یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله بررسی رابطه خلاقیت و هوش هیجانی کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله بررسی رابطه خلاقیت و هوش هیجانی کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

چکیده :
هدف اصلی پژوهش حاضر، مطالعه بررسی رابطه خلاقیت و هوش هیجانی کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری است. جامعه پژوهش کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری می باشد که بر اساس نمونه گیری کاملاً تصادفی و از روی لیست کارکنان که تعداد 50 نفر از آنها به عنوان نمونه انتخاب شده اند.
در این پژوهش برای دستیابی به اطلاعات مورد نیاز در مورد خلاقیت که اعم از : بسط ـ انعطاف پذیری، سیالی و ابتکار و همچنین نمره خلاقیت هم به دست آمد همچنین در مورد هوش هیجانی از پرسشنامه سالووی استفاده شد که تمام مؤلفه های آن نیز : بازسازی خلقی ـ تمرکزـ توجه و نمره کل هوش هیجانی مورد استفاده قرار گرفت. برای بررسی فرضیه تحقیق که عبارتند از : بین خلاقیت (نمره کل) و هوش هیجانی همبستگی وجود دارد، و از روش آماری همبستگی اسپیرمن استفاده شده است. نتایج تحقیق حاکی از آن است که بین هوش هیجانی و مؤلفه های آن و خلاقیت و مؤلفه های آن همبستگی و رابطه ای وجود ندارد و فقط در مقیاس (توجه) تا حدودی بین این مؤلفه و خلاقیت (نمره کل) رابطه وجود دارد ولی در بین مؤلفه های دیگر هیچگونه رابطه ای وجود ندارد.

 

 

 


موضوع : « بررسی رابطه خلاقیت و هوش هیجانی کارکنان وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری»
مقدمه :
از ویژگی های بارز انسان و محور اساسی حیات او قدرت اندیشه است. انسان در طول زندگی خویش هرگز از تفکر فارغ نبوده یا نیروی صحیح تصمیم گرفته است. او توانسته است به حل مشکلات بپردازد و به رشد و تعالی نایل شود. بنابراین تمام موفقیتها و پیشرفتهای انسانی در گرو اندیشه بارور و پویا و مؤثر است از پیچیده ترین و عالی ترین جلوه های اندیشه انسان تفکر خلاق است درباره آن دیدگاههای بسیاری وجود دارد (حسینی 1381، ص 13). از نظر کارکردی می توان توانایهای فکری انسان را به طریق زیر خلاصه کرد:
1) جذب یعنی توانایی مشاهده و به کار بردن توجه
2) ضبط یعنی توانایی حفظ کردن و به خاطر آوردن
3) استقلال یعنی توانایی تحلیل و قضاوت
4) خلاقیت یعنی توانایی تجسم و پیش بینی و ایجاد ایده های جدید.
اکنون ماشین های کامپیوتر سه فعالیت اول را تا اندازه ای انجام می دهند لیکن مسلم به نظر می رسد که هیــچ ماشینی قادر به ایجاد ایده های جدید نخواهد بود. این حقیقت که تصور، قدرت اساسی مغز بشر مدتهاست به توسط بزرگترین متفکران شناخته شده است و نتیجه گیری ویلیام شکسپیر را که گفته است این جرقه مقدس انسان را «اشرف مخلوقات» نموده تأکید کرده اند. می توان گفت در صورتی که کوشش خلاق بشر نبود انسان صرفاً موجودی بود که از مغز هسته ها، میوه ها، ریشه گیاهان و گوشت خام تغذیه می نمود (قاسم زاده ، 1375، ص 10-9). خلاقیت موضوع جالب توجه و بحث انگیزی است. همچنین مفاهیم چندی با خلاقیت مرتبط است که یکی از آنها هوش است. دربارة مسأله هوش و خلاقیت و تأثیر آنها، مطالعات زیادی انجام گرفته و نظریات گوناگونی ارائه شده است. موثقی(1380) می گوید: «هوش و خلاقیت را اگر چه به ظاهر شبیه هم می دانند اما از نظر ویژگیهای معنوی متفاوتند. زیرا به کسی هوشمند می گویند که با استفاده از معلومات که قبلاً از طریق تجربه به دست آورده و در گنجینه ذهن خود حفظ کرده است، بهترین راه حل را در حل مشکل و کسب موفقیت بیابد اما خلاقیت عبارت است از : تصرف ذهن در مجموعه معلومات اکتسابی و صورتهای ذهنی که از قبل به منظور ابداع و آفرینش در ذهن شخص گرد آمده است و مبنای آن تخیل است.»( به نقل از خانیان،1381، صص 25-14). گلمن با مطرح ساختن پژوهش خارق العاده ای که در زمینه مغز و رفتار انجام شده است، نشان می دهد که عوامل دیگری به جز هوش شناختی در موفقیت افراد دست اندر کارند. این عوامل جنبه دیگری از هوشمندی را شامل می شود که گلمن آن را هوش هیجانی می خواند. در سال 1995 اصطلاح هوش هیجانی را دانیل گلمن مطرح کرد که بحث های بسیاری را برانگیخت. همان گونه که گلمن نشان داده است، هرگونه نقصی در هوش هیجانی می تواند صدماتی را به بار بیاورد و در زندگی زناشویی و تربیت فرزند، تا وضعیت سلامت جسمانی، مشکلاتی را ایجاد کنند. فقدان هوش هیجانی می تواند تفکر را مقهور سازد و موقعیت حرفه ای افراد را مختل کند. احتمالاً بدین لحاظ فرزندان ما به بیشترین صدمه دچار می شوند. زیرا در معرض مشکلاتی همچون افسردگی، اختلالات خوردن ،حاملگی ناخواسته، پرخاشگری و جرایم خشونت بار قرار می گیرند. اما خبرها امیدوار کننده اند. هوش هیجانی به هنگام تولد تثبیت شده نیست. گلمن نشان می دهد که چگونه می توان هوش هیجانی را پروراند و استحکام بخشید.(پارسا ، 1380، صص 12-11)
نگاهی به زندگی انسانها نشان می دهد که تنها بهره هوشی نشان دهنده موفقیت فرد در زندگی نیست در واقع بهره هوشی (IQ) نمیتواند پیش بینی کند که فرد در فراز و نشیبهای زندگی چه واکنشی نشان می دهد. در مقاطع مختلف چگونه تصمیم گیری می کند، اطلاعات اجتماعی او در چه حدی است و بطور کلی نمی توان گفت بهره هوشی بالا تضمین کننده موفقیت، رفاه، موقعیت اجتماعی مناسب و احساس رضایت فرد از زندگی است. در واقع هوش هیجانی توانمندی تاکتیکی (عملکرد فردی) است.هوش هیجانی یک توانمندی عالی است که مشخص می کندچگونه می توانیم ازسایرمهارتهای خودازجمله بهره هوشی به بهترین صورت استفاده کنیم (مایر و سالووی، 2000ف نقل از غنایی، 1383).اصولاً هر رفتاری باید جنبه عاطفی داشته باشد که به وقوع بپیوندد. رفتار از انگیزه برمی خیزد. انگیزه بدون هیجان و عاطفی، از نیروی لازم برحرکت و رهگشایی و نیز از جهت مندی مطلب برخوردار نخواهد بود.
موفقیت در زندگی بسته به این است که فرد بتواند به تجارت هیجانی خود و دیگران بیاندیشد و متقابلاً قادر باشد به استدلالهایی که عقل در مورد یک شخص و یا یک موقعیت ترسیم می کند پاسخ هیجانی سازش یافته ای بدهد افراد در این مهارتها با هم متفاوتند به عبارت دیگر افراد در توانایی تشخیص احساسات خود و دیگران و نظم بخشیدن را به آنها و توانایی استفاده از اطلاعات هیجانی برای برانگیختن یک رفتار سازش یافته با هم تفاوت دارند. این توانایی ها در چارچوبی به نام " هوش هیجانی" سازمان یافته اند.(مایرو و وایتر ، 2003، نقل از غنایی، 1383)
تعریف رسمی و پیشنهاد در مورد اندازه گیری هوش هیجانی برای اولین بار در مقالة سالووی و مایرو (1990) مطرح شد. هوش هیجانی نمایندة تشخیص ارزیابی و بیان هیجانی ما به نحوه صحیح و سازش کارانه می باشد. هوش هیجانی پذیرایی که بیشتر با انسان مأنوس بوده قدرت درک بهتر دنیای درون خویش و دیگران را به او بخشید تا درموقعیتهای مناسب با دریافت احساس دیگری با او همدلی کند و احساس او را از جهان پدیداری دریافت کند. این همدلی و هم حسی از توانمندی های منتسب به هوش هیجانی است که با فراهم کردن زمینه مناسب برای رفتارهای جامعه پسند، نوع دوستی و رفتارهای امدادی را توسعه می بخشد(مارنی ، 1999نقل از غنای، 1383). می توان با نگرش به جلوه های هوش هیجانی از چشم اندازی دیگر، ارتباط آن را با سایر بخشهای شخصیت آدمی دریافت هوشمندی هیجانی و عاطفی با اعطای قدرت خودشناسی و خود کنترلی بهینه، موجب می شود با خلق دنیای خویش، در انتخاب موقعیت های زندگی آزادانه عمل کنیم(ماتیوس، و ولز، 2000 نقل از غنایی 1383). هوش هیجانی با آگاه ساختن انسان از هیجانات گوناگون موجب می شود که با او به یاری هیجانات نیرومند و فعال سازی آنها، به شرایط تحویل شده یا موقعیتهای اجباری پاسخ های جرأت آمیز از ساخت وجودی خویش دفاع کند (گلمن، 1998. نقل از غنایی 1383). هوش هیجانی از یک طرف فرد را قادر می سازد که با ورود به دنیای درون و شناخت مؤلفه های مربوطه خود را بپذیرد. از سوی دیگر با به فعالیت رساندن مؤلفه های مذکور استقلال خود را در انتخاب و انجام رفتارهای بطور سنتی حفظ نماید(استرنبرگ، 2002. نقل از غنایی 1383).

 


بیان مسئله :
شاید قدری شگفت انگیز باشد اما زندگی بدون خلاقیت مشکل و طاقت فرساست. اگر به کل زندگی نگاهی بیاندازیم درخواهیم یافت که زندگی کنونی چقدر از نظر امکانات و تجهیزات با گذشته تفاوت کرده است. به قول راجرز آدمی ذاتاً خلاق متولد می شود با این حال خلاقیت در مراحل ابدای زندگی تکامل یافته نیست به همین دلیل نیازمند به توجه، هدایت و تربیت است. راجرز معتقد بود که انسان به وسیلة گرایش به خلاقیت نگهداری کردن و بهبود بخشیدن خود برانگیخته میشود. خلاقیت با پرداختن به نیازهای فیزیولوژیکی بنیادی چون نیازهای غذا و آب، و یا دفاع از ارگانیزم در برابر حمله به نگهداشتن آن خدمت می کند و برای آن معاش و بقا تأمین می نمایند. از نظر راجرز اشخاص کامل خلاق هستند و زمانی که شرایط محیطی تغییر می کنند به صورت سازنده و سازگارانه ای زندگی می کنند خودانگیختگی به این خلاقیت وابسته است. اشخاص کامل انعطاف پذیرند و در جستجوی تجربیات و چالشهای جدید هستند. آنها به پیش بینی پذیری، امنیت و رهایی از تنش احتیاجی ندارد(دکتر علی اکبر سیاسی، 1383 ص 377-370). رضائیان درخصوص دانش و هوش و تواناییهای ذهنی افراد خلاق اشاره می کنند که افراد خلاق سالهای زیادی را برای کب دانش و تسلط بر موضوع مورد علاقه خود صرف می کنند. افراد خلاق، ضرورتاً دارای ضریب هوشی بالایی نیستند. نسبت به مسایل حساسیت دارند، برقراری ارتباط سیال میان چیزها انعطاف دارند. سیف می گوید:«آفرینندگی را می توان با اشاره به تعداد تواناییهای ذهنی که منجر به تولید آثار خلاق می شوند توصیف کرد. مهمترین این ویژگیها تفکر واگرا است(به نقل از خانیان 1381، صص 25-56-15).
هر یک از ما انسانها دارای دو مغز یا دو نوع شعور متفاوت هستیم : شعور عقلانی و شعور احساسی، نحوه عملکرد ما در زندگی توسط هر دو اینها تعیین می شود یعنی نه فقط هوش عملی(IQ) بلکه هوش عاطفی و احساسی نیز دارای اهمیت است. شعور عقلانی بدون شعور احساسی نمی تواند به بهترین نحو عمل کند. هوش عاطفی شامل ویژگیهایی مثل توانایی تهییج و برانگیختن خود، استقامت و پایداری در مقابل شکست از دست ندادن روحیه، پس راندن افسردگی و یأس در هنگام تفکر ، همدلی و صمیمیت و برخورداری از امید است(بلوچ، 1370 صص61-60). در سال (1998) گلمن چارچوب هوش هیجانی را از این نظر بررسی کرد که چگونه توانایی بالقوه خود بر اداره مهارتهای مربوط به خودآگاهی، خود نظم دهی، آگاهی اجتماعی، مدیریت در روابط می تواند بر پیشرفت در شغل بیانجامد.او هوش هیجانی را به عنوان یک تئوری عملکردی می داند. وی به تازگی آمادگی هیجانی را مطرح ساخته که منظور وی نوعی توانایی آموخته شده بر اساس هوش هیجانی فرد است که پیامد و نتیجه آن در عملکرد کاری وی روشن است(حسینی، 1381 ص 7). اگر به پرونده دانش آموزان دبستانی، دبیرستانی و حتی پرونده دانشجویان دانشگاهی نظر بیاندازیم متوجه خواهیم شد که بسیاری از آنها با نمرات بسیار بالا (معدل 19 و 20) قبول می شوند، اما وقتی می خواهیم کاری را انجام دهند، مثلاً نامه ای بنویسند مقاله ای فراهم آورند از انجام دادن این کارها عاجز هستند. بدین ترتیب شاید به این علت که هوش هیجانی ایشان پرورش نیافته مجرای احساسات مثبت تبلور فکر و ایده در ایان تقویت نشده بدین ترتیب شاید خلاقیت در ایشان تقویت نشده است. از این رو این پژوهش درصدد یافتن پاسخ این سؤالات است و این موضوع را در کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری مطالعه می کند که سازمانی است که امکان انجام این فعالیت پژوهشی در آن برای محقق میسر است و یکی از مهمترین وزارتخانه ها می باشد و از این رو سؤال این تحقیق عبارتست از :
سـؤالات
• آیا اساساً هوش هیجانی و خلاقیت با یکدیگر رابطه معناداری وجود دارد؟
• آیا بین هوش هیجانی (کلی) و خلاقیت (کلی) کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری رابطه معناداری وجود دارد؟
• آیا بین مؤلفه های مختلف هوش هیجانی (بازسازی خلقی ـ تمرکز ـ توجه) و مؤلفه های مختلف خلاقیت (بسط ـ انعطاف پذیری ـ سیالی ـ ابتکار) رابطة معناداری وجود دارد؟
• آیا بین نمره های کلی هوش هیجانی و مؤلفه های خلاقیت رابطه معناداری وجود دارد؟
• آیا بین نمره های کلی خلاقیت و مؤلفه های هوش هیجانی رابطة معنی داری وجود دارد؟
• خلاقیت و مؤلفه های آن (بسط ـ انعطاف پذیری ـ سیالی و ابتکار) در کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری چگونه توصیف می شود؟
• هوش هیجانی و مؤلفه های آن (بازسازی خلقی ـ تمرکز ـ توجه) در کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری چگونه توصیف می شود؟

 

اهداف این تحقیق عبارتنداز :
• توصیف میزان هوش هیجانی کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری
• توصیف میزان خلاقیت کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری
• بررسی معناداری رابطه یا معناداری همبستگی، هوش هیجانی و خلاقیت کارکنان وزارتخانه علوم تحقیقات و فن آوری.

 

اهمیت پژوهش :
در این پژوهش به شناسایی میزان همبستگی هوش هیجانی و خلاقیت که در پیشرفت فرد در محیط کاری به نام مؤسسه و یا وزارتخانه ای می توان بسیار مؤثر باشد. همچنین اهمیت و ضرورت این پژوهش در این نکته نهفته است که ما می خواهیم بدانیم رابطه هوش هیجانی و خلاقیت چگونه می باشد. اساساً اگر همبستگی معناداری بین هوش هیجانی و خلاقیت وجود داشته باشد ما می توانیم انتظار داشته باشیم که بالا رفتن یکی دیگری نیز بالا برود و چه بسا این موضوع باعث شود که در سیاستهای آتی وزارتخانه با بالا بردن هوش هیجانی بتوانیم خلاقیت را بالا ببریم. موضوع مذکور را در وزارتخانه علوم تحقیقات و فن آوری مهم می باشد که مهمترین تصمیمات اداری آموزش فرهنگی برای قشر محصل و تحصیل کرده جامعه می گیرند و همچنین این موضوع مهم است که افرادی که در این سازمان مشغول به کار هستند تا چه اندازه از خلاقیت و هوش هیجانی برخوردارند در این بخش تحقیقات و کنکاش بروی هوش هیجانی و خلاقیت افراد و اینکه تا چه حد تأثیر متقابلی هر دوی آنها بر روی هم دارند از اهمیت خاصی برخوردار است.

 

فرضیه:
• بین هوش هیجانی و خلاقیت کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری رابطه معنی داری وجود دارد؟

 

متغیرها:
متغیر مورد مطالعه : هوش هیجانی ، خلاقیت می باشد.

 

تعریف نظری و عملیاتی هوش هیجانی:
هوش هیجانی عبارت است از پردازش مناسب اطلاعات می باشد که بار هیجانی دارند و استفاده از آن برای هدایت فعالیتهای شناختی مانند حل مسأله و تمرکز انرژی بر رفتارهای لازم است (مایر و سالووی 1997، اکبرزاده 1383). در این پژوهش شامل نمره ای که آزمودنی که مشخصاً کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری میباشد از پرسشنامه هوش هیجانی سالووی و همکاران بدست می آید.

 

تعریف نظری و عملیاتی خلاقیت:
«گیلفورد می گوید: خلاقیت عبارت است از استعداد تفکر واگرا، ارایه هدفها و راه حلهای جدید و منحصر به فرد امکان تفکر جدید و اصیل و انحراف از عقاید متعارف موجود.»
« از نظر تورنس، خلاقیت عبارت است از فرآیند حس کردن مشکلات یا مسایل، اختلاف نظرها در مورد اطلاعات، خطا کردن در عناصر و عوامل، اشیاء و مواردی از این قبیل ، حدس زدن تشکیل فرقه در بارة مسایل ارزیابی و آزمایش این حدسها و فرضیه ها و احتمالاً اصلاح و آزمون مجدد آنها و نهایتاً مرتبط ساختن نتایج. (گنجی و میرهاشمی، ص 11-10)
در این مطالعه خلاقیت بر حسب نمره ای که آزمودنی در آزمون سنجش خلاقیت تورنس (ترجمه جمال عابدی) کسب می کند، سنجیده می شود. این آزمون یک نمره کل در دامنه 60 تا 180 به دست می دهد و همچنین در چهار مؤلفه سیالی، انعطاف پذیری ، ابتکار و بسط نیز یک نمرة خلاقیت کلی به دست می آید.

 




تعاریف خلاقیت:
بررسی ادبیات مربوط به موضوع خلاقیت نشان می دهد که بررسی عملی خلاقیت نشان می دهد که بررسی عملی خلاقیت به قرن بیستم کارهای (والز) مربوط می شود از آن زمان تاکنون به دلیل رشد و تحول علوم درگیر با انسان و ترقی ابزار سنجش گامهای مهمی در شناخت این قریحه سؤال برانگیز شده است. که مهمترین آن ایجاد نظریه های مقاومت در زمینه خلاقیت است این نظریات سبب شده اند که موضوع خلاقیت صیقل خورده و کاربردی شوند، به حدی که امروزه دیگر کسی به منافع سرشاری که از بکارگیری این نعمت عاید انسانها می شود شک ندارد(مدد1379). هر وقت کلمه خلاقیت را می شنویم بی اختیار به یاد کارها و دانشمندان و هنرمندان نامی می افتیم، در صورتی که همواره لازمه خلاقیت ، نبوغ نیست ، هر کس در کارهای روزمره خود ممکن است خلاقیت از خود نشان دهد. منتهی خلاقیت بعضی بیشتر است و بعضی کمتر.پس خلاقیت در نزد تمامی افراد جامعه وجود دارد، ولی خلاقیتی که در سطح جهانی قابل طرح باشدمعمولاً با نبوغ همراه است. میان روان شناسان توافقی که حاکی از نظر مشترک پیرامون تعریف خلاقیت باشد وجود ندارد. درواقع گستردگی تعریف نشأت گرفته از دیدگاههای گوناگون روان شناختی از این پدیده است در لغت نامه دهخدا (1337) واژه خلاقیت به معنای آفرینندگی نوآوری و بداعت آمده است و در فرهنگ و بستر (1998) به معنای «بوجود آوردن» می باشد.
فرهنگ روان شناسی (1985) در تعریف واژه خلاقیت چنین آمده است: « خلاقیت یک واژه فنی است که اساساً اشاره به آن دسته از فرآیندهای ذهنی دارد که منجربه حل مسئله ایده های تازه مفهوم سازی و شکل هنری می شود که بی همتا و بدیع است.(آرتور وبر 1985) به هر جهت تاکنون واژه های مترادفی همچون اختراع ، ابداع، حل مسئله، اکتشاف و نوآوری برای خلاقیت مطرح شده است.
برونکی (1985) از جمله کسانی است که میان خلاقیت ، اختراع و اکتشاف تفاوت قائل می شود. از نظر او یک واقعیت کشف می شود یک نظریه علمی اختراع می گردد و یک شاهکار ادبی و یا هنری خلق می شود. آلن بیرو خلاقیت را مفهومی وسیع تر از اختراع می داند و ابعاد اقتصادی، جامعه شناختی و روان شناختی را برای آن قائل می شود.
گلاور (1990) معتقد است که تفکر خلاق و حل خلاقانه مسئله دارای دو شاخص است : نوآوری(یعنی غیرمعمول بودن آن) و دیگری ارزش و اعتبار (متناسب بودن با کاری که درخواست شده). در برخی از تعریفهای خلاقیت تأکید بر این است که در صورتی می توان شخص یا عملی را خلاق نامید که اصولاً محصول سودمندی در میان باشد در حالی که در تعاریف دیگر، خلاقیت فی نفسه و بدون توجه به سودمندی اجتماعی آن، ارزشمند شناخته می شود به عنوان مثال رویاهای خیال انگیز یک کودک نیز خلاقیت تلقی می شود. در دومین مجموعه تعاریف خلاقیت بیشتر در حیطه روانیتی قرار می گیرد. در این رویکرد خلاقیت استعدادی است که با شیوه هایی شبیه شیوه های سنجش هوش قابل اندازه گیری است. در این رویکرد به جای تأکید بر موفقیت در جهان واقعی بر توانایی پاسخ دادن به آزمونهای تأکید شده است. در رویکرد سوم خلاقیت بر حسب محصول یا اندازه گیری آن بررسی نمی شود بلکه بیشتر به صورت نوعی نگرش، تمایل یا انگیزه مطرح است.
به هر حال باید در مطالعة خلاقیت به دو نکته بسیار مهم توجه داشت اول : اینکه خلاقیت می تواند خلق اشکال جدید یا صورتهای جدیدی از ایده ها یا تولیدات کهنه باشد. در این صورت عمدتاً فکرها و ایده های گذشته اساس خلاقیتهای تازه است. دوم : اینکه خلاقیت امری است انحصاری و حاصل تلاش فردی و لزوماً یک موقعیت یا مسئله عمومی نیست. لذا فردی ممکن است چیزی را خلق کند که قبلاً هیچ گونه سابقة ذهنی از آن نداشته باشد، اگر چه ممکن است چیزی به صورتهای مشابه یا کاملاً یکسان، قبلاً توسط شخص دیگری و در موقعیت خاص خلق شده باشد.
مازلو معتقد است خلاقیت از روان ناهشیار سرچشمه می گیرد ایده های تازه (و یا نوآوریهای واقعی) است که با آنچه در حال حاضر وجود دارد کاملاً متفاوت است (عابدی ، 1372). برونسکی ذهن خلاق را ذهنی می داند که در جستجوی شباهتهای غیرمنتظره است.
به نظر گیلفورد: خلاقیت یعنی حل مشکل یا سلسله ای از مسایل کوچک و بزرگ. راجرز خلاقیت را اظهار وجود و استقلال طلبی و حفظ شخصیت انسانی می داند. مک کینون خلاقیت را عبارت از حل مسئله به نحوی که ماهیت بدیع و نو داشته باشد می داند. در تعریف ویلیامز خلاقیت مهارتی است که می تواند اطلاعات پراکنده را به هم پیوند دهد. به نظر ورنون خلاقیت در هنرمندان و دانشمندان برجسته احتمالاً بیشتر به شخصیت و انگیزش آنان بستگی دارد تا نوعی اندیشیدن خاص. (ورتون 1979، به نقل از شکلتون)
«تورنس (1965) تفکر خلاق را عبارت از فرایند حدس زدن مشکلات، مسائل، اختلاف نظرها دربارظ اطلاعات ، خطا کردن در عناصر و عوامل اشیاء و مواردی از این قبیل حدس زدن و تشکیل فرضیات دربارة این کمبودها، ارزیابی و آزمایش این حدسها و فرضیات، احتمالاً اصلاح و آزمایش مجدد آنها و نهایتاً مرتبط ساختن نتایج می داند. به اعتقاد اشتاین، خلاقیت یا آفرینندگی فرایندی است که نتیجه آن یک اثر مشخص است و توسط گروهی در یک برهة زمانی به عنوان چیزی مفید و ارضاء کننده پذیرفته می شود.»

 

نظریه های خلاقیت:
1- خلاقیت به عنوان یک الهام الهی: خلاقیت به عنوان الهام الهی یکی از قدیمی ترین رویکردهای نظری در این زمینه است. بدون تردید افلاطون در چنین درکی پیشرو بوده است. به عقیده وی از خلاقیت الهام الهی است و فرد خلاق، سفیر خداوند در میان انسانها است، سفیری که خداوند از طریق زبان او با سایرین حرف می زند بنابراین تربیت در آن نقشی ندارد. خلاقیت به عنوان دیوانگی و جنون برداشت دیگری است که ریشه در دوران باستان دارد. این دیدگاه که در طول قرن نوزدهم ادامه یافت امروز نیز گاهگاهی به چشم می خورد و هنوز هم بعضی از افراد نوابغ را کمی دیوانه و یا غیرعادی می نامند.
2- خلاقیت به عنوان دیوانگی: دیدگاه دیگری که به دوران باستان برمی گردد. خلاقیت را طبیعتاً شکلی از دیوانگی تلقی می کند این دیدگاه غیرعقلایی بودن ظاهری خلاقیت را نتیجه جنون می داند. لومیروز (1981) بسیاری از نوابع را نام می برد که عصبی یا دیوانه بودند و اظهار می دارد که ماهیت غیرعقلایی و بی ارادی بودن عمل اخلاق را بایستی از طریق آسیب شناسی تعیین کرد حتی امروزه افراد قافل نیز از روی مسامحه کاری، افراد دارای توانایی خلاق را غیرعادی می پندارند. زیرا این افراد تا حدودی از هنجارهای مرسوم رفتارهای انسانی منحرف می شوند.
3- خلاقیت به عنوان نبوغ شهودی: دیدگاههای فلسفی جدیدتر از خلاقیت، به عنوان نبوغ شهودی و اشراق یاد می کنند در این نظریه هر چند که دیگر فرد خلاق نابهنجار تلقی نمی شود، اما هنوز شخص نادری است. شخصی است که در خلال کنش خلاق، آنچه را که دیگران فقط بطور استدلالی و دراز مـدت درک می کننـــد. بلافاصله و مستقیماً درمی یابد(مدد 1379).
4- خلاقیت به عنوان نیروی حیاتی: داروین معتقد است که خلاقیت انسانی در ذات زندگی نهفته است. هر چند ماده بی جان از این دیدگاه غیرخلاق است اما تکامل حیاتی اساساً خلاق می باشد. زیرا پیوسته انواع تازه ای را به وجود می آورد در واقع به نظر می رسد که نیروی خلاق تکامل خود را به صور گوناگون پایان ناپذیری عرضه می کند که یکتا ، بی نظیر، غیرقابل تکرار و بازگشت ناپذیر هستند(لویز هاتسکی، 1957). ادموند سینوت (1962) یکی از پیشتازان نظریة بیولوژیکی معتقد است که زندگی خلاق است زیرا خود را سازمان میدهد، تنظیم می کند و پیوسته دست به ابداع می زند.
5- نظریه تداعی گرایی: جایر نظریة تداعی گرایی، ایده های جدید، از ایده ها را فراهم خواند تا آرایش برای راه یابی بیابد. این ترکیب، ایدة تازه او را تشکیل می دهد. بنابراین تفکر خلاق عبارت از فعال کردن ارتباط ذهنی است و تا آنجا ادامه می یابد که یا ترکیب درست خود را بروز دهد یا شخص دست از آن بردارد. یعنی هر چه شخص تداعی بیشتری به دست آورد، ایده های بیشتری در اختیار خواهد داشت و بیشتر خلاق خواهد بود (نلر، مدد، 1379). بر طبق نظریة تداعی گرایی، ارتباط دو ایده منجر به تفکر می گردد، وقتی ایده ای در ذهن باشد ایدة مشابه آن نیز به دنبال آن خواهد آمد. بنابراین وقتی فرد با مسئله ای روبرو گردد با تداعی اطلاعات قبلی که در ذهن دارد به ایدة تازه ای برای حل مسئله دست می یابد پس می توان گفت خلاقیت، عبارت است از هر چه فعال نمودن تداعیها و ارتباطات ذهن است. تداعی بیشتر منجر به خلاقیت بیشتر می شود (باس مانفیلد 1980).
6- نظریة گشتالت: نوع دیگری از تبیین خلاقیت این است که تفکر خلاق بازسازی گشتالت ها یا الگوهایی است که از نظر ساختاری ناقص هستند. تفکر خلاق معمولاً یا وضعیتی مسئله دار شروع می شود که از جهتی ناتمام است شخص این مشکل را به عنوان یک کل در نظر میگیرد. سپس پویایی خود مسئله ، نیروها و تنشهای درون آن خطوط فشار مشابهی را در ذهن بوجود می آورد. شخص، با دنبال کردن این خطوط فشار، راه حلی می یابد که هماهنگی کل را به آن برمی گرداند و از طریق این فرایند نوعی اشتیاق ذاتی در بازگردانیدن نظم به آن را، ارضا می کند. به طور خلاصه نظریه گشتالت آن نوع تفکر خلاق که شخص را وادار به سؤالهای بکر می کند را تبیین نمی کند (نلر، مدد 1379).
7- نظریة روان تحلیلی: در مکتب روان تحلیل گری فروید اعتقاد بر این است که ریشة خلاقیت، تعارضی است که در ذهن ناخودآگاه وجود دارد. ذهن ناخودآگاه برای حل این تعارض راه حلی را پیدا میکند که اگر راه حل «خود» برونگرا باشد، یعنی اگر فعالیتی را تقویت کند که توسط «خود» مغایر باشد و به شکل روان نژندی ظاهر خواهد شد بنابراین شخص خلاق اندیشه های آزادخیز ناخودآگاه را می پذیرد و می تواندکنترل خودبرروی «نهاد»راکم کرده تاگرایشهای آنی تکانه های خلاقی که به وسیله ناخودآگاه به وجود آمده است از آستانه خودآگاه عبور دهد. به عقیدة فروید همیشه انسانها دارای نیروی خلاق بالقوه ای هستند چه آن را ابراز کنند و چه بروز ندهند (مدد 1379). روان کاوان جدید معتقدند که خلاقیت از ذهن نیمه آگاه نشأت می گیرد. زمانی که «خود» فعالیتی ندارد، ذهن نیمه آگاه مشغول است، نیمه آگاه برای مدتی باید از آگاه و ناخودآگاه آسوده باشد تا به جمع آوری ایده های تازه بپردازد و خلاقیت ظهور بیابد(کفایت 1382).
8- نظریه انسان گرایی: انسانگرایی از جمله مکاتبی است که به خلاقیت توجه خاصی نموده است. انسان گرایی، خلاقیت را تنها به امور خارق العاده نیست نمی دهند و معتقدند همه افراد می توانند از قوای خلاق خویش بهره بگیرند. آنها عقیده دارند که خلاقیت نه تنها دستاوردها، بلکه فعالیتها، فرآیندها و نگرشها را هم دربرمی گیرد. چنانکه راجرز (1962) دو تعریف خلاقیت می گوید: ظهور یک فرآورده نوظهور در علم که از یک سو از بی همتایی فرد و از دیگر سو از مواد، رویدادها، مردم یا اوضاع و احوال زندگی سرچشمه می گیرد. به اعتقاد راجرز، خلاقیت نوعی خودشکوفایی و انگیزه آن خودفرهیختگی است وی می گوید:«خلاقیت عبارت است از تحلیل به ابزار و فعال کردن تمامی استعدادهای موجود زنده به حدی که چنین فعالیتی موجود زنده و یا خود را تعالی بخشد» به عقیده راجرز خلاقیت دارای شرایط درونی معینی است. یکی از این شرایط «پذیرا بودن نسبت به تجربه» یا توانایی پاسخ به چیزها نه بر حسب رده بندیهای قراردادی بلکه بدانگونه است که وجود دارند شرط دیگر شامل یک مرکز سنجش درونی است یعنی ممکن است فرد خلاق نظریات دیگران را در مورد کارش مدنظر قرار دهد اما اجازه نمی دهد که به طور بنیادی آن را تغییر دهند شرط سوم عبارت از توانایی بازی کردن با عناصر و مفاهیمی است که نتیجه آن شعف ناشی از کاوش فکری است. بر مبنای نظریات انسانگرایان شرایط درونی خلاقیت را نمی توان، تحمیل کرد همانگونه که نمی توان بذر کاشته شده را به زور رشد داد. همچنین آنها تأکید خاصی بر ارتباط خلاقیت با سلامت روانی، خودشکوفایی و کمال انسان دارند. علی رغم نکته های بسیار باارزشی که انسانگرایان راجع به خلاقیت ارائه می دهند. اهمیت مطلقی که به نقش فردی انسان می دهند، نظریة آنها را تا حدی خدشه دار می سازد. در سالهای اخیر دیدگاه شخصی ـ اجتماعی در زمینة خلاقیت، بیش از سایر رویکردها مورد توجه بوده است بطوری که گلاور (1976) اظهار می دارد که مهمترین دیدگاه پرداختن به خلاقیت دیدگاه شخصی اجتماعی است. از دیدگاه شخصی، یعنی تا آنجا که مربوط به خودمان می شود، همة ما می توانیم خلاق باشیم. افراد استعداد خلاقیت یعنی عمل نوآورانه و ارزشمند (معتبر) را دارند.
9- رویکرد عصب شناختی: یکی از جدیدترین قلمروهای تحقیق در باره خلاقیت ارتباط دادن خلاقیت به نیمکره های مغز است. اینگونه پژوهشها که بر مبنای برخی آزمایشها، برای نیمکره چپ و نیمکره راست مخ، کنش تخصصی قائلند از اواخر دهه 1960 مورد تأکید فزاینده ای قرار گرفتند. نیمکره چپ ابتدا به عملیات کلامی، تحلیلی انتزاعی و منطقی می پردازد و کنترل قسمت راست بدن را بر عهده دارد. نیمکره راست در درجة اول در کنشهای غیرکلامی، کل گرا، قضایی، عینی، شهودی و تحلیلی تخصص می یابد و بخش چپ بدن را کنترل می کند (مک کالوم گلین و کیتانو. به نقل از دائمی 1377). پژوهشهایی که با استفاده از نوار مغزی EEG انجام شده نشان داده است که افراد بسیار خلاق امواج آلفای کمتری هنگام استراحت تولید میکنند و امواج بیشتر را وقتی تولید می کنند که مشغول یک فعالیت خلاق هستند. حضور امواج آلفا دلالت بر این دارد که مغز دیگر درگیر پردازش پیچیده ای نیست. لذا در افراد عادی، غالباً امواج آلفای بیشتر به هنگام استراحت و امواج آلفای کمتر به هنگام کار تولید می شود. همچنین گفته می شود که اگر آزمودنی یاد بگیرد امواج آلفا را در نیمکره چپ تولید کند نیمکرة راست برای اشتغال به یک تولید خلاق آزادتر می شود.(مارتین دیل و مایر. به نقل از دائمی ، 1377)
دیدگاههایی که در فوق ارائه گردید نشان می دهد که خلاقیت موضوعی است که نمی توان تنها از یک دیدگاه آن را تفسیر و معنی نمود بلکه لازم است از نقطه نظر همه مکاتب و رویکردهای در مورد خلاقیت اطلاعاتی کسب نمود تا با دیدی جامع تر به این موضوع پرداخته شود. با این حال مجموعه ای از این دیدگاهها که می تواند خلاقیت را بهتر تبیین کرد به قرار ذیل هستند:
نظریه گشتالت که به خلاقیت به عنوان بازسازی الگوهایی که از نظر ساختاری ناقص هستند می نگرد که فرد بایستی برای کامل کردن آن تلاش کرده رویکرد تحولی که خلاقیت را امری نسبی دانسته و اصالت یا نو بودن فکر انسان را با خود او می سنجید و از طرفی خلاقیت را در فرآیند تحول و رشد آدمی مطالعه می کند، همچنین رویکرد عصب شناختی که اشتغال به تولید خلاق را تا حدود زیادی ارادی می داند. به طور کلی این سه رویکرد به همگانی و انتسابی بودن خلاقیت تأکید بیشتری دارند.

 

گیلنور در «مدل ساختار عقل»:
گلینور خود خلاقیت را متشکل از 8 بعد اساسی زیر می داند:
1- حساسیت به مسئله
2- سیالی
3- ایده های نوین
4- انعطاف پذیری
5- هم نهادی
6- تحلیل گری
7- پیچیدگی
8- ارزشیابی
به نظر او زیر هر کدام از این بعدهای اساسی چند بعد فرعی قرار دارد بر پایه این مدل گیلفورد یک مجموعه آزمون برای اندازه گیری خلاقیت ساخته که این مجموعه شامل 13 آزمون است 9 آزمون کلامی و 4 آزمون شکلی (آناستازی، 1982).
اخیراً از کارهای گیلفورد به ویژه از مدل «ساختار عقل» او انتقادهای زیادی شده است. مثلاً براون (1989) می گوید که گیلفورد او مدل «ساختار عقل» خود را ارائه داده و بعد کوشش کرده است که آن را ثابت کند.
تورنس دست اندرکار آموزش و سنجش خلاقیت است، دیدگاهی عملیاتی تر نسبت به خلاقیت ارائه می کند.
تورنس و گف در مقالة جدیدی این نظر را پیشنهاد نمودند که توانایی های زیادی زمینه ساز خلاقیت هستند. آنها با تکیه بر تحقیقات وسیع در این زمینه معتقدند که خلاقیت شامل دقت بر روی این مسائل است :
1- سیالی : یعنی استعداد ایده های فراوان
2- انعطاف پذیری: یعنی استعداد تولید ایده ها و یا روشهای بسیار گوناگون
3- ابتکار: یعنی استعداد تولید ایده های بدیع غیرمعمول و تازه
4- بسط: یعنی استعداد توجه به جزئیات یا توانایی تعریف یا درک به شیوه ای متفاوت از ساخت معمول و روش مورد نظر.
اگر چه برخی از عوامل زمینه ساز تعریف خلاقیت تورنس و آزمون تفکر خلاق او از مدل «ساختار عقل» گیلفورد نشأت می گیرد. اما آزمون خلاقیت تورنس بر اساس یک بافت آموزشی پرورشی است که نتیجه سالها کار تورنس در پژوهش و اموزش خلاقیت است بطوریکه بخشی از برنامه تحقیقات دراز مدت او بر تجربیات کلامی که محرک و پرورش دهندة خلاقیت است تأکید دارد. تورنس طی بیست و دو سال مطالعه، دریافت که معلمان پرورش دهندة خلاقیت بازخورد بدون داوری دارند و بیشتر رایزن و مشاور هستند تا اطلاع رسان آموزش دهنده و یا ارزیاب استفاده از رایزن یا مشاور به صورتی نظامدار در پرورش خلاقیت بسیار مؤثر است (گیج و برلایز 1996). هوسوار وبچلور، آزمونهای خلاقیت را که تا سال 1989 ساخته شده در 9 طبقه کاملاً متفاوت قرار داده اند.
تورنس و گف (1989) تعداد 255 آزمون خلاقیت را در 13 گروه طبقه بندی کرده اند.
کوتولی و کریمر و سویتلند و کیسر در کتابهای خود آزمونهای معتبر خلاقیت را که امروزه مورد استفاده قرار می گیرند با ذکر آدرس ناشر، بهای آزمونها و سایر اطلاعات مورد نیاز معرفی کنند و نیز خلاصه ای از تحقیقاتی را که تاکنون دربارة این آزمونها انجام شده ارائه می دهند. از بین آزمونهای موجود برای اندازه گیری خلاقیت آزمون تورنس بالاترین کاربرد را داشته است. این آزمون بیش از هر آزمون دیگری در پژوهشها و اندازه گیریهای تربیتی مورد استفاده قرار می گرفته است. تاکنون در بیش از دو هزار پژوهش که نتایج آن در مجلات معتبر علمی امریکایی چاپ شده از آزمون تورنس به عنوان وسیلة اندازه گیری خلاقیت استفاده شده است (تورنس و گف 1989).
بارون و هارینگتون پس از پانزده سال مطالعه ، ویژگیهای معینی را به عنوان ویژگیهای اصلی افراد خلاق به شرح ذیل ذکر کرده اند:
1- ارزش گذاری و توجه به جنبه های زیبایی
2- علایق گسترده
3- توجه به ابهام و پیچیدگی
4- انرژی فراوان
5- استقلال در قضاوت
6- خودمختاری
7- تفکر شهودی
8- اعتماد به نفس بالا
9- توانایی پذیرش و تطابق با عقاید مخالف.
استایل ویژگیهای زیر را برای افراد آفریننده ذکر می کند:
1- انگیزه پیشرفت بالا
2- کنجکاوی بالا
3- علاقمندی زیاد به نظم و ترتیب در کارها
4- قدرت ابراز وجود و خودکفایی
5- شخصیت غیرمتعارف، غیررسمی و کامروا
6- پشتکار و انضباط در کارها
7- استقلال
8- طرز فکر انتقادی
9- انگیزه های زیاد و دانش وسیع
10- اشتیاق و احساس سرشار
11- زیباپسندی و علاقمندی به آثار هنری
12- علاقة کم به روابط اجتماعی و حساسیت زیاد نسبت به مسایل اجتماعی .
13- تفکر شهودی
14- قدرت تأثیرگذاری بر دیگران (سیف، 1370)
تورنس بر اساس یک نظرخواهی دریافت که متخصصان مشخصات زیر را برای کودک خلاق برگزیده اند :
1- جرأت در ابراز عقاید : کودک خلاق اعتماد و اطمینانی قوی در باورها و ارزشهایش نشان می دهد و می تواند و رای قالبهای رفتار اجتماعی عمل کند.
2- کنجکاوی: کودک خلاق : کنجکاو است و می خواهد دربارة محیطش بیشتر بداند.
3- استقلال در قضاوت: کودک خلاق می تواند در موضوعات مهم و حساس استقلال در قضاوت را بکار گیرد.
4- استقلال در تفکر: او در تفکر پیرامون مسائل مختلف مستقل عمل می کند.
5- سرگرم و مشغول کار شدن : وقتی که کاری را شروع می کند کاملاً خود را در آن کار و تکلیف غرق می کند و جذب آن میشود و تمام توان ذهنی خود را بر روی کاری که در دست دارد متمرکز می کنند.
6- شهود یا دریافت ناگهان: او شهود خود را در مسائل رسد میدهد.
7- عدم تمایل به پذیرفتن : او به راحتی راه حل روزمرة مسائل را نمی پذیرد یک پیرو و همنوا نیست.
8- تخیل: او تخیلاتی در مورد مسائل آینده دارد و می تواند مسائلی (در حد خودش) را پیش بینی نماید.
9- تمایل به قبول ریسک: او ظرفیت پذیرش ریسک را دارد.

 

هـــوش:
دربارة مسأله هوش و خلاقیت و رابطة آنها، مطالعات زیادی انجام گرفته و نظریات گوناگونی ارائه شده است. از معروفترین مطالعات در رابطه به هوش و خلاقیت پژوهش گتزلز و جکسون است در این پژوهش دانش آموزان یک دبیرستان مورد بررسی قرار گرفتند دیده شد دانش آموزان خلاق حتماً جزء باهوش ترین شاگردان نبودند. بنابراین نتیجه گرفته شد بین خلاقیت و هوش رابطه زیادی وجود ندارد(حسینی، 1380، ص 70). والاش و کوگان، و لش با الهام از کارهای گتزلزوجکسون ارتباط بین هوش بالا و پایین و خلاقیت بالا و پایین را آزموده و چنین ترکیبی ارائه نمودند:
خلاقیت بالا ـ هوش بالا: این دانش آموزان هم آزادی و هم کنترل رفتار داشته و هم رفتار کودکانه و هم بزرگسالانه از خودش نشان دهد.
خلاقیت بالا ـ هوش پایین : این دانش آموزان تعارض درونی داشته، در مدرسه احساس ناآرامی و بی لیاقتی دارند، اما این افراد در یک محیط بدون فشار موفق هستند.
خلاقیت پایین ـ هوش بالا: این دانش آموزان را نمی توان به عنوان معتاد به مدرسه توصیف کرد. تلاش مداوم برای یافتن نمرات عالی دارند و مورد توجه معلمان هستند.
خلاقیت پایین ـ هوش پایین : این بچه ها از مکانیزمهای دفاعی مانند فعالیت زیاد و فعالیت و ورزش استفاده می کنند.
مک کینون در پژوهشی که انجام داد: دریافت آزمودنیهای خلاق اغلب هوش بالاتر از متوسط و بعضی هوش بسیار بالایی داشته اند اما هوش آنها با خلاقیتشان رابطه مشابهی نداشته است. مک کینون می گوید: اگر در این مطالعه از یک حداقل بهره هوشی بین 115 تا 120 بگذریم باهوشتر بودن مستلزم خلاقتر بودن نیست. این درست نیست گفته شود فردی که هوش بالاتری دارد لزوماً خلاقیت بالاتری دارد(به نقل از حسینی 1381، صص 71-76).

 

نظریه مورد قبول پژوهشگر در خصوص خلاقیت:
موثقی می گوید هوش و خلاقـیت را اگر چه به ظاهـر شبیـه هم می دانند اما از نظر ویژگیهای معنوی متفاوتند، زیرا به کسی خوشمند می گویند که با استفاده از معلوماتی که قبلاً از طریق تجربه بدست آورده و در گنجینه ذهن خود حفظ کرده است بهترین راه حل را در حل مشکل و کسب موفقیت بیابد اما خلاقیت عبارت است از ، تصرف ذهن در مجموعه معلومات اکتسابی و صورتهای ذهنی که از قبل به منظور ابداع و آفرینش در ذهن شخص گرد آمده است و مبنای آن تخیل است.

 

مفهوم و پیشینه هوش هیجانی
تاریخچه تحقیق در مورد هوش روشن ساخت که عامل موفقیت افراد در زندگی شناختی و شغلی آن تنها به IQ وابسته نیست. سالها پیش از ثرندایک الگویی از هوش ارائه نمود که نه تنها عامل هایی هوش نسبی بلکه آنچه را که او هوش اجتماعی نامید را ، شامل می شد. او هوش اجتماعی را به عنوان توانایی درک مدیریت عمل و رفتار خردمندانه در ارتباطات انسانی تعریف نموده تعریف ثرندایک از هوش اجتماعی یک توانش شناختی و رفتاری بوده این مفهوم را می رساند که نخست توانایی درک و مدیریت انسان یک توانایی عقلانی است و دوم این تفاوت از جنبه های کلامی ـ انتزاعی و مکانیکی ـ عین هوش است. سالها سوال اصلی این بوده است که آیا می توان از نظر تجربی، محدوده ای منحصر به جزء و منسجم برابر هوش اجتماعی مشخص نمود و یا این که هوش اجتماعی تنها تابعی از هوش انتزاعی کل تر است. به گفته فورد ویستاک (1983) بیشتر این مطالعات به دو دلیل ناموفق بوده اند اول اینکه تعریف هوش اجتماعی مشکل بود و محققان مختلف تعریف های متفاوتی از این مفهوم داشته اند. برخی تعریف ها بر ادراک یا بینش اجتماعی به عنوان تکیه کلیده هوش اجتماعی تأکید داشته اند در حالی که تعاریف دیگر چنین بیان می داشته اند که هوش اجتماعی یک سازه چند بعدی است. مشکل دوم این بوده است که چگونه هوش اجتماعی را به طریقی که از لحاظ روان سیستمی دارای روایی باشد اندازه گیری کنند مفهوم هوش هیجانی اولین بار در سال 1990 توسط مایر و سالووی معرفی و توسط گلمن 1995 رایج گشت.
هوش هیجانی شکلی از هوش اجتماعی است و پیش بینی کننده مناسب بر عملکرد کلی و حیطه های خاص نظیر عملکرد شغلی می باشد که توانایی مدیریت احساسات و هیجانات خویش و دیگران، تمایز میان آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و عمل شخص را دربرمی گیرد.(سالووی و مایر 1990 نقل از غنایی 1383).
»سالووی و همکاران با بیان ملاک های لازم برای اینکه سازه ای را تحت عنوان هوش بنامید شامل :
الف ) هوش را باید بتوان به مجموعه ای از توانایی های ذهنی تقسیم کرد.
ب ) توانایی های هوشی باید با هم همبستگی درونی داشته باشد.
ج) توانایی های مورد نظر باید باهوش نسبتی همبستگی داشته باشد.
د ) توانایی های هوشی را برآورد کند.
سالووی و همکاران نشان داده اند که هوش هیجانی را می توان بطور مستقیم با بررسی توانایی فرد درون مسایل هیجانی مانند تشخیص در یک داستانی یا نقاشی اندازه گیری کرد»(سالووی و همکاران ، 2000 نقل از غنایی 1383). با توجه به این تاریخچه می توان گفت که هوش هیجانی یک ایده جدید نیست اما چشم انداز جدید و بسیار جالب توجه برخی از مکاتب انسانی است(سالووی و مایز ، 1990).

 

اساس زیست ـ عصبی هوش هیجانی:
ژوزف اروکی عصب شناس مرکز علوم عصبی دانشگاه نیویورک اولین کسی بود که نقش لیمبیک را در مغز هیجانی کشف کرد. لدوکس اظهار می دارد که آمیگدال که در قسمت بالای ساقه مغز و نزدیک سیستم لیمبیک قرار دارد جایگاه اصلی حافظة هیجانی است و خاطرات هیجانی در این منطقه نگهداری می شود. هیپوکامپ وقایع را بدون هیچ احساس خاص حفظ می کند و حالتی هیجـانی آن در امیگال نگهداری می شود.(لروکس و تیلس ، 1999 لروکس 2002)
« بر طبق نظریه مایر و سالووی هوش هیجانی شامل هوش درون فردی و میان فردی گاردنر است و همچنین شامل توانایی هایی است که در پنج حیطه طبقه بندی می کنند:
1) خودآگاهی : به معنای مشاهده خود و تشخیص احساسات خود همانگونه که اتفاق می افتند.
2) کنترل هیجانی : کنترل احساسات به صورت مطلوب، تشخیص منشاء این احساسات و یافتن روشهایی برای کنترل ترس و اضطراب عصبانیت و غمگینی.
3) خودانگیزی : به معنای جهت دادن به هیجانات در جهت اهداف، کنترل هیجانهای خود، به تأخیر انداختن و بازداری هیجانی
4) هم حسی: حساسیت نسبت به احساسات و نظریات دیگران و تحمل دیدگاههای انان، بها دادن به تفاوتهای مردم در چگونگی احساسات خود نسبت به چیزها.
5) تنظیم روابط: کنترل هیجانهای دیگران و برخورداری از کفایت ها و مهارتهای اجتماعی است.
خودآگاهی (هوش درون فردی)، همدردی، تنظیم روابط (هوش بین فردی) ابعاد ضروری از هوش اجتماعی هستند.»

 

برداشتهای مختلف از هوش هیجانی:
«مایر و سالووی در کتاب بارآن و پارکر (1999) به بررسی و مقایسه سه برداشت متفاوت از هوش هیجانی پرداختند به آنها امروز مفهوم هوش هیجانی در سه معنی بکار برده می شود:
1- هوش هیجانی به عنوان روح زمان : ترکیب احساس گرایی و دانش در این زمان به عنوان یک حرکت سیاسی و فرهنگی مورد توجه قرار گرفت، توجه به بخش چشم پوشیده شده شخصیت که شانس موفقیت فردرا افزایش می دهد وموجب ارائه مقالاتی در این زمینه شد.گرایش این مقالات پیامدوحرکت فرهنگی است. ابتدا نقش افکار غـرب بین هیجان و منطق و دوم نقش میان نخبه گرایی و مساوات طلبی (مایر و سالووی 1999 نقل از غنایی 1383) مکاتب انسان گرایی آلپورت مزلو و راجرز به فعالیت حیطة روان شناسی پرداختند انسان را موجودی مختار و آزاد می دانستند آنها به احساسات توجه نمی کردند و توجه مستقیم هیجانات رشد هیجان و احساس خوب داشتن نسبت به خود را از نیازهای اساسی هر شخص می دانستند. از سوی دیگر تنش، میان شناخت تفاوتهای فردی و تأکید بر برابری افراد بود. هرنشین و موری (1994) با مطرح کردن منحنی نرمال، که افراد را از نظر هوش توزیع می کرد، چنین تفاوتهایی راثابت وغیرقابل تغییرمی دانستند و عملکرد افراد را وابسته به هوش آنها دانستند، این امر باعث نادیده گرفتن تفاوتهای فردی، فرهنگی، قومی، جنسی و نژادی است.
2- هوش هیجانی و شخصیت: هوش هیجانی از طرف بعضی محققان فهرست بزرگی از اجزاء و توانایی هایی است که در طرح تعدادی از جنبه های شخصیـت به کارگرفته شـده اند.از این حیث گفـته می شود هوش هیجانی شامل پنج بخش است. شناخت هیجانات، مدیریت هیجانات دیگران و ارتباط برقرار کردن با آنها، هوش هیجانی را ابتدا گلمن (1995) در کتاب مشهور خود بر اساس تعریف اولیه سالووی و مایر (1990) تع

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی رابطه خلاقیت و هوش هیجانی کارکنان وزارت علوم تحقیقات و فن آوری

روشهای نوین انشا با رویکردی به خلاقیت

اختصاصی از یاری فایل روشهای نوین انشا با رویکردی به خلاقیت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

       

     فرمت فایل: WORD قابل ویرایش

تعدادصفحات:23

متاسفانه تدریس انشا با شیوه های  خلاق،که دانش آموز را در نوشتن ماهر و توانا کند در هیچ یک از مقاطع تحصیلی کشور ما رایج نیست و به همین علت دانش آموزان اغلب از این درس گریزانند و بسیاری از آنان تا آخرین سال تحصیلی انشا نوشتن را یاد نمی گیرند شاید هم انشارا درسی بیهوده می دانند و یا تصور می کنند این درس را برای آزار آنان در برنامه درسی گنجانده اند. در این مقاله تلاش شده است با استفاده از روش دلفی* به جمع آوری اطلاعات در زمینه ی علل ضعف دانش آموزان در درس انشا و پایین بودن خلاقیت آنهاپرداخته ایم وبه اختصار برخی موانع خلاقیت را که با ضعف انشا بی ارتباط نیست مطرح نموده ایم.ودر بخش دوم راهکار هایی را برای رفع این نواقص ارائه کرده ایم.ودر بخش پایانی شیوه های نوین تدریس انشا را مطرح نموده ، که بدون شک این شیوه ها تاثیر مستقیم در پرورش  خلاقیت دانش آموزان دارد.به امید آنکه تجارب ناچیز اینجانب مورد استفاده قرار گیرد. 


دانلود با لینک مستقیم


روشهای نوین انشا با رویکردی به خلاقیت

پایان نامه بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان

اختصاصی از یاری فایل پایان نامه بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان


پایان نامه بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان

 

 

 

 

 

 

 

 

تعداد صفحات پایان نامه: 120 صفحه

دانلود متن کامل پایان نامه مقطع کارشناسی با فرمت ورد word

 

 فصل اول

بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان

 

 مقدمه

با توجه به برخورد جوامع بشری با مسائل ناهمگون بی شمار فزاینده وابستگی متقابل بین کشور‌ها، تحلیل رفتن منابع طبیعی، سرعت فزاینده تغییرات و مسائل عدیده‌ای از این قبیل نیاز به یافتن تصویری هر چه جامع‌تر و دقیقتر از آینده برای هر جامعه از ضروریات است. (کفایت، 1372).

تورنس (1959) استدلال می‌کند که تصاویر آگاه و ناخودآگاه از آینده، نیروی محرک مهمی در پس دستاوردهای آینده‌اند. تصاویر مثبت آینده، نیروی پر توان مغناطیسی هستند که ما را به تحرک واداشته‌اند و به ما انرژی لازم را برای حرکت به پیش به سوی امکانات، راه‌حلها و دستاوردهای خلاقی و جدیدی می‌دهند از طرفی برای آنکه بتوانیم قدرت تصور خود را افزایش دهیم و تصاویر مثبتی از آینده خلق کنیم باید خلاقیت خود را پرورش دهیم. چه نیاز به به خلاقیت اجتناب ناپذیر است، بنابراین در این دنیای پیچیده کنونی که در هر رقابتهای بسیار فشرده جوامع مبتکر و مختلف برای دستیابی به جدیدترین تکنولوژی و منابع قدرت هستیم. افراد تیز هوش خلاق و صاحبان اندیشه‌های نو و جدید همانند گرانبهاترین سرمایه‌ها از جایگاه بسیار بالا و ارزشمندی برخوردار هستند.

هر چه قدر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم پیچیده‌تر می‌شود نیاز به شناسایی و پرورش ذهنهای خلاق و آفریننده محسوس و روشنتر می‌گردد. در همین رابطه نونیامی معتقد است:

«شانسی برای بدست آوردن خلاقیت بالقوه می‌تواند موضوع مرگ و زندگی هر جامعه‌ای باشد» (گاستون، 1985).

به همین دلیل امروزه جامعه، بیش از هر زمان دیگر به افراد خلاق و هوشمند نیاز دارد در شرایط کنونی، مسائل خلاقیت از تمرین مسائل در قلمرو روانشناسی آموزشگاهی است.

در مورد خلاقیت و شناخت کودکان خلاق باید خاطر نشان سازیم قبل از اینکه که آتی بتواند خلاق شود باید شرایط یا محیط مناسب فراهم شود. خصوصیات افراد خلاق و غیر خلاق مباحثی چند را در رابطه با محیط خانوادگی با خلاقیت را به بار آورده به طوری که هم اکنون عقیده بر این است که محیط خانوادگی انسان خلاق چیزی سوال محیط خانوادگی آدم غیر خلاق می‌باشد. این تفاوت مخصوصا در آنچه که مربوط به روابط والدین و فرزندان می‌باشد جنبه مشخصتری دارد. برای این مثال نمونه‌ای را که توسط شینر (1970) در این رابطه انجام گرفته است را می‌آوریم، وی درباره ده دختر تیزهوش و خلاق مطالعه نموده است و به این نتیجه رسیده است که خانواده‌هایشان در حدود آنها کنند سختگیری می‌کنند. این دختران خواندن را زود آموخته بودند و سرگرمی‌های بسیار خلاقانه‌ای داشتند (شعر و نقاشی) و خود را دارای قدرت تخیل بسیاری می‌دانستند.

بین کشورها و گروههای اجتماعی مختلف، به تفاوتهای چشمگیری در زمینه روابط والدین و فرزندان یا به عبارت دیگر شیوه‌های فرزند پروری برخوردیم که در دهه‌های نخست میلادی (سه دهه نخست) حاضر، روشهای فرزند پروری تا حدود زیادی زیر نفوذ مکتب رفتارگرایی بود. جای تردید است که پدران و مادران زیادی این شیوه خشک را به کار بسته باشند. اما به هر حال دیدگاه متخصصان آن زمان چنین وده است. (اتکنیسون، 1983).

به نظر می‌رسد در حال حاضر شاهدند در جهت عکس هستیم و چنین می‌نماید که امروز، والدین احساس می‌کنند که ساده گیری پاسخگویی مشکل آنها نیست. به هر حال روابط والدین و کودک یکی از بحثهای مهم روانشناسی است. البته باید توجه داشت که رفتار والدین ابعاد مختلف دارد و فقط شامل تغییرات یکنواخت نمی‌شود.

به طوری که ممکن است والدین هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم اینکه آنها را طرد نمایند، یا اینکه در حین درست داشتن آنها در انضباط نیز سخت گیری کنند، پاسخ طفل نیز صرفاً به یک جنبه از رفتار والدین با شخصیت آنها ارتباط پیدا نمی‌کند. بلکه ما حصل ترکیب عوامل مختلف می‌باشد. هر چند پیش بینی ویژگیهای شخصیتی بعدی بر مبنایی روشهای خاص فرزند پروری بسیار دشوار است اما شواهدی در دست است که بر اساس آن می‌توان گفت بدون شک خانواده مهمترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیتها ایفا می‌کند، با اینکه عوامل ژنی، پیدایش استعداد خلاقیت را هر افراد ممکن می‌سازد معذلک بروز و رشد این استعدادها تحت تأثیر عوامل محیطی قرار دارد. به طوری که می‌توان گفت: خلاقیت به عنوان یک استعداد حاصل تعامل پیچیده وراثت و محیط است. (افروز، 1371)

در این پژوهش برآنیم تا مشخص کنیم که آیا شیوه‌های فرزند پروری با روشهای که والدین در تربیت فرزندانشان به کار می‌برند چه تأثیری بر خلاقیت آنان دارد؟

بیان مسئله :

نقش الگوهای فرزندپروری و تأثیرات آنان به میزان خلاقیت کودکان، چه در روند تکاملی انسان و چه در توسعه ترقیات آینده جهان، امری شایسته التفات بوده و در هر عصری که این نقش در غبار کم اتفاقی مسئولان رنگ باخته و یا به بوته فراموشی سپرده شده است، جهان به گرفتار آمده است، و اهمیت آن است که الگوهای فرزند پروری و خلاقیت یکی از مشکلات و گرفتاریهای جوامع بشری می‌باشد چرا که این امر با سیاست اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیوندهای ناگسسته وارد که با تاسف در خانواده و آموزش و پرورش امروز ما نیز سرچشمه بسیار نارساییها به شمار می‌رود.

از طرفی مسئله خلاقیت مسئله‌ای است که در همه کشورها اعم از پیشرفته صنعتی و یا در حال رشد مطرح و در همه زمانها به نحو خاص خود بروز کرده است، لذا تحقیق درباره عوامل و راههای شکوفایی آن همواره مورد نیاز جوامع بوده است. از طرفی تنوع ضرر و زیانهایی که از این راه یعنی نادیده گرفتن افراد خلاق جامع به عمر انسانها و یا به منابع مادی آنان می‌رسد آنچنان رقم شایان توجهی را در برمی‌گیرد.

باید تکاملهای آموزشی کارایی خود را بیشتر در راه افزایش استعدادها و تواناییهای کودکان به کار برند. شناخت و آگاهی نسبت به الگوهای فرزند پروری‌ و میزان خلاقیت می‌تواند و به والدین و کودکان و همچنین مسئولان آموزش و پرورش و محققان و نظریه پردازان اجتماعی و فرهنگی کمک کند تا در برخورد با کودکان آگاهانه عمل کنند و مسائل و مشکلات آنها را در نظر داشته باشند.

در این راستا، برآنیم تا علل متفاوت شکوفایی خلاقیت و همچنین عللی که مانع از رشد خلاقیت کودکان می‌شود را بررسی کرده و به اثبات برسانیم و با روشهای متفاوت والدین، سلطه گری، آسان گیری و وابستگی شدید، مورد مقایسه و ارزیابی قرار دهیم. تا کار کرد هر یک از روشهای مورد نظر به میزان خلاقیت کودکان نشان داده و مناسب بودن و مزایا و معایب هر کدام از آنها را با روشی علمی به اثبات برسانیم.

ضرورت و اهمیت تحقیق :

بدون شک اهمیت و نقش نهاد خانواده به عنوان اولین جایگاه اجتماعی و مهمترین عامل تعیین کننده رفتار کودکی بر کسی پوشیده نیست. لذا لازم است والدین به عنوان مهمترین اعضای این نهاد که در تماس دائم با هستند و دینای او را می‌سازند. از روشهای تربیتی کودک اطلاع کافی داشته باشند، یکی از مشکلات عمده که معمولا والدین با آن روبرو هستند، عدم اطلاع کافی از چگونگی کاربرد شیوه‌های تربیتی مناسب در مورد فرزندانشان است، والدین معمولاً از نتایج برخوردهای خود با کودکان بازخوردی دریافت نمی‌کنند، پدر و مادر نمی‌داند در هر سنی از فرزندانشان چه انتظاراتی باید داشته باشند، معمولاً والدین از روشهای به ارث رسیده از نیاکان خود برای تربیت فرزندان استفاده می‌کنند و کمتر به فکر اصلاح آن روشها هستند. لذا اگر والدین بدانند که روشهایی که آنها برای تربیت فرزند خود به کار برند چه اثرات منفی می‌تواند داشته باشند. در به کارگیری آن روشها دقت کافی منظور خواهد داشت، از طرف دیگر همانطور که بارها گفته شده است اهمیت نیاز به ذهنهای خلاق و آفریننده در جامعه کنونی، پرورش کودکان خلاق به عنوان منابع انسانی فردا بر هیچ کس پوشیده نیست تورنس (1979)

با گفته خود مبنی بر اینکه هیچ یک از ما دقیقا نمی‌دانیم در آینده چه چیزی در انتظار ماست» با وضعیت مبهمی به آینده‌ اشاره می‌کند اما (1990) در کتاب خود تحت عنوان جابه‌جایی در قدرت آینده‌ای روشن برای ملتها پیش بینی می‌کند (خوارزمی، 1372) و همچنین یکی از معضلات کل جامعه‌ای که در جهان سوم زندگی می‌کند. پدیده استعماری فرار مترها می‌باشد که تاریخ شواهد بسیاری از آن به یاد دارد. افرادی مبتکر و خلاق که به خاطر بضاعت‌ مالی و کسب موفقیتهای بهتری برای زندگی از کشورها باید خود مهاجرت کنند و در کشورهایی که منتظر فرصتهایی برای در اختیار گرفتن این نابغه‌های مبتکر و سازنده هستند ساکن می‌شوند و متأسفانه جامعه علمی از وجود آنان بی بهره مانند. یکی دیگر از اهداف این تحقیق نشان دادن تأثیرات منفی برخوردهای ناآگاهانه والدین و بر بیان در اخر تربیت و پرورش فرزندان و دانش آموزان و خصوصا کودکان نوجوانان سرآمد است. نتایج و بررسی‌هایی که در این زمینه به عمل آمده است نشان دهنده اوضاع بسیارو رقمت بار این کودکان است که گرفتاری بهری اطرافیان خود هستند.

فصل دوم

پیشینه تحقیق

تا قبل از سالهای دهه پنجاه تعداد اندکی از افراد توانستند راه را برای تحقیقات تجربی و ایجاد برنامه‌هایی جهت پرورش استعدادهای خلاق هموار سازند. مثلاً گالتون نبوغ را از نظر ارثی مورد بررسی قرار داد، والاس مدلی طرح کرد و ضمن آن گامهایی را که در جریان فرایند خلاق طی می شود، تشریح کرد. در اواخر دهه 1930 کاترین پاتریک مدل والاس را مورد تجربی قرار داد. راسمن بعد از مطالعه در زندگی تعداد زیادی از مخترعین آمریکایی مدل مشابهی را به وجود آورد. و هاروی لمن بیوگرافی افراد خلاق را در حوزه‌های متعدد مورد مطالعه قرار داد تا بر اساس آن ارتباطی را که بین جنبه‌ کیفی و کمی در بازدهی یک رفتار خلاق وجود دارد، در خلال سالهای بزرگسالی مشخص کند. یکی از مشهورترین مرکز که در آن زمان یعنی سال (1950) در رابطه با این موضوع تشکیل شد مرکزی بود که در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به وجود آمد و در همین جا بود که گلیفورد و همکارانش مصمم بودند تا فرضیه خود را راجع به اینکه مهمترین عامل در هوش، قابلیت تفکر خلاق است ثابت کنند. روشی که در پروژه تحقیقاتی استعدادها به کار رفت این بود که به طور کلی تفاوتهایی را که در نحوه عملکرد افراد تحصیل کرده وجود داشت. مطالعه کنند با این فرض که کنشهای ضروری در افراد خلاق هر چه باشند، این خصوصیات به اندازه‌های متفاوت در برخی از استعدادهای خلاق بسیار موفق بود. در تحقیقات بعدی که در این زمینه انجام شد تستهای مذکور نقش عمده‌ای بر عهده داشت، قابلیتهای که این افراد توانستند کشف کنند عبارت بودند از، حساسیت، سیالی – ذهن (کلامی، تصوری، تداعی، توصیفی) و مهارت انعطاف ذهنی که شامل دو نوع خلق الساعه و انضباطی است. در دانشگاه مینه سوتا شخصی به نام پل ترنس روی کودکان خلاق و نیز معلمانی که خلاقیت فکری را تعلیم می‌داند، تحقیقاتی انجام داد. علاوه بر ارتباطی که بین کارهای خلاق و سن کودکان و نوجوانان پیدا کرد توانست رابطه مهمی میان خلاقیت و محیطی که در خلاقیت تأثیر می‌گذارد پیدا کرد.

از تحقیقات و کشفیات جدیدی که در رابطه با مسئله نیمکره‌های مغز به دست آمده است، می‌توان مفاهیم مهمی در زمینه برنامه‌های آموزشی خلاق استنباط نمود، در مدارس عموماً رسم بر این است که کارها را برای کودکانی که نیمکره چپ مغزشان فعال است تنظیم می‌کنند. یعنی فرایندی که در آموزش دنبال می شود شبیه جریانی است که در یادگیری زبان و سایر ارتباطات صورت می‌گیرد. در حالی که تحقیقات نشان داده است که در برخی از مردم نیمکره راست مغز فعال است، یعنی آنها اطلاعات را از راههای شهودی و اشراق بهتر فرا می‌گیرند. این کشفیات علاقه زیادی از افراد را به فلسفه مشرق زمین که از دو دهه قبل به وجود آمده است به خوبی توجه می‌کند. طبق تحقیقات انجام شده، نشان داده می‌شود که کودکان خلاق از خانواده‌هایی هستند که وجه مشخصه آنها فقدان سلطه گری و ساختارهای والدین است، جایی که واگرایی فرد مجاز و مخاطره قابل قبول است.

 

متن کامل را می توانید دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان

پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی : سنجش خلاقیت

اختصاصی از یاری فایل پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی : سنجش خلاقیت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی : سنجش خلاقیت


پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی : سنجش خلاقیت

 

 

 

 

 

 

 

 

تعداد صفحات پایان نامه: 230 صفحه

دانلود متن کامل پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد با فرمت ورد word

 

دانشگاه شهید بهشتی

دانشکده علوم تربیتی و روان‌شناسی

 پایان نامه:

برای دریافت درجه کارشناسی ارشد رشته آموزش بزرگسالان

موضوع:

سنجش خلاقیت دانشجویان کارشناسی سه رشته علوم تربیتی، مشاوره و راهنمایی و روان‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی و بررسی نگرش آنان در مورد تأثیر دوره تحصیل دانشگاهی بر رشد خلاقیتشان

استاد راهنما:

خانم دکتر ملیحه آشتیانی

 استاد مشاور:

خانم دکتر عصمت دانش

 استاد داور:

آقای دکتر کوروش فتحی

 پژوهشگر:

حدیقه پیری 

 

چکیده تحقیق:

تحقیق حاضر با هدف سنجش میزان خلاقیت دانشجویان سه رشته روان‌شناسی، مدیریت آموزش و مشاوره دانشکده علوم تربیتی و روان‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی و بررسی نگرش آنان در مورد تأثیر دوره تحصیل دانشگاهی بر رشد خلاقیتشان تدوین شده است.

نمونه آماری این تحقیق شامل 124 نفر از دانشجویان دختر و پسر این دانشکده می‌باشد. که 46 نفر از رشته مدیریت آموزشی، 42 نفر از رشته مشاوره و 36 نفر از رشته روان‌شناسی را شامل می شود. روش نمونه‌گیری آن، طبقه‌ای تصادفی نسبتی است که از بین سه گروه آموزش تعدادی ضد دانشجویان متناسب با رشته براساس جدول مورگان انتخاب شدند.

برای سنجش خلاقیت افراد از پرسشنامه سنجش خلاقیت CREE تورستون استفاده شد و برای بررسی تاثیر دوره تحصیل دانشگاهی بر رشد خلاقیت دانشجویان از یک مصاحبه کتبی استفاده گردید.

جهت تجزیه و تحلیل داده‌ها برای تعیین رابطه هرکدام از سوالات مصاحبه کتبی استفاده گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده‌ها برای تعیین رابطه هر کدام از سوالات مصاحبه کتبی و جنس افراد و رشته تحصیلی آنان با میزان خلاقیت افراد از آزمون ناپارامتر یک خی دو پیرسون استفاده شد و برای تعیین رابطه معدل و جنس افراد با خلاقیت از آزمون ناپارامتریک کروکسال والیس استفاده شده است.

فرضیات این تحقیق یا سطح معناداری 95 درصد اطمینان آزمون شد.

در انجام این مراحل از نرم‌افزاری آماری spss استفاده گردید.

نتایج بدست آمده نشان می‌دهد.

1ـ خلاقیت مستقل از جنس افراد است.

2ـ خلاقیت از رشته تحصیلی افراد تبعیت نمی‌کند.

3ـ دوره تحصیلی دانشگاهی بخودی خود نقشی در رشد خلاقیت افراد ندارد.

4ـ معدل بالا بیانگر خلاق بودن فرد نیست.

5ـ در پرورش خلاقیت آموزش آن می‌توان نقش بسیار مهمی را ایفا کند.

فصل اول

طرح کلی پژوهش

 مقدمه :

خلاقیت به عنوان یک نیاز عالیه بشری در تمام ابعاد زندگی او مطرح است و عبارت است از ، تحولات دامنه دار و جهشی در فکر و اندیشه انسان ، به طوریکه حائز یک توانائی در ترکیب عوامل قبلی به طرق جدید باشد را شامل می شود . خلاقیت همچون عدالت ؛ دموکراسی و آزادی برای افراد مختلف دارای معانی مختلف می باشد ولی یک عامل مشترک در تمام خلاقیتها این است که خلاقیت همیشه عبارت است از : «پرداختن به عوامل جدیدی که عامل خلاقیت در آنها موجود بوده و بعنوان مجموع میراث فرهنگی عمل می کند ولی آنچه که تازه است ترکیب این عوامل در الگوی جدید است» (آقائی فیشانی، 1377ص ; 16).

تحقیق در مورد خلاقیت ، از زمان گالتون 1869شروع شد که در مورد نوابغ شروع به مطالعه نمود . و جنبه های منشی و وراثتی آنرا مد نظر قرار داد . ولی آغاز واقعی آن به پژوهشهای خلاقیت گیلفورد در سال 1950که او را پدر و بانی تحقیقات ، در زمینه خلاقیت شناخته اند، باید دانست که عوامل مختلف خلاقیت را از طریق تجزیه عوامل بررسی کرد. برای گیلفورد و همکارانش ، خلاقیت و حل مسئله در واقع پدیده های بسیار مشابهی می باشند که در هر دو مورد فرد مجبور است در رفتار خود کار یا عملی راکه حداقل برای خودش تازه است ، را انجام دهد . یعنی در مورد مسئله های جدید یا در مقابل موقعیتی جدید، پاسخی جدید بوجود آورد (آرلت ، 1359ص:2 ).

هر وقت که کلمه خلاقیت را می شنویم بی اراده به یاد کار ها و آثار برجسته هنرمندان واندیشمندان می افتیم . لیکن باید به خاطر داشته باشیم که همواره لازمه خلاقیت نبوغ نیست. زیرا هر کس در کارهای روز مره خود ، ممکن است خلاقیت از خود نشان دهد منتهی خلاقیت بعضی بیشتر است و بعضی کمتر ، مثلا”کسی که در خانه دستگاهی که قبلا”ندیده است را تعمیر می کند،کد بانوئی که غذای جدید خوشمزه ای را می پزد یا دانش آموزی که شیوهای جدید برای درس خواندن ابداع می کند و باصرف وقت کمتر ، نتیجه بهتری بدست می آورد ، همگی از قدرت خلاقیت خود استفاده کرده اند ( آقائی فیشانی ، 1377 ، ص : 19 ) .

در سالهای اخیر خلاقیت یکی از محورهای مورد بحث در محیطهائی چون آموزش و پرورش و دانشگاه می باشد . همچنین به این نکته توجه شده است که روند آموزش برای فراگیر باید روندی پویا باشد . فراگیر خود فعالانه در امر آموزش شرکت کند . تفکر کند و ایده های بکر ارائه نماید ابراز ایده هائی که هم مربوط و هم غیر معمول باشد و دیدن آنچه ورای طبیعت کنونی نهفته است محصول تفکر خلاق است . مسئله مهم در مورد خلاقیت فراگیر این است که وی گیرنده صرف نباشد بلکه باید بتواند آنچه را که خود می آموزد دوباره باهم ترکیب کند و محصول نوئی را بوجود آورد .

رشد خلاقیت به عوامل متعدد فردی چون (هوش ، ویژگیهای شخصیتی ،…) و اجتماعی ( خانواده ، مدرسه ، تجربه و… ) بستگی دارد . هر یک از عوامل ذکر شده می تواند در پرورش خلاقیت موثر باشد ولی رشد خلاقیت می تواند به میزان قابل توجهی تحت تاثیر آموزش در محیطهائی مانند مدرسه و دانشگاه باشد چون فرد زمان لازم را در اختیار دارد تا در بسیاری از موارد آموخته های تئوری خود را بارها و بارها تجربه کند و از بکار گیری آموخته هایش در زندگی بهره مند گردد . و مهمتر از همه اینکه با شیوه فکر کردن برای حل مسائل خود در زندگی آشنا می شود که اساس تفکر خلاق را تشکیل می دهد . با توجه به اهمیت بحث تحقیق حاضر به بررسی جایگاه خلاقیت در محیط دانشگاهی می پردازد . باتوجه به اینکه چنین تحقیقی در سطح دانشگاه مشاهده نشده است و با توجه به اینکه خلاقیت محدود به دوره سنی خاصی نیست .

در ضمن تحقیق ابتدا به سنجش خلاقیت دانشجویان در سه رشته روانشناسی ، مدیریت آموزشی و مشاوره و راهنمائی می پردازیم و سپس به این سوال جواب می دهیم که آیا دوره تحصیل دانشگاهی فرد در رشد خلاقیت او تاثیر داشته است یا خیر ؟  

 بیان مسئله :

از ویژگیهای بارز انسان و محور اساسی حیات او قدرت اند یشه اوست. انسان در طول زندگی خویش هرگز از تفکر و اندیشه فارغ نبوده و با نیروی تفکر صحیح، تصمیم گرفته و توانسته است به حل مسائل و مشکلات بپردازد . و به رشد و تعالی نائل آید . بنابراین تمام مو فقیتها و پیشرفتهای انسان در گرو اندیشه بارور و پویاست . از پیچیده ترین و عالیترین جلوه های اندیشه انسان تفکر خلاق است که درباره آن نظرات مختلفی وجود دارد . رایجترین تعریف محققان از خلاقیت عبارت از :”ایجاد طرحی جدید و متناسب”. خلاقیت دارای عناصر تشکیل دهنده ای است:

عنصر اول ، قلمرو مهارتهاست که مربوط به استعداد آموزش و تجربه در یک زمینه خاص است . و به مواد اولیه کار محسوب می شود . زیرا برای اینکه افراد دریک حوزه خاص خلاق گردند باید دارای مهارت لازم درآن زمینه باشند .

عنصر دوم ، مهارتهایی تفکر خلاق است . همه افراد از ویژگیهای مختلفی برخوردارند که باعث می شود آنها بتوانند قلمرو مهارتهای خود را در راه جدید بکار اندازند . این ویژگیها و مهارتها را میتوان با آموزش و تجربه گسترش داد .

عنصر سوم ، انگیزه است . انگیزه میل به کار به خاطر همان کار است . اصولا”انگیزه زمانی ایجاد می شود که شخص کار را جالب ، جذاب و رضایت بخش ببیند . و به انجام آن علاقه مند گردد . برای ظهور و تقویت خلاقیت در افراد باید محل تقاطع این سه عنصر مشخص گردد . زیرا این محل تقاطع ، ترکیب پرقدرتی است که شخص را به سوی خلاقیت سوق می دهد (آقائی فیشانی 1377)

رشد و توسعه خلاقیت ، وابسته به عوامل مختلف فردی، اجتماعی مانند : هوش ، خانواده و ویژگیهای شخصیتی و … وغلبه بر موانع مختلف فردی و اجتماعی مانند ترس از شکست، قوانین محدود آن مستلزم پرورش آن است . تورنس معتقد است که جامعه برای بقا نیازمند است که ، قدرت خلاق افراد خود را توسعه و مورد استفاده قرار دهد . خلاقیت بشر مهمترین اسلحه اوست و با آن می تواند فشارهای روحی ناشی از زندگی روزانه و ناشی از امور فوق العاده را از بین ببرد. بنابراین با آموزش صحیح افراد می توان توان بالقوه آنان برای خلاقیت را بالا برد .(آقائی فیشانی،1377)

یکی از مراکز بسیار موثر در آموزش تفکر خلاق برای افراد جامعه محیطهای آموزش و پرورش و بخصوص محیط دانشگاهی می باشد . دانشگاه در بسیاری از موارد نقطه شروع ورود افراد به فعالیتهای اجتماعی است . توانا سازی فرد از نظر فردی و اجتماعی و از نظر ایجاد و گسترش دانش و تربیت متخصصان که بتواند صلاحیتهای علمی و مهارتهای عملی لازم را برای انجام وظائف خود در جامعه دارا باشند از نتایج و اهداف آموزشهای دانشگاهی است. ورود فرد در هر بخش از امور جامعه و موفقیتش ، با طرز تفکر او در نحوه انجام کار ارتباط تنگاتنگ دارد . تفکر خلاق فرد را یاری می دهد تا با توجه به موقعیت و شرایط کاری که در آن واقع شده راه حلهای متعدد و مختلف انجام کار و حل مشکلات بیابد . رسیدن به چنین هدفی نیازمند آموزش خلاقیت است . از مناسبترین مراکز موجود ، محیطهای آموزشی از جمله دانشگاه می باشد . تحقیق حاضر به بررسی خلاقیت و فرایند آن از جنبه های مختلف پرداخته و میزان خلاقیت افراد در سه رشته دانشگاهی را می سنجد .  

سوال اصلی در این تحقیق این است که آیا تحصیلات دانشگاهی در رشد خلاقیت دانشجویان کارشناسی در سه رشته مشاوره ، روانشناسی و مدیریت آموزشی تاثیر داشته است یا نه ؟ .

 اهمیت و ضرورت تحقیق :

نوآوریها هیچگاه نتیجه کار وکوشش و تفکر یک یا چند انسان با استعداد و نابغه نیستند، بلکه حاصل جمع مشارکت هزاران و حتی دهها هزار نفرند که در زمینه خاصی ، فعالیت خاصی را بعمل می آورند . و در التقاط و تجمع نتایج کار دیگران در همان حوزه تعیین کننده پیشرفت است . عدم تغییر و تحول رامی توان نماینگر انحطاط تدریجی دانست .

خلاقیت زمانی پا به عرصه وجود می گذارد که ، فرد یا افرادی ، سطح دانش زمان خود را در باره پدیده های طبیعی و یا خود انسان کافی ندانسته و خود را ناچار به بهره گیری از طیف وسیع توانائیها ببیند . تا فرا رسیدن آن برهه از زمان که دیگر جستجوگری در جستجوی راههای تکمیل فنون باقی نماند ، و یا آن لحظه که تحقیق برای ازدیاد سطح تولیدات صنعتی به توفیقاتی دست یافته و ضرورت جهاد ملی در راه دستیابی به خود کفائی و خود یابی در جامعه بین المللی، با اهمیت تلقی شود ، پیکار خستگی ناپذیر که در نهایت به نوآوری و تحول می انجامد ادامه خواهد داشت و پایانی بر آن متصور نیست .

نوع بشر هنوز درگیر نوعی تنازع بقاست . که عمل سر نوشت ساز در آن ، پیشرفت و تغییر و تحول در صنایع و فنون است و هر گونه وقفه ای در این زمینه نتیجه های جز شکست به بار نمی آورد .

حضرت سلیمان می فرماید:

«جایی که دوراندیشی نیست موجبات نابودی مردمان فراهم است ».

نوآوری و خلاقیت دست کم برای جامعه سه فایده دارد: آن باعث افزایش رشد اقتصادی می شود ، بهره وری را بالا می برد و باعث بوجود آمدن تکنولوژی ، کالاها و خدمات جدید می گردد (استونر و فریمن ، پارسائیان و اعرابی ، 1375 ) .

اندره برژ (1968) خاطر نشان می کند که ، وقتی یاد نگرفته ایم خودمان را اداره کنیم بدون شک برایمان آسان تر است که اجازه دهیم دیگران ما را رهبری کنند تا اینکه بخواهیم خودمان خویشتن را اداره کنیم .نیروی ابتکار که در بچه های کوچک به وفور دیده می شود وقتی اجازه ظهور و بروز نمی یابد ، به زودی از بین می رود و تاسف بیشتر اینجاست که مخصوصا” همین ابتکار است که بیشترین خدمت را در دنیا می تواند انجام دهد . در همین جاست که بسیاری از بزرگسالان هم حتی وقتی موضوع بر سر انتخاب تفریحات و مشغولیات غیر جدی باشد به نظر می رسد که شدیدا” دچار تنگنا شده اند.(نلر، مسدد،1369)

در حالیکه در نیم قرن گذشته در سراسر جهان ، جنبه های گوناگون خلاقیت به نحوی گسترده و با شتابی باور نکردنی مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته و نتایج آن به شکل وسیعی در عمل در حوزه های مختلف حیات بشر مورد استفاده قرار گرفته است توجهی که در کشور ما به آن معطوف بوده به روشنی ناچیز بوده است با وجود معدود کوششهای قابل تحسین ، این موضوع در سازمانهای بخش دولتی و خصوصی ،آموزشی، دانشگاهی و پژوهشی ،که می توان آنها را در این زمینه توانا ، واجد شرایط ، دارای آگاهی کافی از اهمیت مسئله و حتی رسما” دارای مسئولیت در ارتقاء همه بخشهای علمی ، از جمله این حوزه حیاتی دانش ، دانست؛ صادق بوده است.

تحقیق حاضر نیز ، با توجه به ضرورت و لزوم توجه گسترده تاثیرآموزش بر خلاقیت، به بررسی اثرات تحصیلات دانشگاهی بر میزان رشد خلاقیت در سطح دانشجویی ، پرداخته است که امید است به نتایج قابل توجهی در این زمینه دست یابد.

 

متن کامل را می توانید دانلود نمائید چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی : سنجش خلاقیت