فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:39
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
1ـ تاریخچه تفکر سیستمی 1
2ـ تفاوت تفکر سیستمی و تفکر تحلیلی 2
3ـ نگرش سیستمی 5
4ـ نحوه شکلگیری نمودار سیر تحول جنبش میان رشتهای 6
5ـ ویژگیهای نظریه عمومی سیستمها 8
6ـ روابط میان تفکر سیستمی، نظریه عمومی سیستمها، علم کنترل و
ارتباطات و رویکرد سیستمی 12
7ـ تأثیر نظریه عمومی سیستمها بر مطالعه سازمانها 14
8ـ عناصر سیستم 15
9ـ توجه به رویکرد سیستمی چه نوع تلاشهایی را برای برنامهریز ایجاب میکند 17
9-1 تشخیص حضور یا عدم حضور ورودیهای تصادفی 18
9-2 توجه به محیط سیستم 19
9-3 توجه به سازگاری سیستم 21
9-4 شناخت خرده سیستمها و تعامل آنها 23
9-5 توجه به طراحی سیستمها 27
9-6 توجه به هدف سیستم 30
9-7 توجه به نحوه ایجاد سیستم 32
9-8 توجه به ضرورت طراحی گام به گام 33
9-9 ضرورت توجه برنامهریز با سازمان 34
9-10 تعیین نیازهای اطلاعاتی 35
9-11 توجه به کارآیی 37
9-12 توجه به ضرورت سنجش 38
10ـ منابع 39
مقدمه:
انبوهی از برنامههای سازمانی را که من دیدهام مثل مناسک رقص بارانند، اصلاً تأثیری بر هوای پس از آن ندارند، اما کسانی که در آن شرکت میکنند فکر میکنند دارد. افزون بر این بسیاری از توصیهها و دستورالعملهای مربوط به برنامهریزی درباره بهتر کردن رقص است نه تغییر هوا.
راسل ایکاف
1ـ تاریخچه تفکر سیستمی
با جنگ جهانی دوم عصر سیستمها آغاز شد. علیرغم تشکیل شدن سیستم از اجزای به هم وابسته و پیوسته، آن را باید به منزلة یک کل غیرقابل تقسیم به اجزای خود درنظر گرفت. در آن زمان، به جای تشریح یک کل براساس اجزای تشکیل دهندة آن، نحوة قرار گرفتن اجزاء در کل مطالعه میشد؛ بدین ترتیب زمینهای برای کل نگری فراهم گردید. هرچند در «کلنگری»، همة اشیاء رویدادها، و تجارب مبتنی بر آنها به منزلة «کلهایی» مستقل تلقی میشوند، ولی در پیوستار ملاحظات نسبی، همین «کلها» اجزای «کلهایی بزرگتر» را تشکیل میدهند.
در عصر ماشین که علم در صدد بود جهان و آنچه در آن است را تجزیه کند، خودش نیز به نظامهای محدودتری تقسیم شد؛ ولی اندکی پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، علوم حرکت موضوعی خود را به سوی کلیتی جدید ـ در بستر جنبش ظهور علوم میان رشته ای ـ پیش گرفتند. در نتیجه، مباحث میان رشتهای ـ مانند تحقیق در عملیات، علم کنترل و ارتباطات، مهندسی سیستمها، رشد و تکامل، و بومشناسی ـ در میان دانشمندان گسترش یافتند.
علوم سیستمی نیز علاوه بر مطالعة مفهوم «کلیت» و ماهیت «کلها»، جدایی علوم انسانی از سایر علوم را منکر شده، آنها را «دو روی یک سکه» فرض میکنند که هرچند به طور جداگانه قابل مطالعه هستند، نمیتوان آنها را از هم جدا ساخت.
2ـ تفاوت تفکر سیستمی و تفکر تحلیلی
تفکر سیستمی، بر تغییر نگرش مبتنی بر تفکیک علوم به حوزههای تخصصی و ریز، به نگرش مبتنی بر ترکیب یافتههای رشتههای گوناگون علمی، تأکید دارد؛ به این ترتیب متفکران سیستمی، جو فکری موجود را به نحوی اثربخش تغییر دادند و اعتبار و کاربرد عام تفکر تحلیلی تجزیه مدار را ـ آنگونه که در فیزیک تکامل یافته و به کار گرفته میشد ـ زیر سؤال بردند.
به طور کلی تفکر تحلیلی تجزیه مدار را میتوان برمبانی چهارگانة ذیل استوار دانست:
1ـ معطوف شدن ذهنیت غالب محقق به بخش فیزیکی یا خارجی جهان؛
2ـ تأکید بر اینکه هر پدیدهای حاصل تجزیه یا ترکیب سایر پدیدههاست؛
3ـ تأکید بر کمی کردن روابط علی؛
4ـ افزایش دقت (که مطلوب غایی هر پژوهشگر است) (گیخ، 1974، ص48).
در حالی که متفکران سیستمی با کسانی که بدین گونه به جهان و پدیدههای پیرامون خود مینگرند، تفاوت دارند. در واقع نگرش متفکران سیستمی به جهان، بر مبانی چهارگانة ذیل استوار است:
1ـ تصور ارگانیک، یعنی تصوری که ارگانیسم را در مرکز طرح ادراکی آدمی قرار میدهد؛
2ـ کلنگری، یعنی هر پدیده به منزلة موجودی زنده، دارای نظم، دارای روابط باز با محیط، خود تنظیم، و هدفمند در نظر گرفته میشود (در اینجا نگرش فرد، به جای توجه به اجزای پدیدهها، بر کلیت آنها تأکید دارد و بر آن متمرکز میشود)؛
3ـ مدلسازی، یعنی متفکر سیستمی سعی میکند که به جای شکستن کل به اجزای قراردادی، ادراک خود از پدیدههای واقعی را بر پدیدههای واقعی منطبق کند.
4ـ بهبود شناخت، به طوری که یک متفکر و پژوهشگر نظامگرا درک کند که الف) زندگی در یک سیستم ارگانیک و در فراگردی پیوسته، استمرار دارد؛ ب) شناخت آدمی از یک کل، از طریق مشاهدة فراگردهایی که در درون آن به وقوع میپیوندند، به دست میآید، نه از طریق مشاهده اجزای آن کل؛ و ج) آنچه که فرد مشاهده میکند، خود واقعیت نیست، بلکه ادراک وی از واقعیت است.
بدین ترتیب، ملاحظه میشود که تفاوت بسیار زیادی بین تفکر سیستمی و تفکر تحلیلی تجزیه مدار وجود دارد و تأکید بر تفکر سیستمی، روش قابل اعتمادتری برای شناخت پدیدههای پیچیده و مطالعه آنها ارائه میکند؛ البته تفکر سیستمی در تضاد با تفکر تحلیلی تجزیه مدار نیست؛ در واقع این دو روش مکمل یکدیگرند، نه جایگزین هم؛ با وجود این، همانگونه که متفکران سیستمی دریافتهاند «مطالعه فراگردهای به هم پیوستة اجزای یک سیستم، مفیدتر از تحلیل ریز آنهاست».
تحقیق توجه به رویکرد سیستمی چه تلاشهایی را برای برنامهریز ایجاد میکند