پایان نامه روانشناسی
منابع دارد
فصل اول دوم سوم چهارم پنجم
بررسی رابطه بین پرخاشگری والدین وافسردگی کودکان مقطع پنجم ابتدایی شهرستان ابهر(پایان نامه کارشناسی روانشناسی)
پایان نامه روانشناسی
منابع دارد
فصل اول دوم سوم چهارم پنجم
پروژه آمار "بررسی نقش تاثیر تحصیلات والدین در پیشرفت دانش آموزان"
قالب فایل ورد می باشد
تعداد صفحات :19
تعداد صفحات پایان نامه: 120 صفحه
فصل اول
بررسی تأثیر سبکهای فرزند پروری والدین بر میزان خلاقیت کودکان
مقدمه
با توجه به برخورد جوامع بشری با مسائل ناهمگون بی شمار فزاینده وابستگی متقابل بین کشورها، تحلیل رفتن منابع طبیعی، سرعت فزاینده تغییرات و مسائل عدیدهای از این قبیل نیاز به یافتن تصویری هر چه جامعتر و دقیقتر از آینده برای هر جامعه از ضروریات است. (کفایت، 1372).
تورنس (1959) استدلال میکند که تصاویر آگاه و ناخودآگاه از آینده، نیروی محرک مهمی در پس دستاوردهای آیندهاند. تصاویر مثبت آینده، نیروی پر توان مغناطیسی هستند که ما را به تحرک واداشتهاند و به ما انرژی لازم را برای حرکت به پیش به سوی امکانات، راهحلها و دستاوردهای خلاقی و جدیدی میدهند از طرفی برای آنکه بتوانیم قدرت تصور خود را افزایش دهیم و تصاویر مثبتی از آینده خلق کنیم باید خلاقیت خود را پرورش دهیم. چه نیاز به به خلاقیت اجتناب ناپذیر است، بنابراین در این دنیای پیچیده کنونی که در هر رقابتهای بسیار فشرده جوامع مبتکر و مختلف برای دستیابی به جدیدترین تکنولوژی و منابع قدرت هستیم. افراد تیز هوش خلاق و صاحبان اندیشههای نو و جدید همانند گرانبهاترین سرمایهها از جایگاه بسیار بالا و ارزشمندی برخوردار هستند.
هر چه قدر جهانی که در آن زندگی میکنیم پیچیدهتر میشود نیاز به شناسایی و پرورش ذهنهای خلاق و آفریننده محسوس و روشنتر میگردد. در همین رابطه نونیامی معتقد است:
«شانسی برای بدست آوردن خلاقیت بالقوه میتواند موضوع مرگ و زندگی هر جامعهای باشد» (گاستون، 1985).
به همین دلیل امروزه جامعه، بیش از هر زمان دیگر به افراد خلاق و هوشمند نیاز دارد در شرایط کنونی، مسائل خلاقیت از تمرین مسائل در قلمرو روانشناسی آموزشگاهی است.
در مورد خلاقیت و شناخت کودکان خلاق باید خاطر نشان سازیم قبل از اینکه که آتی بتواند خلاق شود باید شرایط یا محیط مناسب فراهم شود. خصوصیات افراد خلاق و غیر خلاق مباحثی چند را در رابطه با محیط خانوادگی با خلاقیت را به بار آورده به طوری که هم اکنون عقیده بر این است که محیط خانوادگی انسان خلاق چیزی سوال محیط خانوادگی آدم غیر خلاق میباشد. این تفاوت مخصوصا در آنچه که مربوط به روابط والدین و فرزندان میباشد جنبه مشخصتری دارد. برای این مثال نمونهای را که توسط شینر (1970) در این رابطه انجام گرفته است را میآوریم، وی درباره ده دختر تیزهوش و خلاق مطالعه نموده است و به این نتیجه رسیده است که خانوادههایشان در حدود آنها کنند سختگیری میکنند. این دختران خواندن را زود آموخته بودند و سرگرمیهای بسیار خلاقانهای داشتند (شعر و نقاشی) و خود را دارای قدرت تخیل بسیاری میدانستند.
بین کشورها و گروههای اجتماعی مختلف، به تفاوتهای چشمگیری در زمینه روابط والدین و فرزندان یا به عبارت دیگر شیوههای فرزند پروری برخوردیم که در دهههای نخست میلادی (سه دهه نخست) حاضر، روشهای فرزند پروری تا حدود زیادی زیر نفوذ مکتب رفتارگرایی بود. جای تردید است که پدران و مادران زیادی این شیوه خشک را به کار بسته باشند. اما به هر حال دیدگاه متخصصان آن زمان چنین وده است. (اتکنیسون، 1983).
به نظر میرسد در حال حاضر شاهدند در جهت عکس هستیم و چنین مینماید که امروز، والدین احساس میکنند که ساده گیری پاسخگویی مشکل آنها نیست. به هر حال روابط والدین و کودک یکی از بحثهای مهم روانشناسی است. البته باید توجه داشت که رفتار والدین ابعاد مختلف دارد و فقط شامل تغییرات یکنواخت نمیشود.
به طوری که ممکن است والدین هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم اینکه آنها را طرد نمایند، یا اینکه در حین درست داشتن آنها در انضباط نیز سخت گیری کنند، پاسخ طفل نیز صرفاً به یک جنبه از رفتار والدین با شخصیت آنها ارتباط پیدا نمیکند. بلکه ما حصل ترکیب عوامل مختلف میباشد. هر چند پیش بینی ویژگیهای شخصیتی بعدی بر مبنایی روشهای خاص فرزند پروری بسیار دشوار است اما شواهدی در دست است که بر اساس آن میتوان گفت بدون شک خانواده مهمترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیتها ایفا میکند، با اینکه عوامل ژنی، پیدایش استعداد خلاقیت را هر افراد ممکن میسازد معذلک بروز و رشد این استعدادها تحت تأثیر عوامل محیطی قرار دارد. به طوری که میتوان گفت: خلاقیت به عنوان یک استعداد حاصل تعامل پیچیده وراثت و محیط است. (افروز، 1371)
در این پژوهش برآنیم تا مشخص کنیم که آیا شیوههای فرزند پروری با روشهای که والدین در تربیت فرزندانشان به کار میبرند چه تأثیری بر خلاقیت آنان دارد؟
بیان مسئله :
نقش الگوهای فرزندپروری و تأثیرات آنان به میزان خلاقیت کودکان، چه در روند تکاملی انسان و چه در توسعه ترقیات آینده جهان، امری شایسته التفات بوده و در هر عصری که این نقش در غبار کم اتفاقی مسئولان رنگ باخته و یا به بوته فراموشی سپرده شده است، جهان به گرفتار آمده است، و اهمیت آن است که الگوهای فرزند پروری و خلاقیت یکی از مشکلات و گرفتاریهای جوامع بشری میباشد چرا که این امر با سیاست اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیوندهای ناگسسته وارد که با تاسف در خانواده و آموزش و پرورش امروز ما نیز سرچشمه بسیار نارساییها به شمار میرود.
از طرفی مسئله خلاقیت مسئلهای است که در همه کشورها اعم از پیشرفته صنعتی و یا در حال رشد مطرح و در همه زمانها به نحو خاص خود بروز کرده است، لذا تحقیق درباره عوامل و راههای شکوفایی آن همواره مورد نیاز جوامع بوده است. از طرفی تنوع ضرر و زیانهایی که از این راه یعنی نادیده گرفتن افراد خلاق جامع به عمر انسانها و یا به منابع مادی آنان میرسد آنچنان رقم شایان توجهی را در برمیگیرد.
باید تکاملهای آموزشی کارایی خود را بیشتر در راه افزایش استعدادها و تواناییهای کودکان به کار برند. شناخت و آگاهی نسبت به الگوهای فرزند پروری و میزان خلاقیت میتواند و به والدین و کودکان و همچنین مسئولان آموزش و پرورش و محققان و نظریه پردازان اجتماعی و فرهنگی کمک کند تا در برخورد با کودکان آگاهانه عمل کنند و مسائل و مشکلات آنها را در نظر داشته باشند.
در این راستا، برآنیم تا علل متفاوت شکوفایی خلاقیت و همچنین عللی که مانع از رشد خلاقیت کودکان میشود را بررسی کرده و به اثبات برسانیم و با روشهای متفاوت والدین، سلطه گری، آسان گیری و وابستگی شدید، مورد مقایسه و ارزیابی قرار دهیم. تا کار کرد هر یک از روشهای مورد نظر به میزان خلاقیت کودکان نشان داده و مناسب بودن و مزایا و معایب هر کدام از آنها را با روشی علمی به اثبات برسانیم.
ضرورت و اهمیت تحقیق :
بدون شک اهمیت و نقش نهاد خانواده به عنوان اولین جایگاه اجتماعی و مهمترین عامل تعیین کننده رفتار کودکی بر کسی پوشیده نیست. لذا لازم است والدین به عنوان مهمترین اعضای این نهاد که در تماس دائم با هستند و دینای او را میسازند. از روشهای تربیتی کودک اطلاع کافی داشته باشند، یکی از مشکلات عمده که معمولا والدین با آن روبرو هستند، عدم اطلاع کافی از چگونگی کاربرد شیوههای تربیتی مناسب در مورد فرزندانشان است، والدین معمولاً از نتایج برخوردهای خود با کودکان بازخوردی دریافت نمیکنند، پدر و مادر نمیداند در هر سنی از فرزندانشان چه انتظاراتی باید داشته باشند، معمولاً والدین از روشهای به ارث رسیده از نیاکان خود برای تربیت فرزندان استفاده میکنند و کمتر به فکر اصلاح آن روشها هستند. لذا اگر والدین بدانند که روشهایی که آنها برای تربیت فرزند خود به کار برند چه اثرات منفی میتواند داشته باشند. در به کارگیری آن روشها دقت کافی منظور خواهد داشت، از طرف دیگر همانطور که بارها گفته شده است اهمیت نیاز به ذهنهای خلاق و آفریننده در جامعه کنونی، پرورش کودکان خلاق به عنوان منابع انسانی فردا بر هیچ کس پوشیده نیست تورنس (1979)
با گفته خود مبنی بر اینکه هیچ یک از ما دقیقا نمیدانیم در آینده چه چیزی در انتظار ماست» با وضعیت مبهمی به آینده اشاره میکند اما (1990) در کتاب خود تحت عنوان جابهجایی در قدرت آیندهای روشن برای ملتها پیش بینی میکند (خوارزمی، 1372) و همچنین یکی از معضلات کل جامعهای که در جهان سوم زندگی میکند. پدیده استعماری فرار مترها میباشد که تاریخ شواهد بسیاری از آن به یاد دارد. افرادی مبتکر و خلاق که به خاطر بضاعت مالی و کسب موفقیتهای بهتری برای زندگی از کشورها باید خود مهاجرت کنند و در کشورهایی که منتظر فرصتهایی برای در اختیار گرفتن این نابغههای مبتکر و سازنده هستند ساکن میشوند و متأسفانه جامعه علمی از وجود آنان بی بهره مانند. یکی دیگر از اهداف این تحقیق نشان دادن تأثیرات منفی برخوردهای ناآگاهانه والدین و بر بیان در اخر تربیت و پرورش فرزندان و دانش آموزان و خصوصا کودکان نوجوانان سرآمد است. نتایج و بررسیهایی که در این زمینه به عمل آمده است نشان دهنده اوضاع بسیارو رقمت بار این کودکان است که گرفتاری بهری اطرافیان خود هستند.
فصل دوم
پیشینه تحقیق
تا قبل از سالهای دهه پنجاه تعداد اندکی از افراد توانستند راه را برای تحقیقات تجربی و ایجاد برنامههایی جهت پرورش استعدادهای خلاق هموار سازند. مثلاً گالتون نبوغ را از نظر ارثی مورد بررسی قرار داد، والاس مدلی طرح کرد و ضمن آن گامهایی را که در جریان فرایند خلاق طی می شود، تشریح کرد. در اواخر دهه 1930 کاترین پاتریک مدل والاس را مورد تجربی قرار داد. راسمن بعد از مطالعه در زندگی تعداد زیادی از مخترعین آمریکایی مدل مشابهی را به وجود آورد. و هاروی لمن بیوگرافی افراد خلاق را در حوزههای متعدد مورد مطالعه قرار داد تا بر اساس آن ارتباطی را که بین جنبه کیفی و کمی در بازدهی یک رفتار خلاق وجود دارد، در خلال سالهای بزرگسالی مشخص کند. یکی از مشهورترین مرکز که در آن زمان یعنی سال (1950) در رابطه با این موضوع تشکیل شد مرکزی بود که در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به وجود آمد و در همین جا بود که گلیفورد و همکارانش مصمم بودند تا فرضیه خود را راجع به اینکه مهمترین عامل در هوش، قابلیت تفکر خلاق است ثابت کنند. روشی که در پروژه تحقیقاتی استعدادها به کار رفت این بود که به طور کلی تفاوتهایی را که در نحوه عملکرد افراد تحصیل کرده وجود داشت. مطالعه کنند با این فرض که کنشهای ضروری در افراد خلاق هر چه باشند، این خصوصیات به اندازههای متفاوت در برخی از استعدادهای خلاق بسیار موفق بود. در تحقیقات بعدی که در این زمینه انجام شد تستهای مذکور نقش عمدهای بر عهده داشت، قابلیتهای که این افراد توانستند کشف کنند عبارت بودند از، حساسیت، سیالی – ذهن (کلامی، تصوری، تداعی، توصیفی) و مهارت انعطاف ذهنی که شامل دو نوع خلق الساعه و انضباطی است. در دانشگاه مینه سوتا شخصی به نام پل ترنس روی کودکان خلاق و نیز معلمانی که خلاقیت فکری را تعلیم میداند، تحقیقاتی انجام داد. علاوه بر ارتباطی که بین کارهای خلاق و سن کودکان و نوجوانان پیدا کرد توانست رابطه مهمی میان خلاقیت و محیطی که در خلاقیت تأثیر میگذارد پیدا کرد.
از تحقیقات و کشفیات جدیدی که در رابطه با مسئله نیمکرههای مغز به دست آمده است، میتوان مفاهیم مهمی در زمینه برنامههای آموزشی خلاق استنباط نمود، در مدارس عموماً رسم بر این است که کارها را برای کودکانی که نیمکره چپ مغزشان فعال است تنظیم میکنند. یعنی فرایندی که در آموزش دنبال می شود شبیه جریانی است که در یادگیری زبان و سایر ارتباطات صورت میگیرد. در حالی که تحقیقات نشان داده است که در برخی از مردم نیمکره راست مغز فعال است، یعنی آنها اطلاعات را از راههای شهودی و اشراق بهتر فرا میگیرند. این کشفیات علاقه زیادی از افراد را به فلسفه مشرق زمین که از دو دهه قبل به وجود آمده است به خوبی توجه میکند. طبق تحقیقات انجام شده، نشان داده میشود که کودکان خلاق از خانوادههایی هستند که وجه مشخصه آنها فقدان سلطه گری و ساختارهای والدین است، جایی که واگرایی فرد مجاز و مخاطره قابل قبول است.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
بررسی ارتباط بین میزان رضایت زناشویی والدین و میزان افسردگی کودکان آنها
مقدمه :
افسردگی یکی از اختلالات روانی است که بین کودکان و نوجوانان نیز شایع است. تشخیص افسردگی در کودکان و نوجوانان موضوعی بالنسبه تازه است.
طبق نظریه فروید و پیروان او، افسردگی مربوط است به کشمکش های وجدان اخلاقی (سوپرایگوی ) رشد یافته و چون طبق نظریه آنها رشد ایگو تا نوجوانی کامل نیست، افسردگی واقعی در کودکان نمی تواند وجود داشته باشد.
چون کودکان همواره در حال رشد و تغییرات بدنی و روانی هستند ارزیابی مفهوم یا اثرات درازمدت رفتارهای افسردگی و سایر مسائل رفتاری مشکل است.
اکنون این توافق بالنسبه کلی وجود دارد که کودکان نیز ممکن ست مانند بزرگسالان افسرده شوند اکثر متخصصان بالینی نیز موافق اند که نشانه های افسردگی در گروههای سنی تغییر می کند. فرد 6 تا 8 ساله افسرده احساس غم، بیچاره گی و شاید ناامیدی می کند. خصوصیات فرد افسرده، 8 تا 15 ساله عبارت اند از افکار منفی دربارة اعتماد به نفس و فرد 13 تا 15 ساله می تواند به عنوان کسی که احساس گناه
می کند توصیف شود (آزاد، 1374).
پژهشگران به رابطه بین افسردگی و عوامل زیستی، شناختی، اجتماعی و ...
پی برده اند و یکی از مهمترین اینها رابطه بین خانواده و افسردگی فرزندان می باشد. خانواده نهادی است که همه ِ نهادهای دیگر با آن ارتباط دارد و به حق شایسته است که بیش از اینها درباره ی خانواده تحقیق کنیم.
براون و همکارانش (1978) معتقدند که میزان آسیب پذیری در مقابل افسردگی به عنوان بخشی از عوامل مرتبط با خانواده می باشد.
سعادتمند (1376) در پژوهش خود به وجود رابطه بین کارآیی خانواده و ابتلاء فرزندان به اضطراب، اختلال خام، کارکرد اجتماعی و افسردگی پی برده است. مشکلات خانواده شکلهای مختلفی دارد که یکی از این مشکلات نارضایتی زناشویی می باشد که به شکل تعارضات بین والدین خود را نشان می دهد.
کیفیت رابطه زناشویی والدین، عاملی مهم در ایجاد و تشدید اختلاف عاطفی یا رفتاری کودک است. بچه های والدین که ازدواج شان با نزاع، تنش، نارضایتی متقابل، انتقاد، خصومت و فقدان گرمی و صمیمت قرین باشد احتمالاً بیشتر آشفته و رنجیده خاطر می شوند. حقیقت این است که فرزندان والدین جدا شده از هم، به وضوح مسائل و آشفتگی های بیشتری دارند (هترینگتون، 1982).
برخی مطالعات نشان می دهد که موفقیت و همدلی در رابطه زناشویی ، لیاقت و کارآیی فرزندان را افزایش می دهد.
پژهشگر در پژوهش حاضر به دنبال یافتن رابطه بین رضایت زناشویی والدین و افسردگی فرزندان می باشد که اگر چنین رابطه ای موجود باشد امیدوارم در
پژوهش های دیگر عوامل مرتبط با رضایت زناشویی بررسی گردیده و از این طریق راهکارهایی برای رضامند کردن والدین ارائه گردد و در ضمن از میزان ابتلاء فرزندان به افسردگی کم شده و قدمی در جهت بهداشت روانی جامعه برداشته شود.
بیان مسئله :
افسردگی یکی از رایج ترین انواع ناراحتی های روانی است، به حدی این بیماری شایع است که می توان آن را با سرماخوردگی در میان ناراحتی جسمی مقایسه کرد. در هر لحظه از زمان پانزده تا بیست درصد افراد جامعه ممکن است عوارض و نشانه های مختلف افسردگی را از خود نشان دهند.
حداقل دوازده درصد از جمعیّت کشورهای پیشرفته در طی عمر خود برای معالجه علائم افسردگی به متخصصان روانی مراجعه می کنند (مهربان، 1373).
عوامل متعددی در ایجاد افسردگی نقش ایفاء می کنند که یکی از این عوامل خانواده می باشد. خانواده به عنوان اولین محیط شکل گیری شخصیت انسان از اهمیت زیادی برخوردار است، به خصوص اینکه رابطه والدین بر رشد سالم و متعالی عاطفی روانی تأثیر زیادی می توان داشته باشد.
چندین مقاله نظری و تعدد گزارش های روانی در زمینه ارتباط بین کارکرد خانواده و شروع اختلالات خلقی، بخصوص اختلالات افسردگی اساسی وجود دارد (کاپلان، 1994).
با توجه به اینکه برای پیشگیری از ناراحتی های روانی بایستی عوامل وابسته به آن ناراحتی را شناسایی نمود و از آنجا که نتایج پژوهش های زیادی نشان می دهد که بسیاری از نارحتی های عاطفی و روانی فرزندان با کیفیت زناشویی مرتبط است لذا پژوهش حاضر در صدد بررسی ارتباط بین میزان رضایت زناشویی والدین و میزان افسردگی کودکان آنها است (ترجمه پورافکاری، 1376).
اهداف پژوهش:
با توجه به اینکه خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشهای معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک و خط مشی زندگی آینده فرد را دارد و اخلاق و صحت و سلامتی روانی فرد تا حدود بسیار درگرو آن است و از آنجا که خانواده یک واحد اجتماعی است که ارزش ها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود. هدف کلی این پژوهش بررسی رابطه بین میزان رضایت زناشویی والدین و افسردگی کودکان آنها در جامعه انتخابی دانش آموزان مقطع تحصیلی راهنمایی منطقه پنج تهران می باشد و اهداف جزئی آن نیز عبارتند از :
1- شناخت روابط بین میزان رضایت زناشویی پدران و میزان افسردگی فرزندان دختر مقطع راهنمایی آنها
2- شناخت روابط بین میزان رضایت زناشویی مادران و میزان افسردگی فرزندان دختر مقطع راهنمایی آنها
فرضیه پژوهش :
1- بین میزان رضایت زناشویی پدران و میزان افسردگی فرزندان دختر آنها رابطه ای وجود دارد.
2- بین میزان رضایت زناشویی مادران و میزان افسردگی فرزندان دختر آنها رابطه ای وجود دارد.
تعیین متغیر متغیر مستقل : میزان رضایت زناشویی
متغیر وابسته : افسردگی کودکان
تعاریف متغیرها :
رضایت زناشویی :
از دیدگاههای مختلفی تعریف شده که با هم متفاوت هستند. سلیمانیان به نقل از وینچ و همکاران (1986) رضایت زناشوی را انطباق بین وضعیتی که وجود دارد و وضعیتی که مورد انتظار است تعریف می کند. بنابراین تعریف رضایت مندی از زناشویی بستگی زیادی به نوع تفکرات فرد دارد. یعنی رضایت مندی تابع نگرش ها و انتظارات فرد است.
سلیمانیان (1373) به نقل از هاکینز (1987) رضایت از زناشویی را چنین تعریف می کند: احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت از تجربه توس زن یا شوهر موقعی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند.
افسردگی :
افسردگی اصطلاحی است که به مجموعه رفتارهایی اطلاق می شود که عناصر مشخص آن کندی حرکت و کلام، گریه کردن، غمگینی، فقدان پاسخ های شاد، خود کم بینی ، فقدان علاقه ، کم ارزشی، بی خوابی، بی اشتهایی، خلق افسرده، بازداری از عمل و بازداری از تفکر است (احمدی، 1368).
تعریف عملیاتی متغیرها
در این پژوهش رضایت زناشویی به متغیر مستقل عبارت است از نمرة حاصله از فرم 47 سؤالی پرسشنامه رضایت زناشویی ENRICH.
افسردگی به عنوان متغیر وابسته عبارت است از نمرة حاصله از پرسشنامة افسردگی کودکان و نوجوانان.
فصــل دوم
«گسترۀ نظری مسئله مورد بررسی»
و
«سوابق پژوهش»
سابقه پژوهش :
خانواده : شاید بتوان ادعا کرد که خانواده اولین نهاد اجتماعی است که بر اساس نیاز بشر بوجود آمده است، همچنین پایدارترین نهاد اجتماعی است که در طول تاریخ تحولات و تغییرات اجتماعی خود را حفظ کرده است. خانواده هنوز به عنوان یک نهاد آموزشی، اقتصادی، عاطفی، اجتماعی، اهمیت خود را دارا می باشد(فرجاد، 1372).
خانواده مانند هر نظام اجتماعی دیگر نیازهای اولیه ای دارد. از جملة این نیازها می توان به این موارد اشاره کرد:
- احساس امنیت فیزیکی
- احساس صمیمیت و وابستگی
- احساس مسئولیت
- نیاز به انگیزه
- نیاز به شادی
- نیاز به تأیید و تصدیق و
- نیازهای روحی و معنوی.
خانواده همچنین به پدر و مادری احتیاج دارد که به برقراری یک رابطه سالم با هم و فرزندان متعهد باشند و آنقدر احساس امنیت کنند تا بتوانند فرزندان خود را به دور از آسیبها بزرگ کنند (براد شاو، ترجمه قرچه داغی، 1372).
خانه و خانواده مکانی است که کودک با تمامی تجربه های دیگر لحظه های اجتماعی و زندگی خود بدان بازمی گردد، آسایشگاهی که در آن جامعه افتخارات و موفقیّت هایش را به نمایش می گذارد. در آنجا او به دنبال مداوا و مرهمی برای تألمات، شکست ها، جراحات و زخم های وارد برخود می گردد تا آلام خود را تسکین دهد (نوابی نژاد، 1377).
حساسیت روانی کودک، انعطاف او، مخصوصاً تجمع هر اثر خارجی که بر وی وارد می شود در جزء ناآگاه وجدانش اثر اولیه خانواده را پایاتر می سازد. در این زمینه باز هم آثار بسیاری پدید می آید که بر تأثیر تربیت در خانواده و مخصوصاً نقش حساس مادر دلالت دارد.
حتی کارلسون خرسندی فرزندان را به هنگام ازدواج متأثر از خرسندی والدین آنان در خانواده می دانست. همچنان که درست در همین مضمون، کوترل و برگس سعادت فرزندان را در زندگی زناشویی از سعادت والدین در خانواده متأثر می دانند (ساروخانی، 1370).
اهمیّت خانواده در رشد و سلامت اعضاء بیشتر از آن چیزی که بتوان در این مختصر بیان نمود، لذا در این جا بطور اجمال به بررسی نقطه شروع خانواده یعنی ازدواج می پردازیم.
اهمیّت خانواده و ازدواج:
ازدواج عملی است که پیوند دو جنس مخالف را بر پایه روابط پایای جنسی، موجب می شود. بنابراین، رابطه دو فرد از یک جنس چه بطور موقت و چه به طور دایم ازدواج خوانده نمی شود. از سوی دیگر در تعریف ازدواج، روابط جسمانی بین دو انسان از دو جنس مخالف به خودی خود کافی به نظر نمی رسد، چه ازدواج مستلزم انعقاد قراردادی اجتماعی است که مشروعیت روابط جسمانی را موجب می گردد. به بیان دیگر، در راه تحقق ازدواج باید شاهد تصویب جامعه ینز باشیم (ساروخانی، 1370).
در تمام فرهنگ ها و ادیان، ازدواج و خانواده امری لازم و ضروری برای حفظ بقاء جامعه و حفظ تعادل روانی و سلامت افراد آن شمرده می شود. لذا هر گونه اختلال در نظام خانواده و ایجاد جو تشنج در روابط زن و شوهر موجب آسیب به اعضای آن می شود.
استون (1993) نشان داد کودکانی که در خانواده های دارای تعارض بزرگ شده اند، دارای نگرشهای منفی نسبت به تشکیل خانواده هستند. نلسون و الیسون (1992) طی یک بررسی به این نتیجه رسیدند که فرزندان خانواده های دارای تعارض در کسب صمیمیت و هویت در دوران جوانی و نوجوانی دچار اختلال می شوند. یافته های فوق بیانگر اهمیّت خانواده می باشد.
عناصر و اهداف ازدواج:
مصلحتی (1379) بیان می کند که عده از از روان شناسان از جمله فروید، معتقدند که ازدواج در گذشته متضمن پنج عصر یا عامل بوده است. این عوامل هنوز کم و بیش، بویژه در اجتماع ما، از جمله معیارهای اساسی زناشویی می باشند که این عوامل
عبارتند از :
1- عامل اجتماعی ازدواج :
از آنجا که ازدواج یک پدیده اجتماعی است. بنابراین تنها اجتماع می تواند همواره بر آن نظارت نماید و مصالح مورد علاقه زن و مرد را که مورد تأیید مقررات اجتماعی و قانونی نیز هست را در هر ازدواجی در نظر بگیرد. بدون تردید اگر نظارت و کنترل جامعه نبود، زناشویی به تدریج جنبه فردی و خصوصی به خود می گرفت و تنها عنصر حکم فرمای آن، تمایلات غریزی و جنسی و میل طرفین می گردید.
جامعه از ازدواج اهدافی مستحکم و منطقی را خواستار است، به عبارت دیگر خواستار تولیدمثل، بقای نسل، پرورش و تربیت نونهالان، ایجاد آرامش و تعادل روانی و کمال شخصیت و خلاصه خواستار تشکیل خانواده و سازمانی است که یار و مددکار افراد سالم جامعة فردا باشد(مصلحتی، 1379).
2- عامل اقتصادی ازدواج:
یعنی قبول تأمین احتیاجات زن بوسیله شوهر، یا شوهر بوسیله زن. در جامعه ی ما عموماً چه از نظر حقوقی و چه از نظر عرف و عادت، تأمین معاش و زندگی زن، به عهده مرد است. خودداری مرد از پرداخت هزینه زندگی در فقه اسلامی و حقوق مدنی ما می تواند علت و دلیل کافی برای طلاق باشد. لیکن جوامعی نیز وجود دارند که در آنها تأمین معاش به عهده زن است.
3- عامل جنسی ازدواج
یعنی اجازه داشتن روابط جنسی مرتب زن و مرد با یکدیگر. در حقیقت شاید بتوان گفت که بدون این عامل اساسی و ثابت زناشویی فاقد هرگونه مفهوم واقعی و زیستی است. انسان دارای مجموعه ای از نیازها و غرائز است که عدم ارضاء ویا نقص در ارضای هر کدام از این غرائز ایجاد تزلزل در شخصیت را موجب می گردد. یکی از نیرومندترین غرائز انسان غریزه جنسی است که در اثر ازدواج تأمین این نیاز در مسیر طبیعی و سالم قرار می گیرد و زن و مرد را از انحراف و گناه مصون می دارد. شاید به همین علت است که رسول خدا (ص) می فرماید: «هر کس که ازدواج کرد نصف دینش را حفظ کرد»(نوابی نژاد، 1377).
4- عامل زیستی ازدواج :
یکی از موضوعات مهمی که در ازدواج دختر و پسر مطرح است و از ثمرات بزرگ ازدواج شمرده می شود مسئله تولید مثل و بقای نسل است که از اهداف اساسی ازدواج محسوب می شود. به بیان دیگر تولید انسان هایی که نیازمند تربیت و پرورش صحیح هستند. وجود فرزندان باعث گرمی، پویایی و صفای کانون خانوادگی و انگیزه ای برای دوام زندگی و احتمالاً تخفیف در درگیریهای زن وشوهر است. رسول خدا(ص) در همین زمینه می فرماید: « تزویج کنید تا صاحب فرزند شوید و بر شمار شما افزوده شود، زیرا من در قیامت با امت های دیگر به وسیلة کثرت شما مباهات می کنم» (نوابی نژاد، 1377).
5- عامل روانی ازدواج :
یعنی جلب رضایت و تمایل طرفین یا خانواده طرفین، که رکن اساسی هر زناشویی به شمار می رود. یکی دیگر از هدفهای ازدواج تکمیل و تکامل است. هیچ انسانی به تنهایی کامل نیست.
دختران و پسران جوان پس از دوران بلوغ و نوجوانی ضمن آنکه در صدد رسیدن به استقلال فکری هستند برای جبران نواقص خود و تأمین نیازهای بی شمار خویش به سوی ازدواج سوق داده می شوند وبا گزینش همسری شایسته موجبات رشد و تکامل خویش را فراهم می کنند. در زندگی زناشویی زن و مرد از تشویق ها و حمایت ها و رهنمودها و کمکهای یکدیگر بهره مند می گردند و در مسائل و مشکلات زندگی از تعاون و همکاریهای همسر خویش استمداد می جویند. پس از ازدواج برای انسان نوعی کمال محسوب می شود. (نوابی نژاد، 1377)
بعد از ازدواج دوام و سلامت خانواده به عوامل زیادی بستگی دارد و یکی از مهمترین عوامل رضایت زن و شوهر از زندگی زناشویی شان می باشد.
رضایت زناشویی:
الیس (1982) به نقل از سلیمانیان (1373) می نویسد: طرق مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعاریف توسط هاکینز انجام گرفته. وی رضایت زناشویی را چنین تعریف می کند:« احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر موقعی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر
می گیرند». اساساً اگر رضامندی زناشویی حاصل مبادله رفتارهای پاداش بخش باشد، عدم رضامندی فقط هنگامی خواهد بود که دو شریک از چیزی رنج ببرند.
به نظر السون سه زمینه کلی رضایت مندی وجود دارد که با یکدیگر تداخل داشته و وابسته به یکدیگرند: رضایت افراد از ازدواجشان، رضایت از زندگی خانوادگی و رضایت کلی از زندگی بعضی از محققین (مانند واتین و لی یاد ، 1997؛ سیلورمن، 1978) معتقدند که هر گاه خانواده بتواند کارکردهایی را که از آن مورد انتظار است خوب انجام دهد، نشانگر رضایت اعضای آن می باشد. این کارکردها که در غالب وظایف اعضای خانواده مطرح می شود به شرح زیر است.
1- کنترل و تنظیم روابط جنسی و مشروعیت بخشیدن به آن
2- بقای نسل و تولید مثل
3- تأمین نیازهای جسمانی انسان مانند غذا، مسکن، لباس و غیره
4- تأمین نیازهای روانی و عاطفی افراد خانواده
5- مشارکت در تولید بهبود وضع اجتماعی و اقتصادی (محلوجی، 1371)
ساعتچی (1365) به نقل از «گانت و موئر» اظهار می دارد که برای بقاء خانواده و ایجاد رضایت از زندگی زناشویی شرایط زیر لازم است.
1- اعتقاد به اینکه ازدواج یک تعهد طولانی مدت و خانواده یک نهاد مقدس است.
2- داشتن گرایش یا طرز تلقی مثبت به همسر.
3- توافق در مورد هدف کلی زندگی.
از دهه 1950 پژوهشگران عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی را بررسی کردند و هر کس با توجه با نگرش خاص خود و یا نتایج پژوهشهایش، عواملی را برای رضایت زناشویی بیان می کند. هم اکنون به بررسی مهمترین این عاملها می پردازیم.
عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی
1- ابراز محبت و عشق زوجین به یکدیگر:
اساس شیدایی اوایل ازدواج به مرور می تواند به عشقی بالغانه تبدیل شود. زن می تواند از گفتن «دوستت دارم» و شوهر از شنیدن آن لذت ببرند، زیرا محبت و جذابیت متقابل دریافت صمیمیت، وفاداری، اعتماد و دوستی به هم گره خورده، عشق قویتر و عمیق تری را پایه گذاری می کند.(بک 1988، ترجمه قارچه داغی، 1376).
آنچه در ازدواجهای پریشان وجود ندارد ابراز محبت و صمیمیت است. زن و شوهر که دلیل ابراز خشم خود را درک نمی کنند در مراودت خود به جایی می رسند که هر دو یا دست کم یکی از آنها به این نتیجه می رسند که به قدر کافی مورد عشق و محبت همسر خود قرار ندارند (بلاچ، ترجمه قراچه داغی، 1370) .
2- احترام به همسر:
تاجیک اسماعیلی (1377) در رابطه با نقش های شوهر می نویسد: مرد بایستی به همسر خود، بخصوص در حضور دیگران احترام بگذارد، این احترام باید توأم با صمیمیت و مهربانی باشد. زن نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است ، به ویژه هنگامی که در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد. این امر باعث می شود که زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی کند و این احساس، شوق او را به زندگی زناشویی و آمادگی وی را برای گذشت و بردباری در برابر محرومیت ها و سختی های احتمالی بیشتر کند.
در پژوهشی که توسط میشل (1971) به نقل از موسوی (1375) در سه کشور امریکا، فرانسه، شوروی انجام شد، به این نتیجه رسید که 70 تا 90 درصد زنان احترام متقابل را مهمترین مسئله در رضایت زناشویی می دانند.
3- رابطه جنسی :
پژوهشها نشان می دهد که مسائل جنسی از لحاظ اهمّیت در ردیف مسائل درجه اول یک زندگی زناشویی قرار دارند و سازگاری درروابط جنسی از مهمترین علل خوشبختی زندگی زناشویی است به طوری که اگر این روابط ارضاء کننده و کامل نباشد منجر به ناراحتی شدید، اختلافات و حتی از هم پاشیدگی خانواده می شود (میلانی فر، 1370).
نجاتی (1376) در این خصوص بیان می دارد، در ابتدای ازدواج زوجین جهت بهبود، شناخت و اصلاح روابط جنسی خود باید در مورد توقعات، رفتار و ارزشها با هم گفتگو کنند. گفتگو به منظور بهبود روابط جنسی بسیار سازنده است چون از نحوه بینش یکدیگر آگاه شده و می توانند به طور مطلوب رضایت خاطر هم را فراهم کنند.
در تحقیقی که توسط کوپر و استولنبرگ (1987) انجام شد، یک برنامه آگاه سازی در خصوص ارتباط اجتماعی در رابطه با غنی ساختن رابطه جنسی بین زوج ها اجرا شد که نتایج نشان داد افزایش اطلاعات در خصوص روابط جنسی موجب افزایش رضایت زناشویی می گردد.
راف (1985) به این نتیجه رسید که بین زنان و مردان در رضایت از زناشویی تفاوت وجود دارد و همچنین بین رضایت از زناشویی به طور کلی و رضایت جنسی در مردان از ظاهر جسمی همسر ارتباط معنادار وجود دارد. امّا در زنان روابط جنسی با ارتباط عاطفی و محبت نزدیکی دارد.
4- مسائل اقتصادی و اجتماعی :
کارشناسان خانواده توصیه می کنند که خانواده دختر و پسر از نظر طبقه و وضع اقتصادی ـ اجتماعی مشابه باشند تا سازگاری بیشتری را در کنار هم تجربه کنند
(نوابی نژاد 1377) .
مسائل مربوط به دخل و خرج هم اغلب موجبات اختلاف زن و شوهر را فراهم
می سازد. وضعیت اقتصادی نامناسب، درآمد کم، عدم برنامه ریزی و ولخرجی
می تواند منجر به نارضایتی از زندگی شود. اگر چه ثبات مالی و پولی نمی تواند عامل رضایت از زناشویی شود، اما فقر می تواند موجب به وجود آمدن مشکلات فراوان در زندگی زناشویی گردد (فرجاد، 1372) .
5- ارتباط با اقوام و اطرافیان
وابستگی های عاطفی زن و شوهر به خانواده های خود می تواند بر روابط زناشویی تأثیر سوء بگذارد. در بسیاری از موارد، توجه زیاد زن و شوهر به پدر و مادر اسباب تکدر خاطر دیگری را فراهم می سازد(بک 1988، ترجمه قراچه داغی، 1376).
والدین حتی اگر دخالت ظاهری نکنند به طور غیرمستقیم در زندگی فرزندشان مؤثر می باشند، چرا که افکار زن و شوهر شخصیت شان تحت تأثیر افکار والدین شان شکل گرفته است، و هر دو همان رفتاری را با همدیگر می کنند که از پدر و مادرشان گرفته اند. نقش خانواده اصلی بعد از ازدواج به قدری قوی است که وقتی دو نفر به هم پیوند زناشویی می بندد در واقع والدین پسر و والدین دختر همه در تمام ابعاد و اوضاع و شرایط زندگی زوج جدید حضور دارند (ثنایی، 1379).
6- مسائل ارزشی، عقیدتی و مذهبی:
همسانی میان زن و شوهر از نظر مذهبی، سبب جذب و وابستگی هر چه بیشتر زن و شوهر و استواری پیوند زناشویی شان می باشد و برعکس ناهمسانی سبب و سرچشمة کشمکشهای خانوادگی است. ناهماهنگی مذهبی علاوه بر ایجاد اختلاف بین زن و شوهر مشکلاتی بسیار را نیز در روابط ایشان با والدین همسرشان ایجاد می کنند (ساروخانی، 1370).
روان شناسان ، ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را کار غیرعاقلانه ای می دانند. بعلاوه تربیت کودکان بسیار مؤثر از نگرش مذهبی زوجین است. اگر هر کدام پای بند به عقاید خود باشند، تلاش در تربیت کودکان مبتنی بر اندیشه دین خود خواهند داشت و این امر سبب بروز اختلافات خانوادگی می شود (شاملو، 1376).
علل نارضایتی از زناشویی:
هیچ زوجی وجود ندارد که برای خوشبختی ازدواج نکند و هیچ تشکیل خانواده ای به قصد جدایی شروع نمی شود. اما چه عواملی موجب به وجود آمدن مشکلات در خانواده و نارضایتی از زناشویی می شوند؟
نارضایتی از زناشویی یک پدیده واحد که در اثر یک عامل ایجاد شود نمی باشد بلکه در بوجود آمدن آن عوامل متعددی دخیل هستند و عوامل چندگانه ای در آن نقش دارند. نکته حائز اهمیت این است که بسیاری از زوج ها با وجود مشکلات موجود به دلایل مختلف به زندگی پر استرس خود ادامه می دهند و این امر موجب افزایش در آمار افراد ناراضی از زندگی زناشویی می گردد. در جامعه ایران کنونی به علت عوامل اقتصادی و اجتماعی مانند مهریه های سنگین و نگرش منفی جامعه نسبت به طلاق، زوجهای فراوانی می باشند که با وجود نارضایتی از زندگی زناشویی به زندگی خود ادامه می دهند (وکیلی، 1373).
فرجاد (1372) عوامل مؤثر در ناپایداری ازدواج را به شرح زیر نشان داده است:
1- فقر اقتصادی
2- کم سالی زن و مرد
3- بی فرزندی و کم فرزندی
4- رشد صنعت و شهرنشینی
5- فرهنگ و مذهب متفاوت
6- استقلال مالی زن
7- اختلالات روحی و روانی و اعتیاد.
بنابراین به وجود آمدن نارضایتی از زناشویی هم از عواملی بیرونی و هم از عوامل درونی ناشی می شود.
روانکاوان علل مشکلات را در تعارض های ناخودآگاه می داند و روان شناسان رفتارگرا بیشتر بر روی عواملی محیطی و بیرونی تأکید دارند. از طرف دیگر شناخت گرایان معتقد به این نظریه هستند که به جای حوادث بیرونی افکار و طرز تلقی فرد است که رفتار او را شکل می دهد (بک، آرول. تی ، ترجمه قراچه داغی 1376).
بطور کلی وقتی که به ادبیات تحقیق زناشویی توجه می کنیم عوامل فراوانی در نارضایتی زوجین نقش دارند که در اینجا به چند عامل مهم اشاره می کنیم.
1- عشق رمانتیک:
به عنوان یک عامل نارضایتی در سالهای اخیر در بسیاری از تحقیقات مورد توجه قرار گرفته است. انتظارات بسیار و بی نقص از زوج مقابل در ازدواج، یکی از پدیده هایی است که موجب دلسردی زن و شوهر از زندگی آنان می شود (مالاچ پینز، 1996) .
این حالت امید و انتظار بیش از حد، این توانایی را دارد که قدرت درک و بینش زوج ها را از بین ببرد و موجب تحلیل رفتگی زناشویی می شود یعنی در همان حالت عشق ایده آل و رمانتیک با واقعیات زندگی برخورد می کند و پذیرش واقعیت برای او غیرقابل قبول است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 69 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
چکیده
در این پژوهش تلاش ما بر این است که چگونه دانشگاه می تواند عاملی برای توسعه تعالیم فرهنگی باشد. به منظور بررسی علل اجتماعی شکاف نسلی در شهر شوشتر انجام گرفته است و برای سنجش نظام ارزشی از پرسشنامه استفاده گردید. در این پژوهش پنج فرضیه مورد بررسی قرار گرفت و فرض کلی پژوهش آن است که بین والدین و فرزندان آنها در شهر شوشتر از نظر میزان نگرش به ارزش ها تفاوت معنی داری وجود دارد. اعم نتایج بدست آمده عبارتند از : بین اوقات فراغت جوانان و والدین آنها و استفاده از وسایل ارتباط جمعی و رابطه آن با شکاف نسلی تفاوت معناداری مشاهده شد؛ همچنین بین پایگاه اجتماعی - اقتصادی والدین و فرزندان تفاوت معناداری وجود دارد. پاسخگویان مدعی بوده اند که فاصله سنی بین فرزندان و والدین از عوامل شکاف نسلی محسوب می شود. از نظر شکاف نسلی مشخص شد که بین گروه دوستان و همسالان بین جوانان و والدین آنها نیز تفاوت معناداری وجود دارد.
مفاهیم کلیدی : شکاف بین نسلی، ارزش های اقتصادی، ارزش های اجتماعی، ارزش های مذهبی.