
پاورپوینت رشته کامپیوتر و فناوری اطلاعات با عنوان نظریه زبانها و ماشینها
در 255 اسلاید
قابل ویرایش
پاورپوینت رشته کامپیوتر و فناوری اطلاعات با عنوان نظریه زبانها و ماشینها
پاورپوینت رشته کامپیوتر و فناوری اطلاعات با عنوان نظریه زبانها و ماشینها
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
[ویرایش] نظریه ولایت فقیه
نوشتار اصلی: ولایت فقیه
ولایت فقیه پایهٔ جمهوری اسلامی ایران است، هرچند در سال ۱۳۵۸ که ۹۸٫۲ درصد از شرکتکنندگان در همه پرسیی گزینش نوع حکومت به جمهوری اسلامی رای دادند، ولایت فقیه به مفهوم کنونیی آن برای بسیاری شناختهشده نبود. به باور برخی شیعیان در زمان غیبت امام غایب، فقیه واجد شرایط به عنوان ولی فقیه انتخاب میشود که وظایف امام غایب در زمان غیبت را بر عهده دارد. نظریه ولایت مطلقه فقیه در سالهای اخیر توسط روحالله خمینی مطرح شده و نظریات مشابهی نیز در آثار فقهای اقدم و فقهای قدیم و فقهای متأخر نیز موجود میباشد(ر.ک. حکومت اسلامی-حسینعلی منتظری).
[ویرایش] اصول حکومت جمهوری اسلامی ایران
برابر قانون اساسیی ایران، «اصول حکومت جمهوری اسلامی ایران بر پایه جمهوریت و اسلامیت بنا شدهاست، جمهوریت همان رای و اراده مردم در اداره برخی امور کشور است و اسلامیت یعنی مطابقت داشتن قوانین با دین اسلام.» [۲] نتیجهٔ این تفسیر آن شد که در حکومت ایران «مطابقت داشتن قوانین با دین اسلام» پایه قرار دادهشد و طبقهٔ روحانی و پشتیبانان آن، که بیشتر از میان بستگان روحانیان و بازاریان مخالف مردمسالاری هستند؛ انحصار حکومت را در دست گرفتند و از آن هنگام، هرگاه نیاز باشد، برای مشروعیت دادن به تصمیمگیریهای خود، انتخابات هدایتشده برگزار میکنند، و این همان «رای و اراده مردم در اداره برخی امور کشور» است.
[ویرایش] تاریخچه
این نوع حکومت در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ مورد همه پرسی قرار گرفت که ۹۸٫۲ درصد شرکتکنندگان به آن رای آری دادند. تصور مردم از جمهوری اسلامی، گونهای جمهوری بود که به اسلام احترام بگزارد، اما در واقع حکومت جدید به صورت حکومت طبقه روحانی در آمد. در این نوع حکومت رهبر (ولی فقیه) بالاترین رکن نظام است که طبق قانون اساسی فرمانده کل قوا و ناظر سه قوه مجریه، مقننه و قضاییهاست. رئیس قوه مجریه رئیس جمهور است که با رای مستقیم مردم به فرد تایید صلاجیت شده شورای نگهبان قانون اساسی انتخاب میشود و مدت ریاست جمهوری او که باید از رجال سیاسی باشد ۴ سال است. یک فرد تنها میتواند برای ۲ دوره متوالی یعنی ۸ سال رئیس جمهور باشد. رئیس جمهور وظیفه عزل و نصب وزرا را دارد. برای نصب هر وزیر رئیس جمهور میبایست نام او را جهت اخذ رای صلاحیت نمایندگان مجلس به مجلس شورای اسلامی بفرستد. همچنین انتخاب معاون محیط زیست و ریاست بانک مرکزی از وظایف رئیس جمهور است. رئیس قوه مقننه یا قانون گذاری همان رئیس مجلس شورای اسلامی است که از میان نمایندگان مجلس با رای اعضا به صورت سالانه انتخاب میشود. مجلس شورای اسلامی دارای ۲۹۰ عضو است که اعضای آن از میان کسانی که شورای نگهبان آنها را تائید صلاحیت کرده، به وسیله مردم از راه انتخابات انتخاب میشوند و مدت نمایندگی آنها ۴ سال است. رئیس قوه قضاییه با حکم رهبر به مدت ۵ سال قابل تمدید عزل و نصب میشود و مسئولیت اداره قوه قضاییه و عزل و نصب روسای دادگستری استانها و ادارات ذیربط آن همچون دیوان عالی کشور و دادستانی کل کشور را به عهده دارد.
[ویرایش] ساختار
رهبر
در جمهوری اسلامی بالاترین مقام رهبر (ولی فقیه) است که توسط مجلس خبرگان انتخاب میشود. رهبر تنها در برابر مجلس خبرگان پاسخگو است، که این مجلس خود مسوولیتی در اعمال مردمسالاری یا پاسداری از آن ندارد. به این ترتیب، رهبر تا هنگامی که مقررات اسلام را برابر نظر مجلس خبرگان اجرا میکند، از اختیارات بالایی برخوردار است. او بااختیارتعیین رئیس سازمان دولتی صدا و سیما و سیاستهای آن، در تبلیغ دیدگاهها و باورهای همصنفان خود کاملا آزاد است؛ و دارای سمت فرماندهی کل قوااست.
مجلس خبرگان
کاندیدهای این نهاد باید دارای شرایط اجتهاد و فقاهت باشند که صلاحیت علمی آنان از طرف حوزهٔ علمیه تأیید میشود. در حال حاضر گرفتن آزمون و تأیید صلاحیت علمی به شورای نگهبان واگذار شده. نمایندگان این نهاد توسط رأی مستقیم مردم انتخاب میشوند.
حاکمان اصلی در جمهوری اسلامی ایران، مجلس خبرگان و رهبر هستند.
شورای نگهبان
این شورا دو کار عمده دارد:
۱. گزینش از میان داوطلبان نامزدیی انتخابات (ریاست جمهوری، مجلس، ...) و معرفیی نامزدهای مجاز به شرکت درانتخابات؛ به این ترتیب تنها نامزدهایی مجاز به برگزیدهشدن خواهند بود که
مشخصات این فایل
عنوان: نظریه امامت در ترازوی نقد
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 71
این مقاله درمورد نظریه امامت در ترازوی نقد می باشد.
دلیل اول: ادلة عقلی ضرورت امامت
«با توجه به اینکه دین اسلام آخرین دین آسمانی و پیامبر اکرم (ص) خاتم انبیاء است و همچنین با توجه به اینکه هدف الهی از ارسال پیامبران این بوده که دین حق در میان مردم باقی باشد و حجت بر آنان تمام شود. اگر بعد از پیامبر اسلام (ص)، امامی نصب نشود که حقایق دین را برای مردم بیان و مجملات را رفع و کلیات را تفصیل نماید، دین در معرض مسخ شدن و بالاخره محو و نابود شدن قرار میگیرد. چرا که حقایق دین آنطور که مردم بتوانند استفاده کنند، در قرآن وجود ندارد و ما برای عمدة احکام و حقایق دینی محتاج سنت پیامبر هستیم. از طرفی روایات پیامبر ضمانت بقاء ندارد و در معرض فراموشی و از بین رفتن بوده است. علاوه بر این دست سیاست روز با روایات بازی میکرد و در بین روایات، روایات دروغین و ساختگی جا میداده و خود قرآن هم که قابل تأویل و تفسیرهای گوناگون بوده است. پس در صورت نبودن کسی که بعد از پیامبر همة ویژگیها و مقامات آن حضرت بجز نبوت و رسالت را داشته باشد، یعنی مثل خود پیامبر (ص)، معصوم و از خطا و اشتباه در عمل و قول مصون باشد تا کلامش در تبیین حقایق دین حجت باشد، ختم نبوت، نقض غرض از بعثت را سبب میگردد و مخالف با حکمت الهی خواهد بود.»
بر طبق دلیل فوق نکته اساسی در نیاز به امام معصوم در این است که: «اگر بیانات پیامبر در تفصیل و تبیین مراد الهی مصون از تحریف بود… و ایشان تمامی آنچه را که مردم تا روز قیامت نیاز دارند به تفصیل بیان کرده بودند، دیگر از این جهت نیازی به امامت [یعنی نصب امام معصوم بعد از پیامبر (ص)] نبود. ولی میدانیم که چنین نیست. یعنی نه پیامبر تمام تفاصیل احکام را که تا روز قیامت مورد نیاز است بیان فرمودهاند و نه اینکه خدای متعال ضمانت حفظ و مصونیت گفتار پیامبر را کرده است.»
توجه داشته باشید که این دلیل برای اثبات ضرورت وجود امام معصوم بعد از پیامبر (ص) اقامه شده است نه امام به معنای عام و بدون قید معصوم. به عبارتی دیگر در اینجا علاوه بر ضرورت وجود کسانی که هم حافظ تعالیم پیامبر باشند و هم مفسران قرآن و سنت رسول اکرم (ص)، ضرورت عصمت آنها نیز ادعا شده است. یعنی در این استدلال بطور ضمنی و تلویحی ادعا شده است که عالمان و فقیهان- که معصوم نیستند- نمیتوانند حاظ تعالیم پیامبر و ادامه دهندة راه او در تفسیر قرآن و بیان احکام الهی و حقایق دینی باشند. و این مطلب توسط بسیاری از عالمان شیعه به صراحت ذکر شده است. به نمونهای از آن نگاه کنید:
«استنباط احکام رویدادهای بیشماری که تا روز رستاخیز واقع میشوند از آیاتی که در قرآن پیرامون احکام وارد شدهاند و یا احادیث بسیار محدودی که از پیامبر اکرم (ص) دربارة احکام وارد شدهاند کار بسیار مشکل و پیچیده و از عهدة بشر عادی بیرون میباشد… هرگز یک بشر عادی با علم محدود خود نمیتواند از این مدارک محدود، احکام موضوعات و رویدادهای روز افزون جامعة اسلامی را استخراج و استنباط بنماید. بلکه فرد لایق و شایستهای لازم است که با تعالیم الهی و غیبی، احکام این نوع حوادث را از آن ادلة محدود استخراج کرده و در اختیار امت بگذارد.»
بسیار خوب. پس بنا به استدلال عقلی که آمده، وجود امامان معصومی که بعد از پیامبر (ص)، هم حافظ تعالیم به جای مانده از او باشند و هم احکام الهی و حقایق ناگفته را به مردم بازگو کنند و هم پاسخ مسائل و موضوعات جدید در هر عصری را بدهند، ضرورت دارد. اما اگر چنین است، باید به چند سئوال مهم پاسخ داد:
1. حصر تعداد امامان معصوم در عدد دوازده چه توجیهی دارد و چگونه با مقدمات بکار رفته در دلیل مذکور سازگار میافتد؟ اگر به مقدمات دلیل فوق توجه کنیم میبینیم سه دلیل (یا علت)، نصب امامان معصوم بعد از پیامبر (ص) را ضروری کرده است: الف. ناگفته ماندن بسیاری از حقایق و تعالیم الهی ب. خطر تحریف تعالیم پیامبر (ص) ج. امکان بوجود آمدن مسائل و موضوعات جدید در اعصار آینده. اما این سه عامل، عواملی همیشگیاند و مخصوص دوران خاصی نیستند. خطر تحریف و نابودی تعالیم پیامبر، همیشه و در همة اعصار وجود دارد، مسائل و موضوعات جدید، در هر عصری بوجود میآیند و تمام شدنی نیستند و از همه مهمتر، حقایق دین هم به دلیل ذوبطون بودن قرآن، تمام شدنی نیست و در هیچ عصری نمیتوان گفت که همة حقایق و تعالیم الهی و اسرار و رموز وحی کشف و بیان شده و به قول معروف کفگیر به ته دیگ خورده است. بنابراین اگر استدلال فوق درست باشد، لازمة منطقی آن این است که بعد از پیامبر (ص) در هر عصری امام معصومی وجود داشته باشد، که هم حافظ تعالیم پیامبر و امامان قبلی باشد (و جلوی تحریف و نابودی آنها را بگیرد) و هم حقایق ناگفته را به مردم بگوید و هم پاسخ مسائل و موضوعات جدید و احکا حوادث نوظهور را بگوید. و این روند باید تا روز قیامت، فقط دوازده نفر امام معصوم نصب کرده است. آیا این تناقض نیست؟ وقتی عوامل ضرورت دهنده، به نصب امام معصوم، همیشگی هستند و هیچگاه از بین نمیروند، هر تعداد امامان معصوم در عدد دوازده، چگونه با حکمت الهی سازگار میافتد؟
2. اگر این دلیل درست باشد، نتیجة منطقی آن ضرورت وجود امامان متعدد در هر عصر و پراکنده بودن آنها در سراسر سرزمینهای اسلامی (و به عبارت دقیقتر؛ در سراسر دنیا) است، بطوری که در هر شهر و روستایی حداقل یک امام معصوم وجود داشته باشد تا ارتباط مستقیم و بلاواسطه با امام معصوم برای همة مسلمانان جهان امکانپذیر باشد و حال آنکه در هیچ عصری چنین نبوده است. ممکن است بگویید که در هر دورهای وجود یک امام معصوم کافی است و مردم نقاط دیگر جهان میتوانند به شاگردان و نمایندگان او مراجعه کنند. اما این پاسخ پذیرفته نیست. چرا که در این استدلال (و تمام استدلالهایی که درصدد اثبات ضرورت امامت هستند)، ادعای «ضرورت عصمت» امامان (که قرار است مرجعیت دینی و دنیوی مردم را عهدهدار شوند) نیز مندرج است و معنای «ضرورت عصمت» در دلیل مورد بحث (و ادلة مشابه) این است که غیر معصوم نمیتواند وظایف امام معصوم را انجام دهد و نیاز ضرروی مردم به هدایت و راهنمایی را برطرف کند. بنابراین ارتباط مستقیم و بلاواسطة مردم با امام معصوم، لازم و ضروری میشود و رابطة غیر مستقیم و با واسطه، نمیتواند وافی به مقصود باشد، حتی اگر این واسطه، شاگرد ممتاز و نمایندة مخصوص امام باشد.
3. اگر این دلیل درست بود، خداوند میبایستی از زمان اولین پیامبر [یعنی حضرت آدم (ع)] تا آخرین پیامبر، همواره بعد از هر پیامبر تشریعی، پیامبران تبلیغی و یا امامان معصومی نصب میکرد تا حافظ تعالیم آن پیامبر و مفسر کتاب آسمانی او باشند. به عبارت دیگر زنجیرة پیامبران و یا امامان معصوم در هیچ زمانی قطع نمیشد. اما میدانیم که چنین طرحی اجرا نشد و به عنوان مثال خداوند بعد از حضرت عیسی و تا زمان پیامبر اسلام- که در آن میان نسلهای زیادی از انسانها آمدند و رفتند- نه پیامبر تبلیغی فرستاد و نه امام معصومی نصب کرد و دین مسیح نیز پس از مدتی تحریف شد. حال آیا ضرورت نداشت که دین حضرت مسیحی (ع) حداقل تا زمان بعثت پیامبر اسلام (ص)، توسط پیامبران تبلیغی و یا امامان معصوم، از تحریف و نابودی مصون بماند تا از یک طرف مردمی که در آن دوره زندگی میکردند، از رسیدن به کمال و سعادت محروم نشوند و هم در زمان پیامبر اسلام، مسیحیان به راحتی و با اطمینان خاطر (از اینکه پیامبر قبلی آنه واقعاً نوید پیامبر بعدی را داده بود) به دین اسلام مشرف شوند؟ فراموش نکنیم که دلیل عقلی تخصیص بردار نیست. اگر ادلة ضرورت امامت ( از جمله دلیل مورد بحث) درست باشند، نمیتوان آنها را فقط و فقط برای دوران پس از پیامبر اسلام اقامه کرد، زیرا دلیلی نداریم که اثبات کند حضرت عیسی (ع) توانست تمام حقایق دین و احکام الهی مربوط به آن دوره و یا دوران پس از خود را بگوید و یا بعد از آن حضرت و در زمانهای آینده امکان نداشت مسائل، مشکلات و موضوعات جدیدی پیش بیاید که در زمان او مطرح نبوده و لذا پاسخی هم به آنها داده نشده بود. حتی اگر آن حضرت همه چیز را گفته بود و مسائل جدید هم درآینده بوجود نمیآمد، حداقل خطر تحریف و نابودی تعالیم او که وجود داشت. پس طبق این دلیل خداوند برای حفظ کتاب انجیل و تعالیم عیسی (ع)، میبایستی پیامبران تبلیغی میفرستاد و یا امامان معصومی نصب میکرد.
4. اگر این دلیل درست باشد، فقط «وجود» امامان معصوم ضرورت پیدا نمیکند، بلکه «حضور مستمر» آنها در جامعه و در طول تاریخ نیز واجب و لازم میشود و این با غیبت طولانی امام دوازدهم و عدم دسترسی مردم به یک امام معصوم در تناقض آشکار است. اگر بنا را بر صحت و استحکام این دلیل بگذاریم؛ باید بگوییم، اکنون که هزار و دویست سال از غیبت امام معصوم میگذرد، دین اسلام مسخ یا نابود شده است! نگاه کنید: «اگر بعد از پیامبر اسلام (ص)، امامی نصب نشود که حقایق دین را برای مرد بیان و مجملات را رفع و کلیات را تفصیل نماید، دین در معرض مسخ شدن و بالاخره نابود شدن قرار میگیرد.»
در دلیل مورد بحث، وظایف اصلی امام در سه چیز خلاصه میشود: الف. بیان ناگفتهها ب. حفظ تعالیم پیامبر ج. پاسخگویی به مسائل و موضوعات جدید. اما انجام این سه وظیفه فقط در صورت حضور امام در میان مردم امکان پذیر است و امام غایت هیچکدام از این وظایف را نمیتواند انجام دهد. حال تکلیف مردم در عصر غیبت چیست و چه کسی باید حقایق ناگفته و احکام حوادث و موضوعات جدید را به آنها بگوید و جلوی جعل و تحریف تعالیم پیامبر (و امامان قبلی) را بگیرد و نگذارد دین خداوند مسخ یا نابود شود؟ هر پاسخی که به این سئوالات بدهیم، منطقاً قابل سرایت به دوران پس از پیامبر (ص) نیز هست و لذا دلیل مورد بحث را نقض میکند. مثلاً ممکن است انجام این وظایف در دوران غیبت را به عهدة فقهای امت بگذارید. اما با این کار اساس استدلال مورد بحث زیر سئوال میرود. اگر عالمان و فقیهان امت قادر به انجام این وظایف باشند، دیگر چه ضرورتی برای نصب امامان معصوم بعد از پیامبر میماند؟ متکلمان شیع هنگام اثبات ضرورت نصب امامان معصوم پس از پیامبر (ص) میگویند:
....
نظریه امامت در ترازوی نقد
ارکان اصلی نظریه
فلسفة نبوت
دلیل اول (مقتضای حکمت الهی)
دلیل دوم (قاعدة لطف)
جمعبندی بحث ضرورت نبوت
امامت (تبیین نظریة رایج)
اما شأن اصلی امام چیست؟
دلیل اول: ادلة عقلی ضرورت امامت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
نظریه نسبیت
یکم. سالهای نخستین
دو خاطره علمی بسیار زنده که از دوران کودکی در ذهن آینشتاین بر جا مانده بود یکی کشف کردن رفتار قطبنما ـ یعنی این واقعیت که همیشه عقربه آن در نتیجه جاذبه مرموزی ، امتداد مشخصی را نشان می دهد ـ و دیگری ، مدتی پس از آن ، کشف قضیه فیثاغورس در هندسه اقلیدیسی بود. این دو مکاشفانه تقریباً تصورهای کاملی هستند از جنبه های مکمل پدیده های علمی. رفتار عقربه قطبنما واقعیت تجربی چشمگیری است که ، برای هر کس که آمادگی داشته باشد ، می تواند قرینه بر وجود جادو شمرده شود. سابقه ممتدی از تجربه علمی لازم است تا بتوان تصور کرد که چنین پدیده ای ممکن است بر اساس قوانین عمومی علمی فیزیک توضیحی، یا به اصطلاحی سبکتر از ‹‹توضیح›› ، توصیفی، داشته باشد. ـ از سوی دیگر حقایق هندسه اقلیدسی بدیهی بنظر می رسند و در آنجا هم سابقه وسیعی از تجربه علمی لازم است تا بتوان کشف کرد که این حقایق هم در ردیف پدیده های تجربی هستند که در مورد قطبنما دیدیم. آینشتاین در سراسر زندگیش، در هر فرصتی، به حس اعجابی که قطبنما در و بر انگیخته بود اشاره می کرد. وقتی که شصت و هفت ساله بود کوشید آغاز پیدایش اندیشه های علمی در خود را شرح دهد:
شگفتی از این گونه را، در چهار یا پنج سالگی، وقتی آزمودم که پدرم قطبنمایی را به هیچ روی با ماهیت رویدادها ـ که ممکن بود در جهان ناهشیار مفاهیم برای خود جایی داشته باشد (یعنی هر تاثیری با تماس مستقیم در ارتباط باشد) ـ جور در نمی آمد. هنوز به یاد می آورم ـ یا دست کم تصور می کنم که می توانم به یاد بیاورم ـ که این تجربه اثری عمیق و دیرپای بر من گذاشت، فکر کردم که چیزی بسیار پنهانی باید در پس این ماجرا باشد. آنچه آدمی از بچگی در برابر چشم می بیند هرگز واکنشی از این گونه را موجب نمی شود: مثلاً از سقوط اجسام تعجب نمی کند، یا از باد و باران، یا از ماه و این واقعیت که ماه سقوط نمی کند ، یا از فرق بین موجودات جاندار و بیجان.
آینشتاین در دبستان و دبیرستان (گیمنازیوم) لوئیت پولد در مونیخ مجبور بود اندکی آموزش رسمی دینی ببیند. وی تنها شاگرد یهودی در دبستانی کاتولیک بود و همان تعلیمات کاتولیکی دیگر دانش آموزان را می دید، و حتی از آن لذت می برد.
در حوالی این زمان عموی مهندس او آموختن غیر رسمی جبر و هندسه را به آینشتاین شروع کرد. در میان مطالب دیگر قضیه فیثاغورس در هندسه را هم به او آموخت؛ و آینشتاین بعد از کار و زحمت زیاد توانست آن را اثبات کند. با وجود این به قالب منطقی پیچیده هندسه اقلیدسی پی نبرد مگر وقتی که عمویش کتابی درسی به او داد.
در دوازده سالگی موضوع شگفت آور دیگری را آزمودم که ماهیتی بکلی دیگر گونه داشت، و آن در کتاب کوچکی بود درباره هندسه اقلیدیسی، که در آغاز سال تحصیلی به دست من افتاد. در آن احکامی بود، از قبیل تقاطع سه ارتفاع مثلث در یک نقطه، که، هر چند به هیچ روی مسلم نبود، با چنان دقتی ثابت می شد که هر تردیدی را بی مورد می ساخت. این روشنی و یقین اثری بر من گذاشت که به وصف نمی آید. این که اصل موضوع را باید بی آن که اثبات شود پذیرفت، مطلقاً خاطر مرا ناراحت نمی کرد. در هر صورت برای من کفایت می کرد، اگر می توانستم برای احکامی که اعتبار آنها در نظر مشکوک نبود استدلالهائی پیدا کنم. مثلاً به یاد دارم که پیش از آن که کتاب کوچک مقدس هندسه به دست من بیفتد یکی از عموهایم قضیه فیثاغورس را به من گفت. بعد از کوشش بسیهر موفق شدم که قضیه را بر اساس تشابه مثلثها «ثابت» کنم. در این کار بر من مسلم شد که با داشتن یک زاویه حاده از مثلث قائم الزاویه می توان همه روابط بین اضلاع آن را معین کرد. هر چیزی که به نحو مشابه «مسلم» نمی نمود در نظر من نیازمند به استدلالی بود. همچنین بنظر رسید که چیزهائی که هندسه با آنها سرو کار دارد از نوعی غیر
سرفصل های پروژه شامل موارد زیر است :
خود شکوفایی
تعریف خود شکوفایی
مشخصات فایل:
خود شکوفایی
انسان نیز مانند سایر موجودات طبیعی از استعدادهای ذاتی و غیرذاتی برخوردار است. افراد بشر از آن نظر که افراد نوع واحدند، استعداد ها و کمالات مشابهی دارند و از آن نظر که تفاوت هایی از لحاظ استعداد در آن ها است.، هر دسته استعدادهایی دارند که باید به فعلیت برسانند که دیگران آن ها را ندارند، لذا تک تک افراد رسالتی دارند، نوع بشر نیز رسالتی دارد، رسالت افراد، پیشرفت و تکامل فرداست از راه خود شکوفا کردن تمام استعدادهای ذاتی، و رسالت نوع، پیشرفت و تکامل نوع است از راه شکوفا کردن تمام استعداد های نوع (استعداد های غیر ذاتی). در انسان امکان فعلیت همزمان هر دو دسته استعدادها وجود دارد. با این تفاوت که فعلیت یافتن استعدادهای غیر ذاتی، زمینه ساز و مساعد فعلیت استعدادهای ذاتی است. هدف از زندگی شکوفا شدن تمام استعدادهای بالقوه انسان و رسیدن به کمال است.
تلاش برای حصول سطح پیشرفته کمال و تحقق بخشیدن یا از قوه به فعل رساندن تمامی استعدادهای بالقوه آدمی امری ضروری است و جزئی از سلامت روان محسوب می شود. به نظر او، برای داشتن شخصیتی سالم، نداشتن بیماری عاطفی کافی نیست، بلکه تنها نخستین گام ضروری به سوی رشد و کمال محسوب می شود و انسان پس از این گام راهی دراز در پیش دارد.
خود شکوفایی یعنی حداکثر تحقق و رضایت خاطر از استعدادها، امکانات و توانایی های فردی. نویسندگان متعددی کوشیده اند تا به تعریف و توصیف فرد خودشکوفا بپردازند. کومپس و اسنیکس[1] (1998) در تعریف فرد خود شکوفا به ویژگیهای یک فرد خود بنده اشاره می کنند. طبق این تعریف فر د خود شکوفا فردی است که به خود بسندگی رسیده باشد. فرد خود بسنده برداشت مثبتی از دیگران دارد. این افراد دارای خود انگاره مثبتی هستند و به پذیرش خود رسیده اند. همچنین فرد خود بسنده فردی است که دیگران را نیز می پذیرد. به علاوه فرد خود بنده از تمامی ادراکات خود آگاه است و قادر است که تمام ادراکات خود را بدون تحریف بپذیرد. از نقطه نظر رفتار گرایی فرد خود بنده از طریق رفتار کارآمد مشخص می شود. از این رو این افراد اسیر رفتارهای دفاعی خود نیستند و دارای گشودگی به سوی تجربه هستند. این افراد خود انگیخته و خلاق هستند و به دلیل داشتن احساسات ایمن می توانند فرصتها، تجربه ها وکنکاشهای فراوانی داشته باشند. این افراد دارای احساس ایمن بوده و دیگران را می پذیرند. آن ها قادرند کارکرد مستقلی داشته و احساسات، باورها و نگرش های هدایت کننده ی رفتار خود را بشناسند. در نهایت انسان خود بسنده فردی مهربان است. این افراد می توانند از روی عطوفت با دیگران رابطه برقرار کنند نه از سر خصومت و ترس. در بخش پیرامون تمایل به خود شکوفایی، راجرز اشاره می کند که تمایل به خود شکوفایی از
[1] - Combs & Snicks