لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
رابطه فردوسی با سلطان محمود غزنوی
نظم شاهنامه، یعنی شاهنامه ای که در سال 346 هجری به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ی اقدام دقیقی شاعرست در همین مورد. دقیقی بعد از سال 365 که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آن را به نظم در نیاورده بود که به دست بنده ای کشته شد
بعد از شهرت کار دقیقی در دهه ی دوم از نیمه ی دوم قرن چهارم و رسیدن آوازه ی آن و نسخه ای از نظم او به فردوسی، استاد طوس بر آن شد که کار شاعر جوان دربار سامانی را به پایان برد. ولی مأخذی را که دقیقی در دست داشت مالک نبود و می بایست چندی در جست و جوی آن بگذراند . بر حسب اتفاق یکی از دوستان او در این کار وی را یاری کرد و نسخه ای از شاهنامه منثور ابومنصوری را بدو داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست یازید، بدین قصد که کتاب مدون و مرتبی از داستانها و تاریخ کهن ترتیب دهد. تاریخ این واقعه ، یعنی شروع به نظم شاهنامه ، صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی که از شاهنامه مستفاد می گردد و با انطباق آنها بر وقایع تاریخی، می توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوری را به وسیله استاد طوس سال 370 – 371 هجری معلوم کرد
این کار بزرگ، خلاف آنچه تذکره نویسان و افسانه سازان جعل کرده اند، به امر هیچ یک از سلاطین، خواه سامانی و خواه غزنوی، انجام نگرفت بلکه استاد طوس به صرافت طبع، بدین مجاهدت عظیم دست زد و در آغاز کار فقط از یاوری دوستان خود و یکی از مقتدرین ایرانی نژاد محلی در طوس بهره مند شد که نمی دانیم که بود ، ولی چنانکه فردوسی خود می گوید او دیری نماند و بعد از او مردی دیگر، هم از متمکنان و بزرگان محلی طوس، به نام "حیی" یا "حسین" بن قتیبه ، شاعر را زیربال رعایت گرفت و درامور مادی، حتی پرداخت خراج سالانه، یاوری نمود، و مردی دیگر به نام "علی دیلمی" هم در این گونه یاوریها شرکت داشت. اما اینان همه از یاوران و دوستان و بزرگان محلی طوس یا ناحیه طابران بودند و هیچ یک پادشاه و سلطان نام آوری نبودند
تذکره نویسان در شرح حال فردوسی نوشته اند که او به تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت این اشتباه آن است که نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، که دومین نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانیده شد و نسخه اول شاهنامه ( که منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوری ) ، موقعی آغاز شده بود که هنوز 19 سال از عمر دولت سامانی باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومه خود را به پادشاهی لازم می شمرد ناگزیر به درگاه آل سامان، که خریدار این گونه آثار بودند، روی می نمود نه به درگاه سلطانی که هنوز روی کار نیامده بود. محمود ترکزاد غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلکه قصد قتل گوینده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع، را داشت
اختلاف با محمود و فرار از غزنین
پس از ختم شاهنامه ، چنان که نظامی عروضی گفته است ، علی دیلمی آن را در هفت مجلد نوشت و فردوسی آن را از طوس به غزنین برد و به محمود تقدیم کرد و خلاف انتظاری که داشت محل توجه و محب پادشاه غزنین قرار نگرفت و با آن که بنا بر روایات مختلف ، پادشاه غزنوی تعهد کرده بود که در برابر هر بیت یک دینار بدو دهد به جای دینار درهم داد و این کار مایه ی خشم دهقان بزرگ منش طوس گشت، چنانکه بنابر همان روایت همه دراهم محمود را بحمامی و فقاعی بخشید
علل اختلاف فردوسی و محمود بسیار است اما مهمترین آنها اختلاف نظر آن دو بر سر مسائل سیاسی و نژادی و دینی است. فردوسی مانند همه ایرانیان اصیل آن روزگار به سیاست نژادی که پیش از این شرح داده ایم معتقد بود و این معنی از نامه رستم فرخ زاد به نیکی بر می آید. علاوه بر این ، او در شاهنامه بارها بر ترکان تاخته بود وحال آنکه محمود، ترک زاده بود و سرداران و حاجبان او هم ترکان بودند و او و فرزندانش فقط با "تاجیکان" به پارسی سخن می گفتند و با این احوال طبعاً تحمل دشنامهای فردوسی به آباء و اجدادشان دشوار بود . بدتر از همه این که فردوسی شیعی بود و مانند همه شیعیان در اصول دین به معتزلیات نزدیکی داشت و بالاتر از اینها ، مشرب فلسفی او در جای جای شاهنامه آشکار بود . اما محمود دشمن هر شیعی ، و کشنده و بردار کننده هر معتزلی و هر فلسفی مشرب بود . او سنی متعصب و کرّامی خشک خام اندیش بود و فقط با خام اندیشانی که بر گرد او زبان به تأیید اعمالش در خراسان و ری و هندوستان می گشودند سرسازگاری داشت نه با آزاد مرد درست اندیشه آزاد فکری چون فردوسی که از پشت آزادگان و بزرگان آمده بود. به هر حال فردوسی ناگهان حربه ی تکفیر را بالای سر خود دید و تهدید شد که به جرم الحاد در زیر پای پیلان ساییده خواهد شد. پس ناگزیر از دام بلا گریخت و از غزنین به هرات رفت و به اسماعیل وراق پدر ازرقی شاعر پناه برد و شش ماه در خانه ی او پنهان بود تا طالبان محمود به طوس رسیدند و بازگشتند و چون فردوسی ایمن شد از هرات به طوس و از آنجا به طبرستان نزد پادشاه شیعی مذهب باوندی آن دیار به نام "سپهبد شهریار" رفت و بدو گفت که در این شاهنامه همه سخن از نیاکان بزرگ تو می رود، بگذار تا آن را به نام تو کنم . لیکن او که از بیم تیغ محمود لرزان بود بدین کار تن در نداد واز فردوسی خواهش کرد تا صد بیت هجو نامه محمود را که بر آغاز شاهنامه افزوده و در آن به علت عهد شکنی "پرستار غلام زاده" غزنوی اشاره کرده بود، به صد هزار درهم بدو واگذارد تا به آب بشوید، فردوسی نیز چنین کرد . اما آن هجونامه خلاف آنچه برخی پنداشته اند به تمامی از میان نرفت زیرا بعید نیست که فردوسی آن را پیش از رفتن به طبرستان منتشر کرده بوده باشد
بعد از این حوادث ، فردوسی از طبرستان به خراسان بازگشت و آخرین سالهای نومیدی و ناکامی خود را به تجدید نظرهای نهایی در شاهنامه و بعضی افزایش ها بر ابیات آن گذرانید تا به سال 411 هجری در زادگاه خود " باژ" در گذشت و در باغی که ملک او بود مدفون گردید، همانجا که اکنون مزار اوست
دانلود مقاله کامل درباره رابطه فردوسی با سلطان محمود غزنوی