لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
غزه (شهر)
تاریخچه
نقشهٔ نوار غزهاز لحاظ راهبردی، این شهر بر روی نوار ساحلی مدیترانه قرار گرفته، غزه باستانی یک مرکز پر رونق تجاری و محل توقفگاه مسیر کاروانهای بین مصر و سوریه بودهاست. این شهر در قرن پانزدهم پیش از میلاد توسط مصر اشغال گردید. فلسطینیها چند صد سال بعد در این ناحیه اقامت نمودند، و غزه به یکی از پنج شهر اصلی منطقه تبدیل شد.
در سال ۱۴۵ پیش از میلاد شهر غزه به وسیله جاناتان مکابس از دودمان هسمونیان، برادر یهودا مکابس از دودمان مکابی تسخیر شد. حضور یهودیان در این ناحیه با موفقیت همراه بود تا این که جاوینیوس، حاکم رومی آنها را در سال ۶۱ میلادی از آنجا اخراج نمود. در زمانی که قانون مذهبی میشناه و تلمود در این ناحیه رواج داشت، مجموعه کثیری از یهودیان در غزه حضور داشتند، و بر روی یکی از ستونهای مسجد بزرگ غزه در این شهر یک کتیبه قرار دارد که بر روی آن نوشته «حنانیا باریاکو» (یک نام عبری) با یک منوراه (شمعدار) حک شدهاست. این نشانه نقش قبلی این امارت بوده که طی انتفاضه تخریب شدهاست. بازماندههای کنیسه باستانی غزه که در حدود سال ۵۰۰ قبل از میلاد بنا نهاده شده، در نزدیکی اسکله این شهر یافت شدهاست.
غزه در دهه ۶۳۰ میلادی پس از محاصرهای که طی آن جمعیت یهودیان شهر در کنار پادگان امپراطوری بیزانس از آن دفاع نمودند، به وسیله عربها تصرف شد.
اعتقاد بر این بوده که در مکانی که پدربزرگ پیامبر اسلام دفن شده، این شهر به یک شهر مهم اسلامی تبدیل شدهاست. در قرن دوازدهم، غزه درگیر جنگهای صلیبی مسیحیان شد؛ و در سال ۱۱۸۷ تحت کنترل مسلمانان قرار گرفت. این شهر در قرن شانزدهم بر اثر حمله عثمانیها سقوط کرد و طی جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۱۴) به دست بریتانیا افتاد.
در پی جنگ جهانی اول، غزه به بخشی از قیمومیت بریتانیا بر فلسطین تبدیل گردید. پس از شروع جنگ اول اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، مصر کنترل غزه را به دست گرفت و نواحی اطراف آن را تسخیر نمود. مصریها هرگز ساکنان آن را به عنوان شهروندان مصری نپذیرفتند و و خروج آنها را از نوار غزه ممنوع کردند. اسرائیل طی جنگ شش روزه ۱۹۶۷، این شهر را تسخیر نمود و نوار غزه به مدت ۲۷ سال پس از آن تحت اشغال اسرائیل قرار گرفت.غزه و ناحیه کوچکتری از بخش بزرگ این سرزمین توسط اسرائیل غصب شدهاست. این موضوع باعث تراکم زیاد جمعیت و فقر در نوار غزه شد.
در آغاز قیام فلسطینی در سال ۱۹۸۷، که تحت عنوان انتفاضه اول شناخته میشود، غزه مرکز ناآرامی سیاسی و رویارویی بین اسرائیلیها و فلسطینیها گردید، و اوضاع اقتصادی در این شهر رو به وخامت گذاشت.
در سپتامبر۱۹۹۳، رهبران اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) توافق نامه اسلو را امضاء نمودند که خواستار اداره فلسطینی نوار غزه، و شهر اریحا در کرانه غربی میشد که در ماه می۱۹۹۴ به مرحله اجرا درآمد. بیشتر اسرائیلیها در حالی غزه را ترک نمودند که اداره آن را به حکومت فلسطینی برای اداره و کنترل شهر در کنار باقی نوار غزه واگذار نمودند. دولت فلسطینی به رهبری یاسر عرفات، غزه را به عنوان اولین مقر ایالتی خود برگزید. در سپتامبر ۱۹۹۵، اسرائیل و ساف یک توافق نامه صلح ثانویه امضا نمومدند که حکومت فلسطینی را تا برخی شهرهای کرانه غربی گسترش میداد. این موافقت نامه نیز یک مجمع فلسطینی با ۸۸ عضو تاسیس کرد که جلسه افتتاحی خود را در مارس ۱۹۹۶ در غزه برگذار نمود. شهردار کنونی آن سعد خرمه است.
نامه سرگشاده چارلی چاپلین به دخترش
((جرالدین دخترم!
اینجا شب است،یک شب نوئل. در قلعه ی کوچک من، همه ی این سپاهیان بی سلاح خفته اند.۹ برادر و خواهرت و حتی مادرت، به زحمت توانستم بی آنکه این پرندگان خفته را بیدار کنم،خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن،به این اتاقِ انتظارِ پیش از مرگ برسانم.
من از تو بسی دورم،خیلی دور؛
اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر تو را،از چشم خانه ی دلم دور کنم.تصویر تو آنجا روی میز هم هست تصویر تو،اینجا روی قلب من نیز هست.
اما،تو کجایی؟!!!
آنجا در پاریس افسونگر؛بروی آن صحنه ی پرشکوه تئاتر شانزلیزه می رقصی،این را می دانم.و چنان است که در این سکوت شبانگاهی،آهنگ قدم هایت را می شنوم و در این ظلمات زمستانی برقِ ستارگانِ چشمانت را می بینم.شنیده ام،نقش تو در این نمایش پر نور و پر شکوه،نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر تاتارها شده است،شاهزاده خانوم باش و برقص، ستاره باش و بدرخش.اما اگر قهقهه ی تحسین آمیز تماشاگران،عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند،تو را فرصت هوشیاری داد در گوشه ای بنشین،نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار.
من پدر تو هستم جرالدین؛ من چارلی چاپلین هستم.
وقتی بچه بودی شبهای دراز به بالینت نسشتم و برایت قصه ها گفتم،قصه ی زیبای خفته در جنگل،قصه ی اژدهای بیدار در صحرا،خواب که به چشمان پیرم می آمد،طعنه اش می زدم و می گفتمش:برو من در رویای دخترم خفته ام.
رویا میدیدم جرالدین،رویا؛رویای فردای تو،رویای امروز تو،دختری می دیدم به روی صحنه،فرشته ای می دیدم به روی آسمان که میرقصید و می شنیدم تماشاگران را که می گفتند:
دختره رو می بینی؟!! این دختر همون دلقک پیره!اسمش یادته؟!
چارلی!!!
..........
آره!!!من چارلی هستم.من دلقک پیری بیش نیستم.
امروز نوبت توست،من با آن شلوارِ گشادِ پاره پاره رقصیدم و تو در جامه ی حریر شاهزادگان می رقصی!! این رقص ها و بیشتر از آن صدای کف زدنهای تماشاگران،گاه تو را به آسمانها خواهد بُرد .
برو!!!! آنجا هم برو!
اما گاهی نیز به روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن،زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را که با شکم گرسنه می رقصند و با پاهایی که،از بی نوایی می لرزد،من یکی از اینان بودم جرالدین،در آن شب ها،در آن شب های افسانه ای کودکی،که تو با لالایی قصه های من به خواب می رفتی.من باز بیدار می ماندم،در چهره ی تو می نگریستم،ضربان قلبت را می شمردم و از خود می پرسیدم:چارلی!! آیا این بچه گربه هرگز تو را نخواهد شناخت؟!!!
............
تو مرا نمی شناسی جرالدین.درآن شبهای دور،بس قصه ها با تو گفتم:اما قصه ی خود را هرگز نگفتم.این هم داستانی شنیدنی است.داستانِ آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد.این داستان من است.من طعم گرسنگی را چشیده ام،من درد بی خانمانی را کشیده ام و از این ها بیشتر ،من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را ،که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند ،اما سکه ی صدقه ی رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند احساس کرده ام.
با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند نباید حرفی زد.
..........
داستان من به کار تو نمیآید،از تو حرف بزنیم.به دنبال نام تو،نام من هست.
چاپلی!!!
با همین نام ،۴۰ سال بیشتر ،مردم روی زمین را خنداندم،و بیشتر ازآنچه آنها خندیدند،خود گریستم.
جرالدین در دنیایی که تو زندگی می کنی.تنها رقص و موسیقی نیست.نیمه شب،هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می آیی آن تحسین کنندگان ثروتمندان را یکسره فراموش کن اما حالِ آن راننده ی تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس،حالِ زنش را هم بپرس و اگر آبستن بود و اگر پولی برای خریدن لباس های بچه اش نداشت پنهانی پولی در جیب شوهرش بگذار.
به نماینده ی خودم در بانک پاریس دستور داده ام فقط این نوع خرج های تو را بی چون و چرا قبول کند.اما برای خرج های دیگرت باید صورت حساب بفرستی.گاه به گاه با اتوبوس یا مترو،شهر را بگرد مردم را نگاه کن،زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن و دستِ کم روزی یکبار با خود بگو،من هم یکی از آنها هستم.
آری! تو یکی از آنها هستی دخترم،نه بیشتر!
هنر، پیش از آنکه ۲ بال دور پرواز به انسان بدهد اغلب ۲ پای او را نیز می شکند وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران رقص خویش بدانی همان لحظه،صحنه را ترک کن و با اولین تاکسی خودت را به حومه ی پاریس برسان.من آنجا را خوب می شناسم،از قرنها پیش آنجا ،گهواره ی بهاری کولیان بوده است.در آنجا رقاصه هایی مثل خودت خواهی دید.زیباتر از تو،چالاک تر از تو و مغرورتر از تو.
آنجا از نور کورکننده ی نور افکن های تئاتر شانزلیزه خبری نیست،نورافکن رقاصان کولی ،تنها نور ماه است.نگاه کن،خوب نگاه کن؛
آیا بهتر از تو نمی رقصند؟!!
تحقیق در مورد غزل