کتاب هنر الکترونیک (The Art of Electronics)
ویرایش سوم (2015)
این کتاب از معروف ترین کتاب های رشته برق الکترونیک است.
فایل PDF با بهترین کیفیت و قابلیت جستجو و کپی برداری از متن است.
کتاب هنر الکترونیک - ویرایش سوم
کتاب هنر الکترونیک (The Art of Electronics)
ویرایش سوم (2015)
این کتاب از معروف ترین کتاب های رشته برق الکترونیک است.
فایل PDF با بهترین کیفیت و قابلیت جستجو و کپی برداری از متن است.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:215
مقدمه:
اکسپرسیونیسم یکی از رایجترین شیوههای تئاتر معاصر جهان است که از سردمداران آن مانند رهبران دیگر مکاتب هنری تحت تأثیر شرایط اجتماعی و جو حاکم بر جامعه این شیوه را به عنوان شیوهای نوین در ادبیات به وجود آوردند. در اواخر قرن 19 رهبران مکتب سمبویسم در تلاشی که در زمینه توسل به نماد برای بیان افکار و همچنین ایجاد قالب هنری نو برای آثار خود آغاز کردند بیان داشته که نمایش بهانهای بیش برای رویا نیست این منش تحت شرایط سیاسی اجتماعی بعد از جنگ جهانی اول در آلمان منجر به پیدایش نمایش اکسپرسیونیستی میگردد. جنبش اکسپرسیونیست در آلمان در واقع حاصل جریانهای گوناگون اجتماعی و هنری بسیاری بود میتوان اولین نشانههای اکسپرسیونیسم را در آتالااکسترتبرگ و نمایشنامههای مضحک و عجیب و غریب و بحثانگیز فرانک و دکنید که محتوای سرمایه داری و ضد جنگ افروزی داشتند پیدا کرد.
جنگ خانمان سوز جهانی اول و عواقب وحشت ناک آن که شکست آلمان را ایجاد نمود تأثیری بس ژرف در اندیشه هنرمندان ایجاد نمود. یأس ایجاد شده پس از جنگ ویرانیهای به جای مانده از جنگ و کم ارزش شدن هویت انسانی و سوق جامعه به سوی ماشینیزم با سرعتی مافوق سرعت نور این اندیشه را در انسان ایجاد کرد که دیگر جامعه، جامعه انسانی و متعادی نیست ارزش انسان در مقایسه با پیشرفت ماشینیزم روز به روز بر یخی شدن احساس در انسان میافزود. له شدن تودههای انسانی در بین چرخ دندههای صنعتی و پدیدار شدن قشر سرمایه دار از عوامل مهم ظهور مکتب اکسپرسیونیسم بود.
مکتب اکسپرسیونیسم در نمایش عکس العمل در مقابل ناتورالیسم بود. نویسندگان جوان و حساس و خشمگین آلمان در تلاش یافتن غالبهای هنری دیگری جز ناتورالیسم برای بیان افکار و احساسات و تأثیرات خود بودند. در واقع اکسپرسیونیسم به معنای صرف خود به عنوان یک مکتب نمایش کوششی است برای تمرکز و قدرت بخشیدن در عبادات، صدا، رنگ، و حرکت در جهت ارائه تکنیکی غیر واقعی که به طریق تند و سخت تماشاگران را برانگیزد و با نمایشنامههای اکسپرسیونیسم که در واقع واکنش ذهن نویسندگان آلمان در مقابل شرایط حاکم بر جامعه بود. شخصیتها به یک دنیای خاص تعلق داشتند و آنها اسیر تصورات خود و شخصیت درونی خودشان بودند و بیش از آنکه خود و دیگران را به عنوان واقعیتهای عینی به حساب بیاورند برداشتی ذهنی پندارگرایانه و گاه رمانتیک از همدیگر دارندو بدین گونه خلاء زندگی احتماعیاشان را با تصوری فرا واقعی از دیگران پر میکنند همه موجودیت فلسفی آنها در همین تصورات فردی آنها خلاصه شده است.
یکی از مهمترین اندیشههای طرح شده در این دوران اصلی بیشتر آثار ادبی و هنری قرار گرفت تباه و منحرف گردیدن ماهیت و فطرت انسان در اثر فقدان معنویت راستین و نجات بخش است. یکی از عوامل معرفی شده در این آثار به عنوان ضایع کننده فطرت انسانی ماشینیزم و صنعتزدگی است. پس از جنگ جهانی اول انسان جدید صنعت گر و شهرنشین شده و در محیطی که صنعت به وجود آورده زندگی میکند. صنعت خود نیز وابسته ماشین است و ماشین نیز هیولای مقتدر جدیدی است که به نحوی مرموز انسان را در استثمار خود قرار داده است. به طور کلی پیروان اکسپرسیونیسم با ارائه این مکتب دین خود را تا حد قابل قبولی نسبت به هویت انسانی در مفهوم انسانیت و ضد ماشنیزم ادا کردند.
با این حال پیدایش اکسپرسیونیسم در آلمان به عنوان یک انقلاب معرفی نمیشود. در آلمان هیچ انقلابی رخ نداد. در واقع آنچه اتفاق افتاد در هم شکستن هیئت حاکمه بود که در اثر یک وضعیت نظامی لاعلاج و شورش ملوانان که تنها به علت انزجار مردم از جنگ توانست گسترش یابد رخ داد. سوسیال و دموکراتها که قدرت را بدست گرفتند آنقدر برای انقلاب آمادگی نداشتند که ابتدا حتی به فکر تأسیس جمهوری آلمان هم نبودند.
اکسپرسیونیسم در آلمان در یک هیجان فکری همه گیر بود که نشان میدهد آلمان پس از سقوط سیستم سابق طبقاتی معیارها و عرفها تکان شدیدی را متحمل شد که در اندیشه مردم به عنوان یک شوک آزادیخواه معرفی میگردد.
در این زمان آلمانیها سعی کردند در آثار خود به مبارزه با عادتهای موروثی بپردازند و خود را کاملاً بازسازی کنند. در این راستا شخصیتها دیگر از میان مردم به صورت ملموس انتخاب نمیشدند بلکه سعی میشد تا شخصیت ایده آلی را که گرایشات درونی آن در ذهن آزادیخواه نویسندگان تداعی شده بود به عنوان نمونههایی از انسان مورد نیاز در جامعه معرفی کنند. در این دوران آنچه که ذهن هر انسان را به خود مشغول میداشت گرسنگی بینظمی، بیکاری و تورم رنج بود. لذا اکسپرسیونیستها سعی داشتند تا جامعه دلخواه خود را که بعد از جنگ به عنوان یک اجتماع دست نیافتنی نمایان شده بود در آثار خود به صورت ذهنی معرفی کنند.
نکته جالب توجه این است که نقاشی و ادبیات اکسپرسیونیسم سالها قبل از جنگ هم به وجود آمده بود ولی شرایط ایجاد شده پس از جنگ باعث شد که این مکتب از سال 1918 به بعد طرفدار پیدا کند. از این نظر آلمان به نوعی شبیه شوروی بود که در آنجا در دوران کوتاه کمونیست جنگی جریانهای متفاوت هنر از رونق واقعی برخوردار بودند. برای این مردم انقابی شده به نظر میرسید که اکسپرسیونیسم سنتهای بورژائی را با ایمان به قدرت انسان برای شکل دادن آزادانه به جامعه و طبیعت ادغام میکرد این مکتب شاید به خاطر چنین نکات مثبتی بود که آلمانیهای فراوانی را که به خاطر از هم پاشیدن دنیایشان ناراحت بودند طلسم کرده بود و حتی پس از جنگ هم تأثیر نقاشیهای اکسپرسیونیسم در طراحی صحنه و نور آثار نمایشی اکسپرسیونیستی مصداق این ادعا است که اکسپرسیونیست قبل از نمایش در هنر نقاشی پدیدار شده بود و در واقع این اندیشه که از سالهای قبل از جنگ بذر آن کاشته شده بود پس از جنگ سریعاً در زمینههای مختلف جنگ اکثر آلمانیها مشتاقانه از دنیای خشن بیرون به عرصه غیر ملموس انزوا عقبنشینی میکردند و در این عرصه به دنبال راهی بودند تا بتوانند به واسطه آن توقع خود از حیات را معرفی کنند.
این مهاجرت روانی از دنیای بیرون به عرصه انزوا به عنوان یک مهاجرت روانی مورد بحث قرار میگیرد که در واقع نمونهای از تلاش فراوانی بود که در آن بنیاد و اساس نفس مورد بازنگری قرار میگرفت و سعی میکرد نقش را با شرایط عینی زندگی تطبیق دهد شوکهای شدید در مورد گرایشات ریشهای که رژیم مستبد سرنگون شده را مورد پشتیبانی قرار داده بودند باعث شد که در خلال سالهای پس از جنگ درون گرایی به صورت یک مفهوم قابل احترام عنوان شود ولی این لزوماً به این معنا نیست که نفی دیدن اجتماعی فرد را باعث میشد که انسان در ارزشهای غنی خود مختاری را ایجاد کند بلکه باعث میشد که انسان در ارزشهای غنی خود به عنوان یک موجود تأمل نماید. دلایل و عوامل متعددی را میتوان به عنوان علل این مهاجرت معرفی کرد که بخشی از آن در فوق مورد بررسی قرار گرفت اما علل دیگری چون خواست طبقه متوسط بر اینکه به یک آزادی سیاسی برسند و همچنین جبران آزادسازی برژوائی و آمادگی تودهها برای غافل شدن، علل مصیبتهایشان را نیز میتوان عنوان کرد.
2-1- اصطلاح گزارهگرائی:
گزاره گرایی به تعریف دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی مفهوم فارسی اکسپرسینویسم است که در اینجا گزاره به معنای تعبیر استفاده شده است. اصطلاح اکسپرسیونیسم از واژه اکسپری Expere به معنای ادا کردن، رساندن، دلالت کردن، تعبیر کردن و گزاره کردن، … مشتق شده است. از سوی دیگر اصطلاح گزاره در فرهنگ معین به معنای انجام دادن، اجرا، پرداخت، بیان، اظهار و از همه مهمتر به مفهوم شرح و تفسیر به کار برده شده است. حال که با اصطلاح اکسپرسیونیسم که مکتبی در تئاتر مدرن است از رئالیسم یا واقعگرایی ناشی شده است و در مقابل آن واکنش نشان میدهد بزرگترین نقطه جدایی یا واکنش اکسپرسیوسیم در برابر واقعگرایی در تعریف و توجه به گونه واقعیت است.
رئالیسم در واقع یک سبک ادبی میباشد که در آن بیشتر توجه به واقعیات ملموس و عینی و خارجی معطوف میشود. در این مکتب سعی میشود تا آنچه که برای مخاطب لمس شده است به تصویر کشیده شود و سعی میگردد تماشاگر به واسطه بررسی دقیق واقعیات عینی پیرامون خود به یک نتیجه در خور و قابل تأمل برسد. در حالی که اکسپرسیونیستها از واقعیات عینی فاصله گرفته و توجه خود را معطوف به واقعیات ذهنی کردهاند و از خلال ذهنیت واحدی به بررسی مسائل پیرامون و مورد بحث خود خواهند رسید. آنها مسائلی چون تبعیضات نژادی روابط مکانیکی و بدون روح زندگی مدرن و فقر و بیعدالتی را از خلال ذهن شخصیت اصلی که گاهاً خود نمایش نامه نویسی است مورد بحث قرار میدهند از سوی دیگر میتوان به این نکته اشاره کرد که از نظر اجرائی واقع گرایان و طبیعت گرایان میکوشند آنچه بر صحنه میآورند توهم و نمودی از واقعیت باشد در حالیکه طرح و اجرائی نمایشنامههای اکسپرسیونیسم شگفتآور تلخ ترسناک رمزآمیز بزرگ مقیاس و مشعوف از نورپردازی و تمهیدات خاص و استفاده فراوان از تاریکی است.
همانگونه که اشاره شد اکسپرسیونیست در واکنش نسبت به واقع گرائی به وجود آمد واقع گرایی در هنر نمایش متعاقباً سبب پیدایش مکاتب دیگری گردید از نظر هواداران اکسپرسیونیست واقع گرایان از نظر موضوع عادی و کم هیجان و از نظر گفتگوی نمایشی ساده و کم جون و از نظر بازیگری محدود و کم جمال و از نظر صحنه آرائی عادی و بیتشخیص و از نظر تأثیر سطحی و کم دوام تلقی گردیده است و حال آنکه گزاره گرایان یا اکسپرسیونیستها خواستار ایجاد تئاتری پر جنبش نیرومند، گیرا، ژرف نگر، افشاگر، خلاق و پر ابتکار بودهاند.
3-1- مقایسه اکسپرسیونیست به عنوان یک مکتب ادبی با دیگر مکاتب ادبی جهان
در این مبحث سعی میکنیم با توجه به آنچه راجع به اکسپرسیونیسم بیان شد مقایسهای اجمالی در مورد این مکتب با دیگر مکتبهای ادبی انجام دهیم. همانگونه که گفته شد اکسپرسیونیسم مانند بسیاری از مکاتب ادبی مدرن از واکنش نسبت به رئالیسم و ناتورالیسم ایجاد شده است.
4-1- تفاوت رئالیست و ناتورالیست:
طبیعت گرائی یا ناتورالیست در واقع به عنوان واکنش نسبت به رمانتی سیسم ایجاد شده است و پایه گذاران و هواخواهان آن که شاید رهبری آن با امیل زولا بوده طرفدار و خواستار گونهای نمایش واقع گرایانه بودهاند که پیشرفتها و یافتههای علوم طبیعی در آن ملحوض و منعکس شده باشد.
به اعتقاد طبیعت گرایان هنر نمایش باید جبر و ضرورتهای طبیعی را که شخصیت و جامعه و سرنوشت را ایجاد و تبیین و تعلیل میکنند در خود گنجانده و آنها را جلوه دهند به نظر آنها جبر طبیعی به دو وجه ظاهر میگردد.
1- جبر اجتماعی
2- جبر زیستی و فیزیولوژیک
جبر اجتماعی مجموعه ضوابط و مقتضیات و شرایط اجتماعی حاکم بر زندگی فردی است و جبر زیستی از توارث زائیده میشود. پس به گمان طبیعت گرایان انسان نتیجه جبر توارث و جبر محیط بوده و شخصیت و سرنوشت او عمدتاً با این دو اصل قابل تبیین است. تفاوت طبیعتگرایان بیشتر بر شخصیت و زندگی خشن نکبت بار، فلاکت بار طبقات فرودست محرومان و قربانیان جامعه تأکید میورزند و لحظات و مدافع تلخ و دردناک آن را نشان میدهند.
5-1- اکسپرسیونیسم و رمانتی سیسم:
رمانتی سیسم با خود تحولات و تغییرات بسیاری در نمایشنامه نویسی از لحاظ محتوی و ساختمان ایجاد کرد و قواعد نئوکلاسیکها را در این زمینه به خاطر شکل و محتوی کنار نهاد. رمانتیکها در آثار خود بر جنبههای فردی و توانائیها و الهامات تأکید کرده و احساسات را بر افکار متقدم میدانستند و معتقد بودند که تنها زیباییها بلکه زشتیها را باید بر روی صحنه به نمایش گذاشت.
اکسپرسیونیست از لحاظ گرایش به ذهنیت با رمانتی سیسم پیوند دارد اما از آنجائی که بر خلاف آن به مسائل و وقایع زمان و مکان خود میپردازد از رمانتی سیسم فاصله میگیرد و همانطور که اشاره شد به لحاظ تغییر ذهنی و گزاره درونی واقعیتها نسبت به رئالیسم نیز متفاوت میگردد.
»گزاره گرائی به صورت گونهای از رمانتی سیسم پیچ و خم دار ظاهر میگردد و سپس طی مراحل بالندگی خود به صورت واقع گرائی دیالکتیکی مصمم و مصوی در میآید.»
از سوی دیگر در نمایشنامههای رمانتیک شخصیتها و ابسته به رستهها و قشرهای پائینتر اجتماعی بوده و اصولاً به شخصیتهای چون خدمتکاران ندیمهها سربازان و … ارج نمایش اعطا شده است و زبان نمایشی زبان عاطفی شیدائی گرایانه مزین و طولانی است در حالیکه در نمایشنامههای اکسپرسیونیست شخصیتها بیشتر تیپ گونه بوده و زبان، زبان هیجانانگیز و پر کنش است. صحنهها در ادبیات رمانتی سیسم صحنههایی مجلل میباشند که بیشتر سعی میشود قصاوت و خونریزی و مفاهیمی این چنینی را ضمن حفظ اعتبار و ارزش نمایش به تصویر کشید در صورتی که در ادبیات اکسپرسیونیست فضاها بیشتر تداعی کننده رعب و وحشت ناشی از شرایط اجتماعی پیرامون میباشند.
ویژگیهای کلی در ادبیات دراماتیک در مکتب اکسپرسیونیسم در این بخش نخستین فیلم در مکتب اکسپرسیونیسم و همچنین نمایشنامهای در این مکتب به عنوان نمونه به صورت مختصر مورد تحلیل قرار میگیرد و سپس ویژگیهای نمایشنامهها و فیلم نامههای اکسپرسیونیستی معرفی میگردد.
4-1- دوری از رئالیسم
زمانی بود که تنها شیوه خاصی از تئاتر، موقعیتی به دست آورد تا امکان خود را گسترش دهد. بازیگران از «بترتون» تا «کلوکلین» توانستند هنرشان را پالوده کنند و آن را از عادتی دیرینه به مایملکی شخصی تبدیل کنند.
نمایشنامه نویسانی چون «سوفوکلس» و «شکسپیر» و «مولیر» توانستند با استواری اقتدار یابند. اما در تئاتر امروز برای آنکه سبکی ویژه به کمال برسد فرصتها بیرمق شدهاند. تئاتر امروز سبکهایی را عجولانه کنار نهاده و یا اقتباس کرده است، و صحنه از سال (1890) از ثبات کمتری برخوردار بوده است.
هنوز هنر «ناتورالیستی» در (1880) غلبه نیافته بود که نمایشنامه نویسان رومانتیک جدیدی چون «مترلینگ» و «روستاند» پا به میدان رقابت نهادند. طراحان صحنه چون «گوردون کریگ» و «آپیا» منظره صحنه رئالیستی را رد کردند و پیشتازان صحنه پردازی تخیلی و نو شدند.
مجریان و کارگردانان صحنه چون «لوگن پو» و «ماکس راینهات» شهر فرنگ تئاتر رئالیستی را به کنار نهادند. سپس به سبکهای متداول زمان «اکسپرسیونیسم» «شکل گرایی»، تئاترگرایی»، «ساختارگرایی»، «فوتوریسم»، «سورئالیسم»، «رئالیسم حماسی» و دیگر سبکهای ضد رئالیستی روی آوردند، اگرچه هیچیک از این سبکها رئالیسم را به عنوان شکل غالب تئاتری از میدان به در نبرد.
«در اواخر قرن نوزده، در اثر تغییر و تحولاتی که در اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی جهان به عمل آمده بود چند نمایشنامه نویس و کارگردان نوجو، و نوآور در نمایشنامه نویسی و کارگردانی دست به تجربیاتی زدند تا بلکه ارزش و اعتباری را که تئاتر در دورههای کهن، یعنی در یونان باستان یا در زمان رنسانس و شکسپیر داشت دوباره به آن برگردانند. اشخاصی که در این جهت به جستجو و کوشش دست یازیدند هدفهای گوناگونی داشتند، گروهی میخواستند از تئاتر برای دگرگون شدن اوضاع اجتماعی و سیاسی بهره گیرند در حالیکه جمعی دیگر میکوشیدند که انسان را بهتر بشناسند و به اسرار پنهانی روان و ناخودآگاه او دست یابند و دلیل آشفتگیها، اضطرابهای بشری را دریابند.
هر دو گروه به همراه کوشندگان دیگر در یک فکر مشترک بودند که تئاتر میتواند در زندگی مردم بار فرهنگ معانی والا داشته باشد و آگاهی و بصیرت توده مردم را درباره شناخت و موقع او در جامعه افزونتر کند.»
به نظر افلاطون نظمی مابعدالطبیعی و اخلاقی بر جهان حاکم است که فیلسوف باید آن را از طریق تفکر عقلانی کشف کند و هنر فقط هنگامی ارزش حقیقی دارد که این نظم را دقیقا نشان دهد یا به ما کمک کند که در جریان آن قرار گیریم.
همچنین افلاطون هنر را در راستای تعلیم وتربیت جوانان ارزشمند می داند، این مقاله درآمدی است به این موضوع.
افلاطون اصول ارزیابی هنر را به روشن ترین وجه در کتاب جمهور بیان می کند. موضوع اصلی این کتاب ، عدالت است. افلاطون در این کتاب ، تصویری از فرد عادل آرمانی و دولت - شهر عادل آرمانی را ارائه می کند و همچنین درباره ماهیت معرفت و تعلیم و تربیت بحث می کند. به نظر او، فیلسوف باید حاکم عادل چنین حکومت آرمانی ای باشد. (جمهور، 1004)
بحث هنر در کتاب جمهور از اینجا آغاز می شود که افلاطون به بررسی موقعیت هنر در تعلیم و تربیت می پردازد. به نظر افلاطون ، جوانان که پس از این نگهبان امنیت شهر خواهند بود، باید تحت تعلیم و تربیت جدی قرار گیرند و از آنجا که نفوس جوانان حساس و تاثیرپذیر است ، هنرها و صنایع سودمند باید چنان سامان یابد که جوانان را به آن چیزی متمایل کند که آنها باید در پی آن باشند.
بخش مفصلی از کتابهای دوم و سوم جمهور به وصف فضا و صفات و خصال شعر و شاعری اختصاص یافته است. به نظر افلاطون ، حکایات تخیلی و تصورات شاعرانه وظیفه خطیری در تعلیم وتربیت ایفا می کنند. به همین دلیل هرچند افلاطون به برخی شاعران بزرگ احترام قائل است ، ولی معتقد است ، برخی از آثار آنها می بایست سانسور شود. او در حالی که همیشه از هومر به نیکی یاد می کند، ولی در کتاب جمهور، آثار هومر را شایسته ممیزی می داند؛ چرا که به نظر او، خدایان و قهرمانان را نباید با صفات ترس و ناامیدی و فریبکاری و در حکم موجوداتی که تابع تمایلات نفسانی خویشند و مرتکب جنایت می شوند، توصیف کرد. پس بسیاری از صحنه های ایلیاد و ادیسه را باید حذف کرد.
داستان خیالی خوب ، داستانی است که (گرچه دروغین یا جعلی است)، تاثیر خوب و مثبتی در مخاطب داشته باشد. افلاطون به این سوال که آیا بازنمایی حقیقت ارزشمندتر است یا تاثیر اخلاقی ، پاسخ می دهد که تاثیر اخلاقی ارزش والاتری دارد. او در جمهور می گوید بعضی از داستان های اسطوره ای که تصویرگر خشونتند، حتی اگر حقیقت داشته باشند نباید برای جوانان بازگو شود. (فرهنگ 4)
محاکات یا میمسیس
به نظر افلاطون دو نوع بیان شعری وجود دارد: یکی آنجا که شاعر با صدای خود سخن می گوید و دیگری (که همان محاکات یا تقلید یا میمسیس است) که در آن ، شاعر خود را پنهان می کند و زبان خود را تا حد ممکن شبیه زبان شخصی به کار می برد که گفته است می خواهد درباره او سخن گوید. افلاطون به طور کلی روش محاکات را در دیگر هنرها نیز جاری می داند و از آن هنرها انتقاد می کند.افلاطون منتقد محاکات است ؛ روشی که آن را به هومر منسوب می کند.
به نظر افلاطون ، اجرای نقش با قرار گرفتن در قالب شخصیتی دیگر و تقلید عمل او موجب می شود که انسان در زندگی واقعی خود، شبیه چنین شخصیتی شود. با توجه به این که از نگاه افلاطون تمام اعضای یک جامعه آرمانی و به طریق اولی ، نگهبانان آن باید متخصصانی باشند که فقط به وظیفه خود عمل کنند، این نتیجه به دست می آید که اگر در شهر حوزه نمایش محدود شود نگهبانان بهتری پرورش خواهند یافت.
بنابراین کسانی که هدف اصلی شان رواج تقلید در جامعه است ، هرچند انسان های نابغه و توانمندی باشند، حکومت آرمانی ، آنها را تحمل نخواهد کرد. (دانشنامه زیبایی شناسی ، ص 4)
آفرینش و خیال و محاکات
افلاطون در کتاب دهم جمهور، تقلید و محاکات را موضوع اصلی بحث خود قرار می دهد اما نکته مهم اینجاست که تقلید و محاکات را در این رساله باید به معنای آفرینش خیال تلقی کنیم ، یعنی آفرینش چیزی که واقعی نیست ، بلکه تنها صورت خیالی شی ء است.
افلاطون دراین کتاب اظهار می کند که شعر تقلیدی مطرود جامعه آرمانی است و شاعری که چنین شعری می سراید، باید از این جامعه تبعید شود. دلیل این مساله این است که تقلید دور از حقیقت است ؛ ولی مخاطب اثر به آسانی فریب می خورد و فکر می کند که صاحب اثر دارای فضل و دانش است.
شعر تقلیدی بر بخش نازل عقل اثر می گذارد و به این ترتیب قواعد عقل و خرد ساقط می شود. افلاطون در شرح چیستی تقلید به نظریه مثل بازمی گردد. بر اساس این نظریه ، یک شی ء معمولی مثلا میز تحریر تقلید از صورت مطلق میز تحریر (یعنی نمونه مثالی میز تحریر در عالم مثال) است.
این نظریه از آن افلاطون است و برای توجیه و تبیین وحدت و کثرت در عالم و همچنین سکون و حرکت در عالم صادر شده است. افلاطون از این نظریه جهت تبیین چیستی هنر نیز استفاده می کند.
به نظر او، تصویری که نقاش از میز تحریر نقاشی می کند، بازنمایی میز تحریر از زاویه خاصی است که نقاش به آن می نگرد. بنابراین کار هنرمند تقلید از تقلید است: «هنر در جنبه مابعدالطبیعی یا ذات خود تقلید است.
«صورت» (ایده) نمونه اعلاست ؛ شی ء طبیعی مورد و مصداقی از تقلید است..
..اما حقیقت را به نحو شایسته در صورت جستجو کرد، بنابراین کار هنرمند دو درجه از حقیقت دور است.» (کاپلستون 294)
افلاطون تقلید در هنرهای بصری را با آیینه ای مقایسه می کند که به شکل مکانیکی اشیا را نشان می دهد: «... آسان ترین راه این است که آیینه ای به دست گیری و به هر سو بگردانی. از این راه هم آفتاب را می توانی بسازی ، هم ستارگان را. حتی خودت و دیگر جانوران را که ساخته صنعت یا طبیعتند، می توانی به وجود آوری..
..به نظر من هنر نقاش نیز همین است...» (مجموعه آثار، ج 2 ، ص 1168)
نقاش همانند آینه است و شیئی واقعی را خلق نمی کند، بلکه فقط یک صورت خیالی را به وجود می آورد. محصول کار نقاش در مقایسه با میز تحریر و صورت مثالی آن ، دو مرحله از حقیقت فاصله دارد. اثر نقاش هیچ دلالتی بر راهیابی او به دانش حقیقی ندارد بلکه دلالت بر ساخت یک صورت خیالی دارد. شاعران هم مانند نقاشان فقط صورتهای خیالی پدید می آورند و از شناخت حقیقت فاصله دارند. افلاطون در رساله جمهور می گوید: «تمام شاعران مقلد که اولینشان هومر است ، از صور خیالی فضیلت و تمام آنچه در مورد آن می نویسند، تقلید می کنند و به حقیقت دست نمی یابند.» (دانشنامه زیبایی شناسی ، ص 4 به نقل از جمهور)
شاعران فقط از زندگی انسان ، صورتهای خیالی پدید می آورند و انسان برای انجام چنین کاری نیاز ندارد که حقیقت خیر یا شر زندگی را بشناسد. همچنین افلاطون مدعی است که هیچ دلیلی وجود ندارد که شاعر بتواند مصلحت اخلاقی یا سیاسی را آشکار کند. (دانشنامه زیبایی شناسی ، ص 5)
نظریه تقلید (میمسیس) افلاطون درباره هنر به این مطلب دلالت دارد که به نظر او، هنر قطعا قلمرو خاص خود را دارد؛ در حالی که معرفت (اپیستمه ) به نظم ایده آل و عقیده یا گمان (دوکسا) به نظم قابل درک اشیاء طبیعی مربوط است ، پندار یا خیال (ایکازیا) به نظم خیالی ربط دارد. کار هنری محصولی از تخیل است و با عنصر عاطفی در انسان سرو کار دارد. (کاپلستون 6-295) افلاطون نشان می دهد که شعر تقلیدی مایه التذاذ کدام بخش از نفس انسان است.
عالی ترین جزء نفس (عقل) با استدلال سرو کار دارد و آنچه برای او خیر است منظور می کند، اما صور خیالی شعر تقلیدی موجب التذاذ جزء نازل نفس است که کودکانه و سرکش است. هنر شعر، عواطف ما را بر می انگیزد؛ عواطفی که در مرحله نازلتری از تمایل و قضاوت عقلانی قرار دارد. انواع حوادثی که منبع بهترین مضامین برای شعر تقلیدی است (بخصوص تراژدی) متضمن نمایش حالات افراطی عواطف و اعمال ناشی از تاثیر این حالاتند. پس شعر تقلیدی طبیعتا جزو نازل و سوگوار وجود ما را مخاطب قرار می دهد و مایه التذاذ آن را فراهم می آورد و آن را به بهای پایمال شدن جزو عقلانی و خیرخواه - که باید در حکم نفس سالم باشد - تشویق می کند. دور شدن از درک حقیقت ، در آثار هنری بتدریج انسان را به بی خیالی و بی تفاوتی سوق می دهد، چنان که در قبال آن گونه واکنش های اساسی که باید در زندگی واقعی از آنها گریزان باشد، نگرش مثبت پیدا می کند و موضع دفاعی خود را رها کرده ، به بخش عقلانی وجود خود که باید حاکم بر انسان باشد اجازه لغزش می دهد و اگر این حالت در انسان به شکل عادت در آید، از میزان تقرب او به خیر و عقلانیت در زندگی واقعی می کاهد. به این شکل افلاطون شعر تقلیدی را از جامعه آرمانی خود طرد می کند گرچه ابتدا از اصطلاح شعر تقلیدی نام می برد، ولی سپس معلوم می شود که از نظر او کل هنر شعر تقلید است.
او در رساله ایون نتیجه می گیرد که شاعر بر مبنای دانش مطمئنی عمل نمی کند و کارش نه مبتنی بر فن است و نه دانش مکتسب. افلاطون سرانجام در رساله فایدروس نوعی جذبه غیبی را به مهارت سرایش شعر نسبت می دهد.
اما افلاطون در میان اشعار، استثنایی قائل می شود و آن مناجاتنامه ها و مدح نامه های انسان های نیک نهاد است. به نظر او این اشعار می توانند بیانگر دیدگاه های اخلاقی صحیحی از جهان باشند که به کمک آنها می توان صفات پسندیده را به شهروندان القا کرد. او معتقد است در مدینه آرمانی باید بر کار شاعر و سایر هنرمندان نظارت داشت تا در هنر خود صفات نیک و فضایل اخلاقی را مجسم سازند و اگر نتوانند مطابق این قاعده کار کنند، باید آنها را از کار کردن در شهر بازداشت. (مجموعه آثار، ج 2، ص 911)
افلاطون بیشتر به آثار و نتایج تربیتی و اخلاقی هنر علاقه مند است ؛ آثار و نتایجی که بی تردید به تفکر زیبا شناختی من حیث هو نامربوطند، لیکن واقعی اند و هرکس مانند افلاطون به علو و برتری اخلاقی بیشتر از حساسیت و آگاهی زیبایی شناختی ارزش می نهد، باید آنها را به حساب آورد. (کاپلستون 296) هنر وظیفه ای خاص خود دارد ، ولو این که این وظیفه عالی و بلندمرتبه نباشد، زیرا پله ای برای نردبان تعلیم و تربیت می سازد و نیازی از انسان برمی آورد. خلاصه آن که افلاطون هنر را با معیارهای علم می سنجد و ایراد می گیرد که نمی توان با آن به دانش مطمئن دست یافت و درنتیجه کاذبش می داند و آن را تحقیر می کند و اخراج شاعران را از مدینه فاضله می خواهد؛ ولی آیا هنردراساس تقلید است؟
هنر و علم تربیت
اشاره:
«پداگوژی» هنر و علم تربیت کودکان است و اغلب مترادف با واژه تدریس یا تعلیم و آموزش به کار برده می شود. به طور دقیق تر پداگوژی، آموزش معلم محوراست.
اکنون «پداگوژی» مفهوم گسترده تری یافته است و در موارد مختلفی به کار می رود از جمله؛ علم، اخلاق، فلسفه علمی، فنون مختلف و آفرینش آثار زیبا. اما مهمترین دستاوردی که از پداگوژی انتظار می رود، این است که فراگیران با این روش به جای اینکه نگرش و مهارت های خود را مستقیما از معلمان خود دریافت کنند، بتوانند با راهنمایی معلمان، به کشف و نوآوری برسند و یاد بگیرند که به چه دانشی، نگرشی و یا مهارتی نیازمندند و چگونه و از چه راهی می توانند آن رابه دست آورند.
به این ترتیب، فراگیران وارد فرآیند کشف، نوآوری و در یک کلام، خلاقیت می شوند و اینجاست که هنرها و از جمله مهمترین و بهترین آنها برای دستیابی به این هدف، وارد میدان می شوند و «تئاتر پداگوژیک» مفهومی کاربردی و نوین پیدا می کند.
این مقاله در واقع درآمدی است بر مفهوم پداگوژی در تئاتر کودکان که حاصل مشاهدات و مطالعات اخیر نگارنده است؛
الف - پیشینه
در عین حال که واژه یا اصطلاح «پداگوژی» تازه و غریب به نظر می رسد، اما اگر کاربردهای آن توضیح داده شود، متوجه می شویم که هم اکنون بسیاری از روش ها و آداب آن در مراکز تعلیم و تربیت و دانشگاه ها به کار می رود زیرا که پداگوژی علوم مختلف و متنوعی را در بر می گیرد که در آن تربیت بدنی، ذهنی و اخلاقی به طور مستقل یا توامان صورت می پذیرد.
در یونان باستان، دایگان و یا بردگانی که وظیفه نگهداری و بردن و برگرداندن کودکان به مدرسه را داشتند، با این نام خوانده می شدند. عموم دانشمندان و اندیشمندان علم تعلیم و تربیت کودکان نیز به این اصطلاح اشاره کرده اند. اما در کشور ما، موارد بسیار محدود و معدودی از کاربرد این اصطلاح دیده می شود که آخرین آن در خصوص آموزش مهارت های فنی در سازمان فنی و حرفه ای کشور به کار برده شده است.
تعداد کتاب ها و یا مقالاتی که درباره پداگوژی و کاربردهای آن نوشته شده است، در کشور ما از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی کند هر چند در مراجعه به هر یک از موتورهای جستجوگر اینترنتی، با هزاران سایت روبرو می شویم که درباره پداگوژی و تئاتر پداگوژیک مطالب و توضیحات مفصل دارند.
ب - پداگوژی در تئاتر
نویسنده این مطلب، نخستین بار اصطلاح پداگوژی در تئاتر را صرفا در چند نقد مطبوعاتی و از زبان یکی از منتقدان شنیده است. برداشتی که از این اصطلاح در آن زمان می شد، حکایت از این داشت که پداگوژی در طبقات فرو دست اجتماعی که با فقر و مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و اوضاع فلاکت باری دارند، معنا پیدا می کند.
یکی از منتقدان از جمله افرادی است که اصطلاح پداگوژی را درباره آثاری مثل نمایشنامه های «اسماعیل خلج» و نیز «ماشین نشین ها»ی اصغر فرهادی به کار برده است زیرا که در چنین آثاری شخصیت های درام، در محیطی پرمسئله و با ناهنجاری های مشهود فردی و اجتماعی زندگی نکبت باری دارند و گاهی از بیماری های روحی، روانی و حتی جسمی در رنجند.
نخستین برداشت از «تئاتر پداگوژیک» در اجرای نمایش های کودک و نوجوان کشورهای مختلف که در آن جشنواره حضور داشتند، این بود که در فرآیند آماده سازی و تمرین با کودکان، آنچه مهم است، حاصل کار و اجرای نهایی نیست بلکه شیوه ها و طرق تمرین و مدت زمان آن است که اهمیت فوق العاده می یابد. در واقع و از این منظر، فرآیند تئاتر پداگوژیک، به فرآیند «تئاتر درمانی» شباهت پیدا می کند.
همانطور که می دانیم «بسیاری از رویکردهای عملی، قوی و به روز در روان درمانی و تعلیم و تربیت، از روش تئاتر درمانی گرفته شده است.
«مورنو» نیز که پدر تئاتر درمانی نامیده می شود، تئاتر درمانی را به بیماران محدود نمی کرد، بلکه آن را در مورد بزهکاران، مجرمان، افراد عادی و جمعیت ها و موسسه ها هم به کار می برد. درواقع از نظر او تئاتر درمانی همچنان که برای افراد دارای اختلال روانی کاربرد داشت، در موقعیت های آموزشی و تمامی مشاوره ها و راهنمایی ها نیز به کار می رفت.
در آلمان نیز یکی از اهداف پروژه ای که قرار است روش ها و کاربردهای تئاتر پداگوژیک را رواج دهد، بهره گیری از روند آماده سازی و تمرین تئاتر برای غلبه بر مشکلات ذهنی و روانی کودکان است. مثل غلبه بر «ترس از تاریکی» که در بین کودکان سنین 3 تا 7 سال بسیار رایج است. به این ترتیب به جای اینکه از روش های مرسوم روان درمانی برای گفتگو و روانکاوی استفاده شود و روانکاو صرفا با کودک حرف زده و با او سوال و جواب کند، وی را وارد فرآیند «بازی» می کند.
«درگیر کردن جسم و ذهن به اینکه رویدادی در حال وقوع در زمان جاری است، نظرات و احساس هایی را به سطح آگاهی فرد منتقل می کند که فقط در حالت گفتگو در مورد آن مسئله امکان پذیر نیست. وجوه غیر کلامی نه فقط در کم و کیف رابطه اثر دارد، بلکه سر نخ هایی از انگیزش ها و نگرش های نهفته درونی هستند.
به رفتار درآوردن یک احساس ، تفکر، و یا نگرش ویژه با استفاده از حرکات و حالات بدنی، درک و شناخت کامل تری از دنیای درونی به دست می دهد.»
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 12 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
تاریخ هنر ایران...تحقیقی جامع در رابطه با تاریخ هنر در ایران که در قالب 18درس گنجانده شده است
از A تا Z هنر رنسانس... نویسنده: Lilian H. Zirpolo
رنسانس یا دورهٔ نوزایی یا عصر نوزایی یا دورهٔ نوزایش، جنبش فرهنگیِ مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. عصر نوزایش، دوران گذار بین سدههای میانه (قرون وسطی) و دوران جدید است. نخستین بار، واژهٔ رنسانس را فرانسویها در قرن ۱۶ میلادی بهکار بردند. آغاز دورهٔ نوزایش را در سدهٔ ۱۴ میلادی در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در سدهٔ ۱۵ میلادی، شمال اروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول ۳۰۰ساله است که از فلورانس در ایتالیا آغاز شد و به عصر روشنگری در اروپا انجامید.
در صورتی که نمی توانید به صفحه پر داخت بروید برای رفع مشکل اتصال به درگاه پرداخت بانک کلیک کنید