریک باشد، نواخت تک‌گویی را از صورت سیال و طبیعی آن خارج کرده است. در واقع هدایت سعی داشته است با درج ملاحظات و وصف‌های ملموس و پیوسته موقعیت قهرمانش را از لحاظ ادراک و احساس به طور منجز ثبت کند و حاضر نشده است خواننده را در تمام دقایق داستان با قهرمانش تنها بگذارد، و این به هر حال عدول از آن سبکی است که خود وضع کرده است. اما نکته قابل توجه این است که در آن لحظاتی که هدایت، به عنوان نویسنده، وارد جریان تک‌گویی شده است و خواننده صدای او را می‌شنود، بی‌طرفی لحن قابل لمس است و با وجود ناهنجاری آن از لحاظ ساختمان داستان ذهن خواننده از دنیای درونی شخصیت منحرف نمی‌شود.


دانلود با لینک مستقیم


یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص