یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد هفت خوان رستم

اختصاصی از یاری فایل تحقیق در مورد هفت خوان رستم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد هفت خوان رستم


تحقیق در مورد هفت خوان رستم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
 
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
  
تعداد صفحه:3

 

 

هفت‌خوان رستم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پرش به: ناوبری, جستجو

هفت‌خوان در شاهنامهٔ فردوسی هفت مرحلهٔ دشواری بودند که رستم و اسفندیار طی کردند.

[ویرایش] داستان

کیکاووس در دژی در مازندران اسیر است. رستم به نجاتش می‌رود و در راه از هفت بلا جان سالم به در می‌برد.

 

 

[ویرایش] خوان اول: نبرد رخش با شیر بیشه

رستم روز و شب می‌رفت و راه دو روزه را در یک روز می‌پیمود تا به دشتی رسید پر از «گور» بود و محل فرمانروایی شیری قدرتمند، رستم کمند انداخت، گوری گرفت، آتشی افروخت و شکار را بریان ساخت و خورد. «رخش» را یله کرد و خود شمشیر زیر سر نهاد و بخفت. پاسی ازشب گذشته، شیر بیامد و «یلی» خفته و اسبی آشفته بدید. نخست قصد کشتن اسب کرد رخش چنان بر سر شیر کوفت که نقش زمین گردید .رستم از خواب برخاست، شیری مرده دید و رخش را مورد نوازش قرار داد و بدو گفت: «اگر تو هلاک می شدی من با این شمشیر و سنان و گرز گران چگونه باید تا مازندران را می پیمودم. از این پس قبل از هرکاری مرا بیدار کن.» {فرمان برداری رخش} رستم پهلوان، این بگفت و زمانى دراز بخوابید. چون خورشید سر از کوه برآورد، تهمتن از خواب خوش بیدار گشت و تن رخش را بسترد و زین بر آن نهاد و یزدان نیکى دهش را یاد کرد و آنان به ادامه راه پرداختند.

[ویرایش] خوان دوم: بیابان بی آب

رستم در این خوان به همراه رخش در بیابان بی آب و بسیار گرم گرفتار ‌شد.

بیابان بی آب و گرمای سخت

 

کزو مرغ گشتی به تن لخت لخت

چنان گرم گشتی هامون و دشت

 

تو گفتی که آتش بر او برگذشت


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد هفت خوان رستم

تحقیق رستم و سهراب و اسفندیار

اختصاصی از یاری فایل تحقیق رستم و سهراب و اسفندیار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق رستم و سهراب و اسفندیار


تحقیق رستم و سهراب و اسفندیار

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

    فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

    تعداددصفحه:16

اسفندیار

به معنای آفریده‌ی مقدس. لقب آن تَهْم یعنی دلیر است. پسر گشتاسب. او برای گسترش دین بهی بسیار می‌کوشد و جنگ‌ها می‌کند. از جمله، ارجاسب، شاه هونها را شکست می‌دهد. به واسطه‌ی دانه‌ی اناری که زرتشت به او می‌دهد، روئین تن می‌شود. اسفندیار جوانی شایسته و نیرومند است که حسادت اطرافیان خود را برمی‌انگیزد و از او نزد پدر بدگویی می‌کنند. گشتاسب به خاطر سعایت اطرافیان به اسفندیار بدگمان می‌شود و به خیال اینکه او در فکر تاج و تخت است دستور می‌دهد پسر را در غل و زنجیر به دژ گنبدان ببرند و در آنجا او را به چهار میخ آهنین ببندند. ارجاسب، شاه هونها که از تغییر دین گشتاسب آگاه شده به بهانه‌ی بازگرداندن دین قبلی به حمله می‌برد. در این نبرد بسیاری کشته می‌شوند و سپاه ایران شکست می‌خورد. گشتاسب کسی را نزد اسفندیار می‌فرستد و عذر گذشته می‌خواهد و از او می‌خواهد به کمکش بیاید. اسفندیار که ابتدا از پدر دل‌آزرده است نمی‌پذیرد، اما سرانجام قبول می‌کند و نزد پدر می‌اید و ارجاسب را شکست می‌دهد. اما گشتاسب اهدای تاج و تخت خود به او را منوط می‌کند به نجات دو خواهر اسفندیار که نزد ارجاسب اسیرند. اسفندیار می‌پذیرد و در راه رسیدن به روئین دژ که کاخ ارجاسب است از هفت خوان می‌گذرد. خوان نخست، کشتن دو گرگ غول پیکر؛ خوان دوم، کشتن دو شیر غول‌ پیکر؛ خوان سوم، کشتن اژدهای کشف رود، که اسفندیار برای از بین بردن این اژدها درون صندوقی آهنی پنهان شد و بعد از اینکه اژدها صندوق را به دندان گرفت از آن خارج شده و اژدها را کشت. خوان چهارم، کشتن زن جادو؛ خوان پنجم، کشتن سیمرغ و دو فرزند او، که اسفندیار برای کشتن سیمرغ در صندوقی پنهان شد که روی یک گردونه بود و گرداگرد آن را شمشیر نشانده بودند. بال سیمرغ به هنگام حمله به صندوق در شمشیرها گیر کرد و زخمی شد. اسفندیار نیز از صندوق درآمده و او را به قتل رساند؛ خوان ششم، گذشتن از بیابان پر از برف؛ و خوان هفتم، گذشتن از صحرای سوزان بود

سهراب

پسر رستم و تهمینه. رستم قبل از تولد سهراب با شنیدن خبری از ایران زمین ناچار رخت سفر بست. او قبل از آنکه سفر را آغاز کند سفارش‌های لازم را به همسرش نمود: بدو داد و گفتش این را بدار گرت دختری آید از روزگار ورایدونکه آید ز اختر پسر ببندش به بازو نشان پدر.

سهراب، پدر و نسب خود را نمی‌شناخت. سهراب در همه کار از همگنانش برتر بود و این امر توجه او را به خودش جلب کرد. به همین دلیل نسبش را از مادرش پرسید و مادر به ناچار حکایت ازدواجش با رستم را برای او تعریف کرد. وقتی بزرگتر شد خواست به ایران رَود و کیکاووس را از تخت بردارد، پی توس را ببرد و رستم را پادشاه کند. چون افراسیاب از این قضیه آگاه شد، هامان و بارمان را به نزد سهراب فرستاد تا او را همراهی کنند و نگذارند رستم را بشناسد. به همین سبب سهراب به ایران حمله کرد و در دژ سپید با دلاوران ایرانی جنگید. کیکاووس نیز رستم را به مقابله با آن‌ها فرستاد. چون دو سپاه به نزدیک هم رسیدند، رستم شبانگاه به اردوگاه سهراب رفت و ژنده‌رزم را که برای کاری از بزمگاه سهراب بیرون آمده بود به قتل رساند. در نتیجه تنها کسی که رستم را می‌شناخت از بین رفت. روز بعد رستم و سهراب با هم نبرد کردند، اما هیچکدام نتوانست دیگری را شکست دهد. سهراب از شباهتش با حریف متعجب شد و موضوع را با هامان در میان گذاشت، اما هامان به او اطمینان داد که او رستم نیست. روز بعد دوباره دو حریف رزم آزمودند و این بار سهراب بر رستم چیره شد، اما رستم گفت در ایران حریف را در مرتبه‌ی اول نمی‌کشند:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق رستم و سهراب و اسفندیار