یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مولانا، آموزگار معنا 14ص

اختصاصی از یاری فایل مولانا، آموزگار معنا 14ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

مولانا، آموزگار معنا

مقدمه :روی آوری قشرهای گوناگون جویندگان حقیقت در سراسر جهان به آثار مولانا، آدمی را به یاد آن مصرع خود او در نی نامه می اندازد: که جفت بدحالان و خوشحالان1 شده است، بدحالان و خوش حالانی که هر یک از ظن خود یار2 او شده اند و هر یک به گوشه ای از ساحت روان او ورود کرده‎اند. خیل بی شمار مشتاقان، چاپ های متعدد آثار مولانا به زبانهای گوناگون، برگزاری کنگره ها و سمینارها... در جهان این سئوال را پیش می آورد که براستی در بازار نوفروشی3 مولانا چه متاعی عرضه می شود که این همه بر گرد او جمع آمده اند و این خریداران کالای او چه کسانی هستند، چه می خواهند؟...

بی گمان اینان هر که هستند آنانند که در فرآیند طلب خویش ز هزار خم چشیده اند و همه را بیازموده اند4 و سرانجام به شراب سرکش مولانا رسیده اند چرا که به این نتیجه رسیده اند بی مدد چون اویی، درهم ریختن ارزشها، اعتبارهای جهان و فرو شدن به دریا و در پی گوهر حقیقت کاری آسان نیست.

معنا، گمشده آنانی، نه چونان همه

غالب انسانها در اجبار چارچوب ها و قالب های عرفی و معمول زندگی، مجال و فرصت باطنی آن را نمی یابند که لحظه ها را به چراگاه رسالت5 ببرند و روزن وجود را به روی آفتابی که لب درگاه آنهاست بگشایند6... در روند زندگی هر چه این قیدها و بندها محکم تر می شوند رفته رفته اکثر آدمها نمادی از آن گاو در مثنوی می شوند که از دروازه تولد وارد جهان شده و از دروازه مرگ خارج می شوند و از آن همه زیبائیها، هنرها و معرفت‎ها... جز قشر خربره اعتباریات و ظواهر زندگی بیشتر چیزی را ادراک نمی کنند و نمی فهمند7.

اما در این میانه، کسانی پیدا می شوند که بیقرارند و طالب بیقرار شده اند آن چه که همه را راضی می کند آنان را ارضاء نمی‎کند، چیزی فراتر از آنچه هست می خواهند، تشنگی آنان از جنس دیگری است، بی تاب و آشفته، در وادی حیرت سرگشته اند و به هر جایی که نام و نشانی از آن معشوقه هر جایی است سر می کشند تا شاید آرام گیرند.

سالها سرگشته گفت و شنود هر کجا نام و نشانی از تو بود8

این تشنگان حقیقت، آرام آرام بوی آن دلبر نهان9 در عرصه جانشان پران می شود و با زبانی گنگ، هر دم به سویی کشیده می‎شوند و مدام از خود می پرسند: چیست که هر دمی چنین می کشدم به سوی او؟10، در کشاکش این جستجو، گاه آشفتگیها به اوج می رسد و سئوالاتی به جان آنان هجوم می آورد و هر دم از خود می‎پرسند:

چه کسم من؟ چه کسم من؟ که بسی وسوسه مندم

گه از آن سوی کـشندم، گه از این سوی کشنـدم

ز کشاکش چو کمانــم، بـــه کف گـوش کشـانم

قدر از بــــام درافتـد چـــو در خانه ببنـــدم

نفسی آتش سوزان، نفســـی سیل گــــریـزان

ز چه اصلم؟ ز چه فصلم؟ به چه بازار خـ ـرندم؟

سالکان روزگار ما

در چنین هیاهوی هول آور درونی و تهاجمات برونی ارزشهای تکنولوژیک و ابزاری که جملگی برآمده از عقل جزیی هستند گرفتار آمده اند، در جان پاره ای از این جویندگان آتشین مزاج حقیقت کسی چون شرر می خندد11 و راه را بر آنانی که ساختارهای معمول زندگی را شکسته و در پی معنا به راه افتاده اند می بندد و مدعی می شود که عشق او را نوع دگر خندیدن12 آموخته و عشق از آسمان آمده است تا اهل تردید و گمان را درهم کوبد13 و آنان را به خود می خواند. او خویشتن را تحصیلکرده مدرسه احمد امی معرفی می کند و بر فضل و هنر که جملگی حجاب آفتاب جانان است می خندد14 و حیران از این که خوب است یا زشت، این است یا آن، و چه نامی دارد، دلبر است یا دل داده بر سر راه تمامی طالبان حقیقت قرار می گیرد می گوید:

گر زان که نئی طالب، جـــوینده شوی با ما

ور زان که نئی مطرب، گـــوینده شوی با ما

گر زان که تو قارونی، در عشـق شوی مفلس

ور زان که خداوندی، هم بنــده شوی با مــا

یک شمع از این مجلس صد شمع بگیرانــد

گر مرده ای ور زنده، هم زنده شوی بـــا ما

پاهای تو بگشاید، روشن بـــه تو بنمــاید

در ژنده درآ یکدم تــا زنــده دلان بینـــی

اطلس به در اندازی در ژنده شوی بـــا مـا

چون دانه شد افکنده بر رست و درختی شد

این رمز چو دریابـــی افکنده شوی بــا ما

شمس الحق تبریزی با غنچه دل گـویــــد

چون باز شود چشمت بیننده شوی بـــا ما

و این گونه است که او تمامی آنانی که فراسوی نیک و بد و دانایی در پی حقیقتند را مجذوب خود می سازد. سالکان راستین در راه سپاری با او در جستجوی معنای زندگی است که در نهایت دلاورانه قفل زندان جهان را گشوده و گردن گردنکشان را در پیش سلطان عشق می شکنند15.

رویکردهایی برای تبیین معنای زندگی

دو رویکرد عمده برای تبیین معنای زندگی وجود دارد:

1- رویکرد مجعول (قراردادی)

در این رویکرد، جوینده معنا، تفسیری از عالم پیدا می کند و بر اساس آن به زندگی معنایی می بخشد، و در واقع معنای زندگی بر ساخته تجزیه و تحلیل ها و برداشتهای اوست بقول دکتر فرانکل، چنین آدمی زندگی اش را یک پروژه تعریف شده و هدفمند از سوی دیگران نمی داند، بلکه به زندگی با تجارب خاص خویش معنا می دهد و برای گریز از هجوم خالی اطراف چونان سپهری فریاد برمی‎آورد که زندگی خالی نیست، سیب هست... و نتیجه می‎گیرد تا شقایق هست زندگی باید کرد. یا در سطح عقلایی تری، کسی چون راسل در ابتدای زندگینامه خود می نویسد:

سه چیز به زندگی ام معنا داده است: یکی علم و ارضاء کنجکاوی علمی، دیگری شفقت به حال انسانها و کاستن از درد و رنج های آنها و سومی عشق ورزی

2-رویکرد مکشوف


دانلود با لینک مستقیم


مولانا، آموزگار معنا 14ص

مقاله در مورد زندگی نامه مولانا

اختصاصی از یاری فایل مقاله در مورد زندگی نامه مولانا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد زندگی نامه مولانا


مقاله در مورد زندگی نامه مولانا

مقاله در مورد زندگی نامه مولانا

تعداد صفحه:28

فرمت پی دی اف

بخشی از مقاله:جلال الدین محمد در ششم ربیع الاول سال 604 هجری در شهر بلخ تولد یافت.سبب شهرت او به رومی و مولانای روم،طول اقامتش و وفاتش در شهر قونیه ازبلاد روم بوده است.بنا به نوشته ........


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد زندگی نامه مولانا

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

اختصاصی از یاری فایل انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.

فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد." به همین دلیل برخی آن را مشتق از عقال به معنای زانو بند و افسار شتر گرفته اند ، زیرا عاقلان را از کجروی و انحراف باز می دارد. مطابق نظریه حکمای مشاء اولین صادر از خداوند عقل است" اول ما خلق الله العقل" غزالی نیز در احیاء علوم الدین حدیثی را روایت می کند که در ابتدای آن به اولیت خلقت عقل و نیز عجز عقل از شناخت حق تعالی بدون یاری خود او اشاره شده است. " در فلسفه عقل اول و عقل کل جبرئیل علیه السلام را گویند و در فرهنگ است که عرش را نامند و نیز اصل و حقیقت انسان را گویند از آنکه فیض و واسطه ظهور نفس کل است و آنرا به چهار نام نامیده اند: یکی عقل، دوم قلم اول، سوم روح اعظم، چهارم ام الکتاب و از روی حقیقت، آدم صورت عقل کل است و حوا صورت نفس کل. " عقل گرایی در اسلام " یکی از بزرگترین حقوق اسلام بر بشر تعیین حدود عقل است، هیچ دینی به اندازه اسلام مقام عقل را بالا نبرده و از آن تجلیل ننموده است در این آیین، ارزش هیچ عملی به پای تعقل و تفکر نمی رسد، پیغمبر اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته اند، ولی همین تفکر و تعقل اگر در ذات پرودگار باشد حرام و گناه است، نه تنها در ذات بلکه در صفات و اسماء خداوند نیز کمیت اندیشه لنگ است." " عقل گرایی در اسلام با بحث قضا و قدر آغاز شد. " " تعالیم مکرر و بدون شبهه قرآن درباره دو نوع وحی- قدرت خداوند که در آفرینش دیده می شود و اراده خدا همانطور که به پیامبرانش وحی شده است- مدتها پیش از پیدایش مباحث کلامی، راهی عقلی به حقایق مذهبی گشود. در واقع در مورد بعضی از مسائل خاص که در زمان پیغمبر اسلام، مورد بحث بودند و مخصوصاً تعالیم مربوط به رستاخیز، قرآن خود شیوه استدلال را تعیین کرد. " جایگاه عقل در فلسفه عقل برای توجیه خود به فلسفه و علوم یونانی گذشتگان نیاز داشت. فلسفه نیز برای مورد قبول واقع شدن به عقل و عقلا نیت محتاج بود به همین دلیل در طول تاریخ فلاسفه به تفسیر و توضیح عقل پرداختند و سعی بسیار کردند تا هر حقیقتی را با سلاحی مجهز به عقل و استدلال کشف نمایند. از یونان قدیم که مهد بروز و ظهور فلسفه و کانون عقل گرایی قدیم بود، فیلسوفان بیشماری به پا خواستند و پرچم عقل گرایی را به اهتزاز در آوردند، از جمله آنان افلاطون، فیلسوف بزرگ و نامی بود که پایه گذار مکتب فلسفی صرف شد و هر حقیقتی را حتی حقیقت عالم مثل را با عقل جستجو می کرد، "در نظر افلاطون کلمه "ماورای عقل" وجود نداشت چون عقل با واقعیت نهایی یکی باشد چگونه چیزی می تواند ورای آن باشد؟ ارسطو نیز که شاگرد دبستان عقل افلاطون بود، ایمانی بی برهان عقلی داشت به اینکه عقل بشری می تواند به معرفت دست یابد و معرفت در نظر او جستجو از حقیقت کائن است و اطلاع یافتن از او." " ارسطو در کتاب " اخلاق نیکو ماخس" عقل را جنبه الهی وجود انسانی می شمارد و در کتاب " نفس" عقل را چیزی که جنبه الهی بیشتری دارد می داند و به هر صورت عقل فعال را او عقلی الهی که از هر جهت خارج از وجود فردی انسانی است می شمارد." به عقیده ارسطو" عقل فعال قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و الوهیت دریافته است و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبداء اصلی و عقل کل که غایت غایات است باز می گردد." جایگاه عقل در عرفان بر خلاف فلاسفه و حکما که برای عقل و خرد انسانی ارزش فراوان قائل شده اند و زمام همه امور خود را به دست عقل سپرده اند، عرفا و صاحبدلان کمترین ارزشی برای عقل و استدلال قائل نشده اند. البته قابل ذکر است که این عقل و استدلال مذموم و نکوهیدنی به آن جنبه ثانوی عقل اشاره دارد که می توان به نوعی آنرا عقل معاش نامید، زیرا، هر که از این عقل مادی بهره بیشتری داشته باشد، در زندگی مادی و دنیایی موفق تر و بهره مندتر است و به همان میزان خسران دیده آخرت و حیات معنوی است. این عقل دنیایی غیر آن عقل کلی است که به نوعی با واجب الوجود فلاسفه هم یکی است و هر که از آن عقل نصیبی برده باشد با فرشتگان پهلو می زند بلکه رشک ملایک هم می شود. عقل کلی در همه جا ستایش شده، در جای جای اثر بزرگ و جاودانه مولانا جلال الدین هم، پیوسته مورد مدح و ستایش واقع شده است. "عرفا اگر هم گاهی سخنانی می گویند که از آن می توان به اندیشه فلسفی تعبیر کرد این اندیشه یا فلسفه را باید از همان نوع اندیشه های ما قبل منطق ارسطویی دانست که در تفکر عرفان گرای کهن به طور کلی یافت می شود. چنین فلسفه ای در پی اثبات یا رد امری از طریق تعقل منطقی نیست. بلکه معرفتی را که از راه شهود و بلاواسطه دریافته است با یقین و اعتقادی پیامبرانه


دانلود با لینک مستقیم


انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

اختصاصی از یاری فایل انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.

فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد." به همین دلیل برخی آن را مشتق از عقال به معنای زانو بند و افسار شتر گرفته اند ، زیرا عاقلان را از کجروی و انحراف باز می دارد. مطابق نظریه حکمای مشاء اولین صادر از خداوند عقل است" اول ما خلق الله العقل" غزالی نیز در احیاء علوم الدین حدیثی را روایت می کند که در ابتدای آن به اولیت خلقت عقل و نیز عجز عقل از شناخت حق تعالی بدون یاری خود او اشاره شده است. " در فلسفه عقل اول و عقل کل جبرئیل علیه السلام را گویند و در فرهنگ است که عرش را نامند و نیز اصل و حقیقت انسان را گویند از آنکه فیض و واسطه ظهور نفس کل است و آنرا به چهار نام نامیده اند: یکی عقل، دوم قلم اول، سوم روح اعظم، چهارم ام الکتاب و از روی حقیقت، آدم صورت عقل کل است و حوا صورت نفس کل. " عقل گرایی در اسلام " یکی از بزرگترین حقوق اسلام بر بشر تعیین حدود عقل است، هیچ دینی به اندازه اسلام مقام عقل را بالا نبرده و از آن تجلیل ننموده است در این آیین، ارزش هیچ عملی به پای تعقل و تفکر نمی رسد، پیغمبر اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته اند، ولی همین تفکر و تعقل اگر در ذات پرودگار باشد حرام و گناه است، نه تنها در ذات بلکه در صفات و اسماء خداوند نیز کمیت اندیشه لنگ است." " عقل گرایی در اسلام با بحث قضا و قدر آغاز شد. " " تعالیم مکرر و بدون شبهه قرآن درباره دو نوع وحی- قدرت خداوند که در آفرینش دیده می شود و اراده خدا همانطور که به پیامبرانش وحی شده است- مدتها پیش از پیدایش مباحث کلامی، راهی عقلی به حقایق مذهبی گشود. در واقع در مورد بعضی از مسائل خاص که در زمان پیغمبر اسلام، مورد بحث بودند و مخصوصاً تعالیم مربوط به رستاخیز، قرآن خود شیوه استدلال را تعیین کرد. " جایگاه عقل در فلسفه عقل برای توجیه خود به فلسفه و علوم یونانی گذشتگان نیاز داشت. فلسفه نیز برای مورد قبول واقع شدن به عقل و عقلا نیت محتاج بود به همین دلیل در طول تاریخ فلاسفه به تفسیر و توضیح عقل پرداختند و سعی بسیار کردند تا هر حقیقتی را با سلاحی مجهز به عقل و استدلال کشف نمایند. از یونان قدیم که مهد بروز و ظهور فلسفه و کانون عقل گرایی قدیم بود، فیلسوفان بیشماری به پا خواستند و پرچم عقل گرایی را به اهتزاز در آوردند، از جمله آنان افلاطون، فیلسوف بزرگ و نامی بود که پایه گذار مکتب فلسفی صرف شد و هر حقیقتی را حتی حقیقت عالم مثل را با عقل جستجو می کرد، "در نظر افلاطون کلمه "ماورای عقل" وجود نداشت چون عقل با واقعیت نهایی یکی باشد چگونه چیزی می تواند ورای آن باشد؟ ارسطو نیز که شاگرد دبستان عقل افلاطون بود، ایمانی بی برهان عقلی داشت به اینکه عقل بشری می تواند به معرفت دست یابد و معرفت در نظر او جستجو از حقیقت کائن است و اطلاع یافتن از او." " ارسطو در کتاب " اخلاق نیکو ماخس" عقل را جنبه الهی وجود انسانی می شمارد و در کتاب " نفس" عقل را چیزی که جنبه الهی بیشتری دارد می داند و به هر صورت عقل فعال را او عقلی الهی که از هر جهت خارج از وجود فردی انسانی است می شمارد." به عقیده ارسطو" عقل فعال قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و الوهیت دریافته است و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبداء اصلی و عقل کل که غایت غایات است باز می گردد." جایگاه عقل در عرفان بر خلاف فلاسفه و حکما که برای عقل و خرد انسانی ارزش فراوان قائل شده اند و زمام همه امور خود را به دست عقل سپرده اند، عرفا و صاحبدلان کمترین ارزشی برای عقل و استدلال قائل نشده اند. البته قابل ذکر است که این عقل و استدلال مذموم و نکوهیدنی به آن جنبه ثانوی عقل اشاره دارد که می توان به نوعی آنرا عقل معاش نامید، زیرا، هر که از این عقل مادی بهره بیشتری داشته باشد، در زندگی مادی و دنیایی موفق تر و بهره مندتر است و به همان میزان خسران دیده آخرت و حیات معنوی است. این عقل


دانلود با لینک مستقیم


انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

دانلود تحقیق کامل درباره زندگی نامه مولانا جلال الدین محمحد بلخی مشهور به مولوی

اختصاصی از یاری فایل دانلود تحقیق کامل درباره زندگی نامه مولانا جلال الدین محمحد بلخی مشهور به مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 42

 

زندگی نامه مولانا جلال الدین محمحد بلخی مشهور به مولوی

نام مولانا بناًبر قول اغلب تذکره نویسان محمد و لقب او جلال الدین است و تمامی موُرخان ،او را بدین نام و لقب نام برده اند. احمد افلاکی از بهاُ ولد نقل می کند که: "خداوند گار من از نسل بزرگ است" و اطلاق خداوندگار با عقیده الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقدند وسلطنت وحکومت ظاهری وباطنی اقطاب نسیت به مرید ا ن خود در اعتقاد همهُ صوفیان تناسب تمام دارد از همین نظر است وبه همین منا سبت بعضی ا قطاب به آخر و اول اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند. لقب مولوی نیز که از دیر زمان میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد، در زمان خود وحتی تا قرن نهم نیز شهرت نداشته و ممکن است این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولاناُ روم گرفته شده باشد. درمنشا ت قرن ششم ،القا را " به مناسبت ذکر جناب وامثال آن " پیش از آنها با یاً نسبت استعمال کرده اند، مثل: جناب اوحدی ، فاضلی اجلی، و میتوان گفت اگر اطلاق مولوی هم از این قبیل بود و به تدریج بدین صورت یعنی با حذف موصوف ، مولانا روم اختصاص یافته باشد و مًوید این احتمال آنست که در نفحات الانس این لقب بد ین صورت " خدمت مولوی" به کرات در طی ترجمهً حال او بکار رفته است لیکن در شرح حال وی نه درین کتاب و نه در منابع قدیمتر، مانند تاریخ گزیده و در تارومناقب العارفین کلمه مولوی نیامده است. شهرت مولوی به مولانا "روم" مسلم است به صراحت از گفتهَ حمداﷲ مستوفی و قول اغلب تذکره نویسان مستفاد میگردد و در مناقب العارفین هر کجا لفظ مولونا ذکر میشود مراد همان جلال الدین محمحد است. احمد افلاکی در عنوان او لفظ سراﷲ الا عظم آورده ودرضمن کتاب به هیچ وجه بدین نام اشاره نکرده و در ضمن کتب دیگر هم دیده نشده است. مولد مولانا شهر بلخ است، و ولادتش در ششم ربیع الاول سنه ۶۰۴ هجری قمری اتفاق افتاده و علت شهرت او به رومی و مولا ناً روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده، لیکن خو روی همواره خویش را از مردم خراسان شمرده واهل شهرخود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ نبوده است. نسبتش به گفته بعضی ، از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و اینکه مولونا در حق فرزند معنوی خود حسام الدین چلبی گوید: "صدق ابن الصدیق رضی اله عنه وعنهم الارموی الاصل المشسب الی الشیخ المکرم بما قال ایست کرد یا وا صبحت عربیا" دلیل این عقیده توان کرفت ،چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است وذیل آن به صراح می رساند که نسبت حسام الدین به ابوبکر بالا صاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیحت و وجود مولوی که مربی ومرشد او زادهُ ابوبکر صدیق است وصرفنظر از این معنی ،هیچ فایدهُ برذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارمیه و نسبت او از طریق انحلال و قلب عنصر به شیخ مکرم یعنی ابوبکر مرتب نمیگردد. پدر مولونا محمد بن حسین خطیبی است، که بهاو الدین ولد معروف شده واو را سلطان العلماُ لقب داده اند وپدر او حسین بن احمد خیطبی، به روایت ا فلاکی از افاضل روز گار و علامه زمان بوده ،چنانکه رضی الدین نیشابوری درمحظروی تلمذ می کرده، و مهشور چنانست که ما در بهاوُ الدین از خاندان خوارزمشیان بوده ولی معلوم نیست که بکدام یک از سلا طین آن خاندان انتساب داشته و احمد افلاکی را دخت علاوُالدین محمد خوارزمشاه ، جلال الدین خوارزمشا وجامی دختر علاوالد ین محمد بن خوارزمشاه، و امین احمد رازی وی را وخت علاوالدین صمد خوارزمشاه میپندارد واین اقوال مورد اشکال است چه آنکه علاوالدین محمد خوارزمشاه پدر جلال الدین است نه عم او سلطان تکش جز علاوُالدین صمد پادشاه معرف "متوفی ٦۱۷ " فرزند دیگر بدین نام ولقب نداشته و نیز جز و فرزندان ایل ار سلان بن اتسز هیچکس به لقب و نام علاوالدین محمد شناخته نگردیده و مسلم است که بها والدین ولد هنگام وفات ۸۵ ساله بوده ووفات او به روایت امین احمد رازی در سنه ۶۲۸ واقع گردیده وبنابر ولادت او مصادف بوده است با سال ۵۴۳ ودر این تاریخ علاوالدین محمد خوارزمشاه بوجود نیامده و پدر او تکش خوارزمشاه نیز قدم در عالم هستی ننهاده بود. قطع نظر از آنکه وصلت محمد خوارزمشاه با حسین خیطبی که در تاریخ صوفیان وسایر طبقات ،نام و نشانی ندارد به هیچ روی درست نمیآید وچون جامی وامین احمد رازی در شرح حال مولونا به روایات کرامت آمیز دور از حقیقت افلاکی اتکا کرده اند پس در حقیقت به نظر منبع جدید ،اقوال آنان را شاهد گفته افلاکی نتوان گرفت ولی دولتشاه مولف آتشکده که با منابع دیگر سروکارداشته اند از نسبت بهاُوالدوله به خوارزمشاهیان به هیچ وجه سخن نرانده واین قضیه را به سکوت گذرانیده اند. پس مقررگردید که انتساب بهاُ ولد به علاُوالدین محمد خوارزمشاه به صحت مقرون نیست و اگر اصل قضیه یعنی پیوند حسین خیطبی با خوارزمشاهیان ثا بت ومسلم باشد و به قدر امکان در روایات افلاکی و دیگران جانب حسن ظمنا مراعات شود باید گفت که حسین خطیبی با قطب الدین محمد بن نوشتیکین پدر اتسز "التولی سنه ۵۲۱

پیوند کرده و جامی و افلا کی به جهت توافق لقب و نام علاوُالدین محمد بن تکش که در زنده گی پدرقطب الدین لقب داشته به اشتباه افتاده اند وبر این فرض اشکال مهم ، در تقدیم ولادت بهاُ ولد برولادت جد وپدر ما در خود مرتفع خواهد گردید. بهاُ ولد از اکا بر صوفیان بود. خرقه او به روایت افلاکی به احمد غزالی میپیوست وخویش را به امر به معروف و نهی از مذکر معروف ساخته وعدهُ بسیاری را با خود همراه کرده بود وپیوسته و هیچ مجلس نبودی که از سوختگان ، جا بازی ها نشدی وجنازه بیرون نیامدی ، و همیشه نفی مذهب حکمای فلاسفه وغیره کردی و به متابعت صاحب شریعت ودین احدی ترغیب دادی" و خواص وعوام بدو اقبال داشتند "واهل بلخ او را عظیم معتقد بودند" و آخر ، اقبال خلق،

خوارزمشاه را خاَف کرد تا بهاُ ولد را به مهاجرت مجبورساخت. به روایت احمد افلاکی و به اتفاق تذکره نویسان بها ولد بواسط رنجش خاطر خوارزمشاه در بلخ مجال قرار ندید و نا چار هجرت اختیار کرد و گویند سبب عمده دروحشت خوارزمشاه آن بود که بهاُ ولد به سر منبر به حکما و فلاسفه بد میگفت وآنان را می خواند و بر فخر رازی که استاد خوارزمشاه و سر آمد و امام حکمای عهد بود این معانی گران میآمد وخوارزشاه را به دشمنی بهاُ ولد بر می رنگیخت تا میانهُ این دو ، اسباب وحشت قایم ُ گشت وبها ُ ولد ، تن به جلاَ، وطن در دادو سوگند یاد کرد تا محمد خوارزمشاه بر تخت جها نبانی نشسته است به شهر خویش باز نگردد و قصد حج کرد و به جانب بغداد رهسپار گردید و چون به نیشاپور رسید وی را با شیخ فرید الدین عطار اتفاق ملاقات افتاد وبه گفته دولتشاه ، شیخ عطار خود به دیدن مولانا بهاُ والدین آمد ودر آن وقت مولانا جلال الدین کوچک بود شیخ عطار کتاب اسرار نامه را هدیه به مولانا جلال الدین دادو مولانا بها والدین را گفت "زود باشد که این پسر تو آ تش در سوختگان عالم زند" ودیگران هم این داستان را کم و بیش ذکر کرده و گفته اند که مولانا پیوسته اسرار نامه را خود داشتی.شیخ فرید الدین عطار از تربیت یافتگان نجم الدین کبری و مجد الدین بغدادی بود و بهاُ ولد هم چنانکه گذشته با این سلسله پیوند داشت و یکی از اعاظم طریقهُ کبراویه به شمار میرفت و رفتن شیخ عطار به دیدن وی نظر به وحدت مسلک ، ممکن است حقیقت داشته باشد وزنده گانی شیخ عطار تا سال ۶۱۸

مسلم است وبه جهات تاریخی نیز درین قضیه اشکالی نیست. لیکن بناُ به گفته تذکره نویسان در تاریخ مهاجرت بها ولد یعنی سنهُ ۶۱۰ درقسمت اخیر داستان و دادن اسرار نامه به مولونا که در آن موقع شش ساله بود تاحدی تردید دست می دهد و بر حسب روایت حمداله مستوفی و فحوای ولد نامه در تاریخ هجرت بهاُ ولد یعنی حدود سنه ۶۱۸ آن گاه که مولوی چهاردهمین حله زندهگانی را پیموده بود این تردید هم باقی نمی ماند و توجه مولانا به اسرار نامه و اقتباس چند حکایت از حکایات آن کتاب در ضمن مثنوی، این ادعا را تواند کرد. هر چند ممکن است اقتباس همان حکایات سبب وضع این روایت و تمهید مقدمه برای اثبات کرامت عطار ونظر مشایخ به مولانا شده باشد واین قصه در مثنوی ولدی ونیز در مناقب العافین با اینکه افلاکی این گونه روایات نظر مخصوص دارد ذکر نشده واز آن روی میتوان در صحت آن تردید کرد. وچون بهاُ ولد سردر حجاب عدم کشید، مولونا که در آن هنگام بیست وچهامین مرحلهُ زنده گانی را می پیمود به وصیت پدر یا به خواهش سلطان علاُ الدین و برحسُب روایت ولد نامه به خواهش مریدان بر جای پدر بنشست و بساط وعظ و افادث بگسترد وشغل فتوی وتذکیر را به رونق آورد و


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره زندگی نامه مولانا جلال الدین محمحد بلخی مشهور به مولوی