
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه24
مقدمه:
روح و روان انسان ها سرچشمه ای است از انرژی که انگیزه، اشتیاق، پیشرفت و افتخارات از آن برمی خیزد و افراد را قادر می سازد کارهای ارزنده ای به ثمر برسانند. این آرزوی هرمدیر است که با ایجاد انگیزه در کارکنان، نیروی درونی و نهفته آنان را از قوه به فعل درآورد و محیطی پرتحرک و بانشاط برای تجلی بهترین استعدادها فراهم کند. از همین جا نقش فرد و ویژگی های شخصیتی و رفتاری او به عنوان یک انسان در سازمان، مورد توجه خاص و ویژه ای قرار گرفت و برای توفیق در این زمینه، علم روانشناسی با تمام ظرافت و توانمندی خود به یاری حوزه مدیریت آمد.
ورود روانشناسی به عرصه پرفراز و نشیب مدیریت سبب شد تا با استفاده از نظریه ها و مکتب های گوناگون روانشناسی و با استناد و برقراری روابط انسانی به تبیین شخصیت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهیمی مانند انگیزش و رفتار سازمانی مورد تاکید و دقت قرار گیرد. انسان گرامی ترین گوهر آفرینش و ناشناخته ترین آن است. رفتار آدمی تابع اندیشه ها، احساسات، انگیزه ها، خواست های درونی و عوامل عاطفی و پرورشی اوست که در موقعیت های مختلف به صورت های گوناگون ظاهر می شود. برای آشنایی با ابعاد مختلف وجود آدمی و ایجاد یک ارتباط بهتر و ایجاد انگیزش و حفظ و تامین بهداشت روانی در افراد، آشنایی با علم روانشناسی و علوم رفتاری امری لازم و ضروری است. خوشبختانه در قرون جدید، علم روانشناسی در حیطه کار مدیریت به فعالیت های چشمگیری پرداخته است و از اواسط دهه 1920 با ظهور نهضت، روابط انسانی به صورت یکی از ارکان و راهبردهای مهم کاری در مدیریت تبدیل شده است.
در مدیریت، راهبردهای روانشناسی از قبیل: شناخت تفاوت های فردی، استعدادها، عوامل انگیزشی، برقراری روابط انسانی، چگونگی تشویق و تنبیه و... مدیران را در پیوند بیشتر با کارمندان و همتایان آنان یاری می دهد و پی بردن به شیوه های نفوذ و برقراری ارتباط سازنده و سبک های رهبری آنان را از حالت خشک و بی روح مدیریت به سمت مدیریت بانشاط و پرتحرک و شور و اشتیاق، انگیزش، آرامش، پویایی، نوآفرینی و تغییر و تحول در کل سازمان تحت پوشش خود و در نهایت بالابردن کیفیت و بهره وری سوق می دهد. از روانشناسی دو تعریف متفاوت می توان بیان کرد که هر یک جنبه ویژه ای را نمایان می کند: روانشناسی علم رفتار است. این تعریف که از سوی روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و سایر جانداران را از دیدگاه رفتاری آنان مورد مطالعه قرار می دهد. علوم رفتاری که به این جنبه روانشناسی بستگی دارد، رفتار را بیشتر مطالعه می کند تا ذهن و اندیشه و یا احساسات را، زیرا رفتار قابل مشاهده، ثبت کردنی و درخور مطالعه است. در این نوع روانشناسی در واقع به فراگرد ذهنی فرد توجه می شود، ولی اندیشه ها، احساس ها و درک افراد را از راه مطالعه رویدادهایی که به صورت رفتار آشکار می شوند، مورد قضاوت قرار می دهد. تعریف دیگری که از روانشناسی شده است، موضوع علم روانشناسی را مطالعه درباره ماهیت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولات ذهنی می داند یا در واقع روانشناسی را مطالعه ذهنیت ها و احساس ها و عواطف و حالت های روانی تعریف می کند و مکتب آنان به نام روانکاوی شناخته شده است.
برای چنین مطالعه ای تنها دیدن رفتار کافی نیست، زیرا هنگامی که دو نفر با یکدیگر دعوا می کنند و یا یک بیمار روانی رفتاری را از خود نشان می دهد، در پشت آن رفتار انگیزه ها و دلیل هایی در کار است که ما از آن آگاه نیستیم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگیزه های رفتار و از این رو برای شناخت انسان نیاز به شناخت جنبه های ذهنی و احساسی او وجود دارد. امروزه در مدیریت از هر دو تعریف استفاده می شود و برای شناخت روانی
تحقیق در مورد نظریه روانشناسی در مدیریت