لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
زندگانی سیاسی امام رضا علیه السلام
مقدمه
در اینجا میخواهیم درباره زندگی سیاسی و رخداد های مهمیکه در دوران امام رضا علیه السلام برای ایشان اتفاق افتاد و موضع گیری های ایشان بحثی داشته باشیم. برای این منظور در ابتدا ضروری است به برخی از مسائل پرداخته شود:
سیاست چیست؟
دارای چه ابعادی است؟
بر چند قسم است؟
موضوع علم سیاست چیست؟
اصول علم سیاست چیست؟
سیاست بر چه محوری میچرخد؟
در مرحله اول باید دانست منشأ علم سیاست از کجاست و این علم چگونه به وجود آمد؟ همچنین بررسی کرد که آیا ائمه سیاست مدار بوده و زندگی سیاسی داشته اند که ما میخواهیم از آن بحث کنیم یا خیر؟ در ادامه برآنیم به توضیح درباره پرسش های مطرح شده بپردازیم.
مفهوم سیاست
سیاست به طور کلی عبارت است از چگونگی اداره کشور ها و ملل. البته این، یک تعریف کلی از سیاست است و در کتب متفاوت، سیاست را به اشکال مختلفی تعریف کرده اند ممکن است برخی امور شخصی مردم از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج و ... را نیز داخل در آن بدانند؛ زیرا اینها خودشان به نوعی اداره کردن هستند. در این زمینهکی از اندیشمندان تعریفی که از سیاست کرده است که چنین است: «سیاست یعنی اداره امور روزانه مردم.»
به هر حال از سیاست تعاریف زیادی شده است و این آشفتگی در تعریف سیاست تازگی ندارد و تنها در این مورد خاصی هم نیست، بلکه هر چیزی که میان مفهوم وضعی و حقیقت خارجی خودش قرار بگیرد با چنین گستردگی و آشفتگی روبه رو خواهد بود؛ زیرا اشیای خارجی، حدود ویژه ای به اندازه وسعت وجودشان و مفاهیم وضعی محدوده ای به اندازه وضعی که واضع آن مفهوم قرار داده دارند.
برای مثال انسان مفهوم ویژه ای به اندازه وسعت خارجی اش دارد؛ اما سیاست، اقتصاد و اجتماع در تعاریفشان آشفتگی وجود دارد؛ چون مفاهیم وضعی نیستند که محدود به وسعت وضعشان باشند و حقایق خارجی هم نیستند. پس افراد خارجی شان هم دقیقاً معلوم نیست تا محدوده شان بیان شود.ابعاد سیاست هم مانند خودش دارای وضوح و روشنی دقیقی نیست.
اقسام سیاست
سیاست در عرصه داخلی یا سیاست داخلی.
سیاست در عرصه خارجی یا سیاست خارجی .
هریک از این دو قسم نیز به قسم مجزا تقسیم میشوند:
سیاست داخلی: الف، برقراری نظم و تسلط بر امور جامعه؛ و ب، جلوگیری از ورود سیاست های اجنبی به داخل کشور.
سیاست خارجی: الف، تأثیر در ملل دیگر به منظور مشارکت در برقراری نظم و جلوگیری از ظلم به آن ها؛ زیرا انسانیت یک وحدت واحد است و انسان از این جهت که انسان است خدمت او بر انسان دیگر واجب است.
امام علی علیه السلام میفرماید: «هرانسانی برادر دینی یا نظیر تو در آفرینش است.»
پس همه انسان ها با هم برابرند و یک انسان وظیفه دارد به همنوعانش در برقراری نظم و جلوگیری از ظلم در ملل دیگر مشارکت داشته باشد و این همان سیاست خارجی است.
ب، کوشش در جلوگیری از تأثیر ملل و دولتهای دیگر در کشور اسلامی. چون اگر دولت مرکزی در جلوگیری از اثر گذاشتن در کشور دخالت نکند حکومتهای خارجی به انواع مختلفی در کشور اثر میگذارند.
سیاست چهار موضوع اصلی دارد که همان اصول سیاستند. میتوان این اصول را به 4 قسم تقسیم کرد:
1. شامل: الف، دیدگاه سیاسی و ب، افکار سیاسی میباشد.
2. تأسیسات سیاسی که شامل: مؤسسات سیاسی معاصر با دولت مثل روزنامهها، مؤسسات قانون گذاری مثل مجلس و قانون اساسی و مؤسسات اجرایی مثل دولت است.
3. اموری که در سیاست نسبت اول را دارند؛ بدین جهت که شروع سیاست از آن ها بوده است که شامل: الف، آزادی عمومی؛ ب، گروه ها و جمعیت ها؛ ج، احزاب سیاسی و د، مشارکت افراد در اداره جات یا دولت.
4. روابط بین الملل که شامل: الف، سیاست بین المللی؛ ب، سازمانها و اداره جات بین المللی و ج، قانون بین المللی.
از این بیانات روشن میشود که تعریف سیاست به علم دولت داری به هیچ وجه کامل نیست اگر چه دولت داری یکی از مهمترین شاخه های آن است.
سیاست حول چه محوری میچرخد؟
در تعریف سیاست آمده است که سیاست اعمال قدرت است. در این صورت محور علم سیاست را میتوان سه مطلب اساسی دانست:
الف. چه سیاستی باید جامعه را فراگیرد تا افراد رفاه بیشتری داشته باشند.
ب. دولت جهت اجرای سیاست چه وسایلی را به کار میگیرد.
ج. چه تأثیری از در اختیار گرفتن این سیاست و این وسیله ها میتوان بر جای گذاشت.
بنابراین محورهای اساسی علم سیاست چنین میشود: اتخاذ قرار، چگونگی اجرا و نتایج آن، که هر کدام از این اقسام صورتهای مختلفی دارد که مجالی برای ذکر آن نیست لذا یک سیاستمدار باید بحث کند که قرار شایسته چیست، اجرای آن چگونه است و اثری که از اجرای آن دنبال میکند چیست؟
منشأ علم سیاست
سیاست بر خاسته از متن اسلام است. در چگونگی آن بیان میکنیم که اسلام دینی است کامل و شایسته و بیانگر تمامیاحکامیکه بشر انجام میدهد و به آن نیاز دارد؛ خواه این احکام فعل اعضا و جوارح و یا امیال باطنی باشد. بنابر این هر فعلی که از انسان سر میزند از یکی از احکام پنج گانه وجوب، استحباب، حرمت، مکروه و اباجه خارج نیست و حتی میبینیم که از اندیشه های بد به عنوان تحریم و کراهت نهی شده و به اندیشه های خوب به عنوان وجوب و استحباب امر شده است. در روایتی امام صادق (ع) فرموده است: چیزی نیست مگر آن که در کتاب و سنت آمده باشد.
علاوه بر این، آیه ها و روایات و آیاتی خاص هم در باب سیاست داریم که از آن جمله است روایت امام رضا علیهالسلام که فرمودند «عالم باسیاسه» یعنی امام باید عالم به سیاست باشد. در جایی دیگر آمده است: «و ساسة العباد» یعنی ائمه سیاستمداران مردمند
آیا ائمه سیاستمدار بوده اند؟
در پاسخ باید گفت ائمه سیاستمدار بوده اند و امام رضا (ع) که خود از ائمه معصوم است، سیاست را یکی از شرایط امام و امامت میداند. ائمه ما هیچ گاه از سیاست کناره گیری نکرده و همواره دین را همراه سیاست داشته اند. در برخی بیاناتشان آمده است که هر کوششی در جهت جدایی دین از سیاست، مانند کوشش کردن برای جدایی عبادت از متن اسلام است.
ما تا به حال در مورد سیاست سخن گفتیم ولی هیچ گاه از روش فراگیری آن صحبتی به میان نیاوردیم ولی نیکوست بدانید که شناخت سیاست ممکن نیست مگر پس از شناخت حداقل شش مطلب: دین، اقتصاد، جامعه، حقوق، روانشناسی، تاریخ.
فراگیری سیاست بدون شناخت این علوم به نحو احسن ممکن نیست؛ زیرا دین در ترکیب امت ها وجود دارد و نمیتوان از آن جدایش کرد و یک سیاستمدار هم باید در کارها و تصمیم های خودش، جنبه های دینی و مذهبی را در کشورش در نظر گرفته و با ملاحظه اوضاع و شرایط کلی حاکم بر جامعه تصمیم خویش را اتخاذ کند و الا نمیتواند کشور را اداره کند.
بحث ما پیرامون علم سیاست تمام شد. حال باید ببینیم دیدگاه سیاسی امام رضا (ع) چگونه بوده و ایشان چه مقدار در سیاست روز دخالت داشته اند. نیز باید دید مسائل مهمیکه در زمان امام رضا (ع) با انگیزه سیاسی انجام شده و امام هم در آن نقش آفرینی داشته کدام است.
اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)
امام رضا (ع) در عصر امامت خویش با چند خلیفه عباسی معاصر بوده اند که تنها در زمان زمامداری مأمون شرایطی پدید آمد که امام را به موضعگیری وا داشت.
ده سال از امامت امام رضا (ع) با دوران خلافت هارون پدر مامون مقارن بود. هارون در سال 175 هجری قمری، فرزندش، امین را که 5 سال داشت به جانشینی خودش معرفی کرد و 7 سال بعد با معرفی مأمون به جانشینی امین در تثبیت حکومت عباسی کوشید. پس از این واقعه در سال 193 هارون در طوس در گذشت و پس از این اندک زمانی امین و مأمون با یکدیگر بر سر خلافت تزاع کردند و اختلافشان به قدری بالا گرفت که امین در اوایل سال 195 برادرش مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد.
در نهایت دو برادر با لشکرکشی علیهکدیگر در ری با هم درگیر شدند که در نتیجه آن لشکر امین شکست خورد و امین نیز در حادثه حمله چند مرد مسلح از پای در آمد و در نهایت مأمون حاکم شد.
مسأله ولایت عهدی
یکی از مهمترین اتفاقاتی که برای امام رضا علیهالسلام رخ داد، مسأله ولایتعهدی ایشان بود که شامل مسائل زیر است که باید مورد بررسی قرار گیرد: «چرا مأمون امام رضا علیه السلام را دعوت کرد؟ واکنش امام رضا علیه السلام در برابر دعوت مامون، وداع امام با قبر پیغمبر، خط سیر امام، سخنان امام در نیشابور، ورود امام رضا علیه السلام به مرو و طرح مساله ولایتعهدی ایشان از طرف مأمون، اهداف مامون از مساله ولایتعهدی و شروط امام برای پذیرش ولایتعهدی.»
چرایی دعوت
اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع) به اختصار گذشت. در این مدت امام رضا (علیه السلام) ساکت ننشسته و تا آنجا که قدرت و امکان داشت در بیداری مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل تلاش های زیادی به انجام رساند. بنابراین امام نقشی مستقیم و مؤثر در بیداری مردم داشت که این خود باعث میشد مأمون با امام به مخالفت بپردازد. ولی از آنجا که:
اولاً میدانست دستگاه حاکمه از وجود یک رکن مهم علمیو معنوی که بتواند پشتوانه حل مشکلات مختلف باشد خالی است و این کمبود با وجود علمای موجود در دستگاه خلافت عباسیان تأمین نمیشد.
ثانیاً به این نکته پی برده بود که جامعه اسلامیمخصوصاً گروه کثیری از مردم آگاه و طرفداران آل علی توجه خاصی به علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، دارند و زمینه مساعدی از نظر معنوی در دلهای مردم نسبت به علویین وجود دارد. در نتیجه درصدد برآمد تا از این فرصت برای تثبیت حکومت بهره گیرد.
همچنین میخواست ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی امام رضا علیه السلام بتواند کارهای او را تحت نظارت قرار داده و محبوبیت و مقبولیت قابل ملاحظه ای در میان عده کثیری از مردم که امام رضا علیه السلام را دوست میداشتند به دست آورد و مخصوصاً چنین احترامی در جلب علاقهی شیعیان که تنها امام علیهالسلام را شایسته مقام رهبری مسلمین میدانستند و عباسیان را غاصب خلافت و حکومت میدانستند بسیار مؤثر بود.
به هر حال وضع سیاسی و اجتماعی آن روز طوری بود کهک تغییر کلی را در سطح دستگاه خلافت از نظر کیفیت برخورد با جناح های مخالف و ایجاد امواج جدیدی در افکار عامه ایجاد میکرد.
واکنش امام رضا علیهالسلام در برابر دعوت مأمون
مأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملکت و پس از مشورت با وزیرش، فضل ابن سهل، امام را به پایتخت دعوت کرد. گرچه ایشان از رفتن امتناع ورزید ولی مامون پی گیر بود و به ارسال دعوت نامه هایی پیاپی به امام ادامه داد و دست بردار نبود.
او در نهایت به امام نوشت:
جدت علی ابن ابی طالب در شورا شرکت کرد و عمر که خلیفهی وقت بود گفت ظرف سه روز باید اهل شورا تصمیم بگیرند و اگر بعضی از آنها تصمیم نگرفتند و یا از تصمیم اکثریت تمرد کردند ابو طلحهی انصاری مأمور است گردنشان را بزند.
با این کار مأمون میخواست بگوید الان تو در وضعی هستی که جدت بود و من در وضعی هستم که عمر بود. پس، از جدت پیروی کن. پس از این همه تهدیدهای مکرر و پیاپی امام رضا علیه السلام، پذیرفت تا به مرو سفر کند آنچه که میتوان درباره این سفر گفت این است که این سفر یک تبعید ناخواسته بود و بسیاری هم از این سفر به عنوان تبعید یاد کرده اند.
سرانجام امام رضا علیه السلام پس از تهدید های فراوان و مکرر، آماده رفتن شد.
وداع با قبر پیغمبر
محول سیستانی که از نزدیک شاهد این ماجرا بود چنین مینگارد:
هنگامیکه فرستاده مأمون وارد مدینه شد من نیز در مدینه بودم امام، علیه السلام، برای وداع با پیامبر، صلی الله و علیه و آله و سلم، وارد حرم شریف نبوی گردید. حضرت در حالی که با صدای بلند گریه میکرد چند نوبت با پیغمبر و مرقد پاک او خداحافظی کرد.
جلو رفتم و به امام سلام عرض کردم. پاسخ سلام من را داد. آن گاه امام را به خاطر سفری که در پیش داشت تهنیت گفتم؛ ولی آن حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار که من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنیا خواهم رفت.
در ادامه ابراز نارضایتی از سفر، امام هنگام بیرون رفتن از مدینه تمام اقوام و بستگان خود را فرا خواند و در جمع آنان فرمود بر من گریه کنید زیرا دیگر به مدینه بر نخواهم گشت.
امام در طول راه از حجاز به بصره رفت. تا بصره در هر شهری که میرفت به مناسبتی با مردم مذاکره میکرد. در ادامه از شهرهای خرمشهر، اهواز، اراک، ری، نیشابور و مرو عبور کرد.
سخنان امام در نیشابور
در مسیر حرکت امام سخنانی برای مردم ایراد فرمود که از مهم ترین آنها میتوان از سخنرانی ایشان در نیشابور یاد کرد. گفته میشود نیشابور در آن زمان مرکزیت علمیخاصی داشت و تقاضای شدیدی از طرف مردم و دانشمندان و عالمان نیشابور برای امام مطرح شد. امام در آنجا حدیث سلسله الذهب را، که به حدیث اخلاص و توحید هم مشهور است، برای مردم نقل فرمود:
کلمه لا الله الا الله حصار من است پس هر کس گواهی به آن بدهد داخل حصار من شده و کسی که داخل در حصار من شود از عذاب من ایمن خواهد بود.
پس از بیان این حدیث صد ها قلم از قلمدانهای طلای مرصع برای نوشتن آن بیرون آمد.
ورود به مرو و طرح مساله ولایتعهدی
در دهم شوال 201 هجری امام به مرو وارد شد و از چند فرسخی شهر مرو مورد استقبال مأمون، فضل بن سهل و جمع کثیری از بزرگان آل عباس و علویان قرار گرفت. ایام به تندی میگذشت و عبدالله مأمون خود را میزبانی مخلص وانمود میکرد. این حضور امام در مرو و پذیرایی مأمون از او و اجازهافتن مردم برای ملاقات آن حضرت برایشان غیر منتظره بود و آنان را به کنجکاوی بیشتر وا میداشت. تا این که سر انجام مأمون نخستین گام را بردشت.
مأمون به حضور امام رضا، علیه السلام، آمد و با قیافه ای جدی و حق به جانب ابتدا چند سوال علمیرا مطرح کرد و با ایشان مشغول گفتگو شده هنگامیکه مجلس را آماده دید رو به امام، علیه السلام، کرد و گفت:
در فرزندان عباس و علی، علیه السلام، دقت نمودم، و بدون مطالعه این سخن را نمیگویم، فضل و برتری دانش و تقوای تو ای فرزند رسول خدا از همه بیشتر است و هیچ کس را من امروز سزاوارتر از تو برای ریاست تامه و خلافت و حکومت بر امت اسلام ندیدم. امروز برای من شکی باقی نمانده که از همه سزاوارتر و لایق تر شما هستید.
مأمون اصرار و تقاضای خودش را دوباره بیان کرد: پسر عمو! میخواهم از خلافت کنار روم و آن را در مسیر حقیقی اش قرار دهم. من خود اولین فردی هستم که با تو بیعت میکنم. و همچنان امام علیه السلام، امتناع نموده فرمود: اگر خلافت را خدا برای تو مقدور فرموده جایز نیست به دیگری ببخشی.
مأمون هم در مقابل اصرار میکرد ولی هرچه بیشتر اصرار میکرد کمتر نتیجه میگرفت و سر انجام وقتی دید امام از پذیرفتن این پیشنهاد سر پیچی میکند مقصود اصلی خود را به زبان آورد و گفت: ای فرزند رسول خدا، حال که خلافت را نمیپذیری باید ولایتعهدی را قبول نمایی تا پس از من خلافت برای شما خالص گردد.
امام گفت: به خدا قسم از زمانی که خدا مرا خلق نموده دروغ نگفته ام و در دنیا برای دنیا زاهد شده ام. از قصد تو اطلاع دارم.
مأمون گفت: قصد من چیست؟
و امام پس از گرفتن امان از مأمون بیان کرد: تو میخواهی مردم را نسبت به من بدبین کنی. میخواهی مردم بگویند علی ابن موسی الرضا در دنیا زاهد نبود، بلکه دستش به دنیا نمیرسید. آیا نمیبینید چگونه ولایتعهدی را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد.
مأمون عصبانی شد و گفت: طوری با من صحبت میکنی که ناراحت میشوم. گویا از قدرت و سطوت من در امانی. به خدا قسم اگر ولی عهدی را قبول نکنی مجبورت میکنم والا گردنت را میزنم: «و الا ضربت عنقک.» امام متوجه شد مأمون از قصدش هرگز دست بر نمیدارد و ناچار باید ولایتعهدی را بپذیرد.
اما این تمام ماجرا نبود، بلکه امام ولایتعهدی را پذیرفت ولی همراه با شروطی که بعدا بیان میشود.
اهداف مأمون از مسأله ولایتعهدی
از اصرار زیاد مأمون برای تحمیل مسأله ولایتعهدی بر امام رضا، علیه السلام، روشن میشود که اهداف مهمیرا از این کار دنبال میکرده است. قرائن و منابعی تاریخی که میتوان اشاره کرد چنین است:
الف. کاستن از تضاد علویان و عباسیان.
تحقیق زندگانی سیاسی امام رضا علیه