یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد نفس انسان

اختصاصی از یاری فایل تحقیق در مورد نفس انسان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد نفس انسان


تحقیق در مورد نفس انسان

فرمت فایل:WORD(قابل ویرایش)تعداد 38صحفه 

 

 

*نفس انسان*

 

فهرست

  • نفس چیست
  • مسیر حرکت نفس
  • اندیشه در نفس
  • آثار تفکر در نفس
  • تربیت نفس
  • نفس مرضیه در مرحله ی لقاء
  • راه مصرف نفس از نظر قرآن
  • امام راحل و رسیدن نفس به لقاء
  • رابطه ی نفس با سعادت و شقاوت انسان
  • حقیقت نفس از دیدگاه علی (ع)
  • نعمت نفس
  • نفس سلیم و پلید
  • کرامت پروردگار
  • نفس مرکز خیر و شر
  • مراحل سیر نفس
  • نمونه پاکی نفس
  • اعراض نفس از خدا


 

نفس چیست؟

خداى تبارک و تعالى مى‏فرماید :

« سُبْحَانَ الَّذِى خَلَقَ الاْءَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الاْءَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ »1.منزّه [ از هر عیب و نقصى ]است آنکه همه زوج‏ها را آفرید از آنچه زمین مى‏رویاند و از وجود خودشان و از آنچه نمى‏دانند .

درباره دو موضوع در وجود انسان از زمان بعثت نخستین پیامبر تاکنون بحث شده است : درباره عقل و نَفْس. بحث درباره عقل نسبت به نَفْس بسیار کم‏تر بوده، اما آن چه درباره نَفْس گفته شده، بسیار زیاد است، چراکه اساس و منشأ بسیارى از خوشبختى‏ها و بدبختى‏هاى انسان، نَفْس معرفى شده است.

نَفْس تابلوى بسیار مهمى در وجود انسان است. اولاً، کارگردان حرکات، اعمال و اخلاق انسان است و فعالیت او در وجود انسان از همه گسترده‏تر است ؛ هم‏چنین تابلویى است که خداوند متعال به مصلحت حیات انسان، تمام غرایز، امیال، شهوات و خواسته‏ها را بر این تابلو نقاشى کرده‏اند و اگر این تابلو با این نقش‏هاى گوناگون نبود، زندگى براى انسان معنا و مفهومى پیدا نمى‏کرد و انسان جنسا ملائکه مى‏شد، اما به دلیل این صفحه پر نقش و نگار الهى، انسان موجودیّت دیگرى غیر از موجودیّت ملک و حیوان پیدا کرده است، اگر نَفْس در مسیر الهى قرار گیرد، در وجود انسان و زندگى او میدان فعالیت‏هاى مثبت و حرکت عالى انسانى و الهى براى همه اعضا و جوارح او باز خواهد بود. عقل ما، عواطف ما، مشاعر ما، احساسات ما، اعضا و جوارح ما در صورتى براى خدا کار خواهند کرد و مثبت کار خواهند کرد و فعالیت‏هاى آنها فعالیت بامنفعت خواهد بود که نَفْس در مسیر الهى باشد.

به تعبیر دیگر فعالیّت‏هاى نَفْس باید در حدود و محدوده خودش باشد، به تعبیر قرآن مجید، از مرزهایى که خدا برایش قرار داده، طغیان نکند و خارج نشود که اگر خارج شود و مسیرش غیر مسیر الهى گردد، همه اعضا و جوارح را به اسارت مى‏کشد و فعالیت‏هاى عقلانى، روحانى و معنوى انسان را تعطیل مى‏کند.


 

مسیر حرکت نفس

قرآن مجید مى‏فرماید : آن گاه از وجود انسانْ موجودى ساخته مى‏شود که شرّش از چهارپایان و همه حیوانات روى زمین بیشتر و خطرش گسترده‏تر خواهد شد. براى این که نَفْس در مسیر الهى قرار گیرد، انبیاى خدا، امامان و کتب آسمانى، به ویژه قرآن مجید سیرى را براى نفس بیان مى‏کند که از مهم‏ترین وظایف عالى و تکالیف بسیار واجب انسان است که این تابلو را با تمام نقش‏هایى که به روى آن نقاشى شده، در این مسیر تعیین شده حرکت دهد. مبدأ و منشأ این سیر براى مسافر که به طور طبیعى خیلى ارزنده است، فکر و اندیشه است، فکر و اندیشه‏اى که از زمان نخستین پیامبر، چه پیامبران و چه کتب آسمانى بر آن پافشارى فراوانى داشته‏اند. فکر در وجود انسان همانند نور است. انسان اگر از این نور استفاده کند و آن را به کار گیرد، با آن مى‏تواند عاقبت هر کارى را ببیند ؛ البته به تنهایى هم نمى‏توان در این دنیا به هر کارى فکر کرد، براى این که چراغ اندیشه نمى‏تواند همه ابعادى را که انسان باید ببیند به انسان بنمایاند.

خداوند متعال هم از باب لطف، عنایت و محبّت به کمک چراغ اندیشه آمده و کمکى که براى چراغ فکر قرار داده شده، همین تعلیمات وحى است. تعلیمات وحى، محصول عقل است، اما عقل کلى و مطلق عالَم. عقل ما عقل جزئى است، اگر این عقل جزئى به عقل مطلق عالَم وصل شود، به راحتى عاقبت هر کارى را مى‏تواند ببیند که آیا شرّ است یا خیر، به نفع انسان است یا به ضرر او.

تنها راه اتصال این عقل جزئى به عقل کلى عالَم هم خط و مسیر وحى و تعلیمات آسمانى است که فعلاً در قرآن مجید و در روایات و اخبارى که در ارتباط مستقیم با قرآن مجید است منعکس است ؛ یعنى کتاب خدا به صراحت آن روایات و اخبار را از نظر سلامت و صحّت امضا مى‏کند.

اندیشه در نفس

قرآن مجید به تفکر امر مى‏کند. در سوره روم مى‏فرماید :

« أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِى أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللّه‏ُ السَّمواتِ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمّىً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ »2 ؛

آیا در [ خلوت ] درون خود نیندیشیده‏اند ؟ [ که ] خدا آسمان‏ها و زمین x و آنچه را میان آنهاست ، جز به حقّ و راستى و براى مدتى معین نیافریده است ؛ و همانا بسیارى از مردم به دیدار [ قیامت و محاسبه اعمال به وسیله ]پروردگارشان کافرند .

آیا مردم در خویشتن و در نفس‏شان فکر نکردند و فکر و اندیشه نمى‏کنند، آیا در این آسمان‏ها و زمینى که خداوند متعال آفریده، فکر نمى‏کنند؟ آیا آن چه بین آسمان‏ها و زمین آفریده شده و فقط براساس حقّ آفریده شده، فکر نمى‏کنند؟ فکر نمى‏کنند که هر چه در این عالَم هست، رنگ خدایى دارد، حق است، یک واقعیت ثابت است، واقعیّتى که درى از بازى‏گرى به روى او باز نیست. فکر نمى‏کنند که جزء جزء این عالَم، قدم به قدم این عالَم، عنصر به عنصر این عالَم، آن به آن و لحظه به لحظه این عالَم حق است و رنگ خدایى دارد و براى هدف و واقعیتى آفریده شده است؟ « إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ » اگر مردم فکر و اندیشه را تعطیل کنند، اگر با دید پر نور عقل و به ویژه عقل متصل به عقل کلى عالَم نگاه نکنند، میان خودشان و لقاى پروردگار پرده انداخته و ایجاد حجاب کرده‏اند. کسانى که نمى‏اندیشند، دیگر منتظر رسیدن به لقاى او و رسیدن به دوستى و محبت و عشق و رفاقت او نباشند، آنها در غربت بسیار خطرناکى قرار گرفته‏اند.

قرآن مجید در این باره مى‏فرماید: غربت روز قیامت از غربت امروزشان خطرناک‏تر است، چون در این جا باز به خیال خودشان دلشان را به پول، خانه، به زن و بچّه‏اى خوش کرده‏اند، اما در روز قیامت به هیچ عنوان این گونه مردم، نه شفیعى، نه یارى، نه یاورى، نه دادرسى، نه فریادرسى و نه کمک‏کارى نخواهند داشت، البته آن جا هم ممکن است به هنگام عذاب با خود فکر کنند که با عجز و ناله در پیشگاه مقدّس حق او به داد ما خواهد رسید، ولى پروردگار در قرآن فرموده است که اگر هم فریاد بزنند، در قیامت خودِ من هم فریاد آنها را جواب نمى‏دهم، حتى براى این که فریاد نزنند، دستور داده مى‏شود که در جهنم دهان آنها براى ابد دوخته شود.

آثار تفکّر در نفس

« أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِى أَنفُسِهِم... » در این نَفْسِ‏تان فکر نمى‏کنید؟ حال اگر انسان فکر کند به چه نتیجه‏اى مى‏رسد؟ به دو نتیجه مى‏رسد : یکى این که انسان از خودش یاد کند که این نَفْس و این تابلوى پر از نقش‏هاى بدیع و عجیبى که روى این تابلو است، از کجا آمده است؟ خودم که او را نساخته‏ام، پدر و مادرم هم که او را نساخته‏اند، پدرم اگر کارى هم انجام داده باشد، فقط واسطه‏اى بوده که من از حالت خاکى در کارگاه وجود او به نطفه تبدیل شوم و مرا به طور امانت تحویل مادر بدهد، من هم که در رَحِم مادر، در ظلمات ثلاث بوده‏ام، هیچ دستگاهى، حتى در دنیا قدرت دیدن مرا نداشت. مادرم نیز تنها کارى که کرد این بود که زندگى طبیعى‏اش را ادامه داد، اما در ساختن من دخالتى نداشت. در این ظلمات ثلاثى هم که بودم، عوامل بیرونى عالَم دخالت خلقى نداشتند، فقط به اراده عالِم، حکیم و عادلى، مواد بیرونى غذاى مادر مى‏شده و مقدارى از آن غذا با تبدیل شدن به ماده دیگرى که در آن رَحِم به درد ساختمان وجود من بخورد، به من مى‏رسید. با فکر کردن در نَفْس، خالق را پیدا مى‏کنم و اگر هم نعوذ باللّه‏ بگویم که خالقى نداشته‏ام، مجبورم بگویم که نَفْس خود به خود به وجود آمده است که در این صورت، خوب بوده و دیگر به وجود آوردن نمى‏خواست، اما من مى‏دانم که نَفْس خود بخود به وجود نیامده و براى من روشن است که از پدر و مادرم که نزدیک‏ترین انسان‏هاى عالَم به من هستند، گرفته تا عوامل بیرونى، در ساختن نَفْس من دخالتى نداشتند. این معناى پیدا کردن خدا از درون خود است.

حالا معلوم شد که خدا خالق است. خدا نَفْس را آفرید و سپس در اختیار من قرار داد، به چه عنوانى این نَفْس را در اختیار من قرار داد؟ به عنوان یکى از بزرگ‏ترین نعمت‏هایش، فکر مى‏کنم چه کسى به وجودش آورد؟ او چه مارکى به پیشانى نَفْس زده است؟ نعمت، از این که خالق من این نعمت را به من عنایت کرده و این تابلویى که این همه نقش‏هاى عالى حیاتى به روى آن نقش زده، خوشحال مى‏شوم که آن را دارم، چون وقتى به ضدّش مى‏اندیشم حالم بد مى‏شود، به این که اگر چشم نبود چه مى‏کردم؟ اگر متولد مى‏شدم و دو دست نداشتم؟ اگر متولد مى‏شدم و امیال و غرایز و خواسته‏ها را نداشتم، بلکه یک نَفْس بى‏رنگى به من مى‏داد که فقط باشم، اما هیچ چیز را نخواهم، چه مى‏کردم؟ اما الان که این نعمت‏ها را خالقم به من داد، خوشحال هستم، از داشتن این نعمت‏ها خوشحال هستم. یک مقدار مسیر را انسان طى کرده و نَفْس را مسافرت برده، این سفر اسمش سفر الى اللّه‏ است، مبدأش فکر است، منتهایش هم وجود مقدّس خودش است ؛ یعنى ما با مرکب فکر باید جناب نَفْس را برداریم و براساس آیه 8 سوره روم آن را به ملاقات خدا ببریم که اگر کسى نَفْس را به ملاقات خدا نبرد و در حدّ قدرت خودش، به گونه‏اى تبدیل نکند که نتوان به او گفت :

« یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً »3.اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته ! * به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است ، باز گرد .

بالاترین ظلم را در این عالَم مرتکب شده است و آن این که مسافرى را که ذاتش داد مى‏زند مرا به خدا برسان، انسان به فریاد و ناله‏اش گوش ندهد.

تربیت نفس

این که در قرآن خداوند به محاسبه و مراقبه سفارش مى‏کند و مى‏گوید که به فریاد فریادزن برسید، براى چیست؟ براى این که اگر انسان غافل و خواب بماند یا اگر مواظب نباشد، آن طرفى که نباید در مقابلش به خواب رفت و غفلت کرد و نباید از مواظبتش سرپیچى کرد، به تمام بدبختى‏ها دچار مى‏شود و چون همراه انسان است، خودِ او را هم با همه بدبختى‏ها یکى مى‏کند. این طور نیست که در قیامت خدا نَفْس گمراه را از وجود انسان دربیاورد، او را در آتش بیندازد و به انسان بگوید که تو خودت برو، چون مسئولیت او با ماست، خیر، بلکه تمام تکالیف مربوط به نَفْس متوجه ماست، ما نباید نَفْس را در حالت امّاره بگذاریم، ما باید او را از منزل امّاره دربیاوریم و داخل منزل لوّامه کنیم، از حالت لوّامه به حالت مُلْهَمه، از حالت ملهمه به حالت عاقله، از عاقله به حالت مطمئنّه، از مطمئنّه به حالت راضیّه و از راضیّه به حالت مرضیّه ببریم، به مرضیّه بودن که رسید، زمان لقاء اللّه‏ است. در آن جا حجاب برطرف مى‏شود، آن جا جایى است که غیر بنده و غیر معشوق هیچ کس نمى‏ماند، دیگر سایه هیچ چیزى در زندگى نمى‏افتد که انسان را دنبال خودش بکشد، آن جا تنها ظلّ و سایه، ظلّ و سایه اللّه‏ است، در آن منزل، جاذبه فقط جاذبه الهى است، در آن منزل است که اگر همه دنیا را یک دفعه به انسان بدهند، تمام دنیا را عاشقانه یک لقمه مى‏کند و به عشق محبوبش در دهان هر کسى که محبوبش بگوید مى‏گذارد، خودش هم نمى‏چشد، با این که گرسنه دنیاست، اما نمى‏چشد. شخصى که روزه گرفته، افطار چه مى‏خواهد؟ غذا. یک وقت هست که من ده قرص نان در منزل دارم و مى‏خواهم افطار کنم، کسى مى‏آید و مى‏گوید به من کمک کن، من دو قرص نان به او کمک مى‏کنم، اما گاهى یک قرص نان بیشتر ندارم که تنها خودم را سیر مى‏کند و بعدا هم اگر بخواهم نان تهیّه کنم قدرتم نمى‏رسد که بیش از یک قرص نان تهیّه کنم. این دو فرض با هم فرق دارند.

نفس مرضیه در مرحله لقاء

اگر اول افطار شخصى از کار افتاده، کسى که قدرت کار ندارد، توانایى پول درآوردن ندارد در بزند و امیر المؤمنین علیه السلام در را باز کند و او بگوید که نان ندارم بخورم، مى‏آید سر سفره نان خودش را جمع مى‏کند، هیچ چیز دیگر هم سر سفره نیست، بلکه یک قرص نان است، آن هم نان جو، نان جویى که غیر از نان گندم است، خمیرش باز نمى‏شود، کوچک است. آن گاه فاطمه زهرا علیه‏السلام مى‏گوید: آقا جان نان را کجا مى‏برى؟ بگویند که دمِ در مسکین آمده، براى او مى‏برم و حضرت زهرا بگویند که نان مرا هم بده، بچّه‏هایى که هنوز تکلیف نشده‏اند (حسن و حسین) بگویند که بابا جان، نان ما را هم بده، همه دنیا را هم اگر در آن وقت به نَفْس مرضیّه بدهند، غافل نمى‏شود، چون در مرحله لقاست و هیچ چیز میان او و محبوبش سایه نیفکنده که محبوب دیده نشود، این قدر نور شدید است که هیچ چیز در این نور نمى‏تواند سایه داشته باشد، هر چه جلو بیاید، در آتش این نور سوخته، فانىِ فانى مى‏شود، خود و خودیّت مى‏سوزد.

اگر همه دنیا هم در دست انسان باشد، در مرحله لقاء فانىِ فانى است، شب دوم و سوم هم همین کار را مى‏کنند. یک بار هم به مدینه برمى‏گردد، در مى‏زند، چهار روز از مدینه دور بود تا دختر پیامبر صلی الله علیه و آله در را باز مى‏کند، مى‏فرماید : چرا رنگت پریده است؟ عرض مى‏کند: على جان من و بچّه‏هایم سه روز است که حتى یک لقمه غذا نخورده‏ایم. به بابا نمى‏توانست بگوید که ما غذا نداریم، مگر عاشق خدا حاضر است عفّت خانه و آبروى شوهرش را بشکند، اصلاً حجابى بین عاشق و معشوق در وقت لقاء و وصال نمى‏ماند، در آن جا هیچ چیز سایه ندارد. برگشت یکى از دوستان مخلص و مؤمنش را دید و فرمود : دو درهم پول دارى به من قرض بدهى؟ گفت: بله. گرفت خواست برود و طعام بخرد که مقداد بن اسود را دید که کنار دیوار ایستاده، پرسید: این جا چرا ایستاده‏اى؟ گفت: همین جورى ایستاده‏ام : گفت: همین جورى که نمى‏شود، حتما دردى دارى که این جا ایستاده‏اى؟ گفت: سه شبانه روز است کارى به دست نیاورده‏ام هیچ چیز در خانه‏مان نیست، خجالت مى‏کشم به خانه بروم. فرمود: من پول دارم، بگیر. اصلاً حجاب و سایه‏اى در این جا نیست. این ما هستیم که تا چشممان به هر سایه‏اى مى‏افتد، فورا کنار آن سایه مى‏نشینیم.

شهوت، میل، غریزه، پول، رفیق، ریاست، صندلى، محراب و منبر سایه دارد، اما آنهایى که در نور مطلقند، تمام سایه‏ها را با رسیدن به آن جا فنا کرده‏اند.

مقداد رفت، خودش آن جا ایستاد. بلال اذان مغرب را گفت: امیر المؤمنین علیه السلام به مسجد آمد، صف پنجم یا ششم نشست، سلام مغرب پیامبر که تمام شد، جبرئیل آمد و گفت: آقا جان خدا مى‏فرماید که خانه خودتان نرو، امشب خانه على برو، رویش را از محراب برگرداند و فرمود : على جان! عرض کرد: بله، یا رسول اللّه‏. فرمود: بنشین با هم به خانه مى‏رویم. در حال آمدن به خانه بودند. امیر المؤمنین بسیار خوشحال بود، درِ خانه رسیدند، در زدند، زهرا در را باز کرد، چشمش به پیامبر افتاد، نگاهى به امیر المؤمنین کرد، حاکى از این که ما هیچ چیزى نداریم چرا مهمان آورده‏اى؟ گفت : بفرمایید. على و پیامبر و حسن و حسین در اتاق نشسته بودند که دختر پیامبر هم به اتاق دیگر رفت. گفت: مولاى من، مهمان آمده خودت پذیرایى کن، مى‏بینى که ما هیچ چیزى نداریم، ما هر چه داریم تویى. آن گاه سفره‏اى جلوى زهرا افتاد، برداشت و پیش بابایش آورد، بابا نگاهى به این سفره کرد، صدا زد: فاطمه جان، جان من قربان تو، چراکه این جان به لقاى خدا رسیده است : « إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ » چه قدر بدبخت هستند کسانى که میان خود و خدا پرده انداخته‏اند تا خدا را نبینند، او داد مى‏زند که من تمام عوامل دیدن خودم را براى شما آماده کرده‏ام، اما اینها پرده انداخته‏اند که او را نبینند.

نَفْس نعمت است، خالق نعمت خداست. از یک طرف، انسان خوشحال مى‏شود که خالقش را پیدا کرده، از طرف دیگر، خوشحال مى‏شود که خالقْ، این نعمت را در اختیار او گذاشته است ؛ حال این جا مکلّف است که این خوشحالى را به اوج نهایى برساند، حق ندارد به این خوشحالى عادى قناعت کند که الحمد للّه‏ رب العالمین. خدا به من هم نعمت نَفْس داده، او باید این خوشحالى را به اوج نهایى برساند، پس چه باید بکند؟ باید از وجود مقدّس خالق بپرسد که من باید این نعمت تو را کجا مصرف کنم؟ این تابلو را با این همه خطوطى که روى آن نقش زدى، کجا مصرف کنم؟ خدا دستور مى‏دهد که این نعمت مرا براى این که در مسیر اصلى‏اش مصرف شود، در مسیر راهنمایى انبیا، امامان و قرآن و عاشقان من قرار بده، آنها راه مصرفش را که از من آموخته‏اند به تو مى‏گویند. وقتى انسان راه مصرف را از آنها آموخت و نَفْس را در همان راهى مصرف کرد که از جانب خدا به آنها نشان داده‏اند، به لقاى حق مى‏رسد، راه مصرف این است:

« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً »5 ؛

بگو : جز این نیست که من هم بشرى مانند شمایم که به من وحى مى‏شود که معبود شما فقط خداى یکتاست ؛ پس کسى که دیدار [ پاداش و مقام قرب ]پروردگارش را امید دارد ، پس باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند .

« فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ »6 خدا در آیه هشتم سوره روم به شدت از دست اکثر مردم تاریخ گلایه مى‏کند: « إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ »7 اما در این آیه شریف مى‏فرماید : « فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ».

نگذارید چیزى غیر از خدا در زندگى‏تان سایه بیندازد:

« وَلاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً »8.

راه مصرف نفس از نظر قرآن

درباره راه مصرف نَفْس، مسائل بسیار مهمى وجود دارد که در بحث بعدى مطرح خواهد شد. در آن جا از راه قرآن به این نتیجه خواهیم رسید که اگر نَفْس در آن مسیرى که او فرموده قرار بگیرد، شایستگى پیدا مى‏کند تا به روحى که قرآن مجید از آن به روح اللّه‏ تعبیر کرده، اتصال یابد، این به ایّام خلقت مربوط نیست، بلکه به پس از مصرف قرار دادن نَفْس مربوط مى‏شود ؛ یعنى مسیرى که به نفس، روح خاصى عنایت مى‏شود که قرآن از آن به روح اللّه‏ تعبیر مى‏کند.

هر کسى آن روح را دارا باشد، به اندازه استعداد و قدرت خود مى‏تواند کارهاى خارج از مرزهاى طبیعى انجام دهد که یک موردش را در ذیل بدان اشاره خواهیم کرد.

امام راحل و رسیدن نفس به لقاء

طلبه‏اى در قم در ایّامى که رهبر انقلاب طلبه بودند، دچار فشار اقتصادى بسیار شدیدى شده بود ؛ از این رو به کسى که کارهاى منزل امام را انجام مى‏داد، مراجعه مى‏نمود و به او مى‏گفت: تو مرا مى‏شناسى، به ایشان بگو به من کمک کند. این خدمت‏کار خانه مى‏گوید بنابر خواست آن طلبه به امام عرض کردم لطفا به فلان طلبه کمک کنید، اما ایشان جوابى ندادند. در راه همان طلبه را دیدم، پرسید: گفتى؟ گفتم: بله، اما دوباره خواهم گفت. دوباره گفتم، اما باز ایشان جوابى ندادند. زمانى که ایشان به مدرسه فیضیّه آمدند، طلبه به من اشاره کرد و گفت : بگو. کنار دستشان نشستم، عرض کردم فلان طلبه وضع اقتصادى‏اش خوب نیست، نیاز به کمک دارد. ایشان فرمودند: منزل به من گفتى، در بین راه هم گفتى، این جا هم گفتى، من هم شنیدم، سلام مرا به آن طلبه برسان و بگو در فلان جیب لباست دوازده هزار تومان پول هست، آن را مصرف کن، هر گاه تمام شد، بعد اگر نرسید از جایى به تو کمک خواهم کرد.

انسان اگر نفسش به لقاء برسد، دیگر در تاریکى و سایه نخواهد بود و پرده‏ها در حدّ خودش کنار مى‏روند، حداقل این مرحله این است که انسان از حرام کناره‏گیرى مى‏کند ؛ یعنى اگر نَفْس به آن مرحله برسد که دیگر با حرام تماسى نداشته باشد، حداکثرش به این مرحله مى‏رسد که جلا، صفا، روشنایى و نورانیت‏هاى خاصى براى او ایجاد مى‏شود که هم حرف‏هاى غیر کتابى زیادى از مغزش شروع به جوشیدن مى‏کند و هم دید دیگرى پیدا مى‏کند.

 

1 . یس (36) : 36.
2 . یس (36) : 36.
3 . فجر (89) : 27 ـ 28.
4 . الکافى، : 2/164، حدیث 5 ؛ بحار الأنوار : 74/339، حدیث 120 ، باب 20.
5 . کهف (18) : 110.
6 . کهف (18) : 110.
7 . روم (30) : 8 .
8 . کهف (18) : 110.

رابطه نفس با سعادت و شقاوت انسان

از زمان نخستین پیامبر تاکنون که مسئله تربیت انسان و تهذیب او مطرح بوده، انبیا، کتب آسمانى، حکیمان و عارفان به اندازه‏اى که درباره نَفْس انسان سخن به میان آورده‏اند، از هیچ مسئله دیگرى بحث نکرده‏اند، زیرا به نظر همه آنان، اساس تمام بدبختى‏ها و خوشبختى‏ها به وضع نَفْس انسان برمى‏گردد. خداوند متعال در قرآن کریم این معنا را به صراحت در سوره مبارکه الشمس بیان فرموده است :

« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا »1.و به نفس و آنکه آن را درست و نیکو نمود ، * پس بزه‏کارى و پرهیزکارى‏اش را به او الهام کرد . * بى‏تردید کسى که نفس را [ از آلودگى پاک کرد و ] رشد داد ، رستگار شد . * و کسى که آن را [ به آلودگى‏ها و امور بازدارنده از رشد ]بیالود [ از رحمت حق ] نومید شد .

رستگار شد، پیروز شد، به نیک‏بختى و سعادت و خوش‏بختى رسید آن انسانى که نَفْس خود را از آلودگى‏ها شست‏شو داد و با طهارت و پاکى نَفْس ملاقات کرد که این طهارت و پاکى نَفْس بنا به فرموده قرآن مجید، علت لقاى نفسى، روحى و معنوى انسان با وجود مقدّس حضرت حق است. منظور از لقاى حق هم رسیدن به اوج رضایت خداوند متعال است، رضایتى که پر مقدّس آن رضایت گسترده به تمام نواحى زندگى انسان باشد.

« وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا » بدبخت شد، بیچاره شد، محکوم شد آن کسى که به معیوب کردن و ناقص کردن نَفْس خود اقدام نمود.

کلمه «دسّ» با «سین»، به معناى ناقص کردن آمده است. «دسَّ»، یعنى «نَقَّصَ» یا «نَقَصَ». بیچاره آن کسى که حیات نَفْس، و چهره الهى نَفْس و وجه ربّانى نَفْس را ناقص کرد. ناقص کردن نَفْس هم فقط و فقط با کلنگ گناه و مخالفت پروردگار بزرگ عالم است که این کلنگ را خودِ انسان با شهوات، غرایز و امیالش برمى‏دارد و به خانه با عظمت نَفْس حمله کرده، آن را خراب مى‏کند.

الان چرا درد این خرابى را احساس نمى کند؟ به این دلیل که این انسان مانند مریضى است که آمپول کَرَخْ به او زده‏اند تا جراحى‏اش کنند. چطور درد را حس نمى‏کند؟ دلیلش این است که فعلاً از مستى و شوق گناه و از آن پوششى که از لذت گناه به روى چهره زندگى او خورده، درد ناقص شدن را حس نمى‏کند.

حقیقت نفس از دیدگاه على علیه السلام

امیر المؤمنین علیه السلام مى‏فرماید: دوران لذت‏ها که به پایان برسد و تمام شود و آخرت انسان از هنگام مرگ او شروع شود، دردها به تدریج به صورت‏هاى گوناگون بنا به فرموده قرآن کریم ظهور مى‏کند که این دردها به صورت عذاب جهنّم و غل و زنجیرهاى جهنّم و اغلال و سلاسل و آن چه در جهنّم براى انسان آزار دارد، آشکار مى‏شود. انسان باید این نَفْس را در مسیر الهى سیر دهد. مبدأ این سیر فکر است.

انسان درباره نَفْس این حقیقت و ماهیّت وجود و این اندیشه انسان درباره این کارگردان باعظمت وجود که تمام عناصر و ابزار موجودیّت انسان براى حرکت‏هاى گوناگونش در مدت عمر در اختیار اوست، که این موجود با عظمت منشأ و مبدأش در این عالم کیست؟ وقتى انسان درباره نقطه مبدأ نَفْس فکر مى‏کند به وجود مقدّس حضرت حقّ تعالى مى‏رسد و مى‏بیند که نَفْس در وجود انسان تجلّى و جانشین حق است و همان گونه که در کل عالم وجودْ حیات، قدرت و کارگردانى از آنِ خداست، در عالم وجود انسانى نیز به جانشینى از وجود مقدّس حضرت الهى، کارگردان همه کاره نَفْس است نه عقل. عقل چراغ است، تمام حرکت‏ها، فعالیت‏ها، اثرگیرى‏ها و اثردهى‏ها به نَفْس مربوط است، حیات و مرگ هم به نَفْس مربوط است نه عقل .

« کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ »2.هر کسى مرگ را مى‏چشد .

مرگ از آنِ کسى است که حیات از آنِ او است و حیات و مرگ از آنِ نَفْس است ؛ البته کلمه مرگ یا موت در قرآن مجید به معناى فنا و عدم نیست، چرا که عدم به معناى نبود است، ولى موت به معناى انتقال است. موت یک پل و دروازه است که نَفْس را از جهانى به جهان دیگر منتقل مى‏کند.

در وجود و مملکت هستى ما نَفْس ما ربّ ماست، چنان که در مملکت آفرینش که ما هم جزئى از اجزاى آن هستیم، خدا ربّ آفرینش است ؛ یعنى مالک و کارگردان است و این واقعیّت بر شخصیّت، عظمت و بزرگى نَفْس دلالت دارد. او تجلّى خداست و ما تجلّى‏گاه هستیم، بدن ما به منزله کوه طور و نَفْس و روان ما به منزله موساى این کوه است و خداوند متعال هم بر این کوه به صورت نَفْس تجلّى کرده است، این درباره مبدأ نَفْس .

نعمت نفس

مسئله دیگر این که این وجود مبارک نَفْس از جانب خدا به چه عنوان به انسان داده شده است؟ اگر به عنوان نعمت است، قدر این نعمت چه اندازه است؟ پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله مى‏فرماید: نعمت بسیار بزرگى است، چون دانشمندان عاشق حق فرموده‏اند که تمام سعادت انسان در پرتو نَفْس به دست انسان مى‏رسد ؛ بنابراین، قدرت نَفْس بسیار زیاد است. او قدرت خلاقیّت، کنار زدن زمان و نگریستن بسیار عمیق دارد و مى‏تواند در ارتباط با حقیقت کلى عالَم، کارهاى فوق‏العاده فراوانى انجام دهد، این نعمت است. از این که انسان داراى این نعمت است، باید خوش حالى دو چندان داشته باشد : ابتدا از پروردگارش خوش حال بشود که این نعمت را به او داده و سپس از اصل نعمت خوش حال باشد که این نعمت در اختیارش است. سیر را ادامه دهد و این خوش حالى را به اوج نهایى برساند ؛ یعنى چه کار کند؟ باید از صاحب این نعمت بپرسد که اى مولاى من، اى سیّد من، اى ربّ من، اى آقاى من، این نعمت عظیمى که به من عنایت کردى، من با این نعمت چه کنم؟ پروردگار جواب مى‏دهد:

« فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً »3 شما این نعمت را با تمام ابزارى که در اختیارت است، در گردونه عمل صالح بینداز، کارى کن که این نعمت و آن چه طبع این نعمت است که چشم و گوش و دست و پا و شکم و شهوت و امیال و غرایز و خواسته‏ها و احساسات و مشاعر است، در مسیر من قرار بگیرد، نَفْس وقتى در یک چنین خطّى شروع به سیر کردن کرد، چنان که ثابت شده، خیلى زود به جایى مى‏رسد که به ملاقات حضرت حق نایل مى‏شود.

امیر المؤمنین علیه السلام مى‏فرماید: در نایل شدن به این ملاقات، تنها چیزى را که عظیم مى‏بیند و عظمت واقعى آن عظیم را درک مى‏کند، عظمت خداست. در آن جا خودش و تمام ابزارش با تماشاى عظمت او فقط وادار مى‏شوند تا زمانى که در دنیا هستند، در برابر عظمت او سجده کنند، آن هم سجده عام، نه این که بدن خاکى سرش را روى مهر بگذارد و بلند کند و پروردگار بگوید که تقلّب مى‏کنى و سجده دروغین انجام مى‏دهى. او باید با تمام وجود سجده کند و غیر حق را آن چنان کوچک ببیند که وقتى او را دعوت به سجده کردن از خود کند، به او بخندد، گرچه غیر حق بخواهد جانش را به دلیل وادار کردنش به سجده بر او بگیرد.

نفس سلیم و نفس پلید

نَفْس اگر در مسیر خودش حرکت کند به لقاى یار مى‏رسد و عظمت دوست کشف مى‏شود، وقتى عظمت دوست کشف شد، در برابر این عظمت با تمام وجود سجده مى‏کند، اما اگر نَفْس در گردونه شهوات، امیال، غرایز، خودخواهى‏ها، خودپرستى‏ها و لذت‏گرایى‏هاى بدنى قرار گرفت، آن چنان افسرده، بى‏حال، ناتوان، کوچک و بیچاره و بدبخت مى‏شود که در برابر یک ریال حاضر به سجده مى‏شود. در برابر، این که چهار حیوان پلید در فلان کشور به او آفرین بگویند، حاضر است مال مسلمان‏ها را از این جا بدزدد و هوایى یا دریایى ببرد، حاضر است در برابر شوروى و آمریکا سجده کند. اگر نَفْس به حرکت خود ادامه دهد، به جایى مى‏رسد که حس مى‏کند تمام موجودات عالم زبان دارند، جان دارند و در حال حرف زدن هستند.

 

 

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم4

اما اگر نامحرم شوى، یک مرتبه گوش جانت صداى همه ما را مى‏شنود و دیگر حاضر نیستى در برابر ما سجده کنى، چون ما خودمان به تو مى‏گوییم عناصرى هستیم که در برابر معشوقمان سجده مى‏کنیم تو دیگر نمى‏خواهد به ما که کمتر از خودت هستیم، سجده کنى، تو هم بیا با ما به کسى سجده کن که ما به او سجده مى‏کنیم :

« وَإِن مِن شَىْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ »5.وهیچ چیزى نیست مگر اینکه همراه با ستایش ، تسبیح او مى‏گوید .

« یُسَبِّحُ للّه‏ِِ مَا فِى السَّمواتِ وَمَا فِى الاْءَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ »6.آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است ، خدا را [ به پاک بودن از هر عیب و نقصى ]مى‏ستایند ، خدایى که فرمانرواى هستى و بى‏نهایت پاکیزه و تواناى شکست‏ناپذیر و حکیم است .

تمام موجودات در حرکت نَفْس، صدایشان را به گوش آدم مى‏رسانند که در برابر ما سجده نکنید، ما خودمان هم در برابر کس دیگرى داریم در حال سجده کردن هستیم، آن وقت است که بت بت‏خانه فریاد مى‏زند، بیچاره چرا در برابر من سجده مى‏کنى من خودم جزء : « وَإِن مِن شَىْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ »7 هستم، خودِ من به دیگرى سجده مى‏کنم، چون هیچ چیزى ندارم، تو باز موجودیّتى دارى، نفسى دارى، تو که بزرگ‏تر از من هستى، تو چرا در برابر منِ کوچک‏تر سجده مى‏کنى؟ آن وقت است که شخص صداى هستى را مى‏شنود.

حاصل تهذیب نفس آخوند کاشى

آن گاه آن طلبه در مدرسه صدر اصفهان مى‏گوید: نصف شب به طور اتفاقى بلند شدم با خودم فکر کردم که امشب نماز شبى بخوانم. براى وضو گرفتن حرکت کردم، وضویم که تمام شد، دیدم هر چه برگ به درختان مدرسه است، هر چه خشت به دیوار مدرسه است، هر چه سنگ‏ریزه در حیاط مدرسه است، همه با هم براساس آیات قرآن مى‏گویند:

«سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرّوحِ»8 .

کجا هستم؟! در دنیا هستم یا در آخرت؟! مدرسه هستم یا بیرون از این شهر؟! چه خبر شده؟! ولیکن مثل این که تمام این اجزا و عناصرى که قرآن مى‏گوید، تسبیح‏گوى حق هستند، دنبال شخص دیگر تسبیح حق مى‏گویند. از پلّه‏هاى طبقه اول به بالا رفتم در ایوان مدرسه آخوند کاشى را دیدم ـ وى از اساتید ایّام جوانى مرحوم آیة اللّه‏ بروجردى و حاج آقا رحیم ارباب بود و من از خود مرحوم حاج آقا رحیم ارباب که سى سال خدمت ایشان بود، یاد آخوند را شنیدم ـ که محاسنش روى خاک است، مانند ابر اشک مى‏ریزد، اوست که در سجده مى‏گوید : «سُبّوحٌ قُدّوسٌ»، تمام اجزاى مدرسه هم دنبالش مى‏گویند: «سُبّوحٌ قُدّوسٌ». این «سُبّوحٌ قُدّوسٌ» چنان حقیقتش براى من تجلّى کرد که از وحشت غش کردم. وقتى به حال آمدم که صداى مؤذّن مى‏آمد: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللّه‏ُ»، دیدم این «لا إلهَ إلاّ اللّه‏ُ» را جور دیگرى مى‏شنوم، به شکلى دیگر است، طرحى دیگر دارد، این ذکر «سبحان اللّه‏» جور دیگرى است، این «اللّه‏ُ اکبَرُ» حالى دیگر دارد، این «لا إلهَ إلاّ اللّه‏ُ» حال دیگرى دارد. خیلى‏ها در دنیا «یا أبا عَبدِ اللّه‏» به گوششان مى‏خورد اما هیچ چیزشان نمى‏شود، ولى به گوش شما که مى‏خورد چه حالى پیدا مى‏کنید، نسبت به حضرت حق هم همین است. اگر ما کمى بالاتر بیاییم، قرآن مجید مى‏گوید: « إِذَا ذُکِرَ اللّه‏ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ »9 همین که اسم مرا پیش آنها مى‏برند، قلب مى‏خواهد قفسه سینه را بشکافد و بیرون بیاید و انسان عالَم را جور دیگرى مى‏بیند، جهاد و شمشیر زدن را به شکل دیگرى مى‏بیند، گفت : فردا صبح در گوشه خلوتى آخوند را دیدم و گفتم : شما دیشب «سُبّوحٌ قُدّوسٌ» مى‏گفتى؟ تمام این برگ‏ها و سنگ‏ریزه‏ها جوابتان را مى‏دادند. نگاهى به چهره من انداخت و گفت : «سُبّوحٌ قُدّوس» گفتن من که در برابر عظمت او چیزى نبوده، چه شده که گوش تو را باز کردند و صداها را شنیدى؟ این حرف همه موجودات است:

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم10

که ما را برمى‏دارید بازیچه شهواتتان قرار مى‏دهید و إلاّ اگر بالا بیاییم صداى ما را بشنوید همه ما در حال گفتن «لا إلهَ إلاّ اللّه‏ُ» هستیم. اما شما ما را به خدایى مى‏خوانید، ما را مى‏پرستید. این ارتش عراق چه قدر بدبخت‏اند که در برابر چنین شخصى و قبله‏اى سجده کرده‏اند، اما این رزمندگان چه قدر خوش‏بخت‏اند که در برابر این چنین کسى سجده نکردند. اینها چیزها شنیدند و برنامه‏ها دیدند.

کرامت پروردگار

نصف شب در تاریکى خلوت شب خود پروردگار مى‏فرماید که خودم با تو حرف مى‏زنم. به جاى این که تو با من مناجات کنى، من با تو مناجات مى‏کنم. نباید نفس در این قفس خاکى بدن حبس شود، اما لطف، کرامت و آقایى بى‏نهایت او را ببین که خودباختگان را فراموش نمى‏کند، و به آن بیچاره‏ها در آمریکا، عراق، شوروى، فرانسه، انگلیس و داخل کشور مى‏گوید: بیچاره‏ها سگ صفتى و پستى فکر شما مانع این نمى‏شود که من در حق شما آقایى نکنم، بالاخره استخوانى جلوى شما مى‏اندازم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله مى‏فرماید :

«الدُّنیا جیفَةٌ وطالِبُها کِلابٌ»11 .

کسانى که دنبال من نیستند، مانند سگانى‏اند که دنبال مردار و استخوانند و منِ خدا نمى‏توانم سگ گرسنه را ببینم و چیزى جلویش نیندازم.

به همین دلیل به ما مى‏گوید: از این که دو تکه نان در دست دشمنان من است، نه وحشت کنید، نه تردید به خود راه دهید، نه اضطراب داشته باشید و نه حالتان به هم بخورد.

موسى بن عمران علیه السلام به پروردگار عرض کرد : راهى براى نابودى فرعون پیدا کرده‏ام، خدا فرمود: چیست؟ گفت: جلوى نان و آبش را بند بیاور. چیزى به او نده تا بمیرد. خطاب رسید، موسى، چون او بنده من است، دست از خدایى خود در حق او برنمى‏دارم، تا وقتى باید بماند، آب و نانش را مى‏دهم. «الدُّنیا جیفَةٌ وطالِبُها کِلابٌ»، خودباختگان را هم فراموش نمى‏کنم:

اى کریمى که از خزانه غیب

گبر و ترسا وظیفه خور دارى

دوستان را کجا کنى محروم

تو که با دشمنان نظر دارى

آن که اصلاً دنبالت نمى‏آید، سیرش مى‏کنى، با آن کس که دنبالت بیاید چه مى‏کنى؟ از قول خودش حدیثى آتشى برایتان بخوانم، واقعا انسان را آتش مى‏زند، البته اگر انسان بفهمد.

«أعْدَدْتُ لِعِبادِىَ الصّالِحینَ ما لا عَینٌ رَأَت وَ لا اُذُنٌ سَمِعَتْ ولا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ»12.

پیامبر صلی الله علیه و آله مى‏گوید که به رفقایم بگو، به عاشقانم بگو، به آنان که دنبال من مى‏آیند، بگو که چیزهایى برایتان آماده کرده‏ام که اگر به من برسید به شما خواهم داد، چیزهایى که نه چشمى دیده، نه گوشى شنیده و نه عقلى درک کرده است:

«وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ »13.

 

1 . شمس (91) : 7 ـ 10.
2 . آل عمران (3) : 185.
3 . کهف (18) : 110.
4 . مثنوى معنوى ، مولوى
5 . اسراء (17) : 44.
6 . جمعه (62) : 1.
7 . اسراء (17) : 44.
8 . الکافى : 3/483، حدیث 1 ، باب نوادر.
9 . انفال (8) : 2.
10 . مثنوى معنوى ، مولوى
11 . مصباح الشریعة : 138 ؛ بحار الأنوار : 87/289.
12 . عدة الداعى : 99 ؛ بحار الأنوار : 8/92.
13 . یس (36) : 36.

نفس مرکز خیر و شر

قرآن مجید، نقطه آغاز پاکى‏ها، درستى‏ها، پیروزى‏ها و سعادت دنیا و آخرت را نَفْس مى‏داند ؛ هم چنین نقطه ناپاکى‏ها و بدبختى‏ها را نیز نَفْس مى‏داند. در حقیقت، گویى انسان نسبت به نفس بر سر دو راهى قرار گرفته است. هنگامى که از مادر متولد مى‏شود انسان رنگى ندارد تا این که نفس هنگام تمییز خوبى‏ها و بدى‏ها در مسیرى قرار مى‏گیرد. اگر در مسیر درستى و پاکى قرار گرفت، انسان کم‏کم آراسته به رنگ خدایى خواهد شد ؛ یعنى داراى صفاتى الهى خواهد شد و اگر نفس در رذایل و ناپاکى‏ها قرار گرفت، رنگ تاریکى، ظلمت، شیطنت، شرّ، پلیدى و پستى به خود مى‏گیرد.

مراحل سیر نفس (اسفار اربعه)

قرآن مجید هم آن گاه که به ارزیابى انسان مى‏پردازد، با توجه به دو مسیرى که نفس مى‏پیماید، او را ارزیابى مى‏کند، اگر در مسیر پاکى، درستى و فضیلت قرار بگیرد، از انسان به عنوان موجودى الهى یاد مى‏کند و ارزش این موجود الهى را هم تنها خودِ او مى‏داند، اما اگر در مسیر نادرستى و ناپاکى قرار گرفت، در ارزیابى‏ها او را از حیوان کمتر مى‏داند، آن هم نه حیواناتى که در زندگى انسان نقش و قیمت دارند،

بلکه حیواناتى که درنده‏اند و هیچ نقشى در زندگى انسان ندارند. خواسته خداوند بزرگ این است که انسان نفس‏اش را در مسیرى قرار دهد که قرآن مجید و روایات از آن مسیر به مسیر إلى اللّه‏ یا سیر الى اللّه‏ تعبیر کرده‏اند.

براى این که نفس در سیر الى اللّه‏ قرار گیرد، بیداران راه خدا چهار سفر قائل شده‏اند که آخرین مرحله‏اش را قرآن مجید این مى‏داند که آن گاه که نفس به لقاى حقّ رسید، خداوند تبارک و تعالى به او مأموریت مى‏دهد که سفر آخر را طى کند. اکنون که به من رسیدى به خلق برگرد و خلق را هم دعوت کن تا آنها هم به من برسند. در حقیقت، این سیر آخر، همان واقعیتى است که قرآن مجید از آن، به رسالت و نبوّت و امامت تعبیر مى‏کند. از مرحله نازله نبوت و امامت هم، به امر به معروف و نهى از منکر تعبیر مى‏کند، که در این برگشت «مِنَ الحق الى الخلق» نه تنها نفس از وجود مقدّس محبوب و معشوق دور نمى‏شود، بلکه در این سفر آخر، نورانیّت بیشترى، قدرت فوق‏العاده‏ترى و اوصاف عالى‏تر و پسندیده‏ترى را کسب مى‏کند و به مقامات بسیار مهم‏ترى خواهد رسید تا این که این سیر آخر تمام شود و از این خانه طبیعى، قفس بدن را بشکند و خارج شود و به مقام باعظمت درک‏ناپذیر :

« ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَادْخُلِى جَنَّتِى »1.به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است ، باز گرد . * پس در میان بندگانم درآى * و در بهشتم وارد شو .

برسد که این «جَنَّتِى» در آیه شریف که با «یاء» نسبت بیان شده، غیر از آن بهشتى است که مرتب در قرآن مجید از اهل ایمان و دارندگان عمل صالح دعوت مى‏کند تا خود را به آن برسانند. این «جَنَّتِى» از آنِ بندگان ممتاز و خاصّان درگاه است، به تعبیر خودِ قرآن مجید، از آنِ مقرّبان است، از آنِ «السّابقون السّابقون» است و باز به تعبیر خودِ قرآن مجید، از آنِ اولیاى خداست که نام‏هاى دیگرى هم به دلیل آن مقامات عالى نفسانى دارند که قرآن مجید تحت سه عنوان بسیار مهم از آنها یاد کرده که چون این سه عنوان توضیح لازم دارد، در آینده از آنها بحث خواهیم کرد که خداوند متعال از این گونه مسافران به سوى خودش، با چه عناوین مهمى یاد فرموده است و براى حرکت دادن این نفس در چهار سیر و سفر که در حقیقت، یک سیر «من اللّه‏ الى اللّ

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد نفس انسان

دانلود مقاله و تحقیق درباره نفس گیری د ر کرال سینه

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله و تحقیق درباره نفس گیری د ر کرال سینه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

نفس گیری در کرال سینه :

سومین مرحله آموزش ، اجرای کلیه ی حرکات دست وپاها  بدون تنفس

( هماهنگی دست و پا ) GRAWL STROKE – NON- BREATHING SIDE

 در کرال هماهنگی بین حرکات دست و پا اهمیت  بسیار دارد . در حالت کلی به ازای یک دایره ی کامل که دو دست می پیمایند ، پاها  6 ضربه به آب می زنند و قاعدتاٌ این ریتم  باید مراعات شود . و در این مرحله حرکات  دست و پاها  با هم تنظیم  و هماهنگی پیدا کنند . تنظیم حرکات دست و پا به صورت زیر انجام می گیرد .

 

موقعی که کشش دست انجام گرفت ، بنا به مقتضیات فردی ریتم حرکات پا دو الی شش ضربه خواهد داشت . کشش دست در آب منجر به پیشروی بدن در آب می شود . حرکت پا و یا ضربه ی پا در آب ثبات و تکیه بدن را از نظر حفظ تعادل فراهم می نماید . علاوه بر آن حرکت پا از فرورفتن و منحرف شدن پایین تنه در آ ب جلوگیری می نماید . هر بار که یک دست از آب خارج شد  پای  همان طرف عمل ضربه زدن به پایین را انجام می دهد .

چرخش در محور طولی بدن باعث آسانی به جلو راندن بدن وبالا گرفتن آرنج خواهد شد . چرخش بدن به خصوص برای شناگرانیکه مفصل شانه آنها  . انعطاف پذیری کافی ندارد بسیار مفید است

 

 

از نکات مهمی که در مورد ورود دست به آب باید به خاطر داشت لحظه ی ورود به آب است . یعنی بدانیم موقعیت دستها نسبت به یکدیگر چگونه است یا موقعی که یک دست در حال کشش است، دست دیگر در چه مرحله ای قرار دارد ؟  بهترین میزان ورود دست به آب موقعی است که دست زیر آب نیمی از کشش زیر آب را انجام داده است . زیرا در این حالت در هیچ لحظه دست توقف نداشته و حرکت دائمی در حال کشش خواهد داشت

 

 

 

 مرحله چهارم نفس گیری در کرال سینه BREATHING

 

یکی از قسمت های مهم شنای کرال سینه ، هواگیری است و این مرحله همان تخلیه ی هوای ذخیره شده ی  ششها در آب است . کار خالی کردن هوا در آب باید در همان  مراحل اول به خوبی آموزش داده شود . اگر چه در ابتدا اینکار کمی مشکل است ، ولی پس از کمی تمرین شاگرد کم کم به طریقه ی تخلیه ی هوا در آب آشنا شده و عادت می کند .

خالی کردن هوا در آب می تواند هم از طریق بینی و هم از راه دهان باشد . از همان ابتدا باید  به کارآموز شناگر گفته شود که پس از پر کردن هوا در ششها  سرش را به زیر آب فرو ببرد و به طور پیوسته هوا را تخلیه نماید ، به طوری که وقتی احساس کرد  کم کم هوای داخل ششهایش در حال اتمام است ، در همان  حال دمیدن هوا به داخل آب سرش را از آب بیرون  بیاورد  و خیلی سریع هواگیری کرده و دوباره در آب مشغول تخلیه ی هوا گردد . مهم نیست که کارآموز از کدام سمت یا جهت ( راست یا چپ )  نفس گیری کند ، بلکه مهم این است که عمل هواگیری یک طرفه صورت گیرد عمل دم خیلی سریع انجام می شود و اگر عمل بازدم  کمی طولانی تر باشد اشکالی نخواهد داشت

تمرینات آموزشی هواگیری کرال سینه

1- در مر احل اولین تمرین کافیست کارآموز شناگر در قسمت  کم عمق استخر در حالی که از ناحیه کمر خم شده است ، سر را داخل آب قرار داده و هوای داخل ریه ها را خالی کند . نکته مهم این تمرین در این ست که زمانی که می خواهد سر را برای گرفتن هوا از آب خارج کند باید این کار را توسط گردن انجام دهد و موقع هواگیری نصف صورت داخل آب  ونصف دیگر  در بیرون آب باشد سعی کنید شانه را بالا نیاورید  و از آب خارج نسازید . این عمل در ابتدا مشکل است  ، ولی به مرور زمان به طور خودکار با موفقیت انجام می شود .

 

2- روش دیگر تمرین  بدین شکل است که کارآموز  شناگر  در قسمت کم عمق استخر با دستهایش که به اندازه ی  عرض شانه باز است ، لبه ی استخر را می گیرد  وبدن را در موقعیت شناور رو به کف استخر قرار می دهد . برای شناور شدن بهتر بدن ، تخته شنا یا چوب پنبه ای را در میان دو ران قرارمیدهد و کاملاٌ شناور می شود . در این لحظه سر را به یک سمت می چرخاند و عمل دم را انجام می دهد این عمل خیلی سریع انجام می گیرد .

 

شناگر در آخرین لحظه ی تمام شدن هوای داخل ششهایش سر را از آب خارج  می سازد ( در حالی که هنوز در حال دمیدن هوا است )  و یکباره هوا را می بلعد .این عمل را چندین بار تکرار کنید .

 

مرحله پنجم : هماهنگی حرکات دست و تنفس

در این مرحله که شاگرد یا کارآموز شناگر در حال انجام حرکت دستها  و هواگیری توام است، مربی باید کلیه ی  مراحل را  زیر نظر  داشته و حرکت دست را به خوبی کنترل نماید : -چگونگی  کشش دست در


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله و تحقیق درباره نفس گیری د ر کرال سینه

دانلود تحقیق کامل درباره وقف بر نفس از دیدگاه فقه و قانون مدنی 36 ص

اختصاصی از یاری فایل دانلود تحقیق کامل درباره وقف بر نفس از دیدگاه فقه و قانون مدنی 36 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 36

 

دانشگاه: دانشکده علوم قضایی و خدمات اداری

موضوع تحقیق

وقف بر نفس

از دیدگاه فقه و قانون مدنی

گردآورنده :

علی خسروی فارسانی

استاد:

آقای مولایی نیا

نیمسال اول سال تحصیلی 86-85

فهرست مطالب

موضوع صفحه

مقدمه

چکیده

بخش اول: وقف بر نفس از دیدگاه فقهای غیر شیعه

1- وقف بر نفس از دیدگاه فقهای خنفیه

2- وقف بر نفس از دیدگاه فقهای شافعی

3- وقف بر نفس از دیدگاه فقهای ؟؟

4- وقف بر نفس از دیدگاه فقهای مالکیه

5- وقف بر نفس از دیدگاه فقهای زندیه

6- وقف بر نفس از دیدگاه فقهای ظاهریه

7- خلاصه آزاد

بخش دوم- وقف بر نفس از دیدگاه فقهای شیعه

1- قول شهید اول

2- قول شهید ثانی

3- قول محقق ملی

4- قول ابوسعید احمد بن سلمان

5- قول علی اصغر مروارید

6- قول امام خمینی (ره)

7- قول صاحب جواهر

8- قول آیت الله احمد حسینی شیرازی

9- نظر نگارنده

بخش سوم: وقف بر نفس از دیدگاه قانون مدنی

نتیجه

منابع و ماخذ

مقدمه:

باتوجه به توصیه‌های ائمه اطهار بروقف و نیز اهداف بالایی که وقف در جامعه ممکن است داشته باشد. رسیدگی و تجزیهو تحلیل این امر در جامعة امروزی ما که ؟؟ به این امر است امری ضروری به نظر می‌رسد و از آنجا که وقف نهادی بسیار گسترده و احکام مفصل و کاملی را هم در فقه و هم در قانون به خود اختصاص داده است لذا رسیدگی و بررسی همة احکام آن بسیار کاربر است و از حوصلة این مقاله خارج است در ضمن پرورش یک موضوع جزئی می تواند آثار مفیدتری داشته باشد چون ابعاد گوناگون را می توان مورد بحث قرار داد لذا ما در این تحقیق کوتاه بر آن شدیم که موضوع وقف بر نفس که یک جزء کوچک از مسائل مربوط را به به وقف را تشکیل می دهد به طور مفصل هم از دیدگاه قانون مدنی و هم از دیدگاه فقه اعم از عامه و شیعه تحلیل کنیم و در نهایت به یک نتیجه‌گیری برسیم که ما را در بحث قضا، وکالت یا هر حرفة دیگر که مربوط به این امر است یاری دهد، انشاء الله که چنین باشد.

در احکام و شرایط وقف در یک دسته‌بندی به شرایط موقوف علیهم پرداخته می شود از آن جمله اینکه موقوف علیهم باید موجود باشند نه


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره وقف بر نفس از دیدگاه فقه و قانون مدنی 36 ص

مراحل نفس

اختصاصی از یاری فایل مراحل نفس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

مرحوم مطهّرى رضوان الله تعالى علیه مسئله ى نتیجه ومحصول عبادت خالصانه و عارفانه

را این چنین توضیح مى دهد :

« اساساً هر موجودى که قدمى در راه کمال مقدّر خویش پیش رود و مرحله اى از مراحل کمالات خود را طى کند ، راه قرب به حق را مى پیماید .»

انسان نیز یکى از موجودات عالم است ، و راه کمالش تنها این نیست که امروز تمدّن نامیده مى شود ، یعنى یک سلسله علوم و فنون که براى بهبود این زندگى مؤثّر و مفید است ، و تنها این نیست که در یک سلسله آداب و مراسم که لازمه ى بهتر زیستن اجتماعى است پیشرفت حاصل کند ، اگر انسان را تنها در این سطح در نظر بگیریم مطلب همین است، ولى انسان راهى و بُعد دیگرى دارد که از طریق تهذیب نفس و با آشنایى آخرین هدف یعنى ذات اقدس احدیت حاصل مى گردد .آرى ! نفس و قواى آن با عبادت خالصانه ، آن هم تحت سرپرستى انسان کامل ، در اختیار حق قرار مى گیرد و از این طریق انسان به یک موجود الهى و با کرامت تبدیل مى گردد .در این قسمت لازم است بحثى کوتاه ، از آیات و روایات و کتابهاى قابل توجّه اخلاقى و عرفانى و تربیتى ، درباره ى نفس تقدیم کنیم ، باشد که در دیگرى از معرفت و بینش به روى ما باز شود .

مراحل نفس:

عارفانِ عاشق ، براى نفس هفت منزل برشمرده اند که باید براى رسیدن به مقصود ، به درجه ى نهایى آن ، که حالت مرضیّه بودن است رسید

1) نفس اماره:

در این مرحله ـ چنانکه در سوره ى یوسف آیه ى 53 به آن اشاره شده است - نفس حیوانى در زندگى انسان غلبه ى کامل و سلطه ى شدید دارد . با بودن حالت امّارة بالسّوء ، نفس ناطقه به هیچ وجه نمى تواند رخسارهِ ملکوتى خود را تجلّى دهد .

     از نفس امّاره جز آثار حیوانیّت و بهمیّت سر نمى زند . همه ى کارها و حرکات و سکنات انسان در این مرتبه ، نشانى از طبیعت حیوانى است و نفس او همیشه به شرارت و بدى امر مى کند .انسان آلوده به گناه نباید فراموش کند که رغبت ، میل و اشتهاى به گناه ، از نشانه هاى مهم اسارت نفس امّاره است ، و اجابتِ دعوت نفسى که همواره انسان را به نافرمانى فرا مى خواند ، خسارتِ جبران ناپذیرى را به دنبال خواهد داشت . از نظر قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) انسان در این حال ، فرق چندانى با حیوان ندارد و بلکه در پاره اى خصوصیّاتِ حیوانى از حیوان نیز بدتر است .این نفس امّاره ى خطرناک امروزه در میان بیشترِ مردم روى زمین و حتّى در میان ملل به اصطلاح متمدّنى که غرق هوسرانى و شهوت پرستى هستند ، نفوذ و غلبه دارد و آنان در حیوانیّت از بسیارى از حیوانات برترند .

      انسان سالک در این مرحله ، با غلبه کردن بر قوّه هاى حیوانى و مادّىِ جسم که رابطه ى مستقیمى با نفس امّاره دارند سر و کار دارد و باید آنها را براساس فرامین و دستورهاى شرعى رام نماید

2) نفس لوّامه:

در این مرحله که آیه ى دوم سوره ى قیامت به آن اشاره دارد ، قواى عقلى کم کم شروع به نشو و نما مى کند و انسان بیدار شده و میان کارهاى نیک و بد تمیز مى دهد .در این حال یک حسّ درونى او را از ارتکاب بدى باز مى دارد ، ولى این امر درونى هنوز ضعیف است و تأثیر چندانى ندارد ، پس از ارتکاب هرکار بدى انسان را دچار یک نوع پشیمانى مى کند .این توبیخ و ملامت از نفس حیوانى سر نمى زند ; و بطور قطع این ندا ، صداى نفس ناطقه و یا روح ملکوتى است که انسان را به کسب فضیلت دعوت مى نماید .اینکه بیشتر بزرگان دین و اولیاى مبین و عرفاى آگاه ،  گوشه نشینى و اشتغال به مناجات و نماز و روزه و دورى از زندگى روزانه را براى چند ساعت توصیه نموده اند ، فقط براى این است که انسان لحظاتى به خود آید و از وسوسه هاى نفس حیوانى آزاد و فارغ شود و تحریک هاى خارجى رافراموش نماید و آتش حرص ها و شهوت هاى خود را مدّتى خاموش سازد ، تا بتواند نداى آسمانى روح را از درون خود بشنود.

سالک در این مرحله هم باید به رام کردن و مطیع ساختن همان نیروهای مرموز مشغول شود.

 

3: نفس ناطقه یا متفکره:

 در این مرحله قوّه ى تفکّر و تمیز در نفس انسانى به خوبى ظهور کرده و نشو و نماى محسوسى پیدا مى کند .قدرت نفس در این مرحله ، نتیجه و محصول کوششى است که انسان نسبت به تربیت نفس و تهذیب و تزکیه آن داشته است:

« هر کسی بکوشد به طور قطع به نفع خود کوشیده است.» 

سه مرحله ى فوق براى سالک ، دوره ى غلبه و تسلّط بر نفس است و وظیفه ى او مراقبت و هدایت و گاهى جنگ با نفس مى باشد . باید سینه را به سختى ها و زحمت ها و رنج هاى فراوان سپر ساخت ، و به این معنا یقین داشت که هیچ رنج و دردى بى سود و بدون مزد نمى ماند .در این رنج ها و کوشش ها مقصود کشتن نفس نیست ; بلکه رام کردن او و انداختن قوایش در مجراهاى جدید صالح سودمند و علوى است ، بطورى که همه ى هوس ها و حس ها با الهام گرفتن از وحى ، خادم قلب پاک و اراده ى عقلى و الهى نفس ناطقه شوند.

4: نفس عاقله یا ملهمه:

در این مرحله قوّه ى تعقّل نشو و نماى کامل ، و با قوه ى اراده ى عقلى تجلّى و ظهور مى کند .در این مرحله حاکم اصلى عقل است و به وسیله ى اراده ى عقلى ، احکام و اوامر عقل در همه ى شئون زندگى جارى خواهد گشت.


دانلود با لینک مستقیم


مراحل نفس

اقدام پژوهی در مورد کم رویی و عدم اعتماد به نفس دانش آموز

اختصاصی از یاری فایل اقدام پژوهی در مورد کم رویی و عدم اعتماد به نفس دانش آموز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اقدام پژوهی در مورد کم رویی و عدم اعتماد به نفس دانش آموز


اقدام پژوهی در مورد کم رویی و عدم اعتماد به نفس دانش آموز

 اقدام پژوهی چگونه توانستم مشکل کم رویی و عدم اعتماد به نفس را در شبنم حل نمایم

اقدام پژوهی حاضر شامل کلیه موارد مورد نیاز و فاکتورهای لازم در چارت مورد قبول آموزش و پرورش میباشد. این اقدام پژوهی کامل و شامل کلیه بخش های مورد نیاز در بخشنامه شیوه نامه معلم پژوهنده میباشد.

فرمت فایل: ورد قابل ویرایش

تعداد صفحات: 28

 

 

 

 

 

فهرست مطالب

چکیده

مقدمه 

تعاریف واژگان :

معرفی خود 

توصیف وضعیت موجود و تشخیص مسئله 

بیان اهمیت و ضرورت مسئله 

گردآوری اطلاعات (شواهد 1

تجزیه و تحلیل داده ها

انتخاب راه جدیدموقتی  

اجرای راه جدید موقتی  

پیشینه تحقیق  

داخلی  

پژوهش های خارجی  

یافته های علمی  

گردآوری اطلاعات (شواهد 2

نتیجه گیری

منابع

 

چکیده

توجه خاص اولیاء و مربیان به مبانی تربیت اجتماعی و تقویت مهارت های ارتباطی، از اساسی ترین مسائل درپیشگیری و درمان کمرویی کودکان و نوجوانان است .

در این تحقیق که اینجانب در مورد کمرویی یکی از دانش آموزان کلاس سوم راهنمایی انجام دادم پس ازاینکه این وضعیت را در این دانش اموز مشاهده نمودم به گردآوری اطلاعات از والدین و مدیر و دیگرهمکاران پرداختم و پس از اینکه با یکی از دوستان که مشاور بود تبادل نظر کردم به این مطلب دست یافتم که این دانش آموزبه دلیل اینکه فرزند اول بوده ودر کارها امر ونهی زیادی شده و همچنین از قبول مسئولیت ها تاحدی سر باز زده است این عوامل از جمله مهمترین عوامل کمرویی وی شده است .

در این تحقیق با انجام این اقدامات که به والدین و دیگر همکاران این آموزشگاه اشاره کردم توانستیم تاحدیدر کاهش کمرویی این دانش آموز موثر باشیم :

1-   به خانواده او تذکر داده که در کار های منزل و خارج از منزل بیشتر اورا مشارکت دهیم

2-در سر کلاس و همچنید در منزل به او داشتن شهامت و عزت نفس را تلقین کنیم

3-در مدرسه و خصوصا در ساعت ورزش اورا در بازی و ورزش مشارکت بیشتری دادیم

4- به او در کلاس مسئولیت داده که گروه کلاسی درس حرفه را بگرداند و از وی در کلاس سوال و جواب می کردم

5-در کلاس سایر دانش آموزان به علت ساکتی و کمحرفی وی اورا مورد تمسخر قرار می دادند که با این قبیل از دانش آموزان برخورد کرده و آنها را از انجام این کار باز داشتم .


دانلود با لینک مستقیم


اقدام پژوهی در مورد کم رویی و عدم اعتماد به نفس دانش آموز