لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
بنام خدا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمایش : سادیسم روز
نویسنده : رضاعقیلی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مکان آموزشگاه کامپیوتری می باشدکه بامیزمنشی،دوصندلی برای مراجعه کنندگان ،وسایل جانبی کامپیوتروتزیینات مربوطه آراسته شده است.
(کیوان صاحب شرکت ــ جوان وخوش مشرب ــ درحال پرزنت کردن دوستش ،سام ــ جوانی مطابق مدروزــ میباشد.
موسیقی درحال پخش شدن وآندومشغول کارخود،که باقطع شدن موسیقی،کیوان صفحه آخربرگه را نشان داده و...)
کیوان ـــ تنها عیبش هم اینه که وقت و انرژی آدمُ به هدر می ده
سام ـــ چه با حال
کیوان ـــ پولدار شدن بدون زحمت
سام ـــ حالا پولش چی ؟
کیوان ـــ مگه نداری !
سام ـــ آخه پولش خیلی زیاده
کیوان ـــ به اون پول گنده هه فکر کن ، خونه ، ویلا ، ماشین ... به اونها فکر کن
سام ـــ ولی الان یه پاپاسی هم تو جیبم نیست
کیوان ـــ برو قرض کن ، وام بگیر ... حسنش اینه که دو ماهه پولتو پس می گیری
سام ـــ این کارا ممنوع نیست
کیوان ـــ وقتی فروشنده راضی ، تو خریدار هم راضی ، پس تمومه دیگه
سام ـــ راست می گی ها
کیوان ـــ ها ، این رو هم یادت باشه تا خودت توی این کار نیومدی به کسی چیزی نگی ، چون ممکنه اولاً دودلت کند ثانیاً چیزی بپرسه که نتونی جواب بدی ثالثاً
سام ـــ مختلطه دیگه
کیوان ـــ نکنه که واسه مختلطیش داری می یای
سام ـــ آخه جنس مخالف ، انگیزه رو بیشتر می کنه
کیوان ـــ اتفاقاً زیر یک دست من دخترِ
سام ـــ پس منو بنداز زیر دست اون
کیوان ـــ تو اومدنوبیا
سام ـــ زیر دست اون می ندازی بیام
کیوان ـــ نترس سرت کلاه نمی ره
سام ـــ صبر کن ، یه سوالی ، کلاهبرداری نباشه
کیوان ـــ داشـِت کیوان جایی نمی خوابه که زیرشٌ آب بگیره
سام ـــ مواظب زیر ما هم باش
کیوان ـــ دارمت ... اصلاً تا حالا دیدی من سرت کلاه بزارم
سام ـــ کم نه
کیوان ـــ دستت درد نکنه
سام ـــ سرت درد نکنه
کیوان ـــ از این حرفها نداشتیم ها
سام ـــ قبول کن کمی خورده شیشه داری ، ولی کیوان یادت نره من و تو رفیقیم ، با هم بودیم ، با هم پوشیدیم ، با هم خوردیم ، با هم چرخیدیم ، خودت هم منو خوب می شناسی ، این ظاهرمه ، ته جیبم شپش داره تکچرخ می زنه
کیوان ـــ پس بیا که می خوام پولدارت کنم
سام ـــ باشه اما یه سوالی تا حالاخودت پورسانتشو گرفتی
کیوان ـــ پورسانت سه نوبتم رو گرفتم اگه تو بیای چهارمیش رو هم می گیرم
سام ـــ حالا پول روکی بیارم
کیوان ـــ هر چی زودتر بهتر ، به نفعتِ ، زودتر آموزش می بینی ، زودتر به پولت می رسی ، من هم هواتو دارم ، ساپورت بالا دستی ، اصلاً همین امشب بیا
سام ـــ امشب که نمی شه
کیوان ـــ چرا ؟
سام ـــ حالت خوبه کیوان ، خودت گفتی امشب پارتی داریم
کیوان ـــ یادم رفته بود
سام ـــ ساعت خواب
کیوان ـــ خیالی نیست ، فردا بیا ، برات جا می زارم
سام ـــ حالا امشب کی ها هستیم
کیوان ـــ تریپ لاتی ، بروبچِ اِوری بادی همه هستن
سام ـــ تو رفیقا فقط تو
کیوان ـــ من چاکرتم
سام ـــ مختلطه دیگه (کیوان چیزی در گوش سام می گوید) یوهو ، حال دادی هزار تا
کیوان ـــ فقط x امشب با توئه ها
سام ـــ x می ترکونیم
کیوان ـــ بترکون
سام ـــ x می ترکونیم
(رامین جوانی همسن و سال بقیه با کت و شلوار و مرتب شده ، با کیف سامسونت که خستگی را در پس حرکات و حرفهایش دیده می شود وارد می گردد . )
رامین ـــ سلام
سام ـــ سلام
کیوان ـــ سلام ... چه خبر ؟!
رامین ـــ از صبح تا حالا از این شرکت به اون شرکت ، از این بانک به اون بانک ... اینجا حرف بزن اونجا کف بزن ، جلو یارو ملق بزن ... (دکمه یقه اش رابازمیکند)خفه شدیم،واسه غالب کردن به اداره چه مصیبتی روبایدکشید
کیوان ـــ چقدر شِر و وِر می گی
رامین ـــ بعنوان خدمتکار استخدام شدم حقوق خدمتکاری می گیرم اما جای منشی ، بازار یاب ، کُلفت ، اپراتور و همه چی هستم
کیوان ـــ مگه غیر اینه که خانم جمشیدی
سام ـــ خانم جمشیدی ؟! ...
کیوان ـــ منشی مونه ... مگه غیر اینه که رفته سفارشات رو تحویل بگیره ... مم ذکی هم اسماً آبدارچی شرکتِ
کیوان ـــ ول کن این حرفهارو... بگو آگهی استخدام رو چکار کردی
رامین ـــ چند جا چسباندم ، به یه روزنامه هم دادم
کیوان ـــ متن آگهی چی نوشتی
رامین ـــ به یک بازار یاب مجرب ِ مجردِ تمام وقت نیازمندیم البته خانم
سام ـــ کیو ، کلک
رامین ـــ الان نزدیک به یک سال و سه ماه و 18 روزِ که دارم اینجا کار می کنم ، ماه به ماه بازاریاب خانم می گیره و طلاقشون می ده
سام ـــ طلاق !
کیوان ـــ می ندازمشون بیرون
سام ـــ چرا ؟
رامین ـــ مرض داره
کیوان ـــ چی می گی ؟
رامین ـــ راست می گم ... انگار که می خواد ملکه زیبایی جهان رو انتخاب کنه
سام ـــ مختلطه (رامین ، سام رابه کناری می برد)
کیوان ـــ حرف نمی زنم دلیل نمی شه که دارم حرفتو تایید می کنم ها
کیوان ـــ تو دیگه چی می گی
رامین ـــ تو هم حواست رو جمع کن ، ظاهراً بهت چشم بد داره
سام ـــ من پا نمی دم
رامین ـــ خودش پا رو می گیره
سام ـــ نه بابا !
رامین ـــ فقط مواظب باش به بادش ندی
کیوان ـــ (با عصبانیت) رامین یکی می خوابونم تو گوشت ها
رامین ـــ آخ گوشم
کیوان ـــ پشت سر من داشتی چی می گفتی
سام ـــ در مورد بادِ
کیوان ـــ باد چیه
سام ـــ قبل تو اتفاقی افتاد
کیوان ـــ چه اتفاقی
رامین ـــ (ترس) بادی بود و راهی بود (همه اوه و پخش می شوند) مگر با تو کاری بود
کیوان ـــ من واسه چی فرستادمت بیرون
رامین ـــ رفتم بانک ، بانک ... چکهای حاجی همه برگشت خورده
کیوان ـــ چرا زودتر نگفتی
رامین ـــ نزاشتی
کیوان ـــ عیبی نداره ، فردا صبح حاجی می یاد بهش می گم
رامین ـــ (به سام) نا سلامتی حاجی پدرشه ، بیفته زندان خوبه
کیوان ـــ تو جوش نزن شیرت خشک می شه
رامین ـــ تو با همین شیر خشک بزرگ شدی
سام ـــ کیوان از مهمونی امشب بگو
دانلود مقاله کامل درباره نمایشنامه سادیسم روز 40 ص