یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری

اختصاصی از یاری فایل تحقیق در مورد وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

بسم الله الرحمن الرحیم

َاشهد ان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله. انا الله و انا الیه راجعون اللهم انت ربی و انا عبدک فیا سیدی و الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعد لک.

در زمانی که جهان در ظلمت فرو رفته بود و از نور دور شده بود در آن زمانیکه ارزشهای الهی و انسانی زیر پا گذاشته بود و جهان می رفت تا به ورطه نابودی سپرده شود و در آن زمانیکه ضد احکام اسلامی در جامعه ی انسانی رشد کرده و مردم از قوانین و ضابطه های اسلامی دور می شدند، سیدی از اهل قم روشن ضمیری از تبار رسول الله مردم را بحق دعوت نمود و آنها را به سوی آنچه از آنها گرفته شده بود سوق داد و این کاری آسان نبود بلکه با تحمل رنجهای و نثار جانهائی و ایثار مالهائی این سیدی که روزی بخاطر غربتش از کشور به کشوری دیگر تبعید شد و پیروزمندانه به وطن بازگشت و دولت اسلامی تعیین نمود و در آنوقتی که عده ای وابسته به شرق یا غرب ندای دموکراتیک و این سری الفاظ سر میدادند ........و سرور همان امام است فریاد برآورد فقط جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیادتر و نه یک کلمه کمتر و امت نیز گفتند لبیک، لبیک یا سیدی، جهانخواران تا اینچنین دیدند لرزه بر اندامشان افتاد و نقشه بعد از نقشه و توطئه بعد از توطئه علیه این نظام چیدند با براه انداختن جنگهای داخلی تر در شخصی و شخصیتهای اسلامی و حادثه های دیگری، همچون بمب گذاری در سطح کشور تحمیل نمودند جنگ عراق علیه ایران، یعنی جنگ کفر علیه السلام و غیره می خواستند انقلاب اسلامی را به اسلامی انقلابی و جمهوری اسلامی را به جمهوری دموکراتیک ملی تبدیل کنند"مکروا و مکروالله و الله خیر الماکرین" و این رموزی داشت 1- داشتن رهبر و امامی علی گونه 2- اعتصام به...... 3- بفرمان رهبر تشریک مساعی در انجام امور در سطح کشور 4- ایثار جان و مال در راه بارور شدن نبال نوپای جمهوری اسلامی و ما تاکنون به این نحو پیش رفته ایم و دریای خروشان انقلاب اسلامی در حین رشد ........ تمام جریانات باطل و تمام موانع رشد را یا هضم نمود و یا به ساحل پرت نمود با رموزی که ذکر شد الحمدالله و اکنون که حاکمیت با حزب الله است موقع حفظ دستاوردهائی که در طول این مدت با آن همه شهید و معلول و اسیر و مفقودالاثر و مجروح و آن همه خسارت مالی بر اثر بمبارانهای دشمنان داخلی و خارجی عاید این نظام حسینی شده است و اکنون وقت آنست که شعار (ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند، مکرامت بمیرد امام تنها بماند) را بمرحله شعور برسانیم و صدور صد در خط امام در صبر حرکت کنیم و فقط از او پیروی کنیم و در راه صادر نمودن انقلاب اسلامی به سرتاسر جهان کوشش کنیم تا انشاءالله موفق شویم و عزیزان بدانید که در راه باید همانگونهباشیم که سید الشهدا سپر چشمه ایران یعنی شهید مظلوم بهشتی فرمود که: ما اساقامت جاودانه تاریخ خواهیم ماند و هیچگاه ما به این مرحله نخواهیم رسید مگر اینکه به قول امام پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا آسیبی به مملکتمان نرسد. مواظب باشید با سرمشق قرار گرفتن در انجام مسئولیت ها و وظایف، نارضایتی درست نکنیم در این مورد رضای خداوند شرط است، اختلافات و دو دستگی ها را کنار بگذارید و بیائید همه برای رضای خدا از غرض ورزیها دست بردارید. دوستی بعضی از چیزها شما را گول نزند و بدانید که اگر ذره ای سستی یا بی تفاوتی بخرج دهیم خیانت کرده ایم به خون تمام شهدا و به رنج و زحمتهائی که دیگران برای پیاده شدن اسلام متحمل شده اند. جمله ای هم با کسانیکه هنوز یا بی تفاوت مانده اند یا به نحوی از انحاء و با اسلام مخالف کرده اند می خواهم بگویم شما را چه شده است آیا هنوز با این همه نصیحت ها و پند و اندرزهائیکه امام داده اند شما نفهمیده اید که حرکت به سیرت، و صورت غریبان عامل ترقی شما نیست آیا هنوز نفهمیده اید که فقط به شکم پرداختن فقط کار حیوانات است آیا هنوز نفهمیده اید که باید برای جمهوری اسلامی زحکت کشید تا بتوانیم در آینده نزدیک آبرومندانه و خدا پسندانه زندگی کنیم آیا هنوز منتظرید تا عده ای دیگر مشکلات را حل کنند، با هزار جان کندن و عده ای جنگ را به پیروزی برسانند و وضعیت عادی کشور را به حال اول باز گردانید و بعد بر سر سفره آماده بنشینید و با کمال فرصت طلبی سوء استفاده بکنید. و شما ای امت حزب الله تا به کی سکوت در برابر این همه خیانت و اینهمه کار شکنی آیا منتظر نشسته اید تا امام ا قلبی مجروح دوباره فرمانی در خصوص این خائنان صادر کند آیا در حکومت امام زمان (عج) ما در قبال خون این همه شهید ضمانت داده ایم که این حیوان صفتان در شهرهای ما براحتی بگردند و الله شهدا وظیفه خود دانستند به جنگ بپردازند شما هم موظفید در پشت جبهه این مسائل را با اعتصام به جبل الله حل کنید و یک سفارش دارم که سفارش همه ی شهدای انقلاب است، ای امت مبادا مانند کوفیان علی و حسین و حسین را تنها بگذارید باید همه این را به خودمان بقبولانیم که اگر همه کشته شویم امام باید بماند والا روزی خواهد آمد که یک نفر مانند حجاج ابن یوسف بر ما مسلط شود. و اما پدر و مادر: اگر چه من برای شما دوست داشتنی بودم و شما برای من، ولی اسلام و حفظ انقلاب اسلامی از همه ی ما مهمتر است همانطور که حسین ابن علی (ع) خودش را فدای اسلام نمود چون اسلام مهمتر بود. تنها سفارشم به شما این است که با اراده ی آهنین در خط امام حرکت کنید. کوچکتر ها را آنچه که اسلام می خواهد تربیت کنید و از هم اکنون که بچه اند دوستی اسلام و خدا و پیامبر و ائمه و امام امت و احکام اسلام را با گوشت آنها آمیخته کنید تا فردا خدمتگذاران خوبی برای اسلام باشید از همه دوستان و آشنایان و اقوام که ممکن است حقی بر گردن من داشته باشند خواهش می کنم برای رضای خدا اگر از نظر مالی طلبی دارند مطالبه کننده و اگر آنها گناهانی است که من مرتکب شده ام از قبیل غیبت ها، دروغ ها، تهمت، سوء ظن و غیره مرا ببخشند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد وصیت نامه پاسدار شهید برادر احمد خواجه گودری

تحقیق در مورد وصیت نامه دکتر شریعتی 10 ص

اختصاصی از یاری فایل تحقیق در مورد وصیت نامه دکتر شریعتی 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

وصیت نامه دکتر علی شریعتی

پس از بر طرف شدن موانع خروج از کشور به قصد حج خود را آماده کرد و به عنوان یک مسلمان وصیت خود را نوشت. زمستان سال 1348« امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست (نشانه ای از تحمیل مدرنیزم قرن بیستم بر گروهی که به قرن بوق تعلق دارند).

گر چه هنوز تا مرز احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور، عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم.

وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است چه خواهد بود؟ جز این که همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی، تماما واگذار میکنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتابهایم و نوشتههایم و آن چه دارم و ندارم بپردازد؛ که چون خود میداند، صورت ریزَش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به "احسان" است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و امل بودن من است ــ به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است، که دو راه بیشتر ندارد و به تعبیر درست؛ دو بیراهه:

یکی؛ همچون کلاغ ِ شوم در خانه ماندن و به قار قار کردنهای زشت و نفرت بار، احمقانه زیستن که یعنی زن نجیب متدین. و یا تمام شخصیت انسانی و ایدهآل و معنویش در ماتحتش جمع شدن، و تمام ارزشهای متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن و عروسکی برای بازی ابلهها و یا کالایی برای کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایهداری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدد. و این هر دو یکی است. گرچه دو وجهه متناقض ِ هم، اما وقتی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چُغوک ، یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح؟ مستراح شرقی گردد یا مستراح فرنگی؟ و آنگاه در برابر این تنها دو بیراههای که پیش پای دختران است سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد میتواند معجزآسا و زمانه شکن باشد؟ و کودکی تنها، در این تند موج ِ این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو میرود تا کجا میتواند بر خلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟

1. به لهجه خراسانی یعنی گنجشک

گر چه امیدوار هستم؛ که گاه در روحهای خارقالعاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستانهای دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاهها و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفتهها و مصدق از میان همین "دوله" ها و "سلطنه" های "صلصال کالفخار من حماء مسنون"، و "اینشتین" از همین نژاد پلید و "شوایتزر" از همین اروپای قسی آدمخوار و "لومومبا" از همین نژاد برده و "مهراوه" پاک از همین نجسهای هند و پدرم از همین مدرسههای آخوند ریزو ... به هر حال "آدم" از لجن و "ابراهیم" از "آزر" بت تراش و "محمد" از خاندان بتخانه دار ، به دل من امید میدهند که حسابهای علمی مغز را نادیده انگارد و به سر نوشت کودکانم در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بت خانه میپرورد امیدوار باشم.

دوست میداشتم که "احسان" متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی میترسم از پوکی و پوچی موج نویها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مآبی این خواجه تاشان نسل جوان معاصر؛ و عقدهها و حسدها و باد و بروتها ی بیخودی ِ این روشنفکران سیاسی. که تا نیمههای شب منزل رفقا یا پشت میز آبجو فروشیها، از کسانی که به هر حال کاری میکنند بد میگویند و آنها را با فیدل کاسترو مائوتسه تونگ و چه گوارا میسنجند و طبعا محکوم میکنند، و پس از هفت هشت ساعت در گوشیهای انقلابی و کارتند[؟] و عقده گشاییهای سیاسی با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن ِ قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن در گیر است و طرح درستِ مسایل ــ آنچنان که به عقل هیچکس دیگر نمیرسد ــ به منزل برمیگردند و با حالتی شبیه به چه گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی میخوابند.

و نیز میترسم از این فضلای افواهالرجالی شود:

از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود.

و از روی اخبار خارجی رادیو و روزنامه، مفسر سیاسی،

و از روی فیلمهای دوبله شده به فارسی، امروزی و اروپایی،

و از روی مقالات و عکسهای خبری مجلات هفتگی و نیز دیدن توریستهای فرنگی که از خیابانهای شهر میگذرند، نیهیلیست و هیپی و آنارشیست،

و یا [ از روی] نشخوار حرفهای بیست سال پیش حوزههای کارگری حزب توده، ماتریالیست و سوسیالیست چپ،

و از روی کتابهای طرح نو ، "اسلام و ازدواج" ، "اسلام و اجتماع"، "اسلام و جماع"، اسلام و فلان و بهمان ... اسلام شناس،

و از روی مرده ریگ انجمن پرورش افکار بیست ساله، روشنفکر مخالف خرافات،

و از روی کتاب چه میدانم، در باب کشورهای در حال عقب رفتن، متخصص کشورهای در حال رشد،

و از روی ترجمه های غلط و بیمعنی از شعر و ادب و موزیک و تئاتر و هنر امروز، صاحبنظر ِ وراج ِ لفاظِ ضد بشرِ هذیان گوی ِ مریض ِ هروئین گرای ِ خنگ، که یعنی: ناقد و شاعر نوپرداز و ...

خلاصه من به او "چه شدن" را تحمیل نمیکنم. او آزاد است. او خود باید خود را انتخاب کند. من یک اگزیستانسیالیست هستم. البته اگزیستانسیالیستم ویژه خودم؛ نه تکرار و تقلید و ترجمه. که از این سه تا ی منفور همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دو تای دیگر؛ تقی زاده و تاریخ، از نصیحت نیز هم، از هیچکس هیچوقت نپذیرفتهام. و به هیچکس، هیچوقت نصیحت نکردهام. هر رشتهای را بخواهد میتواند انتخاب کند. اما در انتخاب آن، ارزش فکری و معنوی باید ملاک انتخاب باشد، نه بازار داشتن و گران خریدنش. من میدانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ، اگر آرایش میخواندم یا بانکداری و یا گاوداری و حتا جامعه شناسی به درد بخور، آنچنانکه جامعه شناسان نوظهور ما برانند که فلان ده یا موسسه یا پروژه را اتود میکنند و تصادفا به همان نتایج علمی میرسند که صاحبکار سفارش داده، امروز وصیتنامهام، به جای یک انشاء ادبی، شده بود صورتی مبسوط از سهام و املاک و منازل و مغازهها و شرکتها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم میکردم و مثل حال، به جای اقلام، الفاظ ردیف نمیکردم.

اما بیرون از همه حرفهای دیگر اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم، مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعر هیجان آور، لذت زیباییهای احساس و فهم و مگر ارزش برخی کلمهها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است؟

چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه در عمر لذت میبرند! و چه گاوانسانهایی که فقط از آخورآباد و زیر سایه درخت چاق میشوند. من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه میخواندم و هنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه، و شرابم هنر، و دیگر بس. اما من از آغاز متأهل بودم، ناچار باید برای خانوادهام کار میکردم و برای زندگی آنها زندگی میکردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی کسم، کوزه آبی آورده باشم.

او آزاد است که خود را انتخاب کند و یا مردم را، اما هرگز نه چیز دیگری را، که جز این دو هیچ چیز در این جهان به انتخاب کردن نمیارزد، پلید است، پلید.

فرزندم! تو میتوانی هر گونه "بودن" را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچکس، هیچ چیز.

انسان یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد ( به خود و جهان) و میآفریند (خود را و جهان را) و تعصب میورزد و میپرستد و انتظار میکشد و همیشه جویای مطلق است؛ جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه میزند. اگر این صفات را جزء ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که میبینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری، همه دارد پایمال میشود. انسان در زیر بار سنگین موفقیتهایش دارد مسخ میشود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند. تو هر چه میخواهی باشی باش اما ... آدم باش.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد وصیت نامه دکتر شریعتی 10 ص

زندگی نامه سعدی شیرازی

اختصاصی از یاری فایل زندگی نامه سعدی شیرازی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی

شرح زندگی نامه سعدی

 

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی بی تردید بزرگترین شاعری است که بعد از فردوسی آسمان ادب فارسی را با نور خیره کننده اش روشن ساخت و آن روشنی با چنان تلألویی همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثیر آن کاسته نشده است و این اثر تا پارسی برجاست همچنان برقرار خواهد ماند.

تاریخ ولادت سعدی به قرینه ی سخن او در گلستان در حدود سال 606 هجری است. وی در آغاز گلستان چنین می گوید:

« یک شب تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل را به الماس آب دیده می سفتم و این ابیات مناسب حال خود می گفتم:

در اقصای عالم بگشتم بسی                          به سر بردم ایام با هر کسی

تمتع به هر گوشه ای یافتم                             ز هر خرمنی خوشه ای یافتم

چو پاکان شیراز خاکی نهاد                             ندیدم که رحمت بر این خاک باد

تولای مردان این پاک بوم                                برانگیختم خاطر از شام و روم

دریغ آمدم زان همه بوستان                            تهیدست رفتن سوی دوستان

به دل گفتم از مصر قند آورند                            بر دوستان ارمغانی برند

مرا گر تهی بود از قند دست                            سخن های شیرین تر از قند هست

نه قندی که مردم به صورت خورند                    که ارباب معنی به کاغذ برند»

به تصریح خود شاعر این ابیات ، مناسب حال او و در تأسف بر عمر از دست رفته و اشاره به پنجاه سالگی وی سروده شده است و چون آنها را با دو بیت زیر که هم در مقدمه گلستان من باب ذکر تاریخ تألیف کتاب آمده است:

هر دم از عمر می رود نفسی                         چون نگه می کنم نمانده بسی

ای که پنجاه رفت و در خوابی                          مگر این پنج روز دریابی

خجل آن کس که رفت و کار نساخت                 کوس رحلت زدند و بار نساخت

خواب نوشین بامداد رحیل                             بازدارد پیاده را زسبیل...

قیاس کنیم ، نتیجه چنین می شود که در سال656 هجری پنجاه سال یا قریب به این از عمر سعدی گذشته بود.

 

سعدی در شیراز در میان خاندانی که از عالمان دین بودند ولادت یافت. دولتشاه می نویسد که: « گویند پدر شیخ ملازم اتابک بوده » یعنی اتابک سعدبن زنگی ، و البته قبول چنین قولی با اشتغال پدر سعدی به علوم شرعیه منافات ندارد. سعدی از دوران کودکی تحت تربیت پدر قرار گرفت و از هدایت و نصیحت او برخوردار گشت ؛ ولی در کودکی یتیم شد و ظاهراً در حضن تربیت نیای مادری خود که بنابر بعضی اقوال مسعود بن مصلح الفارسی پدر قطب الدین شیرازی بوده ، قرار گرفت و مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت و سپس برای اتمام تحصیلات به بغداد رفت. این سفر که مقدمه ی سفرهای طولانی دیگر سعدی بود ، گویا در حدود سال 620 هجری اتفاق افتاده است ؛ زیرا وی اشاره ای دارد به زمان خروج خود از فارس در هنگامی که جهان چون موی زنگی در هم آشفته بود.

سعدی بعد از این تاریخ تا مدتی در بغداد به سر برد و در مدرسه ی معروف نظامیه ی آن شهر به ادامه تحصیل پرداخت. چند سالی را که سعدی در بغداد گذراند باید به دوران تحصیل و کسب فیض از بزرگترین مدرسان و مشایخ عهد ، تقسیم کرد و گویا بعد از طی این مراحل بود که سفرهای طولانی خود را در حجاز و شام و لبنان و روم آغاز کرد و بنا به گفتار خود در اقصای عالم گشت و با هر کسی ایام را به سر برد و به هر گوشه ای تمتعی یافت و از هر خرمنی خوشه ای برداشت.

سفری که سعدی در حدود سال 620 آغاز کرده بود مقارن سال 655 با بازگشت به شیراز پایان یافت. وفات سعدی را در مآخذ گوناگون به سال های 690-691- 694 و 695 نوشته اند.

نکته مهمی که درباره سعدی قابل ذکر است، شهرت بسیاری است که در حیات خویش حاصل کرد. پیداست که این موضوع در تاریخ ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری تازگی نداشت و بعضی از شاعران بزرگ مانند ظهیر فاریابی و خاقانی در زمان حیات خود مشهور و در نزد شعرشناسان عصرشان معروف بودند. اما گمان می رود که هیچ یک از آنان در شهرت میان فارسی شناسان کشورهای مختلف از آسیای صغیر گرفته تا هندوستان ، در عهد و زمان خود، به سعدی نرسیده اند و اینکه او در آثار خویش چند جا به شهرت و رواج گفتار خود اشاراتی دارد ، درست و دور از مبالغه است.

 

از جمله شاعران استاد در عصر سعدی که در خارج از ایران می زیسته اند یکی امیر خسرو است و دیگر حسن دهلوی که هر دو از سعدی در غزل های


دانلود با لینک مستقیم


زندگی نامه سعدی شیرازی

زندگی نامه کسایی

اختصاصی از یاری فایل زندگی نامه کسایی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

پیش درآمد

درفرهنگ ایرانی وادب پارسی (( روزگاری دراز، حکیم کسی بود که دانای به فلسفه باشد . فلسفه هم شامل کلیه علوم نظری وعملی ، تجربی وانسانی ،ظاهری وخفیه می گردد. لذا کسی حکیم بود که به تمام علوم وفضائل آشنا باشد . لیکن با گسترش دامنه علوم ودرآمد هر چیزی دردایره آن ، دیگر نمی شد به کسی ، بدان معنا ،حکیم گفت .

چون فلسفه قطعه قطعه شد ، هر قطعه سرخود گرفت ومانند قلمه یک نهال به رشد پرداخت وشاخه ها داد . انبوه ترین وخرم ترین قطعه ، جامعه شناسی بود که به نوبه خود رشدی سریع داشت وشاخه هایی بی شمار برآورد. هر روز شاخه ای نو می روید وسایه خود رابیشتر می گستراند .

بیشتر آثار پارسی ونوشته های مربوط به ((کسایی )) از او به ((حکیم کسایی )) یاد کرده اند . محمد عوفی در(( لباب الالباب )) وامین رازی در((هفت اقلیم )) وآثار معاصران چونان آثار دکتر ذبیح الله صفا در((تاریخ ادبیات درایران )) دکتر معین درحواشی (( چهارمقاله )) ومدرس در(( ریحانه الادب )) و آثار مستقل درباره کسایی ومقاله های فراوان نوشته شده درباره او با پیشوند (( حکیم )) آراسته و آمده است .

حکیم ابوالحسن علی بن محمد کسایی مروزی شاعری بزرگ واز پیشاهنگان شعر شیعی بود ومتعهدانه ادب پارسی است که پس از سال ها سکوت ،در دوره معاصر نام ومنزلت او شناخته شده است . شعر کسایی ،شعری است گونه گونه وسرشار از ویژگی های ادبی واخلاقی ،به همین روی تنها درعصر حاضر است مه بزرگی او دریافته وشناخته شده است چه ،درطول ودرازای تاریخ پرده غباری برسهم وشان او کشیده شده بود.

زندگی نامه وآثار کسایی

نام وتخلص کسایی

نام کسایی بدرستی روشن نیست . باخزری در(دمیه القصر )از سخنوری بنام ((ابوالحسن علی بن محمد کسایی مروزی )) سخن می گوید که آراینده وپیراینده آن -آقای احمد آتش – این گمان را نزدیک به یقین دانسته که او همان کسایی شاعر معروف باشد. دربررسی های انجام پذیرفته دررویه های پسین دریافته می شود که این دیدگا ه درست است وجای هیچ دودلی وگمانی دیگر نیست وچهارمقاله وتذکره های موجود پارسی این گواه راتایید می کنند. بدین ترتیب نسبت وشجره نامه این شاعر روشن می شود.

اگرچه روانشاد استاد بدیع الزمان فروزانفر براین باور است که :

((نام کسایی معلوم ومعین نیست .))

استاد فروزانفر درنقد وتحلیل نام کسایی می افزاید که : ((کسایی نام یا تخلصیست که درتذکره ها واشعار شعرا ونیز درشعر خود بدان یاد شده وبدون هیچ شک وشبهتی درعصر های بعد وظاهرا درعصر خود نیز بدان معروف بوده وشهرت داشته است ودرعلت وضع این اسم صاحب مجمع الفصحا پنداشته که اورا بدان جهت کسایی گفته اند که درکسوت زهد دربرداشته وکلاه فقر بر سر گذاشته واین سخن بعید است زیرا کسایی شاعری مدح سرا بوده واز اشعار او هیچ بوی زهد به مشام نمی رسد مگر اینکه در آخر عمر که از مدح دست کشید ه ، کسوت زهد به بر کرده واز این رو باید در انجام زندگی بدین نام شهرت یافته باشد ولی باز براین فرض علت تخصیص او به این اسم از میانه زهاد عصر که ناچار آنان هم کسوت زهد در برداشته وکلاه فقر برسر گذاشته اند معلوم نیست وشاید جز تناسب کسا وکسوت صاحب مجمع الفصحا را علتی معلوم بوده که اکنون برما پوشیده است .

ظاهرا لفظ کسایی بر کسی اطلاق می شده که کسا بفروشد یا ببافد یا بپوشد و عده ای از علما بدین نام معروفند که از آن جمله است ابوالحسن علی بن حمزه بن عبدالله بن بهمن بن فیروز نحوی معروف قرن دوم ودیگر ابواسحاق ابراهیم بن احمد کسایی مروزی که نام وی درانساب سمعانی دیده می شود.

کنیه کسایی

کنیه کسایی رانویسند ه چهار مقاله (( ابوالحسن ))ونویسندگان ((آتشکده )) و((مجمع الفصحاء )) و((ریاض العارفین)) ابواسحاق نوشته اند.

لقب کسایی

لقب کسایی در آثار پارسی ((مجدالدین ابواسحاق)) آمده است.

نویسندگان آثاری چون ((آتشکده)) و((مجمع الفصحا)) وقاموس اعلام وریاض العارفین ((مجدالدین ))یاد کرده اند. این نظریه بعدها در((ریحانه الادب)) وآثارمتاخر تذکره وتاریخ ادبیات ومقالات راه یافته است . به هر حال ((کسایی)) نامی فراگیرتر ومشهورتر از دیگر نام های اوست ودرمتون ادب پارسی شناخته تر ومعروف تر است.

زادگاه کسایی

زادگاه وزیست گاه کسایی ((مرو)) است . مرویا مروشاهجان شهری کهن وتاریخی است که در سی فرسنگی شمال شرقی سرخس وشصت فرسنگی طوس خراسان قرار گرفته وبه سال 1277هجری در پی بی کفایتی وبی لیاقتی زمامداران وقت از ایران جداشده است.

همه تذکره نویسان ،شرح حال نگاران وزندگینامه نویسان از زمان کسایی تا کنون هم عقیده ومتفف القولند که کسایی اهل مرو بوده است و((مروزی )) همواره به عنوان پسوند نام اودر آثار پارسی آمده است.

خود کسایی درتایید انتسابش به ((مرو)) سروده است:

زیبابود ار مرو بنازد به کسایی

چونان که سمرقند به استاد سمرقند

استاد بدیع الزمان فروزانفر نیز در این باره تاکید وتایید دارد که ((دراین که کسایی از اهل مرو بوده ، هیچ تردیدی نیست.))

تولد ومرگ کسایی

سال روز تولد کسایی 27شوال 341هجری برابر با 16ماه مارس 953میلادی (سده دهم ) است هم او در قصیده ای باز ماند ه13بیتی به این تاریخ تولد اشاره دارد :

به سیصدو چهل ویک رسید نوبت سال

چهارشنبه وسه روز باقی از شوال

بیامدم به جهان تا چه گویم وچه کنم

سرود گویم وشادی کنم به نعمت ومال

ستوروار بدین سان گذاشتم همه عمر

که بر ده گشته فرزندم و اسیر عیال

درآثار دیگر او نشانی از این اندیشه وتکرار نیست وهمه مورد خان ومنتقدان این عقیده وتاریخ را مورد استناد قرار داده اند .


دانلود با لینک مستقیم


زندگی نامه کسایی

زندگی نامه فردوسی 13 ص

اختصاصی از یاری فایل زندگی نامه فردوسی 13 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

زندگی نامه  فردوسی

حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است. فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی به جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.

ویژگیهای هنری شاهنامه:


دانلود با لینک مستقیم


زندگی نامه فردوسی 13 ص