لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:21
اوضاع و احوال ایران در قرون نخستین هجرى متأثر از ورود اعراب مسلمان به ایران و حاصل مواجهه دو نظام اجتماعى و دو فرهنگ و آیین متفاوت بود. فرهنگ و تمدن ایرانى - اسلامى که محققان ظهور و پیدایش آن را از آغاز قرن سوم هجرى به بعد در نظر مىگیرند، برآیند حداقل دو قرن مواجهه و ارزیابى دو نظام فرهنگى ایرانى و اسلامى با یکدیگر است که سرانجام به وحدت و همسازى آن دو در نظامى جدید منتج شد. هر چند اصول اساسى این تمدن جدید از اسلام نشأت مىگرفت، اما به واسطه دیدگاه جهانشمول اسلام، عناصر و اجزاءِ سازنده آن اغلب خاستگاهى ایرانى داشتند که از سوى دیانت جدید تأیید شده بود. مهمترین مسأله این دو قرن - که از آن به دوره انتقال (گذر) یاد مىشود - فرایند تغییر کیش هر یک از طبقات اجتماعى است. از اینرو مقالهى حاضر به منظور دستیابى به شناختى بهتر و فراگیر از چگونگى پیدایش و نشو و نماى فرهنگ و تمدن اسلامى در ایران به بررسى اولین واکنشهاى جامعه ایرانى در مواجهه با اسلام و اعراب مىپردازد.
واژههاى کلیدى: ایران، اسلام، دورهى اسلامى، دورهى انتقال، تمدن اسلامى.
مقدمه
تاریخ ایران در اوایل دورهى اسلامى، یکى از مقاطع سرنوشتساز این مرزوبوم است. این مقطع زمانى به واسطهى ماندگارترین تأثیرات (پذیرش دیانت جدید) در تاریخ ایران از حساسیت ویژهاى برخوردار است. در واقع جامعه ایرانى در این دوره با بخشى از میراث باستانىاش ترک پیوند کرد. شکل گذشتهى جامعهى ایرانى که حدود هزار سال از وحدت نسبى برخوردار بود، به تدریج تغییر یافت و چهرهاى تقریباً متفاوت با گذشته پیدا کرد. ورود اسلام و اعراب به ایران، در ساختارهاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و حتى اقتصادى، تأثیرات محسوسى از خود به جاى گذاشت که مدتها - و در بعضى موارد تا عصر حاضر - مسیر تاریخ ایران را به سوى دیگر سوق داد. به عبارت دیگر این دوره، یکى از معدود دورههاى انتقالى در سیر تاریخ ایران است: انتقال از عهد باستانى به دورهى اسلامى. هر چند این دو مقطع به طور کامل از یکدیگر قابل تفکیک نیست، اما پس از دو قرن کشمکش و تلاقى فرهنگى، از اوایل قرن سوم هجرى به بعد، شاهد ظهور فرهنگ ترکیبى و مشترک ایرانى - اسلامى هستیم.
جامعهى ایرانى از پس حیرت اولیه ناشى از سقوط نظام قبلى - که یکى از نتایج آن دگرگونى فرهنگى ناشى از ورود و رسوخ عناصر جدید بود - بار دیگر طى یک فراگرد توانست با جهت دادن به نیروهاى موجود خود از تضاد آنها جلوگیرى کند. این جامعه به علت برخوردارى از انعطاف ویژه توانست پس از دو قرن سیادت عناصر غیر ایرانى، همچنان موجودیت خویش را حفظ کرده و از شدت یافتن تزلزل ناشى از عدم همبستگى میان عناصر فرهنگى در جامعه جلوگیرى کند. با گذشت زمان، ایرانیان از طریق تطبیق خود با ارزشها و هنجارهاى جدید اجتماعى، که منبعث از دین مبین اسلام بود، تشکل و تمامیت خود را به عنوان یک قوم حفظ کردند و با رسیدن به تعادلى نوین از طریق ادغامپذیرى اجتماعى 2)integration social( و تداخل گروههاى گوناگون، به نوعى از سازش اجتماعى و هویت نسبتاً جدید دست یافتند. البته این بار نیز عنصر دین به عنوان یکى از مهمترین مظاهر تجلى وحدت ظاهر شد؛ «وحدتى که از دوره هخامنشیان و اسکندر مقدونى به بعد، منطقه از آن برخوردار نشده بود.»3 دین تازه به مثابه پدیدهاى خودى تلقى شد و به تدریج از تلاقى فرهنگى 4)acculturation( بین فرهنگ ایرانى و اسلامى و همسویى آنها، نوعى وحدت و همسانى میان عناصر این دو فرهنگ به منصهى ظهور رسید و به عبارتى، فرهنگ سومى پدیدار شد که از قرن سوم به بعد به بار نشست.
در دو قرن اول هجرى، چنین به نظر مىرسید که جامعه ایرانى به علت پذیرش امواج تفکر اسلامى و دورى از برخى عناصر فرهنگى گذشته، از یک سو و کسب نکردن هویت فرهنگى جدید، علىرغم افزایش تعداد نومسلمانان ایرانى، از سوى دیگر، دچار از هم پاشیدگى اجتماعى شده است. به عبارت بهتر، از آنجا که جامعه ایرانى پس از سقوط ساسانیان هنوز شکل جدیدى نیافته و دچار «بىشکلى فرهنگى»5 بود، با وجود آنکه جزئى از قلمرو جهان اسلام تلقى مىشد، به عنوان یک جامعهى اسلامى برخوردار از فرهنگ اسلامى به شمار نمىآمد.6
از آنجا که ریشه و منشأ پیدایش فرهنگ و تمدن اسلامى - ایرانى به چگونگى پذیرش دیانت جدید از سوى ایرانیان باز مىگردد، در ادامهى بحث، به بخشى از این موضوع که به اولین واکنشهاى طبقات مختلف جامعهى ایرانى در مواجهه با اسلام و اعراب اختصاص دارد، مىپردازیم.
***
فارغ از ابهامهایى که درباره نظام طبقات اجتماعى ایران - از جمله در دورهى ساسانى - وجود دارد، همانگونه که کریستین سن نیز متذکر شده، اصولاً ترتیب مقامات و طبقات در این دوره موضوعى بسیار پیچیده و تاریک است7 که به ویژه حملهى اعراب مسلمان و فروپاشى بسیارى از زیر ساختهاى جامعه از یک سو و اشتباهات مورخان مسلمان در شناخت واقعیت و ماهیت مناصب و عناوین بزرگان ایرانى از سوى دیگر، آن را بیش از پیش غامض ساخته است. با توجه به اینکه - حداقل در ابتدا در جامعهى مسلمانان عرب، بر خلاف نظام ساسانى، قشربندى مشخص با مرزهایى روشن براى جداسازى افراد از یکدیگر وجود نداشت و در برخى مواقع حتى تفکیک آزاد (حر) از بنده (عبد) در میان آنها مشکل مىنمود،8 اعراب در تشخیص صحیح طبقات اجتماعى ساسانى دچار اشتباهاتى شدند که در گزارش راویان فتوحات نیز دیده مىشود. مثلاً در دوره اسلامى اغلب به همهى بزرگان ایرانى «دهقان» مىگفتند و احیاناً پادشاه و مرزبان یک شهر را هم به نام دهقان مىخواندند.9
تحقیق در مورد جامعه ایرانی در مواجه با اعراب مسلمان