یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله مقاله ترجمه شده انگیزه

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله مقاله ترجمه شده انگیزه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

ملیسا برنز

 

تسا یک چنگال از پاستا را به سمت دهان خود برد. او واقعاً دیگر گرسنه نبود اما این سس آنقدر لذیذ بود که او نمی توانست در مقابل خوردن آن مقاومت کند. او چند ثانیه لقمه را در دهان خود نگه داشت، و طعم ذائقه آنرا بطور کامل حس کرد سپس آنرا قورت داد. تقریباً بصورت همزمان با قرار دادن چنگال خود بر روی بشقاب، پیشخدمت گستاخ کنار میز ظاهر شد. پیشخدمت پرسید کسی دسر یا قهوه می خواهد؟ برایان (رئیس تسا) گفت حتماً. تو باید یکی از این دسرها را امتحان کنی. این رستوران بخاطر دسرهایش معروف است. فکر خوردن غذای بیشتر اصلاً برای تسا خوشایند نبود. البته او تمام هفته را تلاش کرده بود که تأثیر خوبی بر روی برایان بگذارد. ارزیابی های سالانه بزودی انجام می شدند و تسا می دانست که برایان در مورد ترفیع کارکنان تصمیم گیری خواهد کرد. او تلاش کرد تا خودش را متقاعد کند: یک تکه کیک قرار نیست باعث شود که من مدیر بخش شوم. بعلاوه، او تلاش می کرد تا قبل از پیوست دوباره در انجمن 10 ساله دبیرستان در ماه بعد چند پوند وزن کم کند، بنابراین نقشه می کشید تا از خوردن دسر خودداری کند. اما او نمی خواست که به برایان اهانت کرده باشد. او وقتی که منوی دسرها را از روی میز برداشت با اشتیاق گفت، ایده خوبی به نظر می رسد. همه دسرها خوشمزه به نظر می رسیدند. فقط فکر کیک شکلاتی سه تکه با کارامل برای آب افتادن دهان او کافی بود. اما در عوض، او دسری را انتخاب کرد که فکر می کرد کمترین کالری را دارد: نان شیرینی لیمویی. چند دقیقه بعد درحالیکه شکم او هنوز از شام پاستا پر بود، لبخندی به برایان زد و سپس باز هم چنگال را برداشت و آنرا به سمت دهان خود برد.
ما فقط با نگاه اجمالی به رفتار او می توانیم نتیجه گیری کنیم که شناسایی محرک ها با عقل سلیم ممکن است. شما وقتی که سیر می شوید دست از خوردن می کشید. شما اجتماعی می شوید بخاطر اینکه تنها هستید. شما وقتی که گرسنه هستید شروع به غذا خوردن می کنید. البته یک نگاه جامع به رفتار او نشان میدهد که انگیزه به این سادگی ها نیست. چرا وقتی که گرسنه نیستید غذا می خورید؟ چرا تلاش می کنید که بعضی از افراد را خوشحال کنید اما در مورد بقیه اینطور نیستید؟ چرا وقتی که گرسنه هستید از خوردن غذا خودداری میکنید؟ برای پاسخ دادن به سوالاتی مانند اینها نگاه عمیق تری به روان انسان لازم است، و مشخص می گردد که انگیزه نه تنها از یک منبع منفرد ناشی می گردد بلکه از پرده منقوش واقع بر رشته های زیست شناسی، تجربه و شناخت ناشی می گردد.
مانند بسیاری از ساختارهای روان شناختی، این امکان وجود ندارد که بتوانیم انگیزه را بصورت مستقیم اندازه گیری کنیم؛ بلکه باید یک راهکار غیر مستقیم را برای ارزیابی منبع، نوع و حتی درجه انگیزه اتخاذ کنیم. بسیاری از متفکران بزرگ در این زمینه به این چالش رسیده اند و همه آنها از بهترین منبع دانش در زمان خود استفاده کرده اند. همانطور که ابزار ترجیحی بدست آوردن دانش با گذشت قرن ها تغییر پیدا کرده است، روشهای بررسی انگیزه نیز تغییر پیدا کرده است. هر روش جدید دیدگاه جدیدی را بیان کرده است و اغلب تئوری های جدیدی نیز بیان کرده اند که با ایده های قدیمی و مورد انتقاد مغایر بوده است. در بعضی از موارد مغایرت ها و انتقادات آنقدر شدید بوده است که تئوری قدیمی کاملاً منسوخ شده است. البت چندین مفهوم در مقابل تهاجم این انتقادات مقاوم بوده اند و اغلب شکل هایی را ایجاد کرده اند اما ایده مبنا را حفظ کرده اند. مقاومت این مفاهیم انگیزهی بمدت صدها یا هزاران سال آنها را به مسائل ارزشمندی برای بحث کردن تبدیل می کند، نه تنها بخاطر آنچه که در مورد انگیزه به ما گفته اند، بلکه بخاطر تحقیقات آزمایشی آنها نیز می باشد. این مقاله روشهای مختلف زیادی را معرفی میکند که برای بررسی انگیزه استفاده شده اند و بیان میکنند که این روشها چطور منجر به توسعه تئوری های انگیزه، و در بعضی از موارد منجر به منسوخ شدن آنها شده اند.
فیلسوفان اولیه
روشهای فیلسوفان باستانی
مفهوم انگیزه ریشه در مطالعات فلسفی یونانیان باستان دارد. بیش از 2400 سال پیش، دانشمندان تئوری را در مورد نیروهایی بیان کردند که رفتار را هدایت میکند. فیلسوفان این عصر با منطق، عقل سلیم و مقداری بینش، تئوری خود را بر مبنای مشاهدات غیر منظم از حیوانات زنده (و از جمله انسان ها)، تجربه های فردی، و تجربه های افراد دیگر در اطراف خود بیان کردند.
لذت گرایی
دماکریتوس (370-460 قبل از میلاد) یکی از فیلسوفان اولیه بود که تئوری انگیزه را ارائه داد. دماکریتوس بر مبنای مشاهدات خود از رفتار انسان و بر مبنای تجربه های خود، نتیجه گیری کرد که انگیزه از میل به دنبال کردن اشیاء و فعالیت هایی ناشی می گردد که به فرد کمک میکنند تا به لذت برسد و از درد و رنج دوری کند. این توضیح (با نام لذت گرایی) قدیمی ترین و پایدارترین موضوع در مطالعه انگیزه است. حتی با اینکه نظریه پردازان بسیاری پس از دماکریتوس (بعنوان مثال اپیکوروس، توماس هابز، زیگموند فروید) انگیزه را بر مبنای این میل اساسی برای بدست آوردن لذت و اجتناب از درد می دانستند، با اینحال بطور کامل مشخص نیست که چه چیزی لذت را برای یک فرد تشکیل میدهد و اینکه چه چیزی درد را برای او تشکیل میدهد. احساس درد و لذت رخدادهای کاملاً فردی هستند. چیزی که برای یک فرد ممکن است لذت بخش باشد ممکن است برای فرد دیگری دردآور باشد. برای مثال، بعضی از افراد تحریک می گردند که 26.2 مایل بخاطر رضایت تکمیل مسابقه دو ماراتون انجام دهند ، درحالیکه افراد دیگر ممکن است دویدن را آزار دهنده بدانند و تا حد ممکن از آن اجتناب کنند. دماکریتوس تمایز بین درد/لذت را بر یک اساس موردی با توجه به رفتار یک فرد بیان کرد. یک چیز لذت بخش خواهد بود اگر فرد برای آن تلاش کند، و یک چیز دردآور خواهد بود اگر فرد از آن اجتناب کند. مفهوم ضمنی در تعریف او این ایده است که منبع انگیزه در محیط خارجی به شکل اشیاء یا موقعیت هایی قرار دارد که فرد یا می خواهد به آنها برسد و یا از آنها اجتناب میکند.
اگرچه بعضی از فیلسوفان این زمان با اصول کلی لذت گرایی موافق بودند، اما در مورد این مسئله بحث هایی وجود داشت که آیا همه رفتار ضرورتاً خود خواهانه هستند، و یا اگر بعضی از رفتارها توسط میل به تأثیر گذاری بر روی لذت یا درد بک فرد دیگر تحریک گردد. تراسیماچوس (اواخر قرن پنجم قبل از میلاد) پیشنهاد کرد که افراد فقط توسط نفع شخصی تحریک می گردند، و فقط به شیوه هایی عمل میکنند که باید بصورت مستقیم یا غیر مستقیم به آنها منفعت برساند. هر ظاهری از نوعدوستی یا همدردی فقط بر مبنای نفع شخصی محاسبه شده و بلند مدت است. سقراط (399-470 قبل از میلاد) با این ایده نفع شخصی مخالف بود. سقراط می گفت که مردم بر این توافق دارند که در یک شرایط خاص چطور عمل کنند، یا بعبارت دیگر، کدام رفتار درست است. همچنین، افراد قادر هستند که رفتاری را شناسایی کنند که غلط است. این توافق در مورد رفتار درست با ایده تراسیماچوس در مورد نفع شخصی سازگار نیست. اگر انسان ها تحریک می شدند که به شیوه هایی رفتار کنند که فقط به خودشان نفع می رساند، پس هیچ توافقی در مورد این مسئله وجود نخواهد داشت که کدام اعمال درست هستند و کدام اعمال غلط هستند، چون نفع شخصی یک فرد همیشه با نفع شخصی یک فرد دیگر یکسان نیست. بلکه به نظر می رسد که مردم استاندارد مشترکی برای درست بودن و غلط بودن دارند و بصورت درونی تحریک می گردند که آنچه را انجام دهند که درست است. بنابراین سقراط بر خلاف فیلسوفان باستانی دیگر، احساس می کرد که انگیزه ریشه در قضاوت در مورد این مسئله دارد که کدام رفتارها مناسب هستند و منجر به لذت می گردند. بعبارت دیگر، انگیزه برای رفتار در محیط خارجی یافت نمی شود، بلکه در محیط داخلی (وجدان) یافت می شود.
اگرچه فیلسوفان باستانی عموماً بر این توافق دارند که رفتار توسط تمایلات لذت گرایانه تحریک می گردد، اما آنها بحثی را بمدت چند قرن آغاز کردند: آیا رفتار توسط محرک های خارجی تحریک می گردد (همانطور که دماکریتوس می گوید) یا توسط منبع درونی هدایت می گردد (همانطور که سقراط می گوید)؟
روشهای موجود در قرون وسطی
فیلسوفان قرون وسطی بر خلاف فیلسوفان قبلی مجبور بودند که بر روشهای غیر علمی برای بدست آوردن دانش تکیه کنند. در طی این زمان، اختیار، قدرت، و اطلاعات تحت کنترل اصلی کلیسا بود. فیلسوفان قرون وسطی راهکار شناختی اصلاح شده تری را برای توضیح انگیزه نسبت به راهکار رفتاری فیلسوفان باستانی ترجیح می دادند. کلیسا این مسائل را تدریس می کرد که انسان ها در تصویر خدا آفریده شده اند. تصور می شد که انسان ها مانند مخلوقات شبیه به خدا نسبت به حیوانات دیگر کنترل پیچیده تری بر روی رفتار خود دارند.
اراده
در قرن سوم پس از میلاد، دانشمندان بتدریج از فلسفه های باستانی و مذهبی دور شدند. این نظریه های قدیمی با یک مرجع واحد جایگزین شدند: کلیسای مسیحیان. در طی قرن پنجم، آموزه های تأثیرگذار سنت آگوستین (430-354) بیان کرد که انسان ها بر خلاف مخلوقات دیگر کنترل آزاد و هشیارانه ای روی همه افکار و رفتارهای خود دارند. بنابراین انگیزه کاملاً درونی می باشد. از مسیحیان صالح توقع می رفت که اراده خود را تقویت کنند تا بدن خود را از آنچه که به آن تمایل دارد محروم کنند تا بتوانند روح ابدی خود را حفظ کنند. تسلیم شدن در برابر وسوسه های فیزیکی (یعنی رفتار کردن بر اساس لذت گرایی) روح را به لعن شدگی ابدی محکوم میکند. بنابراین رفتار حاضر توسط توسط یک هدف بلند مدت (جاودانگی در بهشت و دوری از جهن) تحریک می گردد که یک مفهوم ناملموس است که در ذهن یک فرد قرار دارد، تا اینکه شکل فیزیکی در محیط خارجی داشته باشد. این اصول مذهب-مبنا از محرومیت و اراده به دیدگاه رایج در مورد انگیزه انسان در سراسر دوره قرون وسطی تبدیل شد. ایده رنج بردن از درد/ناراحتی فوری در کوتاه مدت در پیش بینی یک پاداش بزرگتر در سراسر تاریخ مشاهده شده است.
تئوری اراده نشاندهنده فصل مشترک بین دنیای فیزیکی و غیر فیزیکی است و پیشنهاد میکند که یک نیروی ناملموس ماده را حرکت میدهد. این موضوع مورد بحث دیگری در تاریخ تئوری انگیزه است. آیا رفتار باید به منابع فیزیکی نسبت داده شود یا به منابع شناختی؟
نقاط ضعف فیلسوفان اولیه
فیلسوفان باستانی، مبنای استواری را برای مطالعه انگیزه ایجاد کرده اند. ایده های آنها علیرغم روشهای مورد استفاده توسط آنها، نسبتاً دقیق بوده است. البته تکیه کردن فقط بر روشهای غیر علمی برای تحقیق منجر به تئوری های ضعیف از لحاظ ذاتی می گردد. دماکریتوس، تراسیماچوس، و سقراط همگی برای قضاوت در مورد منبع رفتار (حداقل تا حدودی) بر عقل سلیم تکیه داشتند. توضیحات عقل سلیم ممکن است احساساتی مانند یک حساب دقیق برای یک موقعیت مشخص را ایجاد کند اما اغلب این توضیحات را نمی توان بخوبی به موقعیت های دیگر تعمیم داد. برای مثال، لذت گرایی دماکریتوس و تراسیماچوس نمی تواند رفتار نوعدوستانه را توضیح دهد که معمولاً در انسان ها و حیوانات دیگر مشاهده می گردد. لذت گرایی سقراط نمی تواند توضیح دهد که چرا مردم بعضی اوقات بصورت خودخواهانه رفتار میکنند.
فیلسوفان باستانی برای استنباط در مورد عملکرد جهان تا حد زیادی بر منطق تکیه می کردند. منطق یک ابزار ضروری برای نیروی عقلانی است. البته فیلسوفان باستانی در تله منطقی استدلال دوری افتاده اند. دماکریتوس درد و لذت را بعنوان مفایهم فردی شناسایی کرده بود که در بین افراد متفاوت است. برای افزایش تعمیم پذیری این تئوری، ضروری است که ماهیت این مفاهیم را تعیین کنیم، بطوریکه آنها برای همه افراد به شیوه یکسانی اعمال گردند. راه حل او از لحاظ سطحی راه حل هوشیارانه ای بود اما زمانیکه در بحث های منطقی استفاده می شد مشکل ساز بود. او انگیزه (تلاش برای لذت یا اجتناب از درد) را بر مبنای رفتار افراد تعریف می کرد. اما او سپس رفتار را بعنوان فرآورده ای از انگیزه توضیح داد.
اگرچه مرجع می تواند در جمع آوری دانش سودمند باشد، اما یک منبع بدون اشکال نیست. برای مثال، اطمینان به مرجع به طرفداری های فردی نسبت به انواع مختلفی از شخصیت ها وابسته است. متکلم هایی که با اعتبارتر، قابل احترام تر، و قابل اعتمادتر به نظر می رسند، احتمال بیشتری دارد که نسبت به متکلم های دیگر مورد باور قرار گیرند که دارای این خصوصیات نیستند. بنابراین تصمیم گیری برای باور کردن اطلاعات بر مبنای کیفیت و خصوصیات متکلم است، نه بر مبنای کیفیت اطلاعات. هر منبعی از دانش که بعنوان ابزاری برای طبقه بندی اطلاعات دقیق و غیر دقیق عمل نمی کند، احتمال دارد که اطلاعات نادرستی را در بعضی از مواقع نشان دهد.
آقای فرانسیس بیکن (1561–1626) مثال عالی از حیطه گسترش اعتماد به مرجع به ما نشان میدهد. در سال 1432، گروهی از راهب ها وارد بحث عقلانی در مورد تعداد دندان های اسب شدند. همه کتاب های قدیمی و وقایع نامه ها مورد بررسی قرار گرفتند و این بحث با اشتیاق زیادی دنبال شد. پس از 13 روز بدون رسیدن به همرایی و توافق، یک راهب جوان از مافوق های خود اجازه خواست تا وارد این بحث شود. وقتی که فرصت صحبت به او داده شد، پیشنهاد کرد که بهترین راه برای پاسخ دادن به این سوال اینست که به دهان باز یک اسب نگاه کنیم. غوغایی بخاطر این پاسخ ایجاد شد. راهب های دیگر می ترسیدند که این راهب تازه کار این شیوه نامقدس و بی سابقه را برای یافتن حقیقت پیشنهاد کرده باشد، که با آموزه های پدران دینی او مغایرت داشت. آنها که فکر می کردند مورد اهانت قرار گرفته اند با مشت و اتهام تسخیر شدگی توسط شیطان به این راهب جوان حمله کردند. این بحث در نهایت به نتیجه رسید وقتی که یکی از آنها بیان کرد که این مسئله بخاطر عدم وجود شواهد تاریخی و تئوری یک معمای ابدی می باشد.
انقلاب علمی
روشهای دانشمندان اول
در طی روزهای اولیه آزمایشات علمی، عمدتاً از روش علمی بعنوان ابزاری برای تحقیقات پزشکی استفاده می شد. در نتیجه، محققان گام های بلندی در درک فیزیولوژی برداشتند. جزئیات کالبدشناسی و عملکرد سیستم عصبی و نقش آن در رفتار مشخص شد. بعنوان مثال دکارت بازتاب را تعریف کرد، و گالوانی پی برد که پاهای قورباغه بصورت ناگهانی منقبض می گردد وقتی که ماهیچه او به یک باتری ابتدایی متصل گردد. اگرچه روش علمی هنوز در خارج از پزشکی و فیزیولوژی استفاده نمی شد، اما دانشمندان بزودی با چشم عینی و انتقادی به دنیا نگاه کردند. این دیدگاه جدید ایده های قدیمی را در مورد انگیزه دوباره بازیابی کرد و همچنین ایده های جدیدی را نیز ارائه داد.
راهکار رفتاری
لذت گرایی: انقلاب علمی جنبشی را بسوی تجربه گرایی ایجاد کرد، که بیان می کرد که تجربه مبنای دانش است. جان لاک از یک استعاره ساده برای بیان فلسفه استفاده کرد: لوح سفید – ما با ذهن های خالی مانند یک صفحه کاغذ سفید به دنیا می اییم که سپس تجربه های ما روی آن نوشته می شود. تجربه گرایان انگیزه را مانند دانش در نظر می گرفتند: هم انگیزه و هم دانش از تجربه ناشی می گردند. مبنای نهایی که ما برای آن بعضی از چیزها را انجام میدهیم و یا چیزهای دیگری را انجام نمی دهیم، از تجربه ها و نتایج رفتار ما ناشی می گردد. ما فقط با انجام یک چیز میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که این رفتاری چه تاثیری میتواند داشته باشد. سپس ما بر مبنای این تجربه ها به شیوه هایی رفتار میکنیم که در گذشته برای ما لذت بخش بوده است و از رفتار به شیوه هایی اجتناب میکنیم که در گذشته برای ما دردآور بوده است. به همین شیوه، راهکار لذت گرایی برای انگیزه انسان پس از تبعید طولانی، به مسیر اصلی خود برمی گردد.
البته مشکلی در مورد تئوری لذت گرایی وجود دارد که توسط فیلسوفان باستانی بررسی نشده است: اگر ما تحریک می گردیم که به محرک های خارجی جذب شویم یا از آنها اجتناب کنیم، چطور میتوانیم دارای شخصیت دور اندیش و آینده نگری باشیم که این محرک ها دارند؟
ما چطور میتوانیم در رخدادهای آینده محتاط باشیم و فقط نسبت به رخدادهای حاضر واکنش نشان ندهیم؟ این مسئله در قرن 17 توسط توماس هابز بیان شد.
انگیزه محرک: توماس هابز (1588–1679) در نوشته های خود در مورد انگیزه به ضعف ذاتی تئوری لذت گرایی اشاره میکند. فیلسوفان باستانی آگاه بودند که به تعویق انداختن پاداش فوری یا رنج بردن از ناراحتی فوری در بلند مدت می تواند سودمند باشد. البته آنها نتوانستند توضیح دهند که یک فرد چطور می تواند از یک محرک لذت بخش اجتناب کند یا به یک محرک آزارنده جذب شود. هابز این رفتار را بر حسب پیش بینی رخدادهای آینده، یا محرک ها توضیح داد. تئوری محرک از این لحاظ با لذت گرایی تفاوت دارد که منبع انگیزه را در داخل مغز قرار می دهد بجای اینکه آنرا در محیط خارجی قرار دهد. بعلاوه، هابز با استفاده از مفهوم ماده گرایی، مکانیزمی برای رفتار ضد لذت گرایی ارائه داد.
ماده گرایی بیان میکند که همه مواد (از جمله بدن انسان ها و حیوانات) در تطابق با اصول مکانیک حرکت میکند. اگر ذهن مسئول رفتار فعالسازی باشد، بنابراین ذهن باید از ماده فیزیکی تشکیل شده باشد. هابز تصور می کرد که اطلاعاتی که به سیستم عصبی وارد می گردد باعث حرکت ذرات در مغز می شود. وقتی که دو واحد از اطلاعات بصورت همزمان وارد مغز می شود، این ذرات متحرک با همدیگر مرتبط می گردند بطوریکه فعال شدن یکی از آنها باعث فعال شدن ذره دیگر می گردد. برای مثال شنیدن یک آشنای جدید را در نظر بگیرید که اسم شما را به زبان می آورد وقتی که شما به او نگاه میکنید. وقتی که تصویر چهره یک فرد و صدای او با هم وارد مغز می شود، این ذرات با هم مرتبط می گردند. سپس وقتی که یکی از ایده ها رخ میدهد، ایده دیگر نیز احتمال دارد که رخ دهد (برای مثال، وقتی که شما صدای او را در تلفن می شنوید، احتمال دارد که تصویر او نیز در ذهن شما ایجاد گردد). مفهوم مرتبط سازی احساسات با هم، اجتماع نام دارد و اساس یادگیری است. با تشکیل اجتماع ها، فرد می تواند دردها یا لذت های آینده را پیش بینی کند که با محرک ها همراه هستند، بجای اینکه فقط نسبت به پیامدهای فوری واکنش نشان دهند. این اجتماع به فرد اجازه میدهد تا به شیوه ای رفتار کند که رخدادهای لذت بخش را به حداکثر می رساند و نتایج دردآور را به حداقل می رساند، حتی زمانیکه این مسئله نیازمند رنج بردن از ناراحتی در زمان حال باشد. بنابراین نزدیک شدن به یک محرک آزارنده (برای مثال اعمال نیروی فیزیکی یا شنیدن بوی مواد شیمیایی) در نهایت می تواند منجر به لذت زیادی گردد (برای مثال یک خانه تمیز). همچنین، اجتناب از محرک های لذت بخش (برای مثال کیک پنیر) می تواند درد (برای مثال دیابت تحریک شده توسط چاقی) را در بلند مدت به حداقل برساند.
راهکار زیست شناختی: دوگانه نگری
رنه دکارت (1650-1596) نیز مانند لذت گرایان اولیه معتقد بود که حیوانات (از جمله انسان) ماشین هایی هستند که قوانین مکانیک بر روی آنها غالب است. بنابراین رفتار را میتوان مانند نحوه کار کردن یک ماشین تحلیل کرد. دکارت با استفاده از این راهکار، مفهوم بازتاب را بعنوان واحد مبنای رفتار بیان کرد. اگرچه مکانیک اشتباه بود اما این ایده درست بود – بازتاب یک رفتار اختیاری است که توسط محرک فراخوانده میشود. دکارت نتیجه گیری کرد که رفتار همه حیوانات پست تر را میتوان به بازتاب زیست-مبنا نسبت داد. البته او بعلت اعتقادات مذهبی خود مایل نبود که انسان ها را هم تراز با حیوانات دیگر قرار دهد. انسان ها مسلماً چندین بازتاب را مانند حیوانات پست تر نشان دادند (برای مثال، مکیدن در دوران نوزادی، دور کردن دست از آتش، انقباض زانو) ، اما دکارت بیان میکرد که اغلب رفتارهای انسان توسط اراده آزاد کنترل می گردد. همه رفتارها دارای یک علت فیزیکی قابل مشاهده نیستند. بلکه به نظرمی رسد که بعضی از رفتارها از منابع درونی ناشی می گردند. دکارت این اعمال را رفتارهای اختیاری می نامید و ادعا میکرد که انسان ها قابلیت این رفتار را دارند. اگرچه بعضی از رفتارهای انسان بازتابنده است، اما اغلب آنها توسط ذهن اراده می گردد که بخشی از دنیای ماشینی ماده و نیرو نیست. چون ذهن خارج از دنیای نیرو قرار دارد، بنابریان قوانین مکانیک بر روی آن تاثیری ندارد، بلکه خارج از زنجیره علیت مکانیکی قرار دارد. این راهکار دوگانه نگری نام دارد.
راهکار شناختی: اراده
امانوئل کانت (1804-1724) دیدگاه سقراطی را برای انگیزه قبول داشت. او معتقد بود که بدون اینکه کسی به ما یاد دهد، ما میدانیم که اعمال درست و غلط وجود دارند، و میدانیم که باید چه اعمالی را انجام دهیم و از چه اعمالی خودداری کنیم. بنابراین بر خلاف دیدگاه لوح سفید، کانت معتقد بود که بعضی از جنبه های ذهن انسانی درونی است و مسلماً جنبه های درونی مهمتر هستند. کانت نظریه خود را بر مبنای این حقیقت بیان کرد که مفاهیمی در ذهن ما وجود دارد که ورودی حسی نمی تواند آنرا توجیه کند. برای مثال، ایده علیت (که یک رخداد باعث رخداد دیگری می گردد) بخشی از ورودی حسی نیست. ما باید مفاهیم معینی را در نظر بگیریم که توسط آنها ورودی ها را از دنیای حسی سازماندهای و تعبیر می کنیم. کانت می گفت که هر فرد دارای یک نهاد مرکزی است که قابلیت درک و عمل کردن بر مبنای دستورات اخلاقی را دارد (یعنی انتخاب های رفتاری اختیاری).
نقاط ضعف دانشمندان اولیه
در طی روزهای اول انقلاب علمی، توضیحات رفتار با جزئیات کامل تری بیان شد. تئوری های فیلسوفان باستانی و قرون وسطی توسعه داده شدند تا در حدود گسترده تری رفتارها را توضیح دهند. البته این توضیحات هنوز عمدتاً بر مبنای منطق و عقل سلیم هستند. اگرچه تفکرات عقلانی آن زمان بعنوان مسئله انگیزه با دیدگاه عینی تر و انتقادی تری بود، با اینحال آنها هنوز بطور کامل از روش علمی برای تعیین این مسئله استفاده نمی کردند که آیا ایده های آنها تا حدودی دارای دقت است. ما تا قرن 19 ام شاهد بررسی رفتارها با فرآیند علمی کامل نبودیم.
ظهور روانشناسی
روشهای روانشناسان اولیه
درطی قرن 19، قدرت کلیسا هنوز بر جوامع علمی تأثیرگذار بود اما بتدریج وضعیت خود بعنوان منبعی از حقیقت را از دست میداد. بر عکس، روش علمی محبوبیت زیادی پیدا کرد. یافته های جدید در مورد کالبدشناسی و فیزیولوژی یک راهکار تجربی را برای بررسی رفتار الهام بخشید. این راهکار جدید برای مطالعه رفتار نام جدیدی به خود گرفت: روانشناسی.
روانشناسان اولیه با استفاده از اصول علم تلاش کردند تا به سوالاتی مانند این پاسخ دهند: انگیزه چطور بر روی رفتار تأثیر می گذارد؟ اگرچه رفتار مفهومی است که آشکار، آسان برای تعریف کردن، و قابل سنجش است، اما انگیزه هیچکدام از این خصوصیات را ندارد. انگیزه بخودی خود قابل اندازه گیری نیست. اما میتوان آنرا بصورت غیرمستقیم در فیزیولوژی (برای مثال، فعالیت قلبی-عروقی، فعالیت بصری، فعالیت برقی پوست، و فعالیت پلاسما)، در رفتار (برای مثال، تلاش، نهفتگی، انتخاب، احتمال واکنش، حالت چهره، و حرکات بیانگر بدن)، و بصورت کلامی (برای مثال، خود-گزارشی و مطالعه موردی) بیان کرد. محققان با تمرکز بر جنبه های خاص این طبقات به نتیجه گیری های خردمندانه ای در مورد انگیزه رسیده اند.
راهکار زیست شناختی
تئوری غریزه: چارلز داروین (82-1809) با تئوری ابتکاری تکامل خود وابستگی فیزیکی در بین همه حیوانات (از جمله انسان ها) را بیان کرد. همچنین، ویلیام جیمز (1910-1842) فیلسوف و روانشناس آمریکایی، نیز تلاش کرد تا فاصله روانشناختی بین انسان ها و حیوانات را پر کند. قبل از این زمان، رفتار حیوانات غیر انسان به واکنش های غیر شناختی با نام غریزه نسبت داده میشد. انسان ها (که قدرت تفکر منطقی و اراده آزاد را دارند) نیازی به غریزه ندارند. البته جیمز با این نظریه مخالف بود. ایده او در مورد غریزه با ایده بازتاب مترادف بود: تکانی که توسط یک محرک خاص تحریک می گردد. جیمز نیز مانند کانت، معتقد بود که انسان ها بطور حسی می دانند که چطور نسبت به شرایط مختلف واکنش نشان دهند، و این درک مستقیم را به غریزه نسبت داد. او تشخیص داد که انسان ها با حس همدردی و اعمال کمک با نجات دهی بدون داشتن نفع شخصی، و بدون اینکه به آنها آموخته شده باشد، نسبت به محرک های خاصی (مانند پریشانی نوزاد) واکنش نشان میدهند. جیمز پیشنهاد کرد که سیستم عصبی نسبت به محرک های خاصی حساس است و با رفتار خاصی به این محرک ها واکنش نشان میدهد. شکل رفتار غریزی سپس توسط تجربه با محرک تغییر می یابد تا احتمال نتیجه رفتاری به حداکثر برسد. بعبارت دیگر، غریزه خاک رسی را فراهم می ساخت که رفتارهای یاد گرفته شده از آن ساخته می شد. جیمز لیستی از غریزه های انسانی را پیشنهاد کرد که شامل مکیدن، لبخند زدن، پیاده روی، عصبانیت، رنجش، ترس از افراد غریبه، ترس از صدا، ترس از تاریکی، کنجکاوی، نهانکاری، شرم، و عشق به والدین می باشد.
ویلیام مک دوگال (1938-1871) تئوری را برای رفتار غریزی بر مبنای مشاهدات خود از چندین گونه مختلف مواجه شده با چالش های مختلف بیان کرد. برای مثال، موش ها و موش های صحرایی در یک هزارتو در آب قرار داده شدند که چند مسیر برای فرار داشت: مسیرها بر روی آب یا مسیرهای زیرزمینی قرار داشتند که فقط با داخل شدن در آب قابل دسترسی بود. بعضی اوقات استفاده از یک مسیر خاص منجر به شوک الکتریکی به پاها می شد بطوریکه موش مجبور بود که مسیرهای امن و مسیرهای خطرناک را از هم متمایز سازد. مک داگل از جعبه های معما نیز استفاده کرد، که نیازمند این بود که موش ها و راکون ها چندین چفت را باز کنند تا به غذای داخل جعبه برسند. نتایج این آزمایش و آزمایشات دیگر باعث شد که مک داگل نتیجه گیری کند که اغلب رفتارهای حیوانات دارای ماهیت غریزی و غیر یاد گیرنده است.
بر خلاف غریزه ساده جیمز، غریزه مک داگل را میتوان بر حسب جنبه های شناختی (دانستن اینکه کدام شیء می تواند غریزه را ارضا کند)، عاطفی (احساس نسبت به یک شیء)، و رغبتی (داشتن حس هدف برای حرکت به سوی یک شیء یا دور شدن از آن) توصیف کرد. این ایده هدف بود که تئوری مک داگل را خیلی ارزشمند ساخت.
مک داگل احساس کرد که همه رفتارهایی که توسط پیش بینی رخدادهای آینده هدایت میشد که حس هدف برای رسیدن به یک هدف خاص بود. او پیش بینی را به انسان ها محدود نکرد بلکه تصور می کرد که همه حیوانات قادر به پیش بینی رخدادهای آینده هستند، و بنابراین به شیوه ای عمل می کنند که رخدادهای آینده رخ دهند یا رخ ندهند. مک داگل نیز مانند هابز، می گفت که رفتار توسط نتیجه پیش بینی شده تحریک می گردد. نسبت دادن پیش بینی به حیوانات غیر انسان نقطه ضعفی برای تئوری مک داگل بود چون یک تعبیر شبه انسانی است که نمی توان آنرا بصورت علمی آزمایش یا تأیید کرد. البته ایده استفاده از رخدادهای آینده بعنوان محرکی برای رفتار مدتها پس از رد شدن تئوری غریزه مک داگل نیز باقی ماند.
تئوری غریزه بخاطر چندین مسئله عملی محبوب باقی نماند. اول اینکه چندین نظریه پرداز لیست های بی نظیری از غرایز را بیان کردند. بعضی از لیست ها کوتاه بودند درحالیکه بعضی از آنها به اندازه کافی بلند بودند که بتوانیم هر رفتار احتمالی را بعنوان یک غریزه مجزا طبقه بندی کنیم. دوم اینکه، نظریه پردازان غریزه بخاطر تکرار اشتباه لذت گرایان مقصر بودند: منطق دوری. غریزه بعنوان یک رفتار فراخوانی شده تعریف می شد. رفتار نیز به نوبه خود بصورت یک غریزه توصیف می گردد. غریزه صرفاً یک واژه توصیفی است که رفتاری را نامگذاری میکند که نمی تواند علت های آنرا توضیح دهد. عموماً این موضوع مورد توافق است که تمرکز بر غرایز بعنوان انگیزه برای رفتار، کای بیفایده ای است.
تئوری محرک زیستی: وقتی که تئوری غریزه در جوامع علمی محبوبیت خود را از دست داد، تئوری جدیدی ظاهر شد. تئوری محرک یک جایگزین منطقی برای تئوری غریز و توضیحی برای انگیزه بود چون دارای نقاط قوت یکسانی با تئوری غریزه بود اما نقاط ضعف آنرا نداشت. هر دو تئوری بیان میکردند که انگیزه از زیست شناسی فرد ناشی می گردد. البته محرک دارای سبب شناسی فیزیولوژیکی مجزایی بود درحالیکه غریزه اینطور نبود.
تئوری محرک بر مبنای مفهوم هم ایستایی بیان شده توسط والتر بی. کانون (1945-1871) بود. هم ایستایی ایده ای است که بیان میکند که سطوح فیزیولوژیکی ایده آل مشخصی در بدن وجود دارد. برای مثال، دمای ایده آل بدن برای اسنان ها حدود 98.6 درجه فارنهایت برای سگ ها حدود 103 درجه است. هر انحرافی از این دمای ایده آل منجر به ناراحتی و نیاز یا تحریک به حذف این ناهمخوانی خواهد شد. محرک بصورت یک نیروی نیرو دهنده یا فعال کننده درک می گردد که فعالیت را آغاز میکند و آنرا تشدید می کند. رفتار ایجاد شده توسط محرک متوجه بازگشت به هم ایستایی می گردد. واکنش هایی که در رسیدن به این هدف موفق هستند در شرایط مشابهی در آینده تکرار می گردند درحالیکه رفتارهایی که محرک را کاهش نمیدهد تکرار نمی گردند. اگرچه مفهوم کلی تئوری های محرک مختلف یکسان بود، با اینحال آنها از لحاظ جزئیات با هم متفاوت بودند.
کانون نیز تئوری اختصاصی را برای انگیزه بیان کرد. اِی. ال. واشبرن (یکی از همکاران کانون) در یک آزمایش بی نظیر بادکنکی را قورت داد که به یک سیستم ثبت هوایی متصل بود. با اینکار یک خودکار می توانست حرکات شکم را بر روی یک صفحه متحرک از کاغذ ثبت کند. حس عصبانیت فردی واشبرن با انقباض شکم او همراه بود. بر اساس این داده ها، کانون و واشبرن فرض کردند که انقباض شکم اساسی برای سیگنال های عصبانیت، و در نتیجه برای خوردن بود. مطابق تئوری اختصاصی انگیزه، سیگنال هایی که انگیزه را کنترل میکنند (مانند گرسنگی و تشنگی) در اندام های پیرامونی بدن ایجاد می گردند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقاله ترجمه شده انگیزه

دانلود مقاله ترجمه شده انگیزه

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله ترجمه شده انگیزه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


ملیسا برنز

 

تسا یک چنگال از پاستا را به سمت دهان خود برد. او واقعاً دیگر گرسنه نبود اما این سس آنقدر لذیذ بود که او نمی توانست در مقابل خوردن آن مقاومت کند. او چند ثانیه لقمه را در دهان خود نگه داشت، و طعم ذائقه آنرا بطور کامل حس کرد سپس آنرا قورت داد. تقریباً بصورت همزمان با قرار دادن چنگال خود بر روی بشقاب، پیشخدمت گستاخ کنار میز ظاهر شد. پیشخدمت پرسید کسی دسر یا قهوه می خواهد؟ برایان (رئیس تسا) گفت حتماً. تو باید یکی از این دسرها را امتحان کنی. این رستوران بخاطر دسرهایش معروف است. فکر خوردن غذای بیشتر اصلاً برای تسا خوشایند نبود. البته او تمام هفته را تلاش کرده بود که تأثیر خوبی بر روی برایان بگذارد. ارزیابی های سالانه بزودی انجام می شدند و تسا می دانست که برایان در مورد ترفیع کارکنان تصمیم گیری خواهد کرد. او تلاش کرد تا خودش را متقاعد کند: یک تکه کیک قرار نیست باعث شود که من مدیر بخش شوم. بعلاوه، او تلاش می کرد تا قبل از پیوست دوباره در انجمن 10 ساله دبیرستان در ماه بعد چند پوند وزن کم کند، بنابراین نقشه می کشید تا از خوردن دسر خودداری کند. اما او نمی خواست که به برایان اهانت کرده باشد. او وقتی که منوی دسرها را از روی میز برداشت با اشتیاق گفت، ایده خوبی به نظر می رسد. همه دسرها خوشمزه به نظر می رسیدند. فقط فکر کیک شکلاتی سه تکه با کارامل برای آب افتادن دهان او کافی بود. اما در عوض، او دسری را انتخاب کرد که فکر می کرد کمترین کالری را دارد: نان شیرینی لیمویی. چند دقیقه بعد درحالیکه شکم او هنوز از شام پاستا پر بود، لبخندی به برایان زد و سپس باز هم چنگال را برداشت و آنرا به سمت دهان خود برد.
ما فقط با نگاه اجمالی به رفتار او می توانیم نتیجه گیری کنیم که شناسایی محرک ها با عقل سلیم ممکن است. شما وقتی که سیر می شوید دست از خوردن می کشید. شما اجتماعی می شوید بخاطر اینکه تنها هستید. شما وقتی که گرسنه هستید شروع به غذا خوردن می کنید. البته یک نگاه جامع به رفتار او نشان میدهد که انگیزه به این سادگی ها نیست. چرا وقتی که گرسنه نیستید غذا می خورید؟ چرا تلاش می کنید که بعضی از افراد را خوشحال کنید اما در مورد بقیه اینطور نیستید؟ چرا وقتی که گرسنه هستید از خوردن غذا خودداری میکنید؟ برای پاسخ دادن به سوالاتی مانند اینها نگاه عمیق تری به روان انسان لازم است، و مشخص می گردد که انگیزه نه تنها از یک منبع منفرد ناشی می گردد بلکه از پرده منقوش واقع بر رشته های زیست شناسی، تجربه و شناخت ناشی می گردد.
مانند بسیاری از ساختارهای روان شناختی، این امکان وجود ندارد که بتوانیم انگیزه را بصورت مستقیم اندازه گیری کنیم؛ بلکه باید یک راهکار غیر مستقیم را برای ارزیابی منبع، نوع و حتی درجه انگیزه اتخاذ کنیم. بسیاری از متفکران بزرگ در این زمینه به این چالش رسیده اند و همه آنها از بهترین منبع دانش در زمان خود استفاده کرده اند. همانطور که ابزار ترجیحی بدست آوردن دانش با گذشت قرن ها تغییر پیدا کرده است، روشهای بررسی انگیزه نیز تغییر پیدا کرده است. هر روش جدید دیدگاه جدیدی را بیان کرده است و اغلب تئوری های جدیدی نیز بیان کرده اند که با ایده های قدیمی و مورد انتقاد مغایر بوده است. در بعضی از موارد مغایرت ها و انتقادات آنقدر شدید بوده است که تئوری قدیمی کاملاً منسوخ شده است. البت چندین مفهوم در مقابل تهاجم این انتقادات مقاوم بوده اند و اغلب شکل هایی را ایجاد کرده اند اما ایده مبنا را حفظ کرده اند. مقاومت این مفاهیم انگیزهی بمدت صدها یا هزاران سال آنها را به مسائل ارزشمندی برای بحث کردن تبدیل می کند، نه تنها بخاطر آنچه که در مورد انگیزه به ما گفته اند، بلکه بخاطر تحقیقات آزمایشی آنها نیز می باشد. این مقاله روشهای مختلف زیادی را معرفی میکند که برای بررسی انگیزه استفاده شده اند و بیان میکنند که این روشها چطور منجر به توسعه تئوری های انگیزه، و در بعضی از موارد منجر به منسوخ شدن آنها شده اند.
فیلسوفان اولیه
روشهای فیلسوفان باستانی
مفهوم انگیزه ریشه در مطالعات فلسفی یونانیان باستان دارد. بیش از 2400 سال پیش، دانشمندان تئوری را در مورد نیروهایی بیان کردند که رفتار را هدایت میکند. فیلسوفان این عصر با منطق، عقل سلیم و مقداری بینش، تئوری خود را بر مبنای مشاهدات غیر منظم از حیوانات زنده (و از جمله انسان ها)، تجربه های فردی، و تجربه های افراد دیگر در اطراف خود بیان کردند.
لذت گرایی
دماکریتوس (370-460 قبل از میلاد) یکی از فیلسوفان اولیه بود که تئوری انگیزه را ارائه داد. دماکریتوس بر مبنای مشاهدات خود از رفتار انسان و بر مبنای تجربه های خود، نتیجه گیری کرد که انگیزه از میل به دنبال کردن اشیاء و فعالیت هایی ناشی می گردد که به فرد کمک میکنند تا به لذت برسد و از درد و رنج دوری کند. این توضیح (با نام لذت گرایی) قدیمی ترین و پایدارترین موضوع در مطالعه انگیزه است. حتی با اینکه نظریه پردازان بسیاری پس از دماکریتوس (بعنوان مثال اپیکوروس، توماس هابز، زیگموند فروید) انگیزه را بر مبنای این میل اساسی برای بدست آوردن لذت و اجتناب از درد می دانستند، با اینحال بطور کامل مشخص نیست که چه چیزی لذت را برای یک فرد تشکیل میدهد و اینکه چه چیزی درد را برای او تشکیل میدهد. احساس درد و لذت رخدادهای کاملاً فردی هستند. چیزی که برای یک فرد ممکن است لذت بخش باشد ممکن است برای فرد دیگری دردآور باشد. برای مثال، بعضی از افراد تحریک می گردند که 26.2 مایل بخاطر رضایت تکمیل مسابقه دو ماراتون انجام دهند ، درحالیکه افراد دیگر ممکن است دویدن را آزار دهنده بدانند و تا حد ممکن از آن اجتناب کنند. دماکریتوس تمایز بین درد/لذت را بر یک اساس موردی با توجه به رفتار یک فرد بیان کرد. یک چیز لذت بخش خواهد بود اگر فرد برای آن تلاش کند، و یک چیز دردآور خواهد بود اگر فرد از آن اجتناب کند. مفهوم ضمنی در تعریف او این ایده است که منبع انگیزه در محیط خارجی به شکل اشیاء یا موقعیت هایی قرار دارد که فرد یا می خواهد به آنها برسد و یا از آنها اجتناب میکند.
اگرچه بعضی از فیلسوفان این زمان با اصول کلی لذت گرایی موافق بودند، اما در مورد این مسئله بحث هایی وجود داشت که آیا همه رفتار ضرورتاً خود خواهانه هستند، و یا اگر بعضی از رفتارها توسط میل به تأثیر گذاری بر روی لذت یا درد بک فرد دیگر تحریک گردد. تراسیماچوس (اواخر قرن پنجم قبل از میلاد) پیشنهاد کرد که افراد فقط توسط نفع شخصی تحریک می گردند، و فقط به شیوه هایی عمل میکنند که باید بصورت مستقیم یا غیر مستقیم به آنها منفعت برساند. هر ظاهری از نوعدوستی یا همدردی فقط بر مبنای نفع شخصی محاسبه شده و بلند مدت است. سقراط (399-470 قبل از میلاد) با این ایده نفع شخصی مخالف بود. سقراط می گفت که مردم بر این توافق دارند که در یک شرایط خاص چطور عمل کنند، یا بعبارت دیگر، کدام رفتار درست است. همچنین، افراد قادر هستند که رفتاری را شناسایی کنند که غلط است. این توافق در مورد رفتار درست با ایده تراسیماچوس در مورد نفع شخصی سازگار نیست. اگر انسان ها تحریک می شدند که به شیوه هایی رفتار کنند که فقط به خودشان نفع می رساند، پس هیچ توافقی در مورد این مسئله وجود نخواهد داشت که کدام اعمال درست هستند و کدام اعمال غلط هستند، چون نفع شخصی یک فرد همیشه با نفع شخصی یک فرد دیگر یکسان نیست. بلکه به نظر می رسد که مردم استاندارد مشترکی برای درست بودن و غلط بودن دارند و بصورت درونی تحریک می گردند که آنچه را انجام دهند که درست است. بنابراین سقراط بر خلاف فیلسوفان باستانی دیگر، احساس می کرد که انگیزه ریشه در قضاوت در مورد این مسئله دارد که کدام رفتارها مناسب هستند و منجر به لذت می گردند. بعبارت دیگر، انگیزه برای رفتار در محیط خارجی یافت نمی شود، بلکه در محیط داخلی (وجدان) یافت می شود.
اگرچه فیلسوفان باستانی عموماً بر این توافق دارند که رفتار توسط تمایلات لذت گرایانه تحریک می گردد، اما آنها بحثی را بمدت چند قرن آغاز کردند: آیا رفتار توسط محرک های خارجی تحریک می گردد (همانطور که دماکریتوس می گوید) یا توسط منبع درونی هدایت می گردد (همانطور که سقراط می گوید)؟
روشهای موجود در قرون وسطی
فیلسوفان قرون وسطی بر خلاف فیلسوفان قبلی مجبور بودند که بر روشهای غیر علمی برای بدست آوردن دانش تکیه کنند. در طی این زمان، اختیار، قدرت، و اطلاعات تحت کنترل اصلی کلیسا بود. فیلسوفان قرون وسطی راهکار شناختی اصلاح شده تری را برای توضیح انگیزه نسبت به راهکار رفتاری فیلسوفان باستانی ترجیح می دادند. کلیسا این مسائل را تدریس می کرد که انسان ها در تصویر خدا آفریده شده اند. تصور می شد که انسان ها مانند مخلوقات شبیه به خدا نسبت به حیوانات دیگر کنترل پیچیده تری بر روی رفتار خود دارند.
اراده
در قرن سوم پس از میلاد، دانشمندان بتدریج از فلسفه های باستانی و مذهبی دور شدند. این نظریه های قدیمی با یک مرجع واحد جایگزین شدند: کلیسای مسیحیان. در طی قرن پنجم، آموزه های تأثیرگذار سنت آگوستین (430-354) بیان کرد که انسان ها بر خلاف مخلوقات دیگر کنترل آزاد و هشیارانه ای روی همه افکار و رفتارهای خود دارند. بنابراین انگیزه کاملاً درونی می باشد. از مسیحیان صالح توقع می رفت که اراده خود را تقویت کنند تا بدن خود را از آنچه که به آن تمایل دارد محروم کنند تا بتوانند روح ابدی خود را حفظ کنند. تسلیم شدن در برابر وسوسه های فیزیکی (یعنی رفتار کردن بر اساس لذت گرایی) روح را به لعن شدگی ابدی محکوم میکند. بنابراین رفتار حاضر توسط توسط یک هدف بلند مدت (جاودانگی در بهشت و دوری از جهن) تحریک می گردد که یک مفهوم ناملموس است که در ذهن یک فرد قرار دارد، تا اینکه شکل فیزیکی در محیط خارجی داشته باشد. این اصول مذهب-مبنا از محرومیت و اراده به دیدگاه رایج در مورد انگیزه انسان در سراسر دوره قرون وسطی تبدیل شد. ایده رنج بردن از درد/ناراحتی فوری در کوتاه مدت در پیش بینی یک پاداش بزرگتر در سراسر تاریخ مشاهده شده است.
تئوری اراده نشاندهنده فصل مشترک بین دنیای فیزیکی و غیر فیزیکی است و پیشنهاد میکند که یک نیروی ناملموس ماده را حرکت میدهد. این موضوع مورد بحث دیگری در تاریخ تئوری انگیزه است. آیا رفتار باید به منابع فیزیکی نسبت داده شود یا به منابع شناختی؟
نقاط ضعف فیلسوفان اولیه
فیلسوفان باستانی، مبنای استواری را برای مطالعه انگیزه ایجاد کرده اند. ایده های آنها علیرغم روشهای مورد استفاده توسط آنها، نسبتاً دقیق بوده است. البته تکیه کردن فقط بر روشهای غیر علمی برای تحقیق منجر به تئوری های ضعیف از لحاظ ذاتی می گردد. دماکریتوس، تراسیماچوس، و سقراط همگی برای قضاوت در مورد منبع رفتار (حداقل تا حدودی) بر عقل سلیم تکیه داشتند. توضیحات عقل سلیم ممکن است احساساتی مانند یک حساب دقیق برای یک موقعیت مشخص را ایجاد کند اما اغلب این توضیحات را نمی توان بخوبی به موقعیت های دیگر تعمیم داد. برای مثال، لذت گرایی دماکریتوس و تراسیماچوس نمی تواند رفتار نوعدوستانه را توضیح دهد که معمولاً در انسان ها و حیوانات دیگر مشاهده می گردد. لذت گرایی سقراط نمی تواند توضیح دهد که چرا مردم بعضی اوقات بصورت خودخواهانه رفتار میکنند.
فیلسوفان باستانی برای استنباط در مورد عملکرد جهان تا حد زیادی بر منطق تکیه می کردند. منطق یک ابزار ضروری برای نیروی عقلانی است. البته فیلسوفان باستانی در تله منطقی استدلال دوری افتاده اند. دماکریتوس درد و لذت را بعنوان مفایهم فردی شناسایی کرده بود که در بین افراد متفاوت است. برای افزایش تعمیم پذیری این تئوری، ضروری است که ماهیت این مفاهیم را تعیین کنیم، بطوریکه آنها برای همه افراد به شیوه یکسانی اعمال گردند. راه حل او از لحاظ سطحی راه حل هوشیارانه ای بود اما زمانیکه در بحث های منطقی استفاده می شد مشکل ساز بود. او انگیزه (تلاش برای لذت یا اجتناب از درد) را بر مبنای رفتار افراد تعریف می کرد. اما او سپس رفتار را بعنوان فرآورده ای از انگیزه توضیح داد.
اگرچه مرجع می تواند در جمع آوری دانش سودمند باشد، اما یک منبع بدون اشکال نیست. برای مثال، اطمینان به مرجع به طرفداری های فردی نسبت به انواع مختلفی از شخصیت ها وابسته است. متکلم هایی که با اعتبارتر، قابل احترام تر، و قابل اعتمادتر به نظر می رسند، احتمال بیشتری دارد که نسبت به متکلم های دیگر مورد باور قرار گیرند که دارای این خصوصیات نیستند. بنابراین تصمیم گیری برای باور کردن اطلاعات بر مبنای کیفیت و خصوصیات متکلم است، نه بر مبنای کیفیت اطلاعات. هر منبعی از دانش که بعنوان ابزاری برای طبقه بندی اطلاعات دقیق و غیر دقیق عمل نمی کند، احتمال دارد که اطلاعات نادرستی را در بعضی از مواقع نشان دهد.
آقای فرانسیس بیکن (1561–1626) مثال عالی از حیطه گسترش اعتماد به مرجع به ما نشان میدهد. در سال 1432، گروهی از راهب ها وارد بحث عقلانی در مورد تعداد دندان های اسب شدند. همه کتاب های قدیمی و وقایع نامه ها مورد بررسی قرار گرفتند و این بحث با اشتیاق زیادی دنبال شد. پس از 13 روز بدون رسیدن به همرایی و توافق، یک راهب جوان از مافوق های خود اجازه خواست تا وارد این بحث شود. وقتی که فرصت صحبت به او داده شد، پیشنهاد کرد که بهترین راه برای پاسخ دادن به این سوال اینست که به دهان باز یک اسب نگاه کنیم. غوغایی بخاطر این پاسخ ایجاد شد. راهب های دیگر می ترسیدند که این راهب تازه کار این شیوه نامقدس و بی سابقه را برای یافتن حقیقت پیشنهاد کرده باشد، که با آموزه های پدران دینی او مغایرت داشت. آنها که فکر می کردند مورد اهانت قرار گرفته اند با مشت و اتهام تسخیر شدگی توسط شیطان به این راهب جوان حمله کردند. این بحث در نهایت به نتیجه رسید وقتی که یکی از آنها بیان کرد که این مسئله بخاطر عدم وجود شواهد تاریخی و تئوری یک معمای ابدی می باشد.
انقلاب علمی
روشهای دانشمندان اول
در طی روزهای اولیه آزمایشات علمی، عمدتاً از روش علمی بعنوان ابزاری برای تحقیقات پزشکی استفاده می شد. در نتیجه، محققان گام های بلندی در درک فیزیولوژی برداشتند. جزئیات کالبدشناسی و عملکرد سیستم عصبی و نقش آن در رفتار مشخص شد. بعنوان مثال دکارت بازتاب را تعریف کرد، و گالوانی پی برد که پاهای قورباغه بصورت ناگهانی منقبض می گردد وقتی که ماهیچه او به یک باتری ابتدایی متصل گردد. اگرچه روش علمی هنوز در خارج از پزشکی و فیزیولوژی استفاده نمی شد، اما دانشمندان بزودی با چشم عینی و انتقادی به دنیا نگاه کردند. این دیدگاه جدید ایده های قدیمی را در مورد انگیزه دوباره بازیابی کرد و همچنین ایده های جدیدی را نیز ارائه داد.
راهکار رفتاری
لذت گرایی: انقلاب علمی جنبشی را بسوی تجربه گرایی ایجاد کرد، که بیان می کرد که تجربه مبنای دانش است. جان لاک از یک استعاره ساده برای بیان فلسفه استفاده کرد: لوح سفید – ما با ذهن های خالی مانند یک صفحه کاغذ سفید به دنیا می اییم که سپس تجربه های ما روی آن نوشته می شود. تجربه گرایان انگیزه را مانند دانش در نظر می گرفتند: هم انگیزه و هم دانش از تجربه ناشی می گردند. مبنای نهایی که ما برای آن بعضی از چیزها را انجام میدهیم و یا چیزهای دیگری را انجام نمی دهیم، از تجربه ها و نتایج رفتار ما ناشی می گردد. ما فقط با انجام یک چیز میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که این رفتاری چه تاثیری میتواند داشته باشد. سپس ما بر مبنای این تجربه ها به شیوه هایی رفتار میکنیم که در گذشته برای ما لذت بخش بوده است و از رفتار به شیوه هایی اجتناب میکنیم که در گذشته برای ما دردآور بوده است. به همین شیوه، راهکار لذت گرایی برای انگیزه انسان پس از تبعید طولانی، به مسیر اصلی خود برمی گردد.
البته مشکلی در مورد تئوری لذت گرایی وجود دارد که توسط فیلسوفان باستانی بررسی نشده است: اگر ما تحریک می گردیم که به محرک های خارجی جذب شویم یا از آنها اجتناب کنیم، چطور میتوانیم دارای شخصیت دور اندیش و آینده نگری باشیم که این محرک ها دارند؟
ما چطور میتوانیم در رخدادهای آینده محتاط باشیم و فقط نسبت به رخدادهای حاضر واکنش نشان ندهیم؟ این مسئله در قرن 17 توسط توماس هابز بیان شد.
انگیزه محرک: توماس هابز (1588–1679) در نوشته های خود در مورد انگیزه به ضعف ذاتی تئوری لذت گرایی اشاره میکند. فیلسوفان باستانی آگاه بودند که به تعویق انداختن پاداش فوری یا رنج بردن از ناراحتی فوری در بلند مدت می تواند سودمند باشد. البته آنها نتوانستند توضیح دهند که یک فرد چطور می تواند از یک محرک لذت بخش اجتناب کند یا به یک محرک آزارنده جذب شود. هابز این رفتار را بر حسب پیش بینی رخدادهای آینده، یا محرک ها توضیح داد. تئوری محرک از این لحاظ با لذت گرایی تفاوت دارد که منبع انگیزه را در داخل مغز قرار می دهد بجای اینکه آنرا در محیط خارجی قرار دهد. بعلاوه، هابز با استفاده از مفهوم ماده گرایی، مکانیزمی برای رفتار ضد لذت گرایی ارائه داد.
ماده گرایی بیان میکند که همه مواد (از جمله بدن انسان ها و حیوانات) در تطابق با اصول مکانیک حرکت میکند. اگر ذهن مسئول رفتار فعالسازی باشد، بنابراین ذهن باید از ماده فیزیکی تشکیل شده باشد. هابز تصور می کرد که اطلاعاتی که به سیستم عصبی وارد می گردد باعث حرکت ذرات در مغز می شود. وقتی که دو واحد از اطلاعات بصورت همزمان وارد مغز می شود، این ذرات متحرک با همدیگر مرتبط می گردند بطوریکه فعال شدن یکی از آنها باعث فعال شدن ذره دیگر می گردد. برای مثال شنیدن یک آشنای جدید را در نظر بگیرید که اسم شما را به زبان می آورد وقتی که شما به او نگاه میکنید. وقتی که تصویر چهره یک فرد و صدای او با هم وارد مغز می شود، این ذرات با هم مرتبط می گردند. سپس وقتی که یکی از ایده ها رخ میدهد، ایده دیگر نیز احتمال دارد که رخ دهد (برای مثال، وقتی که شما صدای او را در تلفن می شنوید، احتمال دارد که تصویر او نیز در ذهن شما ایجاد گردد). مفهوم مرتبط سازی احساسات با هم، اجتماع نام دارد و اساس یادگیری است. با تشکیل اجتماع ها، فرد می تواند دردها یا لذت های آینده را پیش بینی کند که با محرک ها همراه هستند، بجای اینکه فقط نسبت به پیامدهای فوری واکنش نشان دهند. این اجتماع به فرد اجازه میدهد تا به شیوه ای رفتار کند که رخدادهای لذت بخش را به حداکثر می رساند و نتایج دردآور را به حداقل می رساند، حتی زمانیکه این مسئله نیازمند رنج بردن از ناراحتی در زمان حال باشد. بنابراین نزدیک شدن به یک محرک آزارنده (برای مثال اعمال نیروی فیزیکی یا شنیدن بوی مواد شیمیایی) در نهایت می تواند منجر به لذت زیادی گردد (برای مثال یک خانه تمیز). همچنین، اجتناب از محرک های لذت بخش (برای مثال کیک پنیر) می تواند درد (برای مثال دیابت تحریک شده توسط چاقی) را در بلند مدت به حداقل برساند.
راهکار زیست شناختی: دوگانه نگری
رنه دکارت (1650-1596) نیز مانند لذت گرایان اولیه معتقد بود که حیوانات (از جمله انسان) ماشین هایی هستند که قوانین مکانیک بر روی آنها غالب است. بنابراین رفتار را میتوان مانند نحوه کار کردن یک ماشین تحلیل کرد. دکارت با استفاده از این راهکار، مفهوم بازتاب را بعنوان واحد مبنای رفتار بیان کرد. اگرچه مکانیک اشتباه بود اما این ایده درست بود – بازتاب یک رفتار اختیاری است که توسط محرک فراخوانده میشود. دکارت نتیجه گیری کرد که رفتار همه حیوانات پست تر را میتوان به بازتاب زیست-مبنا نسبت داد. البته او بعلت اعتقادات مذهبی خود مایل نبود که انسان ها را هم تراز با حیوانات دیگر قرار دهد. انسان ها مسلماً چندین بازتاب را مانند حیوانات پست تر نشان دادند (برای مثال، مکیدن در دوران نوزادی، دور کردن دست از آتش، انقباض زانو) ، اما دکارت بیان میکرد که اغلب رفتارهای انسان توسط اراده آزاد کنترل می گردد. همه رفتارها دارای یک علت فیزیکی قابل مشاهده نیستند. بلکه به نظرمی رسد که بعضی از رفتارها از منابع درونی ناشی می گردند. دکارت این اعمال را رفتارهای اختیاری می نامید و ادعا میکرد که انسان ها قابلیت این رفتار را دارند. اگرچه بعضی از رفتارهای انسان بازتابنده است، اما اغلب آنها توسط ذهن اراده می گردد که بخشی از دنیای ماشینی ماده و نیرو نیست. چون ذهن خارج از دنیای نیرو قرار دارد، بنابریان قوانین مکانیک بر روی آن تاثیری ندارد، بلکه خارج از زنجیره علیت مکانیکی قرار دارد. این راهکار دوگانه نگری نام دارد.
راهکار شناختی: اراده
امانوئل کانت (1804-1724) دیدگاه سقراطی را برای انگیزه قبول داشت. او معتقد بود که بدون اینکه کسی به ما یاد دهد، ما میدانیم که اعمال درست و غلط وجود دارند، و میدانیم که باید چه اعمالی را انجام دهیم و از چه اعمالی خودداری کنیم. بنابراین بر خلاف دیدگاه لوح سفید، کانت معتقد بود که بعضی از جنبه های ذهن انسانی درونی است و مسلماً جنبه های درونی مهمتر هستند. کانت نظریه خود را بر مبنای این حقیقت بیان کرد که مفاهیمی در ذهن ما وجود دارد که ورودی حسی نمی تواند آنرا توجیه کند. برای مثال، ایده علیت (که یک رخداد باعث رخداد دیگری می گردد) بخشی از ورودی حسی نیست. ما باید مفاهیم معینی را در نظر بگیریم که توسط آنها ورودی ها را از دنیای حسی سازماندهای و تعبیر می کنیم. کانت می گفت که هر فرد دارای یک نهاد مرکزی است که قابلیت درک و عمل کردن بر مبنای دستورات اخلاقی را دارد (یعنی انتخاب های رفتاری اختیاری).
نقاط ضعف دانشمندان اولیه
در طی روزهای اول انقلاب علمی، توضیحات رفتار با جزئیات کامل تری بیان شد. تئوری های فیلسوفان باستانی و قرون وسطی توسعه داده شدند تا در حدود گسترده تری رفتارها را توضیح دهند. البته این توضیحات هنوز عمدتاً بر مبنای منطق و عقل سلیم هستند. اگرچه تفکرات عقلانی آن زمان بعنوان مسئله انگیزه با دیدگاه عینی تر و انتقادی تری بود، با اینحال آنها هنوز بطور کامل از روش علمی برای تعیین این مسئله استفاده نمی کردند که آیا ایده های آنها تا حدودی دارای دقت است. ما تا قرن 19 ام شاهد بررسی رفتارها با فرآیند علمی کامل نبودیم.
ظهور روانشناسی
روشهای روانشناسان اولیه
درطی قرن 19، قدرت کلیسا هنوز بر جوامع علمی تأثیرگذار بود اما بتدریج وضعیت خود بعنوان منبعی از حقیقت را از دست میداد. بر عکس، روش علمی محبوبیت زیادی پیدا کرد. یافته های جدید در مورد کالبدشناسی و فیزیولوژی یک راهکار تجربی را برای بررسی رفتار الهام بخشید. این راهکار جدید برای مطالعه رفتار نام جدیدی به خود گرفت: روانشناسی.
روانشناسان اولیه با استفاده از اصول علم تلاش کردند تا به سوالاتی مانند این پاسخ دهند: انگیزه چطور بر روی رفتار تأثیر می گذارد؟ اگرچه رفتار مفهومی است که آشکار، آسان برای تعریف کردن، و قابل سنجش است، اما انگیزه هیچکدام از این خصوصیات را ندارد. انگیزه بخودی خود قابل اندازه گیری نیست. اما میتوان آنرا بصورت غیرمستقیم در فیزیولوژی (برای مثال، فعالیت قلبی-عروقی، فعالیت بصری، فعالیت برقی پوست، و فعالیت پلاسما)، در رفتار (برای مثال، تلاش، نهفتگی، انتخاب، احتمال واکنش، حالت چهره، و حرکات بیانگر بدن)، و بصورت کلامی (برای مثال، خود-گزارشی و مطالعه موردی) بیان کرد. محققان با تمرکز بر جنبه های خاص این طبقات به نتیجه گیری های خردمندانه ای در مورد انگیزه رسیده اند.
راهکار زیست شناختی
تئوری غریزه: چارلز داروین (82-1809) با تئوری ابتکاری تکامل خود وابستگی فیزیکی در بین همه حیوانات (از جمله انسان ها) را بیان کرد. همچنین، ویلیام جیمز (1910-1842) فیلسوف و روانشناس آمریکایی، نیز تلاش کرد تا فاصله روانشناختی بین انسان ها و حیوانات را پر کند. قبل از این زمان، رفتار حیوانات غیر انسان به واکنش های غیر شناختی با نام غریزه نسبت داده میشد. انسان ها (که قدرت تفکر منطقی و اراده آزاد را دارند) نیازی به غریزه ندارند. البته جیمز با این نظریه مخالف بود. ایده او در مورد غریزه با ایده بازتاب مترادف بود: تکانی که توسط یک محرک خاص تحریک می گردد. جیمز نیز مانند کانت، معتقد بود که انسان ها بطور حسی می دانند که چطور نسبت به شرایط مختلف واکنش نشان دهند، و این درک مستقیم را به غریزه نسبت داد. او تشخیص داد که انسان ها با حس همدردی و اعمال کمک با نجات دهی بدون داشتن نفع شخصی، و بدون اینکه به آنها آموخته شده باشد، نسبت به محرک های خاصی (مانند پریشانی نوزاد) واکنش نشان میدهند. جیمز پیشنهاد کرد که سیستم عصبی نسبت به محرک های خاصی حساس است و با رفتار خاصی به این محرک ها واکنش نشان میدهد. شکل رفتار غریزی سپس توسط تجربه با محرک تغییر می یابد تا احتمال نتیجه رفتاری به حداکثر برسد. بعبارت دیگر، غریزه خاک رسی را فراهم می ساخت که رفتارهای یاد گرفته شده از آن ساخته می شد. جیمز لیستی از غریزه های انسانی را پیشنهاد کرد که شامل مکیدن، لبخند زدن، پیاده روی، عصبانیت، رنجش، ترس از افراد غریبه، ترس از صدا، ترس از تاریکی، کنجکاوی، نهانکاری، شرم، و عشق به والدین می باشد.
ویلیام مک دوگال (1938-1871) تئوری را برای رفتار غریزی بر مبنای مشاهدات خود از چندین گونه مختلف مواجه شده با چالش های مختلف بیان کرد. برای مثال، موش ها و موش های صحرایی در یک هزارتو در آب قرار داده شدند که چند مسیر برای فرار داشت: مسیرها بر روی آب یا مسیرهای زیرزمینی قرار داشتند که فقط با داخل شدن در آب قابل دسترسی بود. بعضی اوقات استفاده از یک مسیر خاص منجر به شوک الکتریکی به پاها می شد بطوریکه موش مجبور بود که مسیرهای امن و مسیرهای خطرناک را از هم متمایز سازد. مک داگل از جعبه های معما نیز استفاده کرد، که نیازمند این بود که موش ها و راکون ها چندین چفت را باز کنند تا به غذای داخل جعبه برسند. نتایج این آزمایش و آزمایشات دیگر باعث شد که مک داگل نتیجه گیری کند که اغلب رفتارهای حیوانات دارای ماهیت غریزی و غیر یاد گیرنده است.
بر خلاف غریزه ساده جیمز، غریزه مک داگل را میتوان بر حسب جنبه های شناختی (دانستن اینکه کدام شیء می تواند غریزه را ارضا کند)، عاطفی (احساس نسبت به یک شیء)، و رغبتی (داشتن حس هدف برای حرکت به سوی یک شیء یا دور شدن از آن) توصیف کرد. این ایده هدف بود که تئوری مک داگل را خیلی ارزشمند ساخت.
مک داگل احساس کرد که همه رفتارهایی که توسط پیش بینی رخدادهای آینده هدایت میشد که حس هدف برای رسیدن به یک هدف خاص بود. او پیش بینی را به انسان ها محدود نکرد بلکه تصور می کرد که همه حیوانات قادر به پیش بینی رخدادهای آینده هستند، و بنابراین به شیوه ای عمل می کنند که رخدادهای آینده رخ دهند یا رخ ندهند. مک داگل نیز مانند هابز، می گفت که رفتار توسط نتیجه پیش بینی شده تحریک می گردد. نسبت دادن پیش بینی به حیوانات غیر انسان نقطه ضعفی برای تئوری مک داگل بود چون یک تعبیر شبه انسانی است که نمی توان آنرا بصورت علمی آزمایش یا تأیید کرد. البته ایده استفاده از رخدادهای آینده بعنوان محرکی برای رفتار مدتها پس از رد شدن تئوری غریزه مک داگل نیز باقی ماند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ترجمه شده انگیزه

پایان نامه تامین مالی خارج از ترازنامه در شرکتهای پذیرفته شده در بورس--230 صفحه همراه با مقاله

اختصاصی از یاری فایل پایان نامه تامین مالی خارج از ترازنامه در شرکتهای پذیرفته شده در بورس--230 صفحه همراه با مقاله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه تامین مالی خارج از ترازنامه در شرکتهای پذیرفته شده در بورس--230 صفحه همراه با مقاله


پایان نامه تامین مالی خارج از ترازنامه در شرکتهای پذیرفته شده در بورس--230 صفحه همراه با مقاله

مساله عمده و اساسی مورد بحث در این پژوهش آگاهی و شناخت نسبت به انواعی از معاملات خارج از تراز نامه ،روشهای رایج مورد استفاده توسط شرکتها و در نهایت ارزیابی اینکه آیا حسابرسان قادر به تشخیص این نوع از تامین مالی هستند یا خیر. .با توجه به اینکه معا ملات تامین مالی خارج از تراز نامه انواعی از معا ملاتی هستند که به صورتی از نمایش کامل از فعا لیتها و رویداد های مالی رخ داده شده در حسابها نشان داده نمی شود این گونه معا ملات باعث تغییر در سا ختار سرمایه از طریق عدم ثبت بدهیها و تعهدات عمده در صورتهای مالی (تراز نامه)می شود .در این پژوهش ابتدا به مقا لات و بیانیه های منتشر شده توسط نهاد های رسمی و غیر رسمی حرفه حسابداری در مورد موضوع اشاره شده است ،سپس روشهای رایج مورد استفاده از این نوع تامین مالی توسط شرکتها به تفصیل تشریح شده است و در نهایت فرضیات پژوهش مورد آزمون آماری قرار گرفته است .سوالات مطرح شده در این پژوهش ارتباط و یا عدم ارتباط بین نسبتهای ما لی کلیدی و تا مین مالی خارج از تراز نامه ،تغییر در ساختار سرمایه در صورت استفاده از تامین مالی خارج از تراز نامه و در نهایت بوجود آمدن تردیدی عمده در فرض تداوم فعالیت در صورت استفاده از تامین مالی خارج از تراز نامه می باشد .برای پاسخ دادن به این سوالات ا بتدا شرکتهای مرتبط با تامین مالی خارج از تراز نامه بین سالهای 1380 -1385 با استفاده از گزارش حسابرس مستقل شناسائی و اطلاعات مربوط استخراج و با استفاده از متغیر های پژوهش (نسبتهای ما لی در نظر گرفته شده )از طریق روشهای آماری اقدام به آزمون فرضیه ها شده است .نتایج بدست آمده از آزمون آماری فرضیه ها حاکی از تائید فرضیه های پژوهش می باشد، با توجه به یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که نا مساعد بودن نسبتهای مالی می تواند دلیل بر استفاده از تامین مالی خارج از تراز نامه توسط شرکتها باشد لذا به حسابرسان مستقل پیشنهاد می شود نسبتهای کلیدی تراز نامه ای را جهت تشخیص استفاده احتما لی شرکتها از تامین مالی خارج از تراز نامه مورد توجه قرار دهند.

 

کلید واژه‌ها :تا مین مالی، تا مین مالی خارج از تراز نا مه، شرکتها با اهداف خاص، قانون ساربینز اکسلی، ساختار سرمایه .

(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه تامین مالی خارج از ترازنامه در شرکتهای پذیرفته شده در بورس--230 صفحه همراه با مقاله

قالب طراحی شده توسط امیراپ(رزبلاگ)

اختصاصی از یاری فایل قالب طراحی شده توسط امیراپ(رزبلاگ) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

امکانات

1.کاملا واکنشگرا

2.سئو شده توسط امیراپ

3.دارای تگ پروفایل به شیوه مدرن

4.رنگ بندی بسیار زیبا تلفیق رنگ های سبز و بنفش

6.استفاده از رنگ های فلت

قیمت این قالب با وجود این همه امکانات فقط 10 هزارتومان می باشد که این قالب دارای هدیه می باشد هدیه آن نیز تغییر رایگان هدر و لوگو و... به دلخواه شما پس از خرید

 


دانلود با لینک مستقیم


قالب طراحی شده توسط امیراپ(رزبلاگ)

دانلود مقاله مقاله ترجمه شده توسعه یک روش ترکیبی برای انتخاب سیستم

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله مقاله ترجمه شده توسعه یک روش ترکیبی برای انتخاب سیستم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

مقاله ترجمه شده توسعه یک روش ترکیبی برای انتخاب سیستم برنامه ریزی منابع سرمایه ای (ERP): مورد مربوط به هواپیماییTurkish

 

چکیده
سیستم های برنامه ریزی منابع سرمایه ای (ERP) که هدف آنها اینست که داده های سازمانی را یکپارچه سازی، همگام سازی و متمرکز کنند، عموماً بعنوان یک ابزار حیاتی برای شرکت ها برای موفق شدن در بازارهای جهانی خیلی متغیر در نظر گرفته می شوند. انتخاب سیستم های ERP بعلت اکتساب بالای آن (خرید، نصب و اجرا، هزینه و دامنه گسترده پیشنهادات)، یک تصمیم مهم و مشکل می باشد، و چون دامنه وسیعی از معیارهای ملموس و ناملموس وجود دارد که باید مد نظر قرار داده شود، اغلب بعنوان یک مسئله تصمیم گیری چند-معیاری تعریف می گردد. برای غلبه بر چالش های ایجاد شده بخاطر ماهیت چند وجهی مسئله، در اینجا یک روش ترکیبی سه مرحله ای پیشنهاد می گردد. این فرآیند با شناسایی متداول ترین معیارها از طریق یک سری جلسات مشکل گشایی آغاز می گردد که شامل افرادی از واحدهای سازمانی مختلف می باشد. سپس بعلت اهمیت متغیر معیارها، یک فرآیند سلسله مراتبی تحلیلی نامشخص برای بدست آوردن اهمیت/وزن نسبی معیارها بکار می رود. سپس این معیارهای وزنی بعنوان ورودی برای تکنیک ترتیب اولویت ها توسط شباهت با روش راه حل ایده آل برای رتبه بندی تصمیمات جایگزین استفاده می گردند. روش پیشنهادی لعنوان یک مورد توصیفی در دنیای واقعی، برای مسئله انتخاب ERP در هواپیمایی ترکیه اعمال می گردد. بخاطر ماهیت سیستماتیک و جمعی این روش، نتایج بدست آمده از این فرآیند خیلی رضایت بخش بود و برای تصمیم گیرندگان قابل اطمینان بود.
کلمات کلیدی: ERP، MCDM، منطق نامعلوم، AHP، TOPSIS، صنعت هواپیمایی

 

1- مقدمه
بدون تردید، یکی از مهمترین و موثرترین پیشرفت ها در تکنولوژی اطلاعات در دهه 1990 ظهور سیستم های ERP است. ERP با تبدیل ساختار سازمانی شرکت ها از عملکرد-مبنا به زیرساخت های فرآیند-محور، یکی از پر کاربردترین و رایج ترین راه حل ها در تاریخ اخیر است. با اینکه تأثیر مثبت سیستم های تکنولوژی اطلاعات ERP-مبنا در اواخر دهه 1990 مشخص شد، اهمیت کنترل ابتکاری در دهه 1960 رخ داد. پس از آن برنامه ریزی شرایط مورد نیاز مواد (MRP) در دهه 1970، و برنامه ریزی منابع تولیدی (MRP II) در دهه 1980 معرفی شددند. در نتیجه، استفاده و اهمیت سیستم های محاسبه اطلاعات و کاربرد آنها برای افزایش کارایی و تأثیر عملکردهای تجاری تا حد زیادی افزایش پیدا کرده است. بعلاوه، بخاطر افزایش نمایی در رقابت در اقتصاد جهانی، همراه با خواسته ها و نیازهای متغیر مشتریان، مسئله پیچیدگی فرآیند های تجاری نیز پیش آمد. همه اینها منجر به سیستم های ERPشده اند که به بخش ضروری از هر راه حل مدرن برای محیط تجاری خیلی پیچیده تبدیل شده اند .
هدف از اتخاذ ERP برنامه ریزی و یکپارچه سازی منابع مربوطه در همه بخش ها در یک سازمان توسط ترکیب کاربردها و فرآیند های کاری می باشد. بعبارت دیگر، کنترل اطلاعات در کل شرکت بعنوان هدف اصلی اجرای ERP در نظر گرفته می شود. مزایایی که توسط اجرای یک سیستم ERP موفق قابل دستیابی خواهند بود، دسترسی زمانی فرآیند های تجاری خودکار به اطلاعات مدیریت و مدیریت بهتر زنجیره تأمین از طریق استفاده از تجارت الکترونیک هستند. بعلاوه، بهره وری و کیفیت کاری از طریق سیستم های ERP و توسط فراهم سازی یکپارچگی، استانداردسازی و ساده سازی فرآیند ها افزایش می یابد. سیستم های ERP تا حد زیادی بخاطر این مزایا، در شرکت های کوچک و متوسط نیز مورد استفاده قرار می گیرند . بعنوان راهی برای ایجاد و حفظ رقابت در نظر گرفته می شوند.
عموماً سه مرحله وجود دارد که طول دوره سیستم ERP را تشکیل میدهد. این مراحل، انتخاب، اجرا و استفاده هستند. شناسایی مسائی، خصوصیات مورد نیاز، ارزیابی گزینه ها و انتخاب سیستم را می توان بعنوان فعالیت های فرآیند انتخاب ERP در نظر گرفت. انتخاب ERP اولین مرحله است و بعنوان مهمترین عامل موفقیت برای اجرای ERP تصور می گردد.
تعدادی از روشها وجود دارند که در انتخاب بهترین سیستم ERP برای یک سازمان استفاده شده اند. بعضی از محبوب ترین آنها، روشهای امتیازدهی و رتبه بندی، مدلهای بهینه سازی محاسباتی و مدلهای تصمیم گیری چند معیاری است. روش های ترکیبی علاوه بر ای مدلهای منفرد، روشهای ترکیبی نیز برای انتخاب بهترین سیستم های ERP بکار می روند. در هنگام فرآیند انتخاب علاوه بر روش، معیارهای زیادی مد نظر قرار داده می شود. بعضی از متداول ترین معیارهای مورد استفاده در انتخاب سیستم ERP شامل عملکرد محصول، کیفیت محصول، سرعت اجرا، راهکار اجرا، اعتبار سازمانی، تجربه، انعطاف پذیری، روابط متقابل با سیستم های دیگر، قیمت، مدیریت بازار، تصویر شرکتی، و جهت گیری بین المللی می باشد. ماهیت و اهمیت هر معیار انتخاب در بین مطالعات مختلف متفاوت می باشد. همانطور که باکی و چاکار می گویند، مهمترین معیارها عملکرد و قابلیت اطمینان محصول می باشد، درحالیکه مطابق مطالعات دیگر، مهمترین معیار پشتیبانی فنی برای شرکت های بزرگ و سازگاری و انعطاف پذیری نرم افزاری برای شرکت های کوچک و متوسط است.
بعلت نقش مهمی که سیستم های ERP در سازمان های امروز ایفا میکنند، انتخاب سیستم درست بعنوان یک مسئله مهم و پیچیده تصور می شود. ما با این مطالعه روش TOPSIS وزنی AHP نامعلومی را برای غلبه بر پیچیدگی های فرآیند تصمیم گیری ارائه میدهیم. حتی با اینکه تعدادی از مطالعات وجود دارد که در آنها از تکنیک های Fuzzy ، AHP ، و TOPSIS استفاده کرده اند، با اینحال مطالعه حاضر همکاری های دیگری را برای مطالعات موجود پیشنهاد میکند. اول اینکه این مطالعه اولین مطالعه ای است که یک روش سیستماتیک و آسان سه مرحله ای MCDM را معرفی میکند که از پیش-ارزیابی، AHP نامعلوم، و TOPSIS تشکیل شده است. دوم اینکه، اگرچه کاربردهای موفق زیادی از TOPSIS و/یا AHP برای مسائل MCDM در صنایع/زمینه های مختلف وجود دارد، با اینحال کاربرد روش TOPSIS وزنی AHPFuzzy برای مسائل انتخاب ERP وجود ندارد. سوم اینکه، یک مورد کاربرد روش ترکیبی در یک موقعیت تصمیم گیری بزرگ مقیاس برای یک شرکت هواپیمایی انجام می شود تا بهترین سیستم ERP ممکن انتخاب گردد. همانطور که مشخص است، مطالعات موردی نقش مهمی را در اثبات کارایی روش های جدید و اصلاح شده در محتوای زندگی واقعی ایفا میکنند. دلیل اصلی اینست که اغلب مسائل تصمیم گیری MCDM در دنیای واقعی خیلی پیچیده هستند و نمی توان آنها را با استفاده از راه حل های شکل بسته بصورت بهینه حل کرد. در بهترین حالت، کاری که میتوانیم انجام دهیم اینست که تا حد ممکن ماهیت نامعلوم/چند وجهی موقعیت دنیای واقعی را نشان دهیم، و از تکنیک های کاوشی اثبات شده بصورت ترکیبی برای حل مسئله در بهترین حالت نمایش و معرفی آن استفاده کنیم. ما با انجام اینکار امیدوار هستیم که راه حل خوبی را انجام دهیم که نه تنها به مسئله می پردازد بلکه سطح بالایی از اطمینان و اعتماد را نیز در همه افراد حاضر در تصمیم گیری ایجاد کند. با گذشت زمان اجرای موفق موارد دنیای واقعی مانند مورد شامل در این مطالعه، به ما کمک میکند که منابع دانش را برای انواع مسائل خاص برای یادگیری و محک ایجاد کنیم.
ادامه مقاله بدین شرح است: بازبینی مقالات در بخش 2 بیان می شود. اصول AHPFuzzy و TOPSIS بترتیب در بخش های 3 و 4 توضیح داده می شوند. روش ترکیبی پیشنهاد شده معرفی می گردد و در بخش 5 توضیح داده می شود. مورد کاربردی کاملی در بخش 6 توصیف می شود و در نهایت نتیجه گیری ها و راهنمایی برای تحقیقات آینده در بخش 7 بیان می گردد.
2- بازبینی مقالات
چون توسعه های اول سیستم های ERP در دهه 1990 آغاز شد، مطالعات ERP و مقالات مربوطه آن قدیمی نیستند اما نسبتاً زیاد هستند. مقالات مربوط به سیستم های ERP را می توان در چهار طبقه اصلی تحلیل کرد: انتخاب ERP ، اجرای ERP ، مدیریت ریسک ERP و پروژه های کلی ERP. تحقیقات منتشر شده در مورد سیستم های ERP و انتخاب ERP حدود 75 درصد مطالعات موجود را تشکیل میدهند. برای ایجاد پوشش خوبی از مقالات مربوطه به شیوه مختصر، حیطه بازبینی بر مطالعات مربوط به مسئله انتخاب سیستم ERP متمرکز خواهد شد.
تعداد زیادی از مطالعات تحقیقی وجود دارد که مسائل مربوط به ERP (از انتخاب تا اتخاذ) را بررسی میکنند، درحالیکه مطالعات دیگر حیطه تحقیقاتی این پدیده را بررسی میکنند. برای مثال، المشاری دستورالعمل تحقیقاتی و مبنای زمانی را برای نیاز به مطالعات بعدی در مورد سیستم ERP با بررسی مطالعات منتشر شده فراهم می سازد. او خصوصاً بر روی سه حیطه موضوعی اصلی متمرکز شده است: اتخاذ ERP ، جنبه های فنی ERP و ERP در برنامه آموزشی IS. وی و وانگ روش جمعی را بیان کردند که معیارهای عینی و فردی را در هنگام انتخاب نرم افزار ERP مد نظر قرار میدهد. معیارهای کمی با منفعت از تئوری سری نامعلوم، نیز مد نظر قرار داده می شوند. شاخصی با نام شاخص تناسب ERP نامعلوم برای تعیین تناسب روشهای جایگزین ERP و اهمیت معیارها بکار برده شد. باکی و چاکار معیارهای انتخاب ERP را تعیین کردند و اهمیت/وزن معیارها را با بررسی در بین شرکت ها در ترکیه بدست آوردند. روشی شامل ارزیابی عامل حیاتی برای موفقیت اجرای ERP توسط سان و همکارانش معرفی شده است.
گنولاز و همکارانش بازبینی مقالات را در مورد سیستم های ERP انجام دادند. مقالات با توجه به شش طبقه مانند اجرای ERP ، بهینه سازی ERP ، مدیریت از طریق ERP ، نرم افزار ERP ، ERP برای مدیریت زنجیره تأمین و مطالعات موردی مورد تحلیل قرار گرفتند. موتوانی و همکارانش ابتدا خصوصیات و مسائل اجرای ERP بر مبنای مقالات و مطالعات موردی را تحلیل کردند و سپس چارچوبی را معرفی کردند که عوامل مهم برای مد نظر قرار دادن در همه مراحل فرآیند اجرا را نشان میداد. ورویل و همکارانش عوامل موفقیت مهم را برای اکتساب موفق سیستم های ERP توسط انجام یک بررسی در بین سه سازمان، بررسی کردند. وی و همکارانش یک روش بر مبنای AHP را برای مسئله انتخاب تأمین کننده پیشنهاد کردند. زائی و همکارانش یک راهکار دو مرحله ای را معرفی کردند. در مرحله اول، خصوصیات سیستم ERP توسط جمع آوری اطلاعات در مورد فروشندگان احتمالی ERP تعیین می گردد. در مرحله دوم، یک مدل محاسباتی برای به حداقل رساندن هزینه کلی مربوط به راهکار و یکپارچه سازی پیشنهاد می گردد.
فینی و کوربت بازبینی مقالات را در مورد عوامل موفقیت مهم در اجرای ERP فراهم ساختند و آنها را تحلیل کردند. لیائو و همکارانش یک مدل انتخاب سیستم ERP را بر مبنای پردازش اطلاعات زبانشناسی ایجاد کردند. تحقیقی توسط ولکو برای بررسی اثرات سیستم های ERP بر روی کارایی سازمان انجام شد. وو و همکارانش یک روش انتخاب ERP را بر مبنای تئوری تناسب کار-تکنولوژی پیشنهاد کردند. با کمک این روش پیشنهادی، آسان تر خواهد بود موقعیت های عدم تناسب های احتمالی را تعیین کنیم. عوامل مهم برای اجرای موفق سیستم های ERP توسط یانگ و همکارانش تعیین و بحث شده اند.
چو و چانگ عوامل تأثیرگذار بر روی انتخاب ERP را تعیین کردند. دیپ و همکارانش عوامل موجود در انتخاب ERP را برای بخش SME بررسی کردند. فرآیند شبکه تحلیلی (ANP) بعنوان یک ابزار تصمیم گیری برای مسئله انتخاب ERP توسط پرچین استفاده شد. رازمی و همکارانش از ANP نامعلوم برای تعیین آمادگی یک سازمان برای اجرای ERP استفاده کردند. ساتچیوگلو اثرات مزایا، موانع و ریسک ها را برای رضایت کاربرد در سیستم های ERP تحلیل کرد. اونال و گونر از AHP برای انتخاب تأمین کننده ERP در صنعت پوشاک استفاده کردند. شن و همکارانش یک روش تصمیم گیری ترکیبی را برای عوامل کمی و کیفی از طریق تئوری سری نامعلوم و راه حل بر مبنای آزمایشات تصادفی پیشنهاد کردند. یازگان و همکارانش یک روش انتخاب نرم افزار ERP را بر مبنای شبکه عصبی مصنوعی و فرآیند شبکه تحلیلی بیان کردند.
یک طرح مدلسازی استراتژیکی برای ارزیابی و انتخاب سیستم های ERP توسط حکیم معرفی شده است. بهترین راهکارها برای تصمیمات مهم در انتخاب و اجرای ERP توسط مالهوترا و تمپونی ارائه شده است. دووم و همکارانش عوامل موفقیت برای اجرای ERP را در SMEهای بلژیک شناسایی کردند. فورسلاند و جانسون مطالعه ای را برای بدست آوردن اثرات مراحل طول دوره های ERP بر روی مدیریت کارایی زنجیره تامین انجام دادند. ماگوری و همکارانش عوامل محیطی را تحلیل کردند که بر روی اجرای ERP توسط انجام یک مطالعه موردی در یک شرکت تأثیرگذار هستند. اشلیشتر و کرامرگارد یک چارچوب روش شناسی را برای انجام بازبینی مقالات در مورد مطالعات ERP معرفی کردند. با توجه به چارچوب پیشنهادی، موقعیت مطالعات ERP تعیین شد. شن و باراچلی روشی را بر مبنای توسعه عملکرد کیفیت نامعلوم برای تعیین شرایط مورد نیاز غیر مالی در فرآیند انتخاب ERP بیان کردند. عوامل تأثیرگذار بر روی کارایی اجرای سیستم ERP توسط مادیتینوس و همکارانش بررسی شد. ویکراما ماسیتنگ و کارونا سکارا تأثیر پس از اجرای سیستم های ERP بر روی عوامل کاری مانند پشتیبانی از حل مسائل، تشخصی مشاغل، دیدگاه مدیریت و عملکرد میانی و اختیارات وحقوق تصمیم گیری را تعیین کردند.
مقالات ذکر شده در اینجا یک مثال نمونه ای از مواردی است که در حیطه انتخاب سیستم ERP مطالعه شده است. کیفیت و کمیت مقالات منتشر شده در این حوزه پیمانی برای بهبود و افزایش پیچیدگی مسئله انتخاب سیستم ERP است. آنچه که راهکار ما را از مطالعات قبلی متمایز می سازد بدین شرح است: اول اینکه ما یک روش ترکیبی سه مرحله ای سیستماتیک را برای راهنمایی بهتر فرآیند انتخاب بیان کرده ایم. دوم اینکه ما نقاط قوت و نقاط ضعف دو روش تصمیم گیری رایج را با هم ترکیب کرده ایم (AHP نامعلوم و TOPSIS) تا این واقعیت را در فرآیند تصمیم گیری بهتر نشان دهیم. و در نهایت اینکه ما یک روش ترکیبی پیشنهادی را برای موقعیت تصمیم گیری در دنیای واقعی در یک شرکت هواپیامایی بزرگ برای توصیف کاربرد و عملکرد آن اعمال کردیم.
3- AHP نامعلوم
فرآیند سلسله مراتبی تحلیلی (AHP) بیان شده توسط ساتی، یکی از متداول ترین تکنیک ها برای مسائل تصمیم گیری چند معیاری است. مقادیر اولویت عوامل عینی و فردی از طریق مقایسات دوتایی بدست آمده اند. عمدتاً چهار سطح متوالی در روش AHP وجود دارد. در سطح اول، یک تابع عینی وجود دارد. در سطح دوم خصوصیات وجود دارند. در سطح سوم خصوصیات فرعی و در سطح آخر، موارد جایگزین وجود دارند.
چون مقادیر جدیدی در روش AHP بکار برده شده اند، قادر نیست که ابهامات در محیط تصمیم گیری نامعلوم را برطرف کند. به همین خاطر فرآیند سلسله مراتبی تحلیلی نامعلوم (F-AHP) که از تئوری سری نامعلوم معرفی شده توسط زاده استفاده میکند، توسعه پیدا کرد. راهکارهای F-AHP توسط مؤلفان زیادی پیشنهاد شده است. اولین موارد آنها توسط لارون و پدریز معرفی شده است که نسبت های نامعلوم توصیف شده توسط توابع عضویت مثلثی را با هم مقایسه میکند. باکلی اولویت های نامعلوم برای نسبت های مقایسه را تعیین کرده است. چانگ راهکار جدیدی را با استفاده از اعداد نامعلوم مثلثی برای مقیاسه دوتایی مقیاس F-AHP پیشنهاد کرد. راهکارهای مشابهی نیز سپس توسط مؤلفان مختلف ارائه شدند. F-AHP با این راهکارهای مختلف در مطالعات زیادی مورد استفاده قرار می گیرد که شامل کاربردهای مختلف مانند انتخاب شغل، انتخاب انرژی جایگزین، سیستم های ارزیابی کارایی در شهرداری، انتخاب تأمین کننده و موارد دیگر می باشد.

 


جدول 1 – مقیاس اولویت نامعلوم مثلثی

 

در این مطالعه، از F-AHP برای پیدا کردن اهمیت/وزن معیارهای انتخاب برای سیستم های ERP استفاده می شود. برای اعمال F-AHP ، راهکار پیشنهاد شده توسط باکلی بکار می رود و مراحل راهکار بشرح زیر می باشد:
مرحله 1: دو عنصر (معیارها یا موارد جایگزین) توسط تصمیم گیرندگان در هر زمان با مقیاس زبانشناسی مقایسه می گردند که از مقیاس اولویت نامعلوم تشکیل شده است که در جدول 1 نشان داده شده است.
نشاندهنده سری k ام از اولویت های تصمیم گیرنده از عنصر (i) نسبت به عنصر (j) است و سپس ماتریس های مقایسه دوتایی ایجاد می گردند که در معادله 1 نشان داده شده است.

مرحله 2: متوسط حسابی از k مقدار نظر تصمیم گیرندگان مانند معادله 2 محاسبه می گردد.

مرحله 3: وزن های نامعلوم هر معیار از طریق روش میانگین هندسی پیشنهاد شده توسط باکلی بدست می آید.
اول میانگین هندسی مقدار مقایسه نامعلوم معیار i برای هر معیار مانند معادله 3 محاسبه می گردد.

سپس وزن نامعلوم معیار i ام نشان داده شده توسط یک عدد نامعلوم مثلثی در معادله 4 یافته می شود.

مرحله 4: روش مرکز منطقه (COA) بعنوان روش برطرف سازی موارد نامعلوم استفاده می شود. مقدار معلوم از عدد نامعلوم را می توان از طریق معادله 5 بدست آورد:

عدد نامعلوم است. وزن های بهنجار شده توسط بهنجارسازی یافته شده است.
مرحله 5: پس از بدست آوردن هر وزن های جهانی همه معیارهای توسط وزن های بهنجار شده بعد مربوطه بدست می آیند.
4- TOPSIS
یکی از تکنیک های تصمیم گیری معیارهای چند گانه مشهور، احتمالاً روش TOPSIS است که برای اولین بار توسط هوانگ و یون پیشنهاد شد. در این روش موارد جایگزین بر مبنای فاصله از راه حل های مثبت و منفی رتبه بندی می شوند. بهترین جایگزین، جایگزینی است که کمترین فاصله را با راه حل ایده آل مثبت و بیشترین فاصله را از راه حل منفی دارد. مانند AHP ، کاربردهای زیادی برای TOPSIS نیز در زمینه های مختلف مانند فرآیند طراحی محصول مشتری-محور، ارزیابی کارایی شرکت های سیمان، طرح های ماشینی در سیستم تولید سلولی، و انتخاب تأمین کننده وجود دارد. مراحل خاص روش اعمال شده در این مطالعه بشرح زیر می باشد:
مرحله 1: یک ماتریس تصمیم متشکل از مقادیر ارزیابی برای هر مورد جایگزین با توجه به هر معیار بهنجارسازی میشود و نیز که نشاندهنده رتبه بندی معیارهای بهنجار شده است مانند معادلات 6 و 7 بدست می آید.

مرحله 2: ماتریس تصمیم بهنجار شده وزنی توسط اعمال معادله 8 محاسبه می گردد.

مرحله 3: راه حل ایده آل مثبت و راه حل ایده آل منفی مانند معادلات 9 و 10 تعیین می گردد.

مرحله 4: فاصله هر مورد جایگزین از راه حل های ایده آل مثبت و منفی در معادلات 11 و 12 محاسبه شده است.

مرحله 5: نزدیکی نسبی هر مورد جایگزین با توجه به راه حل ایده آل مانند معادله 13 محاسبه می گردد.

مرحله 6: موارد جایگزین با توجه به مادیر رتبه بندی می شوند و بزرگترین آنها بعنوان بهترین راهکار انتخاب می گردد.
5- روش ترکیبی پیشنهادی
روش ترکیبی پیشنهادی متشکل از سه مرحله، دو مؤلفه مدلسازی اصلی دارد که راهکارهای AHP نامعلوم و TOPSIS نام دارند. چون محیط تصمیم گیری معمولاً در بیشتر مسائل تصمیم گیری چند-معیاری نامعلوم/نامشخص است، بجای بیان فرضیات غیر معقول برای تنظیم یک راه حل معلوم ساده شده، ما از منطق نامعلوم استفاده میکنیم و با اینکار ما می خواهیم که ابهام ذاتی در موقعیت تصمیم گیری را بدست آوریم. بعلاوه، برای غلبه بر پیچیدگی و اندازه ماهیت چند-معیاری شرایط تصمیم گیری، ما از روش ترکیبی استفاده کردیم که دارای مزیت نقاط قوت روشهای معاصر چندگانه است. دلیل انتخاب ترکیبی از AHP نامعلوم و TOPSIS بر مبنای نقاط قوت این تکنیک های مدلسازی و تناسب با شرایط تصمیم گیری جاری است. انتخاب مناسب ترین سیستم ERP یک تصمیم پیچیده و چالش انگیز در هر صنعتی است. هر کدام از تکنیک ها قابلیت ها و نقایصی را در مورد خصوصیات خاص این شرایط تصمیم گیری دارند که شامل شرایط تصمیم گیری چند معیاری پیچیده می باشد که نیازمند حضور گروهی از تصمیم گیرندگان است و تا حد زیادی توسط تعدادی از سنجش های غیر معین توصیف می گردد. حتی با اینکه بصورت فردی این تکنیک های MCDM نقایص خاص خود را دارند، با اینحال روشی که نقاط قوت این تکنیک ها را با هم ترکیب میکند همان چیزی است که در آنجا پیشنهاد شده است. دلیل خاص ترکیب این تکنیک ها در مطالعه ما را می توان بدین صورت توضیح داد: در مرحله اول مسئله که ساختار مسئله تعیین می گردد، تصمیمات/کارها/معیارها بصورت طبیعی مورد قضاوت قرار می گیرند. این نقطه زمانی است که ما وزن و اهمیت معیارها را تعیین میکنیم که تکنیکی است که قابلیت ارزیابی عوامل ملموس و ناملموس مورد نیاز را دارد، و در این نقطه زمانی تکنیک AHP نامعلوم بکار برده می شود که قابلیت ترکیب ابهام شرایط تصمیم گیری را دارد. در مرحله بعدی، تکنیک مشهور دیگر TOPSIS برای ارزیابی و رتبه بندی موارد جایگزین برای تصمیم گیری بکار برده می شود. بطور خلاصه، آنها تکنیک های تکمیلی هستند و هر کدام از آنها راه حلی را برای شرایط مورد نیاز مختلف فرآیند تصمیم گیری بیان میکند. علاوه بر نقاط قوت و تناسب این تکنیک، انگیزه دیگری برای استفاده از این تکنیک ها اینست که این اولین مطالعه ای است که از منطق نامعلوم، AHP و TOPSIS برای یک شرایط تصمیم گیری پیچیده مانند مسئله انتخاب سیستم ERP استفاده میکند. بهزادیان و همکارانش در یک مطالعه اخیز استفاده از این تکنیک های MCDM را در کاربردهای مختلف بررسی کردند. مطالعه آنها نشان میدهد که با اینکه تعدادی از کاربردها با استفاده از AHP و TOPSIS بصورت فردی یا بصورت جمعی وجود دارد، با اینحال بر اساس 266 مقاله ای که آنها در مطالعه خود آنها را بررسی کرده اند، کاربردی وجود ندارد که هر سه آنها بصورت جمعی و یا در مسئله انتخاب سیستم ERP استفاده شوند.
مراحل اصلی روش پیشنهادی را می توان بصورت خلاصه بدین صورت بیان کرد: مرحله اول برای تعیین کردن معیارها با توجه به شرایط مورد نیاز شرکت است. مرحله دوم زمانی است که اهمیت همه معیارها از طریق روش AHP نامعلوم بدست می آیند ، که خروجی آن بعنوان ورودی روش TOPSIS مورد استفاده قرار می گیرد. مرحله سوم زمانی است که بهترین بسته نرم افزاری ERP توسط استفاده از روش TOPSIS تعیین می گردد.
6- موارد کاربرد
کاربردی از روش ترکیبی پیشنهادی در شرکت هواپیمایی Turkish(THY) است، که بزرگترین شرکت هواپیمایی در ترکیه و یکی از بزرگترین شرکت های هواپیمایی در اروپا است. THY می خواهد که یک سیستم/بسته/فروشنده ERP را برای مرکز تعمیر و نگهداری خود انتخاب کند، که در فرودگاه بین المللی آتاتورک در استانبول قرار دارد. مرکز تعمیر و نگهداری شرکت هواپیمایی Turkish با نام THY Technic، مسئول نگهداری، تعمیر و بازبینی هواپیما ها ،موتورها و قطعات آنهاست.
برای آغاز این فرآیند اول در مرحله پیش-ارزیابی، یک گروه تمرکز متشکل از مدیران در سطوح مدیریتی مختلف در سازمانی که مربوط به فرآیند انتخاب سیستم ERP است تشکیل می گردد. در سراسر مطالعه، تصمیمات در این گروه 35 نفری گرفته می شوند. پس از تشکیل گروه 35 نفری، ابتدا معیارهایی که نشاندهنده سری شرایط مورد نیاز و تقاضاها برای مدیران اجرایی شرکت است تعیین می گردد و در سه گروه اصلی سازماندهی می گردد: معیارهای فنی، معیارهای شرکتی و معیارهای مالی.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقاله ترجمه شده توسعه یک روش ترکیبی برای انتخاب سیستم