تاریخ هنر ایران...تحقیقی جامع در رابطه با تاریخ هنر در ایران که در قالب 18درس گنجانده شده است
تاریخ هنر ایران
تاریخ هنر ایران...تحقیقی جامع در رابطه با تاریخ هنر در ایران که در قالب 18درس گنجانده شده است
از دانشمند عزیز صاحبدلى که مرا به نوشتن این مقاله تشویق کرد، بسیار متشکرم؛ زیرا این دعوت و تشویق نه فقط موجب شد که بعد از مدتها دوباره زمانى ـ هر چند کوتاه ـ به مطالعه در نهجالبلاغه بپردازم و جان و دل را از عطر و نشاط آن معطر سازم، بلکه مرا برانگیخت که به بعضى شروح نهجالبلاغه و کتابهایى که درباره على ـ علیه السلام ـ و کلمات و سخنان او نوشتهاند، رجوع کنم. درباره این بزرگ، بسیار نوشتهاند و البته صاحبان این نوشتهها همگى صاحبنظر و محقق نبودهاند. مردى که صاحب ولایت عظما است، هرکس به او اندکى نزدیک شود، از بزرگیش دچار هیبت مىشود و در دل نسبت به او احترام و محبت حس مىکند. طبیعى است که ذکر جمیلش در افواه همه باشد و هرکس میل کند که چیزى راجع به او بگوید یا بنویسد . به این جهت در مورد حضرت على ـ علیه السلام ـ بسیار سخنها گفته شده و در مجموعه این گفتهها همه گونه سخن از سنجیدهترین و سزاوارترین سخنها تا حرفهاى معمولى و سطحى مىتوان یافت و این از یک جهت شادىبخش و ستایشانگیز است، و از سوى دیگر تأسفآور و مایه دریغ. اگر بعضى از این نویسندگان حسن نیت و قصد اظهار ارادت نداشتند، مىتوانستیم آنان و ناشران نوشتهها و گفتههایشان را ملامت کنیم که چرا لا اقل درنیافتهاند و نگفتهاند که قصد اظهار ارادت داشته و ران ملخ به حضرت سلیمان پیشکش مىکنند.
آیا نوشته من نیز یکى از آنها است؟ امیدوارم که این وجیزه ناچیز در بارگاه فضل و کرمش نامقبول نیفتد. نکتهاى که باید ذکر شود این است که مضمون این نوشته در آثار متقدمان ظهور تفصیلى ندارد و اگر مطرح شده بر کنار از بعضى سوء تفاهمها نبوده است و به این جهت نتوانستهام چنانکه رسم است به تتبع و رعایت رسوم و شرایط آن بپردازم و به این جهت توقع دارم که این یادداشت را با ملاکهاى روش تتبع نسنجند که بر شرمساریم افزوده مىشود . نوشته من در حقیقت نه تتبع است، نه گزارش؛ بلکه جستوجویى است از روى دلبستگى و وسواس براى درک نگاه تاریخى نهجالبلاغه و مخصوصا متضمن درخواستى است از فرمانرواى ملک سخن و راهگشاى طریق هدایت که نویسنده این سطور را راهى به درک معناى دشوار تاریخ در نهجالبلاغه بنماید و او را از زمره محرومان بیرون آورد.
در مطالعه نهجالبلاغه متن عربى را با چهار و گاهى پنج ترجمه از ترجمههاى متأخر پیش رو داشتهام؛ اما در نقل مطالب بیشتر از ترجمه استاد دکتر سید جعفر شهیدى استفاده کردهام .
تاریخ و عبرت در کلمات و سیره امام على(ع)
مقالهاى که پیش روى شما است، متضمن سیر اجمالى در کلمات مولاى متقیان و امیرمؤمنان، حضرت على ـ علیهالسلام ـ درباره تاریخ است. پژوهندهاى که با چنین قصدى در کلمات آن بزرگ نظر مىکند، به نکات بدیع بسیار برمىخورد که مىتوان آنها را گوهرهاى تذکر تاریخى دانست. مرد خدا در هرچه نظر مىکند و مىبیند، در آن جلوه خدا مىبیند و از حوادث روزگار درس عبرت مىآموزد؛ اما نه مرد خدا بودن یا مرد خدا شدن آسان است و نه بخت دیده عبرتبین، یار همه کس مىشود. ما چیزها را مىبینیم و مىپنداریم که چون چشم داریم مىبینیم و داشتن چشم براى دیدن و دیدار کافى است. درست است که ما با چشم مىبینیم و اگر چشم نداشتیم اشیاى دیدنى و محسوس را نمىدیدیم، اما دیدن چشم صرف یک امر مکانیکى و فیزیولوژیک نیست و اگر چنین بود بیننده با آن چیزى دریافت نمىکرد؛ یا همه بینندگان هرچه را مىدیدند یکسان درک مىکردند. اصلا دیدن و شنیدن را نحوه بستگى و تعلق ما و نظم سخن و عالمى که در آن بسر مىبریم، راه مىبرد. به سخن بلند مولاى موحدان بیندیشیم که فرمود: ما رأیت شیئا الا و رأیتالله قبله. آنکه پیش از دیدن با چشم تن، چشم دل باز نکرده است، چیزى نمىبیند و اگر ببیند امور پراکنده و آشفته و آشوب مىبیند. دیدن چشم را ادراکى مقدم بر آن راه مىبرد که ملاصدرا از آن به «ادراک بسیط» تعبیر کرده است. نظیر این ادراک در پدیدارشناسى معاصر هم مورد توجه قرار گرفته است و در حقیقت با وجود و عدم این درک بسیط است که گروهى از مردمان، اهل ذکر مىشوند و مردمى دیگر در غفلت مىمانند یا غفلت و تذکر در اوقات و زمانهاى تاریخى یک قوم کمتر و بیشتر مىشود. اشخاص هم، چون به حوادث و پیشآمدها مىنگرند، آنها را یکسان درک نمىکنند؛ یعنى اگر دل عبرت بین نباشد، دیده نیز عبرت بین نمىشود.
هان اى دل عبرتبین از دیده عبر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
.1 کیست که دل عبرت بین دارد؟
قبل از این که به این پرسش بپردازیم، باید تصریح شود که قرار نیست از فلسفه تاریخ حضرت على(ع) بحث شود و آن بزرگ در عداد فلاسفه تاریخ قرار گیرد؛ زیرا نکات نهجالبلاغه و به طور کلى کلمات علوى ـ و یا هر روایتى که از ائمه دین نقل شده است ـ سخن هدایت است، نه زبان عبارت ارباب علوم رسمى. نهجالبلاغه سراسر درس تذکر و عبرت است. هر درس تذکرى، فلسفه تاریخ نیست. قصد صاحب بزرگ آن نیز تدوین فلسفه تاریخ و هیچ علم خاص دیگر نبوده است. البته مولا فرموده است که «خبر گذشته و آینده و احکام ناظر بر روابط کنونى جامعهتان در قرآن موجود است» (1) . با وجود این، نه قرآن و نه نهجالبلاغه، کتاب فلسفه نیستند. حضرت على(ع) هم نخواسته است فلسفه تاریخ تدوین کند؛ بلکه او دل عبرتبین داشته و با مرگ که تقدیر همه آدمیان است، انس یافته و با این انس گذشته و گذشتگان را مىدیده و در موقع و مقام ولایت مقتداى اهل نظر و بصیرت و اعتبار شده است.
آنها که مىگویند علم با تجربه به دست مىآید، درست مىگویند؛ اما اگر این گفته را بر فرض وجود بشرى که حقیقت وجودش لوح پاک و عارى از هر نقش است، استوار کنند، راهشان به بنبست مىرسد. آدمى لوح پاک و نانوشته نیست و حتى اگر لوحى باشد که بر آن چیزى حک نشده باشد، آن لوح آمادگى و استعداد خاص دارد و لااقل اثر تجربه مىتواند در آن حک شود، یا بهتر بگوییم تجربه در این لوح معنى مىشود؛ زیرا تجربه قبل از فهم نیست و اگر فهم نباشد، تجربه صورت نمىبندد. حوادث تاریخ هم براى کسى تجربه مىشود که از پیش فهمى از تاریخ داشته باشد. این فهم، فهم هیچ حادثه مشخص و معینى نیست، بلکه درک بسیط و غیرحصولى این معانى است که: .1 ما اهل عهد و پیمانیم و اگر عهد مىشکنیم باز آن را تجدید مىکنیم؛ .2 زندگى دنیوى زندگى با مرگ است و ما با مرگ زندگى مىکنیم؛ .3 ما وقتى با یاد مرگ تنها مىشویم، از حوادث تاریخ بهتر مىتوانیم درس بیاموزیم. ما در روز الست پیمان بستهایم که جز پروردگار حقیقى خود را نپرستیم، اما اینجا یعنى زمین جایگاه آزمایش و دار بلا و ابتلا است. چنانکه خداوند چون آدم را آفرید و به فرشتگان امر کرد که او را سجده کنند و شیطان با استکبار از اطاعت فرمان سرباز زد، آدم را در سرایى جاى داد که ابزار زندگیش را کامل و جایگاهش را ایمن ساخته بود و او را در خصوص ابلیس و دشمنى ریشهدارش هشدار داد؛ اما سرانجام ابلیس به دام فریبش آورد. یقین او را به شک و در نهایت نشاط وى را به دلهره و ترس بدل کرد و با فریبکارى ابلیس، آدم به دام پشیمانى فرو افتاد. با این همه خداوند سبحان در توبه را به روى آدم گشوده گذاشت. تا از آن تنگنا و بنبست گریزگاهى بیابد و راه نجاتى بجوید و کلمه رحمتش را به او آموخت و بازگشتش را به بهشت وعده فرمود . سپس او را به سراى گرفتارى و آزمون و دنیاى زاد و زایش فرود آورد و از آن وقت در حق او این سخن بلند درست آمد که: چکند کز پى دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد در پیام نخستین روز خلافت فرمود: «آن کس که با دیده عبرت به سرنوشت گذشتگان بنگرد، پرهیزگار مىشود و هرگز در پى بدى و ناسازگارى نمىرود .» (2) و در وصف و صفت دهر، مرگ را دخیل کرده است: الدهر یخلق الابدان و یحدد الآمال و یقرب المنیه و یباعد الامنیه من ظفر به نصب و من فاته تعب؛ «روزگار پوشاننده بدنها، محدودکننده آرمانها، نزدیک آورنده مرگها، و دورکننده آرزوها است. کامیابىهاى مادیش رنجآورند و ناکامىهایش خستگى زا.» (3) نیز از قومى و مردمى یاد مىکند که مرگ تن خود را بزرگ مىشمارند و خود بیش از هر چیز بزرگ شمار مرگ قلبهاى زنده خویشند (4) این مرگ، آگاهى مردى را که مىگفت: «پسر ابىطالب از مرگ بىپژمان است، بیش از آنچه کودک پستان مادر را خواهان است (5) » مستعد آشنایى با راههاى آسمان و آینده ساخته بود. این جان مستعد همزمان حضرت مصطفى (ص) و هم عهد نزول قرآن که از پیامبر درس آموخت، نه فقط آموزگار و مفسر قرآن، بلکه قرآن ناطق و متحقق شد. مولاى موحدان از قرآن آموخت که علم و عبرت و خشیت و حکمت ملازم و به هم بستهاند. در این گفته دقیق دقت فرمایید: «یقین را نیز چهار شعبه است: نگرشى به زیرکى، رسیدن به دقائق حکمت، پند گرفتن از گذشت روزگار و نگهداشتن روش اسلاف. آن کس که نگرش زیرکانهاش بود به دقایق حکمت دست یابد و آنکه به دقایق حکمت دست یابد، سیرت [عبرت] روزگار را بشناسد و آنکه سیرت روزگار را بشناسد، چنان است که با اسلاف بسته است.» (6) در نامه به امام حسن(ع) نیز این نکته را دوباره مورد تأکید قرار داد و فرمود: «اگر من به اندازه تمامى نسلهاى گذشته عمر نکردهام، در کار و کردار آنان نظر کردهام و در اخبارشان اندیشیدهام و در آثارشان سیر کردهام؛ چنانکه گویى یکى از آنان شدهام.» (7) و در خطبه 16 فرمود: «... آنکه عبرتهاى روزگار او را آشکار شود و از آن پند پذیرد و از کیفرها که پیش چشم او است، عبرت گیرد، تقوا او را نگاه دارد.» (8) نیز در خطبه 361 با استناد به آیه مبارکه ان فى ذلک لعبرة لمن یخشى (نازعات، آیه 26) همه موجودات و حوادث را نشانه عبرت مىبیند و البته بزرگترین عبرتها در نظر او سرگذشت مردمى است که بستگى به دنیا آنها را مست غرور کرده است؛ یعنى از وضع خود غافلند و نمىدانند که فریفته دنیا شدهاند. حضرت مولا در شرح آیه ما غرک بربک الکریم، وضع ما را در دنیا این چنین وصف کرده است: راستش را مىخواهى دنیا هرگز تو را نفریفت؛ اما تو بودى که فریفته آن شدى. او اندرزهاى گرانبهایش را در دسترس تو گذاشت و از برابرى و انصاف آگاهت ساخت؛ ولى تو به آنها پشت پا زدى. دنیایى که پیوسته درد و ناراحتى تن و کم شدن نیرو و کاهش توانایى را به تو یادآورى مىکند، راستگوتر و وفادارتر و بالاتر از آن است که تو را بفریبد. یا این که فریفتهات سازد و بعد دچار رنج و شکنجهات کند. اگر با دنیا در خانههاى خالى و جامانده و دیار فراموششده و وامانده روبهرو شوى، هر آینه مىبینى که چون رفیقى شفیق و یارى دلسوز به تو یادآورىهاى درست و سودمند مىنماید و همیشه پندهاى رسا و گرانبها بر آنها مىافزاید. (9) نکات ظریفى در این کلمات درج است که آدمى را به حیرت و اعجاب وامىدارد. دنیا و زندگى و مرگ و تاریخ و حوادث در نگاه على ـ علیهالسلام ـ همان نیست که به نظر مردم معمولى مىآید؛ بلکه همه اینها در نظر آن بزرگ، آیینه حق است و اگر در آن حق را ببینند، آن شىء، حکم آموزگار پیدا مىکند. مفاهیمى مثل دنیا و زندگى بسته به اینکه در چه نسبتى وارد شوند، معناى متفاوت پیدا مىکنند؛ چنانکه به خود نظر کردن یا خودبینى، خوب و پسندیده نیست، اما گاهى باید فارغ از غم دنیا و بود و نبود آن در آیینه وجود خویش نظر کرد و در غم خویش بود. اگر از ما و به خصوص از کسانى که پرواى اخلاق دارند، بپرسند آیا غمخوار خویش باید بود یا غم دیگران باید خورد، دومى را سفارش مىکنند و مسلما در ساحت اخلاق، درست این است که به فکر دیگران باشیم؛ اما ساحتى مقدم بر این ساحت اخلاقى وجود دارد که اخلاق از آنجا مىروید؛ آنجا باید غمخوار خویش باشیم و با رجوع به آن ساحت است که حافظ گفته است:
پیوند عمر بسته به مویى است هوشدار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
در اینجا شاید شاعر نظر به احوالى داشته است که انعکاس آن در آغاز نامه امیرمؤمنان به فرزندش امام حسن ـ علیهماالسلام ـ پیدا است. آنجا که فرمود: آنچه آشکار از پشت کردن دنیا بر خود دیدم و از سرکشى روزگار و روى آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز مىدارد و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمىگذارد، جز که من هرچند مردمان را غمخوارم، بیشتر غم خود را دارم. این غمخوارى رأى مرا بازگردانید و از پیروى خواهش نفسم بپیچانید و حقیقت کار را برایم آشکار نمود. (10) مىبینیم که نسبتى میان غمخوار خویش بودن ـ بهمعناى تذکر به حقیقت وجود آدمى ـ و ادبار دنیا و اقبال آخرت وجود دارد. راستى چگونه مردى که دنیا پیش چشم او از آب دهان بز بىمقدارتر بود، دنیا را ستایش مىکرد و سمت پندآموزى و راهنمایى به او نسبت مىداد. توجه کنیم که دنیاى بىمقدارتر از آب دهان بز و خوارتر از کفش کهنه، دنیاى غرور فریفتگان است و به همین جهت مىفرمود: «دنیاى شما پیش من... اما دنیایى که آفریده خدا است و گذرگاه و وطن آدمیان است، سراى خوبى است.» دنیا به خودى خود بد نیست، بلکه در نسبت با ما است که بد یا خوب مىشود. اگر در نسبتى که با آن داریم، حد و قدر آن را شناختیم، در آن صورت خانه ما و جایگاه آزمایش ما است؛ اما اگر اندیشه اخلاد الى الارض وجود ما را مسخر کرد، دنیا مایه تباهى و زیانکارى ما خواهد بود. ما به دنیا آمدهایم که از آن بیرون شویم . ما با یاد مرگ با دنیا نسبت درست برقرار مىکنیم. عبرت هم با شناخت این نسبت، یعنى شناخت دنیا و با یاد مرگ ممکن و میسر مىشود؛ اما مرگ چیزى نیست که به آسانى وصف شود و دلهاى مردمان آن را دریابد و بپذیرد.
در خطبه 113 به مخاطبان خود ـ که مردم سراسر تاریخند و نه صرف جمعى که در مجلس او حاضر بودهاند ـ تذکر مىدهد که یاد مرگ از دلهاى آنها رفته و جاى آن را آرزوهاى فریبنده گرفته است. به عبارت دیگر بستگى به این جهان، آن جهان را از یادها برده است.
در این جا این پرسش پیش مىآید که با مقدم داشتن آخرت بر دنیا، تاریخ چه اهمیتى مىتواند داشته باشد. اندیشه تاریخى که از قرن هیجدهم در اروپا پدید آمده و فلسفههاى تاریخ در زمینه آن روییده است، بیشتر جهانبین است و به آخرت ناظر نیست. اما این نظر تاریخى در اصل دینى است و شاید در عالم دنیادارى هم گویاى سپنجى بودن جهان و نه حکایت دوام و پایدارى آن باشد. در ادیان توحیدى که کتاب آسمانى و پیامبر دارند، این اصل جارى است که خداوند آدمیان را بدون راهنما نمىگذارد و در وقت مناسب پیامبران و سفیران خود را مىفرستد تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند. پیامبران چنانکه عارفان گفتهاند، هر کدام مظهر یک یا چند اسم از اسماى الهىاند و پیامبر خاتم مظهر جمیع اسماى الهى است و در هر عهد یا دورهاى، اسم یا اسمایى غالب و حاکم است. بنابراین قول هر عهدى صورت و حقیقت خاص دارد. علاوه بر این، دین وعده نجات مىدهد و معتقدان و مؤمنان، امید نجات و آمدن منجى دارند.
در تفکر دینى ما بشر فقیر و نیازمند است و خداوند هرگز او را به خود وانمىگذارد و این به خود وانگذاشتن، مستلزم جارى بودن حکمت الهى در تاریخ است. اینکه تاریخ بشر بر طبق حکمتى جریان دارد و اهل خشیت و حکمت، این حکمت را در مىیابند و از عبرتها درس مىآموزند، ریشه در تفکر دینى دارد.
.2 چرا و چه وقت پیامبران مبعوث مىشوند؟
گفتیم که تاریخ در تفکر دینى و در نظر ارباب معرفت، تاریخ پیامبران و رسولان الهى است و با حادثه سکنا گزیدن حضرت آدم در زمین آغاز مىشود و با آمدن منجى آخر زمان پایان مىیابد. اینکه کسانى این تلقى را نوعى یا صورتى از تاریخانگارى دانستهاند، درست نیست. البته تاریخانگارى برگرفته از نظر عهد عتیق و عهد جدید و قرآن مجید و کلمات اولیاى دین درباره تاریخ است؛ اما آن نگاه و نظر تاریخى دینى در فلسفه تاریخ و تاریخانگارى متأخر، از جوهر دینى و الهى خالى مىشود و وجهه بشرمدارى (اومانیسم) پیدا مىکند.
اگر توجه داشتن به آغاز و انجام کار بشر و اقوالى مانند این که صلاح و فساد صرفا صفت اشخاص نیست، بلکه عارض زمانه و تاریخ نیز مىشود، یا هر کارى مرهون وقت خاصى است و امثال اینها، در ذیل مذهب اصالت تاریخ قرار مىگیرد، بیشتر دینداران باید مایل به مذهب اصالت تاریخ باشند؛ ولى اگر براى بیرون آمدن و رهایى از مذهب اصالت تاریخ نباید از آغاز و انجام سخن گفت و به هیچ نظم و پیوستگى و ربط در تاریخ قائل نبود، به نظر مىرسد که اعتقاد به تاریخانگارى بهتر از انکار آن است. ولى اینجا مقام رد و اثبات تاریخانگارى نیست، بلکه مىخواهیم نسبت میان انسان و تاریخ را در کلمات و اشارات حضرت على ـ علیهالسلام ـ درک کنیم. اینکه آیا بحث از آغاز و پایان تاریخ، نوعى تاریخانگارى است، باید در جاى خود بحث شود. اکنون سخن این است که ما حقیقت خود را در آغاز تاریخ و هنگام آمدن آدم ابوالبشر به زمین مىبینیم و مولاى متقیان چه خوب این آغاز را تقریر فرموده و شرح داده است: چگونه شیطان، آدم ابوالبشر را فریفته تا یقین را به گمان بفروخته و آتش دودلى بر و بار عزم او را سوخته و شادمانى داده و بیم خریده، فریب خورده و پشیمانى کشیده تا خداوند در توبه به روى او گشوده و کلمه رحمت بر زبان او نهاده و بدو وعده بازگشت به جنت داده و او را درین سرا که خانه رنج و امتحان است، فرود آورده است. (11) تاریخ با عهد پدید مىآید و به یک معنا عهد همان تاریخ است. کسى که عهد مىبندد، ممکن است عهد خود را بشکند. آدمى در روز الست عهد کرده است که پروردگار خود را بپرستد، اما بشر اهل غفلت و فراموشى است و چه بسا در گردش زمان عهد را از یاد مىبرد. به این جهت ارسال رسولان ضرورت پیدا مىکند: خداوند سبحان از فرزندان او (آدم) پیامبرانى برگزید و این هنگامى بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند . حق او را نشناختند و برابر او خدایانى ساختند.... پس هرچند گاه پیامبرانى فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق الست را بگذارند و نعمت فراموش کرده را به یاد آورند. (12) تاریخ در حقیقت تاریخ غفلت و تذکر است؛ اما تذکر به عهد قدیم، صرف تکرار تاریخ و اعمال و سخنان گذشتگان نیست. افلاکى از قول شمس تبریزى نکتهاى آورده است که وضع غفلت را به خوبى روشن مىکند: «تا کى... با عصاى دیگران راه روید؟ این سخنان که مىگویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یک در عهد خود به مسند مردى نشسته بودند و معانى مىگفتند و چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو.» (13) وقتى بنا به گفته مولاى متقیان: «روزگارى خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن بردارند، همچون ظرفى که واژگونش کنند و آن را از آنچه در آن دارد تهى سازند» کسانى باید پیدا شوند که عهد گذشته را به یاد آورند و تجدید کنند. حضرت مولى الموحدین در تفسیر آیه ان فى ذلک لایات و ان کنا لمبتلین (مؤمنون، آیه 30) دنیا را دار بلا و ابتلا و آزمایش خوانده است. ما همواره در معرض آزمایشیم و در موقعیت خاص قرار داریم و باید پاسخگوى عمل خود باشیم و این یکى از صورتهاى تاریخى بودن وجود آدمى است. ما فارغ از زمان و تاریخ نیستیم و اینکه فرمود: الدهر یومان یوم لک و یوم علیک نیز بر همین معنا دلالت دارد. دهر نسبت به ما على السواء نیست و ما بیرون از آن قرار نداریم. زمانه یا با ما است و یا بر ما است. به عبارت دیگر، گاهى زمانه به ما رو مىکند و گاهى پشت، و پیدا است که مردمان در ایامى که زمانه به آنان رو مىکند، خشنود مىشوند و در زمانه ادبار ناراضى و خشمگینند . آنها با خشنودى و سخط خود به تاریخ بستگى پیدا مىکنند؛ چنان که وقتى کسى کارى مىکند و دیگران به آن رضا مىدهند، آنها همه مسئول آن کارند. علاوه بر این مردمان را خشنودى و ناخشنودى به هم مىپیوندد؛ چنان که ناقه ثمود را یک تن پى کرد، اما چون همه به آن رضا دادند، خداوند همه ایشان را عذاب کرد. در قرآن کریم نیز فاعل فعل جمع است و پشیمانى نیز به جمع نسبت داده شده است. مردمان با موافقت و مخالفت قلبى خود نشانه و مظهر وحدت مىشوند و اگر اختلاف و تفرقه در میان آنان راه یابد، ضعف و فتور نیز در پى آن خواهد آمد. در پاسخ شخصى که گفت کاش برادرم در این جنگ با شما بود، فرمود: «اگر برادرت در ایمان با ما بود، در این صحنه نیز بىتردید با ما است». یکى دیگر از لوازم تاریخى بودن بشر همپیمانى و همبستگى است. در این همبستگى است که آدمى خود را مسئول مىیابد و با آن سامان و نظم پدید مىآید. این بستگى مایه وحدت و الفت مردمان است و اگر سست شود، وحدت به تفرقه و دورى مبدل مىشود و رشته کارها از هم مىگسلد. اندرز امام ـ علیه السلام ـ این است که در تفاوت احوال مردمان بیندیشیم و ببینیم چه چیز آنان را عزیز کرد و شر دشمنان را از سر آنان کوتاه گردانید و زمان بىگزندى آنان را طولانى کرد. به نظر آن بزرگ اینها فرع دورى نمودن از پراکندگى و روى آوردن به سازوارى (الفت) و یکدیگر را بدان برانگیختن و سفارش کردن و پرهیز از کینتوزى و کاشتن تخم نفاق در سینه و دست از یارى یکدیگر کشیدن و کارهایى از این قبیل است که پشت نیرومندان را مىشکند. (14) پس بستگى ایمانى و گذشت از نفسانیت فردى و غرور است که مایه بزرگى و عزت مىشود؛ ولى این بدان معنا نیست که اهل ایمان در تاریخ ظاهرى، همواره بر مسند پیروزى نشسته باشند . ایمان و دلبستگى به حق تاوان سنگین دارد. ایمان با تحمل درد و با گذشت و شجاعت اثبات مىشود. ایمان حرف نیست، ادعا نیست، بلکه در آزمایش بزرگ متحقق مىشود. مولا نیز که در سخنان خود به تجربههاى تاریخ نظر داشته است، از عذابهایى یاد مىکند که مؤمنان تحمل کردهاند. «... وقتى فرعونها مؤمنان را به بردگى مىگیرند، اگر ایمان و صبر را نگاه دارند ـ که در حقیقت صبر و ایمان آنان را نگاه مىدارد ـ خداوند گشایشى برایشان پدید مىآورد و ارجمندشان مىسازد. این عزت و ارجمندى تا زمانى مىپاید که قوم یکدل و یک جهت باشد و دیدهها به یک سو دوخته و ارادهها در پى یک چیز تاخته باشد، اما چون میانشان جدایى و تفرقه افتد و سخنها و دلها پراکنده شود، خداوند لباس کرامت از تنشان بیرون مىآورد.»
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 38 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام على اشرف الأَنبیاء المرسلین سیدنا و نبینا ابىالقاسم محمدصلى الله علیه وآله و على اهل بیته علیهم السلام الطیبین الطاهرین المعصومین و من اهتدى بهداه الى یوم الدین.
مطالبى را که تهیه کردهام به صورت فشرده، خیلى مختصر و فهرست وار عرض مىکنم. اگر فایدهاى در این مطالب باشد، همان مختصر و فهرست کافى است.
مطلع بحث
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ، إِنَّ فى هَذا لَبَلغاً لِّقَوْمٍ عَبِدینَ وَ مآ أَرْسَلْنَکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَلَمِینَ.»(75)
سوره انبیا مکى است؛ خداوند و پیامبرصلى الله علیه وآله آینده اسلام را تبیین کردهاند و حال آن که هنوز اسلام نو پا بود.
سخن ما به صورت فشرده درباره حضرت مهدى(عج) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاریخ.
امام مهدى (عج) در قرآن کریم
این مسئله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است:
عنوان اوّل
یکى مسأله «وراثت ارض» است که در آیه مذکور با دقایق و لطایفى مطرح شده است؛ مانند مسأله کتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند مىفرماید: «....وَ کُنَّا نَحْنُ الْورِثِینَ.»(76) در حقیقت عاقبت جهان به دست افراد صالح مىافتد. در واقع این اشاره به همان عقیدهاى است که در بین مسلمانها رواج دارد مبنى بر اینکه در آخرالزمان و در پایان جهان و قبل از قیامت، حضرت ظهور مىکند. از این کلام که «عباد صالح وارث هستند»، در مىیابیم عابدین باید خودشان را آماده، و این برنامه را تهیه کنند. این برنامه همان برنامه پیغمبر(ص) است: «وَ مَآ اَرْسَلْنکَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِینَ.»(77) همان برنامه جهانى است. پیغمبر (ص) براى جهان رحمت بود؛ ولى این مأموریت به دست مهدى(عج) و اصحاب صالحش انجام مىگیرد. در این زمینه مرحوم طبرسى روایتى نقل کرده است. عن ابوجعفرعلیه السلام: «هُمْ اصحابُ المهدى(عج)(78)».
عنوان دوّم
عنوان دوم، غلبه دین است بر همه ادیان که تاکنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمى حجت و برهان اسلام قوىتر است؛ اما بالاخره نه آن رحمة للعالمین محقق شده نه تسلط و غلبه آشکار و ملموس دین بر همه ادیان. در اینجا، سه آیه به یک مضمون آمده است:
«هُو الّذى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُو عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.»(79)
عنوان سوم
عنوان سوم، «استخلاف» است. خدا وعده کرده است:
آیه دوم
«وَعَدَاللَّهُ الَّذِینَ، امَنُوا مِنکُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ...»(80)
این آیه اشاره به یک حقیقتى است که تا حالامحقق نشده است. اگر فرض مىکردیم هیچ روایتى نداشتیم و ما بودیم و این آیات، جاى این سخن بود که استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده خدا است، بىتردید تحقق مىیابد. وقتى خدا وعده کرده است این دین را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. کلمات استخلاف وارثین اشاره به مسأله حکومت هم دارد. استخلاف یعنى همین عباد صالح خدا خلیفه بشوند براى خدا در روى زمین. هر دو آیه ارض دارد؛ یعنى کل زمین. البته کلمه «مهدى(عج)» با این لفظ در قرآن نیامده، اما در روایات آمده است و بیشتر به امامت و رهبرى آن حضرت اشاره دارد. ما نمىدانیم نحوه حکومت آن حضرت چگونه است. شاید اینگونه باشد که آن حضرت رهبر جهان به شمار آید و کشورها و حکومتهاى صالح دیگر هم وجود داشته باشند. اینها باهم منافات ندارد؛ همه حکومتهاى دیگر صالح هستند و از آن حضرت دستور مىگیرند.
امام مهدى (عج) در سنت و حدیث :
محور دوم، بررسى مسأله در سنت و حدیث است. مرحوم طبرسى، در ذیل آیه «...کتبنا فى الزبور...(81)»، مىگوید: «و یدل على ذلک ما رواه الخاص و العام عن النبى (ص).(82)» پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:
«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلکَ الیوم حتّى یَبْعَثُ رجلاً من اهل بیتى یَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.»(83)
بعد مىگوید روایات وارده از طریق فریقین در این زمینه فراوان است و این روایت را از سنن بیهقى نقل مىکنند. خاطرم مىآید درحدود چهل و پنج سال قبل، شاید هم بیشتر، در خدمت مقام آیتاللَّه صدر (رض) بودم و صحبت از کتاب المهدى(عج) به میان آمد. ایشان گفتند در مجلسى بحث شد که آیا روایات راجع به حضرت از طریق اهل سنت هم آمده است یا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در این باره کتاب «المهدى(عج)» رانوشتم. یک نسخه را هم به من هدیه دادند که در آن نوشتهام این را مؤلف به من اهدا کرده است. ایشان روایات مرتبط با حضرت مهدى(عج) را از طُرُق اهل سنت جمعآورى کرده است. در این زمینه خیلى هم کار انجام شده است. یکى از کارهایى که انصافاً باید از آن تقدیر کرد، کتابى است به نام «منتخب الاثرفى الامام الثانى عشر» که حضرت آیت اللَّه صافى نوشتهاند. بعد از آن هم دائرة المعارف راجع به حضرت مهدى(عج) نوشته شده است.
ما در روایات، تواتر معنوى داریم. منتها در روایات شیعه و نیز روایاتى که آیتاللَّه صدر نقل کردهاند، حتى مواردى مانند اینکه مهدى(عج) از فرزندان حسینعلیه السلام و از فرزندان سجادعلیه السلام است، نیز وجود دارد. اینها را هم یک مقدارى از «ینابیع الموده» و جاهاى دیگر نقل کردهاند.
البته آیت اللّه العظمى آقاى صافى (دام عزّه) خیلى بیشتر از اینها تحت این عناوین روایت ذکر کرده است. این مطالب در روایات شیعه بیشتر است و روایات زیادى هم از اهل سنت در کتابهایى که احتمالاً مؤلفش هم شیعه بوده مثل «ینابیع الموده» و موارد دیگر نقل شده است.
همین طور که آیت اللَّه عسکرى فرمودند، روایات ما روشنتر است. آنقدر که قضیه در روایات ما روشن است، در روایات اهل سنت نیست؛ ولى در عین حال اگر همین دو کتاب را ملاحظه کنید، در مىیابید جزئیات، [براى مثال حضرت از نسل کیست]، در روایات اهل سنت نیز نقل شده است. این نکته را مىخواستم عرض کنم که ما همه جا «مهدى(عج)» داریم. البته این هدایت همان هدایت واقعى است. منتها در دین یهود از او تعبیر به مسیح کردهاند.
همین الآن یهودىها منتظر حضرت مسیحعلیه السلام هستند؛ چون حضرت موسىعلیه السلام را قبول نکردند.
یکى از یهودىها در یکى از روزنامهها گفته بود آن روز که حضرت مسیحعلیه السلام ظهور بکند چنین و چنان مىکنیم.(84)
مسیح، یعنى مسح شده، یعنى متبرک. از لحاظ محتوا، خیلى با مهدى(عج) تناسب دارد. مهدى(عج) جنبه روح او را بیان مىکند، یعنى کسى که خدا او را هدایت کرده است.
مسیح جنبه جسم او را باز مىگوید؛ یعنى کسى که متبرک شده است. آیه «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ....»(85) هم اشاره به این دارد که مسأله مذکور تنها یک مسأله اسلامى نیست. این در کتب قبل هم آمده است.
زبور را معمولاً گفتهاند، زبور داوود؛ ولى مرحوم طبرسى مىگوید: گفته شده مراد مطلق کتاب آسمانى است؛ کما اینکه «ذکر» را هم به قرآن تفسیر مىکنند. ایشان مىگوید: به تورات هم ذکر گفتهاند. اگر مراد از ذکر در آیه، قرآن باشد، کلمه «بَعْد» معناى زمانى ندارد و مفهوم «علاوه» را مىرساند.
یکى از علماى مشهد که در تفسیر تخصص داشت، اینطور معنا مىکرد: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم.» این خیلى دور از آبادى نیست. در آیات دیگر هم نکاتى وجود دارد که ما از آنها صرف نظر مىکنیم.
محور سوّم
امام مهدى (عج) در تاریخ
محور سوم، بررسى مسأله در تاریخ است. در تاریخ، مسأله مهدویت در همان قرن اول اسلامى یک امر حتمى و مسلم بوده است.
مورد اول
طبرى در داستان مربوط به امام حسینعلیه السلام - هنگامى که از مکه به طرف کوفه مىرود - مىگوید: عبداللَّه بن عمروبن عاص پدرش را منع مىکرد که با معاویه همکارى بکند، اما قبول نکرد. او جزء محدثین است. حتى مىگویند حدیث پیغمبر (ص) را هم در رسالهاى به نام «الصادفه» نوشته است. در این سفر، امام حسینعلیه السلام با فرزدق شاعر برخورد و از او سوال کرد که «ما وَرائُکَ»(86) و چیزهایى گفت. بعد به عبداللَّه بن عمرو بن عاص برخورد. عبداللَّه به فرزدق گفت: «هذا هو المهدى(عج).»(87) اشاره به حضرت امام حسینعلیه السلام مىکند. و مىگوید، «هذا هو المهدى(عج)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدى(عج) است، چرا تو با او نمىروى؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بین آنها اختلاف بوده، لذا با هم فحش کارى کردند و رد شدند.
عبداللَّه بن عمروعاص از جوانهاى صحابه است. مسأله مهدى(عج) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه کسى است وقتى مىبیند امام حسینعلیه السلام در برابر حکومت ستمگر یزید که مظهر فساد و جهل و نادانى است قیام کرده به کوفه مىرود، مىگوید «هذا هوا المهدى(عج).» این نخستین جایى است که از لحاظ تاریخى من دیدهام.
مورد دوم
مورد دیگر داستان مختار است که ادعا مىکرد محمد بن حنفیه مهدى(عج) است؛ اگر چه محمد بن حنفیه قبول نداشت و انکار مىکرد. اگر حقیقتاً مسأله مهدى(عج) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا مىکند و هیچ کس هم نمىگوید: مهدى(عج) یعنى چه، خبرى نیست. یک عده قبول کردند، عدهاى هم قبول نکردند؛ ولى اصل موضوع را انکار نمىکردند و در این که آیا محمد حنفیه خود مهدى(عج) است یا نه بحث داشتند و
یا اینکه اصلاً در برابر این جریان سکوت کرده بودند.
مورد سوم
سوم، مسأله قیام محمد بن عبداللَّه «نفس زکیّه» در مدینه است که نوع مردم به او گرویدند. در کشور مغرب که خیلى تمایلات اهل بیتى و تشیّع دارند، عالمى مىگفت: علت اینکه ما پیرو «امام مالک» شدیم، این است که وقتى مردم به امام مالک گفتند آیا سراغ «نفس زکیه» برویم یا نرویم؟ گفت: بروید. گفتند ما با بنىامیه بیعت کردهایم، مالک گفت: چون این بیعت مُکْرَه است، قبول نیست. آن عالم مغربى مىگفت: چون او از محمد نفس زکیه حمایت کرد، ما هم گفتیم این با اهل بیتعلیهم السلام خوب است، پس از او پیروى مىکنیم و تا امروز هم پیرو او هستیم.
در همان موقع، در سال 145 که زمان منصور بود، هم در مدینه و هم در بصره برادرش ابراهیم قیام کرد. در تاریخ دارد که منصور خوابش نمىبرد؛ مىگفت: رختخواب براى من نیندازید تا ببینیم بالاخره حق با ما است یا با این دو برادر. بعد از کشتن آنها احساس آرامش کرد و راحت شد.
مردم به اینها گرویدند. اگر مهدویت در اذهان نبود، چرا اینقدر به اینها گرویدند. بر چه اساسى مىگفتند محمد نفس زکیه، مهدى(عج) است. در مسند ابىداوود در بابى که راجع به حضرت مهدى(عج) است، اینطور نقل مىکند:
[...لو لم یبق من الدنیا إلاّ یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلکَ الیوم حتّى یَبْعَثُ رجلاً من اهل بیتى یَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.(88)]
من شک ندارم این حدیث با تأیید او درست شده، چون اسم او محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم کسانى که با عنوان مهدى(عج) ظهور کردند، بسیار زیادند و شاید بیش از همه در آفریقا بود. خیلىها در کتب تاریخى شرح حال و قیام اینها را نوشتهاند که هر کس قیام مىکرده است به عنوان مهدى(عج) به او نگاه مىکردند. عبیداللَّهبن مهدى نخستین خلیفه فاطمیین در «مهدیه» (تونس فعلى)، به نام مهدى(عج) قیام کرد.
در آفریقا هنوز هم که هنوز است، از مهدى(عج) صحبت مىکنند.
در سومالى مجلهاى است به نام «المنتظر».
آخرین کسى هم که قیام کرد و کارش گرفت «مهدى سودانى» بود که بالاخره انگلیسىها را از سودان بیرون کرد. اسم مهدى(عج) هنوز هم در میان اینها هست.
در منزل وزیر امور خارجه سودان که بودیم مىگفت: مهدى - علیه السلام - و درباره حضرت صحبت مىکرد. در هر حال، نام حضرت در میان آنها زنده است. اینها مسلمان مالکى هستند. مقام مهدویت براى مهدى سودانى که قیام کرده قائلند؛ به خصوص که با استعمار انگلستان جنگید تا اینکه انگلیسىها به زحمت بر او غلبه کرده و او را کشتند. مهدى سودانى در نظر آنها مقدس است و در خارطوم (پایتخت سودان) گنبدش از همه جا دیده مىشود.
این مسأله از لحاظ تاریخى از قرن اول شروع شدهاست. مردم اصل آن را انکار نمىکردند و حتى اگر کسى چنین ادعایى مىکرد، به او عقیده پیدا مىکردند و او را مهدى(عج) مىخواندند.
آقاى دکتر محمد علوى مالکى، فرزند سید عباس علوى مالکى، در مکه قطب است. به اصطلاح، مرید دارد و صاحب یک تشکیلات عریض و طویل. یک بار به او گفتم: اگر از شما دعوت بکنیم به ایران بیایید، مىآیید، گفت: اگر بیایم، مىگویند رفته اصحاب مهدى(عج) را جمع کند. هر سال که مىرویم صحبت از مهدى(عج) و انتظار مىکند.
از این قبیل مسائل زیاد است و انسان از لحاظ تاریخى باید یقین بکند. در این زمینه پیامبرصلى الله علیه وآله روایاتى دارد و صحابه باور کردند و انتظار هم داشتهاند، منتها تطبیقش بر افراد به اشتباه صورت گرفته است.
روایات مهدویّت
در مورد روایات، روایات مهدى(عج) را صحاح سِتَّ همهشان ذکر کردهاند و بابى دارند، غیر از بخارى. بخارى مىگوید مسیح که نزول مىکند با امامشان بیعت مىکند. اسم نمىبرد. بالأخره این مسأله آنجا هم هست؛ اما بقیه صحاح سِت بعضى شان باب دارند و بعضى در همان باب فضائل اهل بیتعلیهم السلام مىگویند. منتها با همین اشتباه کارىها که «...اسمه اسمى و اسم ابیه اسم ابى...(89)».
دو نکته پایانى بحث
آنچه در پایان میل داشتم بگویم، دو نکته است.
نکته اول کشتار و خونریزى: !
یکى اینکه در بسیارى از روایات مسأله کشتار و خونریزى آمده و ذکر شده که جوىهاى خون و آسیاهاى خون راه مىافتد. اینها در یک دورانهایى نقل شده که اصلاً روح حاکم بر دنیا همین چیزها بوده است. در آن دوران، به هر کس بیشتر خونریزى مىکرد نشان مىدادند که شجاعتاش بیشتر است. عقیده من این است که در اینها باید تحقیق بشود که چه مقدار اصل و سندیت دارد. در حدیثى که مورد اتفاق فریقین است مىگوید:
[...یَملاءُ الارضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جوراً.(90)]
حضرت مهدى(عج) براى برقرارى عدل و قسط مىآید. در بعضى از جاها کسانى هستند که مقاومت بکنند و حضرت باید با آنها بجنگد؛ اما نمىشود گفت، اصلاً شعار حضرت آدمکشى و خونریزى است. متأسفانه منبرىها و مداحها این مسائل را خیلى دنبال مىکنند و در ذهن مردم هم همین چیزها است. باید از حضرت به عنوان یک مرد عادل و طرفدار عدل یاد شود. باید او را دادگستر جهان معرفى بکنیم. حضرت(عج) نه بهطور اعجاز بلکه بهطور طبیعى رهبرى جهان را به عهده مىگیرد. این هم خودش یک نکته است که آیا کارهاى حضرت همهاش معجزه و اعجاز است یا جریانى است که طبع بشر به سمتى پیش مىرود که بالاخره از همه شعارها، حکومتها و از همه فرماندهان مأیوس مىشود و با اضطرار طالب عدل مىگردد. بعد ندایى بلند مىشود که با وسایل روز به گوش همه مىرسد. آن وقت مردم مطالعه مىکنند. مبلغین تبلیغ کرده، فلسفه قیام و ظهورش را بیان مىکنند و در نتیجه مردم به آن حضرت مىگروند.
نکته دوم:
رهبرى جهان
نکته دیگر، مسأله رهبرى در جهان است نه سلطنت و حکومت بر جهان. این را هم باید دربارهاش مطالعه کرد و مسأله خیلى مهمى است. بالاخره جهان به طرف یک قطبى شدن پیش مىرود اما نه قطبى که فقط یک کشور و یا یک حکومت باشد. این اصلاً عملى نیست و چیزى نیست که روى آن تکیه کنیم با اختلاف ملتها و اقوام و ملیتها و ...؛ ولى رهبرى مىشود واحد باشد. ما باید بگوییم که او رهبر واحد جهان است. بالأخره مردم دنیا مىبینند او سخن حق مىگوید. البته طبعاً او یک نوع وراثتى هم نسبت به زمین، به عنوان رهبر، حتماً خواهد داشت.
نکته سوّم:
شعارهاى مدعیان مهدویت
نکته دیگر، این است که در روایات ویژه علائم ظهور مهدى(عج)، شعارهاى مهدىهاى ظهور کرده نیز دیده مىشود. هر کس که ظهور مىکرد، روایت مىخواندند. درباره «محمد نفس زکیه» گفته شده که «اسمه اسمى و اسم ابیه اسم ابى»(91). در «سنن ابىداوود»، به همین صورت آمده است. «بن باز» روحانى وهابى سعودى گفته بود: روایات مهدى(عج) درست است؛ اما نه آن طورى که شیعیان مىگویند بلکه بهگونه دیگرى است. نظر او به همین روایت «ابن داوود» است. در ارشاد مفید ظاهراً در همان باب امام دوازدهم روایتى نقل مىکند که پیغمبر(ص) فرمود: «مِنَّا السّفّاح و المنصور.»(92) من تردید ندارم این روایت از آنهایى است که وقتى بنى عباس روى کار آمدند - براى اینکه خودشان را به عنوان منجى مورد نظر پیغمبر(ص) جا بزنند - گفتهاند. یا در حمایت آنها گفته شده. خلیفه اول آنها سفاح بود، خلیفه دوم منصور و خلیفه سوم مهدى. منصور که اسم پسرش را مهدى گذاشت، متوجه بوده چه مىخواهد بکند؛ یعنى آنها هم یک نوع حکومت مهدویت براى خودشان قائل بودند. از این قبیل مطالب زیاد پیدا مىشود.
وقتى ما فهمیدیم منطقهاى در افغانستان به نام طالقان وجود دارد و غیر از طالقان ما طالقانى آنجا است، من مطالعه کردم دیدم یحیى بن زید در آنجا قیام کرده و طرفدارش بودهاند. کسانى که از او حمایت مىکردند، طبعاً حدیث هم به نفع او مىگفتند که مثلاً از طالقان چند نفر خارج مىشوند. انجام این قبیل تحقیقات مسائل را روشن مىکند. وقتى خدا در ذیل این آیه مىگوید: «وَ مَآ اَرْسَلْنکَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِینَ.»(93)؛ معنایش این است که همان رحمة للعالمینى که ما به تو وعده کردیم و تو به این عنوان آمدى، با همین عباد صالح تحقق پیدا مىکند.
یک چنین مسألهاى در حقیقت نتیجه کل ادیان و اسلام است. نتیجه کامل اسلام هم به دست آن حضرت ظاهر مىشود.
معنویت و امید
یادم مىآید در حدود 30 سال قبل در دانشگاه مشهد استادى آمده بود به نام «صلاح الصابى». شاعر و خطیبى زبر دست بود. گویا عبدالناصر او را تعقیب مىکرد و مىخواست بکشد. او به امام موسى صدر (حفظه الله تعالى) پناه برده بود. ایشان او را به دانشگاه مشهد آورد و گفت شما از این استفاده بکنید. چند سال آنجا بود. بعد هم آمد تهران درباره تشیع خیلى مطالعه کرد. اشعارى هم درباره حضرت زهراعلیها السلام و امام حسینعلیه السلام و دیگران گفت. شعرى را در کنگره شیخ توسى گفت که در یادنامه شیخ آمده است. ایشان بعد از مطالعات زیاد گفته بود: فرق بین تشیع و تسنن این است که تشیع رشته معنویت اسلام و رهبرى را قطع نکرده؛ هنوز هم ادامه دارد و هنوز امید دارد. در حالىکه براى اهل سنت و عقیده عمومى اینگونه نیست که هنوز انتظار داشته باشند. انتظار عمومى در اهل سنت نیست و در شیعه هست. او مىگفت: این براى شیعه خیلى امتیاز است که خودشان را مرتبط با رسالت و با خدا مىبینند و انتظار چنین کسى را دارند آن هم نه فقط بیاید احکام را بگوید یا در ممالک اسلامى حکومت بکند؛ بلکه حکومت جهانى پدید آورد. این یک امید فوقالعادهاى است که شیعیان دارند. اهل سنت این را ندارند شما براى این ارزش قائل شوید و قدر آن را بدانید
موعودگرایى در ادیان
مردم دنیا به دو دسته تقسیم مى شوند: یک دسته مانند حیوانات اند; از مبدإ و مقصد خلقت خویش بى خبرند و به آن کارى ندارند.
خور و خواب و خشم و شهوت, شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز روان آدمیت(5)
دسته ى دیگر, مومنان اند که به خالق جهان هستى و روز واپسین ایمان دارند. این ها از پیروان ادیان آسمانى اند; یهود و نصارا و تمام پیروان ادیان آسمانى, با ما مسلمانان در این عقیده که در پایان این دنیا, حکومت عادله اى برپا خواهد شد, شریک اند. مسیحیان, فرمان رواى این حکومت عادلانه را عیسى بن مریم8 مى دانند که سبب آن, تحریف کتاب هاى آسمانى آن هاست. من در سخن رانى هایى که براى تلویزیون داشتم, تورات ها و انجیل ها را آوردم و نشان دادم که چگونه در چاپ هاى بعدى, آن را تحریف کرده اند. بشارت هاى آمدن پیامبر خاتم(ص) و ... را آن گونه که خواسته اند, تغییر داده اند. قرآن کریم نیز این مطلب را بیان کرده است: (... یحرفون الکلم ...)(6), (... یکتمون مآ إنزلنا ...)(7).
اما مسلمانان روایات پیامبر خاتم(ص) را در اختیار دارند و فرمان رواى آخرالزمان را امام مهدى(عج) مى دانند.
ارزش احادیث شیعیان
در مکتب خلفا, سالیانى دراز نشر حدیث پیامبر(ص) ممنوع بود; چرا که مى خواستند فضایل على(ع) و خاندان على را پوشیده نگاه دارند; اما پیروان و شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) نقل حدیث مى کردند و این کار را افتخار خود مى دانستند و به آن مباهات مى کردند. علماى ما براى جمعآورى احادیث زحمات فراوان کشیده اند. مرحوم کلینى از نیشابور تا بغداد, شهر به شهر گشته و روایت ها را جمع کرده است. شیخ صدوق بیش از دویست جلد کتاب حدیث دارد; بنابراین ما در حقایق اسلامى بسیار روشن تر و آگاه تریم. چرا که میراث علوم آل محمد(ص) را محافظت کرده ایم و حوزه هاى علمیه ى ما وارث علوم اهل بیت اند.(8)
براى من کتاب هایى از هند و پاکستان در رد تشیع فرستادند که یکى از آن ها الشیعه و القرآن نوشته ى احسان زهیراللهى بود که شیعه را معتقد به تحریف قرآن مى دانست. در جواب او سه جلد کتاب نوشتم. البته از کتاب مرحوم حاجى نورى, فصل الخطاب فى تحریف کتاب رب الارباب استفاده کردم. با توجه به این هجوم ها علیه شیعه, حوزه هاى علمیه باید در عقاید و کلام تخصص پیدا کنند. جنگ امروز, جنگ فرهنگى و عقیدتى است.
مهدى(عج) در روایات اهل سنت
در علایم ظهور حضرت حجت(عج) و کیفیت حکومت ایشان, در احادیث هر دو فرقه از مسلمین روایات بسیار زیادى به چشم مى خورد.
شیخ ابراهیم حموینى شافعى, در فرائد السمطین, از ابن عباس روایت مى کند که:
قال رسول الله(ص): ان خلفائى و إوصیائى و حجج الله على الخلق بعدى اثنا عشر إولهم إخى و آخرهم ولدى. قیل یا رسول الله(ص) و من إخوک؟ قال(ص) على بن إبى طالب قیل و من ولدک؟ قال(ص): المهدى[عج]. الذى یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما و الذى بعثنى بالحق بشیرا و نذیرا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیه ولدى المهدى فینزل روح الله عیسى بن مریم فیصلى خلفه ... ;(9)
رسول اکرم(ص) فرمود: خلفا و جانشینان من حجت هاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند, اول آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: اى رسول خدا برادرت کیست؟ فرمود: على بن ابیطالب[(ع]( سوال شد: فرزندت کیست؟ فرمود: مهدى[عج] که زمین را از قسط و عدل پر سازد, همان سان که از ظلم و جور پر شده.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 12 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
این مجموعه شامل 52 عنوان کتاب بصورت فایل pdf می باشد
که در اختیار شما عزیزان قرار می گیرد
تاریخ ایران،
پیدایش ایران"قوم ایرانی"،
زرتشت و دین ایرانی،
تاریخ ماقبل ماد،
شاهنشاهی هخامنشی کوروش بزرگ،
کامبوجیه و تصرف مصر،
داریوش بزرگ،
تءوری سیاسی شاهنشاهی هخامنشی،
خشایارشاه و یونانیان،
اردشیر اول،
اردشیر دوم،
دوران سراشیبی قدرت هخامنشی،
هلنی ها در ایران"اسکندر مقدونی"،
بر افتادن شاهنشاهی هخامنشی،
خاورمیانه بعد از اسکندر،
شاهنشاهی پارتیان"تشکیل سلطنت در پارت"،
جنگ های ایران و روم،
اضمحلال شاهنشاهی پارتیان،
نقش تمدن ایران باستان در خاورمیانه"ویژه گی های فرهنگ ایرانی و نقش آن در تمدن سازی"،
تاثیر فرهنگ ایرانی در پرداختن عقاید دینی در خاورمیانه،
شاهنشاهی ساسانی"تشکیل شاهنشاهی ساسانی توسط اردشیر پاپکان"،
اقدامات اصلاحی اردشیر پاپکان،
ظهور مانی،
جدال مذهبی ونابسامانی سیاسی در کشور در عهد اردشیر پاپکان،
شاپور شانه سنب،
تحرکات تفرقه افکنانه کشیشان و پیامدهای ناگوار آن در کشور،
مزدک"نهضت احیای تعایم زرتشت"،
خسرو انوشه روان دادگر،
خسرو پرویز،
فروپاشی شاهنشاهی ساسانی،
جنگ سرنوشت ساز قادسیه،
سقوط تیسپون وعراق و خوزستان،
سقوط غرب و مرکز و بخشی از جنوب ایران،
فتوحات در زمان عثمان،
دوران اموی،
خاندان صفوی،
گسترش نفوذ عثمانی ها در خاورمیانه آغاز انزوالی تاریخی ایران،
انزوای تاریخی ایران از صحنه تمدن جهانی،
تاریخ بخارا،
پارس،
صفویان،
غزنویان،
خرید کتاب,فروش کتاب,کتاب,خرید اینترنتی کتاب,فروشگاه کتاب,مجلات قدیمی,خریدار کتاب,کتاب خطی,شهر کتاب,کتاب نایاب,کتاب کم یاب,کتاب دست دوم,دانلود کتاب,کتاب قدیمی آمادگی آزمون نظام مهندسی ساختمان آمادگی آزمون تاسیسات نظام مهندسی جزوه تاسیسات نظام مهندسی جزوه های رشته مکانیک جزوه ها و کتاب های دانشگاهی جزوه مکانیک کتاب دانشگاهی مکانیک آمادگی آزمون نظام مهندسی فروشگاه آنلاین خرید مجازی، عرضه کننده محصولات متنوع قابل دانلود در زمینه کشاورزی، دامپروری، رشته های فنی و تخصصی، گرافیک و درسی و دانشگاهی فروشگاه, خرید, آنلاین, دانلود, کشاورزی, دامپروری, دانشگاه, درس, گرافیک, کتاب, آموزش, فیلم آموزشی, مولتی مدیا دانلود کتاب,دانلود کتاب الکترونیکی,دانلود pdf,کتابخانه الکترونیکی,دانلود رایگان کتاب,دانلود ایبوک,کتاب الکترونیکی,کتاب طب ایرانی،مکتب طب ایرانی،طب سنتی،محمد عبادیانی،درمانگر ، فرشته فرخی،نیاکان،فروش کتاب،مجله طرح توجیهی,پکیج آموزشی,پکیج اشتغالزایی,پروژه دانشجویی,نرم افزارهای آموزشی,دام,طیور,کشاورزی,صنعت,خدمات,نساجی ,نانوتکنولوژی,سمنت پلاست,فیلترهوای اتومبیل,پی یو,انتقال تکنولوژی,آموزش,پزشکی,آبزیان,ورمی کمپوست,کتاب کتابفروشی فردا، فروش آنلاین کتابهای ایران در اینترنت، ارسال به سراسر دنیا از طریق پست کتابهای پیام نور، دانشگاهی، آمادگی آزمون، منابع ارشد و هر کتابی که بخواهید کتاب فروشی , کتاب , خرید کتاب , پیام نور, بانک کتاب, کتابفروشی , خرید آنلاین کتاب, فروش کتاب, فروشگاه کتاب, توزیع کتاب, توزیع عمده کتاب, منابع آزمون ارشد, منابع آزمون دکتری خرید کتاب,فروش کتاب,کتاب,خرید اینترنتی کتاب,فروشگاه کتاب,مجلات قدیمی,خریدار کتاب,کتاب خطی,شهر کتاب,کتاب نایاب,کتاب کم یاب,کتاب دست دوم,دانلود کتاب,کتاب قدیمی
تاریخ بیهقی را نمونه کامل بلاغت طبیعی زبان فارسی به شمار آورده اند و در توجیه چگونگی شکل گیری بلاغت در نثر بیهقی فراوان سخن گفته اند. گاه آن را محصول سبک زبانی بیهقی دانسته اند سبکی که در آن واژه های مناسب به مقتضای کلام گزینش می شوند ٬ واژه های عربی و فارسی به صورت معتدل در هم می آمیزند و افعالْ کاربردهای متنوّعی می یابند. گاه نیز بلاغت بیهقی و عامل رسایی و گیرائیِ نثر او را ناشی از کاربرد معتدلانه صنایع ادبی معرّفی کرده اند. واقعیت این است که بلاغت در آثار ادبی متکفّلِ امر اثرگذاری بر مخاطب است و آنچه بیهقی را از سایرین متمایز ساخته دغدغه او برای اثرگذاری بر خوانندگان است. راز زنده بودن ٬ جذابیت و لذت بخشی تاریخ بیهقی را باید در همین دغدغه او جستجو کرد. بیهقی ٬ در کنار دقت و وسواسی که در بازتابدادن واقعی رویدادهای تاریخی دارد ٬ به خوانندگان کتابش نیز می اندیشد. مخاطب اندیشی بیهقی موجب شده است تا او برای ایجاد کشش و همچنین برای باورپذیرکردن محتوای کتابش از شگردهایی بهره جوید. (( زهرا خانلری (کیا)،، 1356))
بیهقی به خوبی می داند که برای دستیابی به این هدف و همچنین برای افزایش میزان اثرگذاری کلامش باید به مقتضای حال مخاطبان توجه کند. به همین جهت ٬ با درنظر گرفتن مسائل روانی و عاطفی خوانندگان ٬ سعی می کند ارتباطی صمیمانه با آنان برقرار کند؛ مثلاً ٬ در جای جای کتاب ٬ با فروتنی از بابت درازگویی هایش عذرخواهی می کند؛ با لحنی احترام آمیز از افراد یاد و درباره آنان واقع بینانه و منصفانه داوری می کند. حتی درباره بوسهل زوزنی که نسبت به بیهقی بدی کرده است بزرگ منشانه حرف می زند. در چند جا خود را راستگو معرفی و تأکید می کند که محال است دروغ بنویسد ١ و ٬ برای آن که او را به دروغگویی و سطحی نگری متّهم نکنند ٬ مشخصات و میزان ثقه بودن راویان را توضیح می دهد ٢ و جایی که دلیل محکمی بر سخن خود ندارد و حدس می زند خواننده سخن او را نمی پذیرد با ذکر و الله اعلم بالصّواب ٣ خود را در کنار خوانندگان قرار می دهد. همه این موارد بخشی از نشانه های توجه بیهقی به مقتضای حال مخاطب است.
او به فراست دریافته بود که بلاغت حقیقی زمانی شکل می گیرد که به مقتضای موضوعِ نوشتار نیز توجه شود. رعایت مقتضای موضوع اقتضا می کرد که برای نوشتن تاریخ از قالب هایی کمک گیرد که از جهت ساختاری مناسبت بیشتری با نگارش رویدادهای تاریخی داشته باشند. از این رو ٬ خواهی نخواهی ٬ به این شیوه تمایل پیدا کرد که تاریخش را قصه گونه و داستان وار بنویسد تا جذابیت های ساختار داستانی به کمک سایر عناصر بلاغی بر رغبت و کشش خوانندگان بیفزاید و خستگی را از ذهن آنان بزداید و در نتیجه کلام او مؤثّرتر افتد. البته تلقّی پیشینیان از قصه و تاریخ نیز در گرایش او به این شیوه بی تأثیر نبوده است؛ (علیاکبر فیاض، ، 1356.)
(history) با مفهوم تاریخ (story) و داستان (tale) زیرا ٬ در گذشته ٬ میان مفهوم قصه پیوندی مستحکم وجود داشته است. به همین جهت است که بیهقی بارها از رویدادهای تاریخی به قصه و داستان تعبیر می کند؛ مثلاً می نویسد:
آن روز که من نبشتم این قصه و داستان را کارها نو گشت در این حضرت بزرگوار. یا در انتخاب عنوانِ بعضی از قسمت های تاریخی از واژه قصه استفاده می کند؛ مانند قصّة التّبانیه . منظور از داستان وارگی تاریخ بیهقی این نیست که بیهقی با استفاده از نیروی خیال به آفرینش حوادثی غیرواقعی پرداخته است و با درآمیختن آنها با تاریخ عصر غزنویان کتابی داستانی به ما عرضه کرده است. بیهقی خود به این نسبت فوق العاده حساسیت نشان می دهد و وقایع محصول خیال پردازی را افسانه می خواند. او به خوبی می داند که اعتبار و ارزش کتاب های تاریخی به مستند بودن و واقعی بودن مطالب آنهاست و درآمیختن رویدادهای تاریخی با حادثه های خیالی و اسطوره ای از ارزش تاریخی می کاهد.
منظور ما از داستان وارگی تاریخ بیهقی این است که دغدغه های بیهقی در باورپذیر کردن و اثرگذار ساختن کتابش و نیز حساسیت او در امر برانگیختن خوانندگان و ایجاد کشش و رغبت در آنان برای پیگیریِ مطالعه تاریخش بالطبع موجب گرایش او به شیوه هایی شده است که داستان نویسان در نوشتن داستان های خود به کار می گیرند تا جایی که می توان تاریخ او را به رمانی جذاب مانند کرد که خوانندگان را با خود همراه می کند و آنان را به دنبال خود می کشاند و در آنان نوعی هم حسّی با چهره های تاریخی پدید می آورد.
تمایل بیهقی به بیان حوادث واقعی تاریخی به شیوه داستان نویسان٬ از سویی٬ و حساسیت او نسبت به مستندنویسی و دقت در بیان واقعیات تاریخی٬ از سوی دیگر٬ موجب شده است تا او به شگردهایی دست یابد که در عصرش از ویژگی های مهمّ داستان نویسی محسوب نمی شده اند اما امروز ٬ در بعضی از مکتب های ادبی جهان٬ بهرسمیت شناخته شده اند.
هرچند میان تاریخ و داستان تفاوت های فراوانی قایل شده اند و آنها را دو مقوله جدا از هم دانسته اند٬ در ادبیات معاصر می توان ٬ با استفاده از بعضی اصول مکتب های ادبی رئالیسم یا ناتورالیسم٬ حوادث واقعی تاریخی را در قالب رمان های جذاب عرضه کرد. زیرا ٬ در این هر دو مکتب٬ واقعیت های خارجی ٬ به صورت بُرِشی از زندگی٬ وفادارانه و بی طرفانه به تصویر کشیده می شوند. در این میان٬ مکتب ناتورالیسم از جایگاه ویژه ای برخوردار است ٬ زیرا این مکتب دعوی پیروی از روش علمی دارد و از اصولی پیروی می کند که در تاریخ نگاری نیز مورد توجه مورّخان است. (سعید نفیسی، 1332)
صراحت بیان ٬ دقت و وسواس در پرداختن به ریزهکاری ها و همچنین مستندسازی و اختیار لحن گزارش های خبری در مکتب ناتورالیسم به صورت جدّی مورد توجه قرار می گیرد که با شیوه تاریخ نگاری بیهقی همخوانی دارد. این که ناتورالیست ها مکالمات واقع گرایانه به کار می بردند یا این که فضای صحنه ها را به صورت تفصیلی توصیف در (dramatic monologue) می کردند و تمایل زیادی به استفاده از تک گوئیِ نمایشی داستان پردازی نداشته اند همگی به نحوی با روش و شیوه تاریخ نگاری بیهقی هماهنگی دارد. علاوه بر آن ٬ این شیوه ناتورالیست ها که بیش از آن که به بُعد روان شناختی اشخاص توجه کنند به بُعد بیرونی شخصیت ها و وقایع نگاه می کردند با روش مورّخان در نگارش رویدادهای تاریخی هماهنگ است.
بنابراین ٬ ایجاد پیوند میان تاریخ و داستان هم در ذهنیت پیشینیان سابقه دارد و هم در ادبیات معاصر می تواند مورد توجه قرار گیرد. اما داستان های امروزی انواعی دارند که آنها را ذیل عناوین حادثه پردازانه ٬ واقع گرایانه ٬ وهمناک ٬ و رئالیسم جادویی می توان آورد.
اگر بخواهیم تاریخ بیهقی را با داستان های امروزی مقایسه کنیم باید آن را با داستان های واقع گرایانه بسنجیم که در آنها واقعیات و حقایق زندگی بشری روایت می شوند و هر کدام از آنها پیامی را برای خوانندگان به همراه دارند و نویسندگان آنها به دنبال روایت کردن حوادث عجیب و غریب و تکان دهنده نیستند.
این مقاله به صورت ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 39صفحه آماده پرینت می باشد
چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد
مقالات را با ورژن office2010 به بالا بازکنید