لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
کمالالدین اصفهانی
کمالالدین اسماعیل ابن محمدبن عبدالرزاق اصفهانی آخرین قصیده سرای بزرگ ایران در اوان حمله مغول است که در گیرودار هجومها و قتلعامهای آن قوم خونخوار از میان رفت.
فهرست مندرجات
۱ زندگی شاعر
۲ سبک هنری
۳ شعر
۴ پایان زندگی
۵ منبع
۶ پیوند به بیرون
زندگی شاعر
جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی چهار فرزند و بقولی دو پسر داشت که خلاقالمعانی سرآمد همه آنان و فرزند راستین پدر در شعر وشاعری گردید. علت اشتهار او را به خلاقالمعانی، آن دانستهاند که در شعر او معانی باریک نهفته است که بعد از چند نوبت که مطالعه کنند ظاهر میشود. وی نیز مانند پدر روزگار را در مدح اکابر اصفهان وشاهان معاصر خود گذرانیده بود. از جمله ممدوحان او یکی رکنالدین مسعود از کبار ائمه آل صاعد اصفهان است. دیگر از ممدوحان مشهور وی پسر محمد خوارزمشاه است. دیگر از ممدوحان مشهور کمالالدین اسماعیل، حسامالدین اردشیر پادشاه باوندی مازندران و اتابک سعدبن زنگی هستند. کمالالدین اسماعیل دوره وحشتناک حمله مغول را به تمامی درک کرده و به چشم خویش قتلعام مغول را به سال ۶۳۳ هجری قمری در اصفهان دید و در آن باب چنین گفت:
کس نیست که تا بر وطن خود گرید
بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مردهای دوصد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
سبک هنری
کمالالدین اسماعیل به استادی و مهارت درآوردن معانی دقیق شهرت وافردارد. و اعتقاد ناقدان سخن بدو تا حدی بود که او را بر پدرش ترجیح نهاده و خلاقالمعانی لقب دادهاند. وی علاوه بر باریکاندیشی و دقت در خلق معانی در التزامات دشوار و تقید به آوردن ردیفهای مشکل نیز شهرت دارد، چنان که بعضی از قصاید او را که به این التزامات و قیود سروده شده بعد از وی جواب نتوانستند گفت.
شعر
رسول مرگ به ناگه به من رسید فراز
که کوس کوچ فروکوفتند کار بساز
کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی
ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز
تبارکالله از آن میل من به روی نکو
تبارکالله از آن قصد من به زلف دراز
کنون چه گیسوی مشکین مرا چه مار سیاه
کنون چه شعله آتش مرا چه شمع طراز
دریغ جان گرامی که رفت در سر تن
دریغ روز جوانی که رفت در تک و تاز
دریغ دیده که بر هم نهاد میباید
کنون که چشم به کار زمانه کردم باز
دریغ و غم که پس از شصت و اند سال ز عمر
به ناگهان به سفر میروم نه برگ و نه ساز
به صدهزار زبان گفت در رخم پیری
که این نه جای قرار است خیز واپرداز
برون ز کنج قناعت منه تو پای طلب
که مرغ خانگی ایمن بود ز چنگل باز
پایان زندگی
او دو سال بعد از حمله مغول یعنی به سال ۶۳۵ هجری قمری به دست مغولی به قتل رسید.
کمال الدین اصفهانی
کـــــــنون قطعه ای نغز و شیوا بخوانم ز اســـــــــــتـــــــــاد معجزگر اصفهانی
کــــــــــــمال آن کمال خردمندی و دین ابوالفضل خلاق لطــــــــــــــف معانی١
جمال پــــــــــــــــــدر را کمال پسر را ٢ ببزم سخن کــــــــــی توان یافت ثانی
باستادی ایــــــــــــن دو هرگز نه بینی بملک جهان گـــــــــــر چه جاوید مانی
بجان آفرینی کــــــــــــه نزدیک علمش ز پیــــــــــدا تفــــــــــــاوت ندارد نهانی
چـــــــو امرش ز صنع اقتضا کرد خلقت بهــــم ممتزج گشت جسمی و جانی
همای خرد سایه گسترد بـــــر ســـــر چو بفراشت ایــــــــن خانه استخوانی
بـــــــــدین منظر دیده صنعش بقــدرت دو هندو نشـــــــــاند از پی دیده بانی
کـــــــــــــه در معرض کلک شکر زبانت حرام است بـــــر پسته شیرین زبانی
چـــــــــــــو فکرت بمعراج معنی خرامد هـــــــــــمــــــه حور عین آورد ارمغانی
ز سنگی کـــــه بـــر وی نگارند شعرت گــــــــــشــــاده شود چشمۀ زندگانی
زهی رسم کلک تــــــــــو گوهر نگاری زهی شغل صیت تـــــو گیتی ستانی
کمال الدین اصفهانی