یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در باره دیدگاه فلاسفه غرب درباره زمان

اختصاصی از یاری فایل تحقیق در باره دیدگاه فلاسفه غرب درباره زمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در باره دیدگاه فلاسفه غرب درباره زمان


تحقیق در باره دیدگاه فلاسفه غرب درباره زمان

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

 

 

 فرمت فایل:word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

 

 

  تعداد صفحات:49

 

 

 

فهرست مطالب

 

 

 

عنوان:

 

مقدمه

زمان فیزیکی

 دومشکل اساسی مفهوم زمان

دیدگاه هنری برگسون ودیگرفلاسفه ازدرک زمان

منابع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه


زمان، مفهومی چنان آشنا، ملموس، بدیهی، پیش پا افتاده، و عمیق است که نوشتن درباره اش جسارت زیادی را می طلبد. فهم مفهوم زمان، و نقد کردنِ برداشت رایج از این مفهوم، اگر به قدر کافی تداوم یابد، به تلاش برای دستیابی به نگاهی تازه و رویکردی کارآمدتر درباره ی مفاهیمی کلیدی مانند مکان، تغییر، و رخداد منتهی می شود. زمان، مفهومی چنان حاضر و نافذ است که هر پیشنهاد جدیدی برای جور دیگر دیدنِ آن به راهبردهایی رفتاری برای دگرگونی در کردار هم می انجامد. این پیشنهادهای نظری، و آن توصیه های عملیاتی، به طور خاص مهمترین جنبه هایی هستند که به چالش طلبیدن مفهوم زمان را چنین ترسناک می نمایند
امیدوارم که این نوشتار، متنی جسورانه باشد که دستیابی به درکی انتقادی از مفهوم زمان را ممکن سازد، و این کار را تا مرزهای استنتاج راهبردهایی رفتاری برای "جور دیگر جریان یافتنِ زمان" دنبال کند. دقت و صحت آن دیدگاه و کارآییِ این رهنمودِ رفتاری، تنها زمانی به درستی آشکار می شوند که با محک نقد آشنا شوند. زمانی ریموند ویلیامز رویکردهای اندیشمندان به زمان را در سه
رده جای داده بود (سویا، 1378:172-190 ).


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در باره دیدگاه فلاسفه غرب درباره زمان

ارزیابی گناه

اختصاصی از یاری فایل ارزیابی گناه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 42

 

ارزیابی گناه از دیدگاه اندیشه و عمل

گناه و اندیشه

در قرآن آیاتی یافت می شود که اندیشة گناه را گناه می داند مانند: «ان الذین یحبون ان تشیع الفحاشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره» ؛ کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت می باشد.

قابل توجه اینکه آیه نمی گوید: کسانی که رواج زشتیها دهند، بلکه می گوید: دوست دارند که چنین کاری را انجام دهند، همین دوست داشتن، گناه است که عذاب دردناکی است، پس اندیشة گناه هم، گناه می باشد.

امام صادق (ع) می فرمایند: «اینکه دوزخیان در دوزخ جاودانه اند، بدان جهت است که نیاتشان در دنیا این بوده، که اگر تا ابد در دنیا بمانند نافرمانی خدا را بکنند، و بهشتیان نیز در بهشت جاودانه اند، بدان جهت است که نیاتشان در دنیا این بوده که اگر تا ابد زنده بمانند، اطاعت خدا را بنمایند. هر دو دسته به خاطر نیت های خود در دوزخ و بهشت جاودانند.»

حضرت مسیح به پیروان خود می فرمود: «موسی بن عمران به شما دستور داده که زنا نکنید و من به شما امر می کنم که، فکر زنا را نیز در خاطر نیاورید، تا چه رسد به عمل زنا، هر که فکر زنا کند، مانند کسی است که در عمارت زیبا و رنگ آمیزی شده، آتش بیفروزد که با این عمل دود آتش، رنگ خانه را تباه می کند، اگر چه خانه هم نسوزد.» با این بیان روشن شد که، اندیشة گناه، گناه محسوب می شود. زیرا اندیشه به گناه بستر را برای به فعلیت درآمدن آن می گستراند.

گناه و عمل

آیات متعددی از قرآن تصریح دارد که، گناه فقط با عمل تحقق می یابد؛ از آن نمونه: «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره» پس هر کس به اندازة سنگینی ذره ای کار خیر انجام داده، آن را می بیند و هر کس به اندازة ذره ای کار بد کرده، آن را می بیند.

این آیه انسان را به تفکری عمیق وا می دارد، و نشان می دهد که حسابرسی در قیامت فوق العاده دقیق و حساس است، که حتی کوچکترین اعمال انسانی را وزن می کنند، و به حساب می آورند.

«ابوسعید خدری نقل می کند که وقتی آیة فوق نازل شد، عرض کردم یا رسول الله: آیا من همة اعمالم را می بینم؟ فرمود: آری، گفتم: آن کارهای بزرگ را؟ فرمود: بله، گفتم: کارهای کوچک کوچک را؟ فرمود: بله، عرض کردم: ای وای بر من! مادرم به عزای من بنشیند . فرمود: بشارت باد تو را ای ابوسعید! چرا که اعمال نیک ده برابر حساب می شود تا هفت صد برابر و خدا برای هر کس بخواهد آن را هم دو چندان می کند. اما عمل گناه به اندازة یک گناه مجازات دارد، یا خداوند آنرا عفو می کند، بدان هیچ فردی به عملش نجات نمی یابد (جز اینکه کرم خدا شامل او گردد)، عرض کردم: حتی شما هم ای رسول خدا؟! فرمود: حتی من، مگر اینکه خداوند مرا مشمول رحمتش سازد.»

با این بیان روشن شد، میزان محاسبه در قیامت، اعمال بندگان است و نیت گناه، گناه محسوب نمی شود، با توجه به مدارک قبل که اندیشة گناه را گناه معرفی می کرد، می توان نتیجه گرفت که ، اندیشة گناه نزدیک شدن به قرقگاه و مرزهای الهی است، با یک غفلت ممکن است انسان قدم در آن طرف منطقة ممنوعه بگذارد، و دچار هلاکت شود؛ لذا حضرت علی (ع) می فرماید: «کسی که در مورد گناهان زیاد فکر کند، گناهان او را به سوی خود می کشانند» بنابراین اندیشة گناه، خلاف ادب نسبت به خداوند رحمن، و جرات نمودن بر نافرمانی اوست؛ لذا باید مواظب بود آیینة پاک دل انسان، بافکر گناه هم، آلوده نشود.

در پایان این بحث می توان نتیجه گرفت: گاهی اندیشة گناه به شکل تصورات ذهنی است و استقراری هم ندارد، این قسم یقیناً گناه نمی باشد. حضرت رسول (ع) در این مورد می فرمایند: «خداوند بر امت من چیزهائی را که در نیاتشان بگذرد، اگر به گفتار یا عمل منجر نشود، بخشیده است.»

ولی گاهی اندیشة گناه به معنی عزم و تصمیم جدی بر گناه است، و دنبال آن رنگ احتیاط می زند. حرص و طمع به دنیا را تحت عنوان تامین زندگی معرفی می کند، اگر حادثة ناگواری پیش آید، عدم احتیاط در امور را به قضا و قدر نسبت می دهد، زیر پوشش اینکه شخص فاسق است، غیبت می کند ، و گناه کبیره غیبت را توجیه می کند، پوشاندن حق را با تقیه تفسیر می کند. خلاصه اینکه با تحریف مفاهیم، گناهان خود را تحت پوشش شرعی و درست، پنهان می کند. اکنون به چند نمونه از ابعاد مختلف توجیه اشاره می کنیم:

گناه و توجیه اعتقادی

انسان مومن باید معتقد به اصول دین اسلام، و کلیة معارف و قوانینی که خداوند توسط حضرت رسول (ص) برای هدایت بشر آورده، باشد و به این اعتقادات در عمل هم پایبند باشد. ولی گاهی بعضی افراد دست به توجیهاتی در مسائل اعتقادی، می زننند که برای ارتکاب گناه خود دلیل داشته باشند؛ به نمونه هائی از آن اشاره می کنیم: (تقدم اعتقادات شخصی بر اعتقادات اسلامی و شرعی)

خداوند متعال، هیچ انسانی را به کفر و شرکت وادار نکرده، و او را در پذیرش راه، آزاد قرار داده. خداوند در قرآن می فرماید: «ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه شاکر و پذیرا باشد، یا کفران کننده و ناپذیرا».

تردید انسان در بعضی کارها، و اینکه انسان می تواند اعمال نیک یا بد را به اختیار خود انتخاب کند، دلیل بر آزادی اوست، ولی این آزادی در تحت قاعده «جبر و اختیار» می باشد؛ نه جبر کامل درست است که بگوئیم: ما هیچ اراده ای نداریم، و نه اختیار کامل صحیح است که بگوئیم: همه چیز در اختیار ما می باشد، بلکه با قدرت و قوه ای که خدا به ما داده، می توانیم با اراده آزاد خود، عمل خوب یا، بد را انجام می دهیم. اگر در کارها مجبور بودیم، خلقت بهشت و دوزخ لغو و بی فائده بود. با این مقدمه می توان گفت: بسیاری از افرادی که کافر


دانلود با لینک مستقیم


ارزیابی گناه

دانلود مقاله و تحقیق بررسی مواد سرامیکی از دیدگاه مهندسی شیمی (فرمت فایل word ورد )تعداد صفحات 64

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله و تحقیق بررسی مواد سرامیکی از دیدگاه مهندسی شیمی (فرمت فایل word ورد )تعداد صفحات 64 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله و تحقیق بررسی مواد سرامیکی از دیدگاه مهندسی شیمی (فرمت فایل word ورد )تعداد صفحات 64


دانلود مقاله  و تحقیق بررسی مواد سرامیکی از دیدگاه مهندسی شیمی (فرمت فایل word ورد )تعداد صفحات 64

عنوان مقاله و تحقیق  : بررسی مواد سرامیکی از دیدگاه مهندسی شیمی

قالب بندی : Word

تعداد صفحات 64

شرح مختصر : ما به تعریف مواد سرامیکی و علم سرامیک میپردازیم بعد به طرز ساخت مواد سرامیکی میپردازیم برای ساخت هر ماده سرامیکی یک سری عملیات واحد هایی مثل خرد کردن وآسیاب کردن ، اختلاط جامدات و… وجود دارد که ما میتوانیم موازنه انرژی و جرم حول این عملیات واحد هاا ببندیم برای همین ما یک ماده سرامیکی مثل سیمان را به عنوان مثال برای تمام مواد سرامیکی مورد بررسی قرار میدهیم به معرفی مختصری از عملیات واحد ها مربوط به ساخت کلینکر سیمان و بررسی آن ها از نظر مهندسی شیمی میپردازیم و بعد به مبحث کوره و بررسی آن از نظر مهندس شیمی میپردازیم و چون عملیات های ما مربوط به جامدات است به طور مختصری به مباحثی درباره جامدات نیز میپردازیم.

فهرست :

مقدمه

تعریف مواد سرامیکی

انواع مواد سرامیکی

سرامیک سنتی

سرامیک مدرن

علم سرامیک

فیزیکی

صنعتی

خواص جامدات و عملیات های واحد مربوط

جامد

ابعاد یک جسم جامد

ذره

کرویت

الک

مش

مجموع الکها

اندازه گیری قطر ذرات با کمک الک ها

تحلیل غربال

مقادیر متوسط برای برای تمام ذرات توده کل

سطح مخصوص مخلوط( یاتوده کل)

تعداد ذرات یک مخلوط

قطر متوسط حجم –سطح

قطر متوسط میانگین حسابی

نکته بسیار مهم

عملیات واحد جامدات

سنگ شکن ها

سنگ شکن ثابت

فکی

سنگ شکن ضربه ای(چکشی یا کوبیت)

سنگ شکن مخروطی

سنگ شکن قلتکی یا استوانه ای

روش انتخاب سنگ شکن

سنگ شکن متحرک

آسیاب ها

آسیاب چکشی(ضربه ای)

آسیاب غلطکی

آسیاب گولوله ای

رابطه دبی و توان برای سنگ شکنها و آسیابها

کلینکر

طرز تهیه کلینکر

مواد اولیه

سنگ آهک

خاک رس

ماسه و سنگ ماسه

مارن

شیل

مراحل ساخت کلینکر

استخراج از معدن

مراحل استخراج سنگ آهک

انفجار کوه

خرد کردن

آسیاب و آماده سازی مواد برای پخت

پخت

کوره

اجزای کوره و طرز کار کوره

بدنه

شاسی یا پایه

مشعل

کولر ها

مشبک

پیشگرم کن

پیشگرمکن سیکلونی

فاز های اصلی کلینکر

الیت

بلیت

آلومینات تری کلسیم

آلومینو فریت کلسیم (فاز فریت)

سیمان

سیمان پرتلند

استاندارد

انواع سیمان پرتلند

انواع سیمان غیر پرتلند

سخن آخر

منابع

 

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله و تحقیق بررسی مواد سرامیکی از دیدگاه مهندسی شیمی (فرمت فایل word ورد )تعداد صفحات 64

تحقیق درمورد دیدگاه سید محمد خاتمی درباره فلسفه

اختصاصی از یاری فایل تحقیق درمورد دیدگاه سید محمد خاتمی درباره فلسفه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

 

دیدگاه سید محمد خاتمی درباره فلسفه

 

حجت الاسلام و المسلمین محمد خاتمی ، رئیس جمهور پیشین ایران ، اگرچه علوم حوزوی و سیاسی و اجتماعی خوانده ، با این حال ، در عالم فلسفه نیز ، صاحب رای و نظر است . در ادامه دیدگاه ایشان را در باره معنای فلسفه در یک پرسش و پاسخ می خوانید :

• در دوره ما که علم و تکنولوژی بسط یافته است، فلسفه چه مقامی دارد و چه می تواند بکند یا ما چه نیازی به آن داریم؟ ( باید در آغاز مشخص شود که از فلسفه در این پرسش چه مراد شده است؟ فلسفه به معنی عام آن چنان که سقراط می انگاشت عبارت از «دوست داشتن دانایی» است، در جهان حقیقتی وجود دارد که متعلق دانایی است و چنین دانایی را دوست داشتن فلسفه است . همه انسانها بالقوه خواستار دانایی و حقیقت دانی هستند یعنی فطرتاً بشر به این سو متمایل است، اما این احساس و کشش در اندکی از انسانها به فعلیت می رسد و همواره چنین بوده است. بیشتر مردم دچار روزمرگی و در پی سود و زیان ظاهری و آنی هستندو علم و دین را نیز برای همین می خواهند یا مآل دینداری و علم خواهی آنان به همین امر است. در گذشته که علم و تکنولوژی بسط امروز را نداشت نوعی غفلت در بیشتر مردمان بود، و امروزه نوعی دیگر. البته نمی توان انکار کرد که با غلبه روح تکنیک بر بشر امروز و استیلای آن بر همه وجوه زندگی، دنیا زدگی انسان امروز آشکارتر و احیاناً جدی تر شده است؛ ولی به نظر من فلسفه به معنی پیش گفته شده هیچ گاه در جامعه عمومیت نداشته است(یعنی در غالب مردم فعلیت نیافته است). اما فلسفه صرفاً به دوست داشتن دانایی اطلاق نمی شود بلکه معنی مشهور و مانوس آن عبارت است از تبیین عقلانی جهان و هستی؛ که در این صورت فلسفه در مقابل نوع (یا انواع) دیگری از آگاهی قرار می گیرد، از جمله تلقی عرفانی از هستی یعنی نوعی آگاهی که از عقل فراتر می رود و نحوه گرایش که پای خرد را در درک حقیقت (که در واقع عبارت است از حضور در ساحت حقیقت و نه فهم آن) لنگ میبیند. و می دانیم که فلسفه به معنی نگاه عقلانی به عالم تنها از سوی ظاهر بینان مورد اعتراض نبوده است که عارفان و متصوفان نیز به نحوی آن را نکوهش کرده اند. از این همه که بگذریم، وقتی از تبیین عقلانی جهان سخن می گوییم باید مشخص کنیم که مرادمان از «عقل» چیست؟ عقل افلاطونی، ارسطویی، فلوطینی، سینایی، اشراقی، دکارتی، هگلی، اکوست کنتی یا  ... زیرا همه این نام آوران بر اساس عقلی که آن را پذیرفته اند از جهان و هستی تبیین داشته اند. البته نباید انکار کردکه با گسترش دامنه علم تجربی که نتیجه توجه جدی تر به ظاهر و رویه هستی است فلسفه به معنی قدیم آن تا حدود زیادی از نظرها افتاده است و چون علم (به معنی جدی آن) در تمدن غالب روزگار دارای اهمیت بیشتری است، طبعاً زمینه غفلت یا کم توجهی را به دیدگاههای دیگر به هستی و جهان و گونه های دیگر معرفت بیشتر فراهم آورده است. ولی از آنجا که به هر حال انسان رااز فلسفه گریزی نیست، فلسفه را به «علم علم» فرو کاسته اند و چون دستیابی به ذوات موجودات را یا سالبه بانتفاء موضوع به حساب آورده اند یا اگر موضوع را انکار نکرده اند، دست خود را از دامن آن کوتاه دیده اند، فلسفه، به معنی گذشته آن را مردود اعلام کرده اند؛ چرا که فلسفه علم به اعیان موجودات است و اگر موجودات فاقد عین و ذات باشند یا اعیانشان قابل دسترسی نباشد دیگر چه جایی برای فلسفه می ماند؟ بنابراین آنچه به اجمال گذشته، وقتی از وضع و حال فلسفه پرسش می شود دقیقاً باید مشخص کرد که مراد از فلسفه چیست؟ والا پرسش مبهم، پاسخ آشفته خواهد داشت یا پاسخی که داده می شود موجب آشفته فکری می شود. در اینجا اجازه می خواهم به نکته ای بپردازم که به نظرم بسیار مهم مینماید. آنچه در بسیاری از موارد موجب خلط مبحث و منشا مشکلات فکری فراوان شده و می شود عبارت است از سرایت حرمتی که در ذات حقیقت خواهی و حقیقت دوستی و تلاش برای درک و دانستن حقیقت وجود دارد، به تبیین ها و برداشتهایی که این یا آن فیلسوف از حقیقت هستی داشته است و احیاناً مقدس و مطلق شدن آن برداشت . گرچه باید میان آراء و نظرات بلند نوابغی چون ارسطو و افلاطون با گفتارها و نظرهای مدعیان فضل و فلسفه دانهای متوسط تفاوت قائل شد. و هنوز هم حضور سنگین و استیلای معنوی افلاطون و ارسطو را در حوزه فلسفه نمی توانیم انکار کنیم اما متعلق انگاشته شدن آراء آنان و هر انسان دیگر (که به هر حال امری بشری، خطا پذیر، قابل تغییر و درخور رد و اصلاح و نقض و ابرام است) امری است که در طول تاریخ تفکر منشاء مشکلاتی شده است. البته در حوزه اندیشه دینی اشکال بیشتر می شود یعنی وقتی اندیشه ای در حوزه یک دیانت و مذهب پذیرفته می شود خطر مطلق و مقدس شدن آن وجود دارد. تبیین انسانهای عادی (غیر معصوم) از عالم، صرفنظر از محدودیت ذهنی و فکری انسان (که گرچه بالقوه بی نهایت است ولی بالفعل همواره محدود است) در بیشتر موارد عبارت است از توجیه دلبستگیهای پیشین آنان و کدام فلسفه و متکب فسلفی را می توان سراغ گرفت که به هیچ وجه متاثر از اوضاع و احوال روزگار و ذهنیت از پیش شکل گرفته فیلسوف و عواطف او نباشد؟ مراد من از این سخن تعلیل اندیشه به اوضاع و احوال و شرایط خاص روانی و اجتماعی نیست که این تعلیل را حاصل پندارگرایی ساده انگاران می دانم، در حالی که وجود بشر و اندیشه او امری است بسیار پیچیده و با این ظاهر بینی ها و سطحی نگریها نمی توان تکلیف خود را با آن روشن کرد. ولی تاثیر اندیشه انسان عادی را (ولو نابغه) از عوامل غیر فکری نمی توان انکار کرد. بر فرض که فلسفه حقیقی را حاصل برقراری نسبتی خاص میان فیلسوف و هستی به حساب آوریم گرچه طرف نسبت امری ثابت و مقدس و مطلق است، اما این نسبت در همه کس و همه جا یکسان نیست و با ظرفیت روحی و ویژگیهای ذهنی و عاطفی و شرایط اجتماعی هر فیلسوف و متفکری بستگی در خور توجه دارد؛ و ما وقتی از فلسفه سخن می گوییم و در جستجوی یافتن جایگاه آن در عرصه حیات و سرنوشت انسان هستیم حتماً باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم: در حوزه اندیشگی مسلمانان دو واقعه پیش آمد که تصور |می کنم اگر توام می شدند و همدیگر را کامل می کردند، سرنوشت تمدن اسلامی و امت مسلمان غیر از این می بوده که هست. از یک سو فارابی را داریم که به حق او را بنیانگذار فلسفه مسلمانان دانسته اند. او برعقل تکیه دارد و خردورزی را جدی به حساب می آورد و حتی عقل را باطن و حی و دین را مثال فلسفه می داند. فارابی بر خلاف دیگر فیلسوفان به تفضیل در باب سیاست مدنی نیز بحث کرده است و در این باب قائل به مدینه فاضله است و در برابر آن، مدینه های جاهله، ضاله، متبدله وفاسقه قرار می دهد و ملاک و میزان فضیلت یا جهل و تبدل و ضلالت و فسق نیز در نظر او آراء اهل مدینه است و آراء اهل مدینه فاضله به نظر فارابی عبارت است از حاصل داوریهای عقل ارسطویی- نو افلاطونی که فیلسوف مسلمان سخت بدان پای بند بود و این داوریها در نظر او چنان شبهه ناپذیر و مطلق بود که حتی وحی و دین نیز می بایستی به میزان آنها سنجیده شود. البته فیلسوف متوجه اختلاف آراء در میان فیلسوفان بزرگ بوده است اما برای اینکه به اندیشه مبنایی او که عقل یکی است و همان است که او به آن رسیده است و داوریهای آن نیز یکسان است و خلل ناپذیر لطمه ای وارد نشود، با تکلف فراوان درصدد جمع آراء دو فیلسوفی که آنان را پدر و معلم اصلی فلسفه می داند برآمده است. (و در پاره ای موارد اشتباه او در منسوب دانستن بعضی آثار فلوطین به ارسطو در این جمع به کمک او آمده است). به هر حال عقل همان است که فارابی قبول دارد و رای عقلانی همان که او به آن رسیده است و هر کس بر خلاف حکم عقل مطلوب و مقبول فیلسوف رایی داشته باشد از اهالی مدینه های غیر فاضله است و رای و راه او مردود و مطرود. آیا این مطلق انگاری راه را براندیشه نمی بندد؟ از سوی دیگر در جهان اسلام پدیده دیگری در حوزه تفکر رخ نمود که دارای اهمیت فراوان بود. غزالی به نقد فلسفه و عقل فسلفی پرداخت و در تهافت الفلاسفه در پی اثبات این مطلب بود که نمی توان عقلی که احکامش قابل رد و نقض است، منزل حقیقت و مبنای حق به حساب آورد. و غزالی فردی بیگانه با فلسفه نبود و تهافت الفلاسفه را بعد از تالیف مقاصد افلاسفه تدوین کرد. در آراء غزالی آنچه می توانست ارجمند باشد مقابله با مطلق انگاریها و مقدس پنداریهای آدمی نسبت به داوری عقل بود. و اگر خردورزی فارابی با بینش انتقادی غزالی توام می شد به نظر من سرنوشت دیگری در حوزه تفکر و تمدن اسلامی پدید می آمد . اما با کمال تاسف اعتراض های تند غزالی حربه ای شد در دست ظاهر بینان متشرع یا متظاهر به تشریح تا با خرد و عقل درافتند و آن را بالمره امری مطورد به حساب آورند. درحالی که اگر خرد ورزی جدی گرفته شود و در عین حال به محدودیتهای آن توجه بیشتری مبذول می شد شاید وضع دیگری داشتیم. البته اهل معنی و دینداران واقعی و ژرف اندیشان ، در ورای دنیای گذران، به حقیقت ثابتی سرسپرده اند و تردیدی در اطلاق و اثبات حقیقت و حق ندارند و راه رسیدن به آن را نیز به روی خود بسته نمی بینند ولی گزافه است که بپنداریم با عقل مفهوم پرداز می توان به ذات حقیقت راه یافت. ولی از سوی دیگر مگر امر مشترک میان همه انسانها جز همین عقل حصولی که امری بشری و محدود است وجود دارد؟ ولی این همه به معنی خضوع در برابر پنداری که نافی ذات حقیقت است نیست. این پندار که همه هستی همین پندارهاست و ذاتی در کار نیست و اگر هست قابل دسترسی نیست گر چه در حوزه تمدن جدید جریان غالب بوده است اما: اولاً- در همین تمدن نیز متفکرانی جداً با این اندیشه مخالف بوده و هستند. ثانیاً- اگر حسن ظن به دانش تجربی و تکنیک در یکی دو قرن پیش بسیاری کسان را از دین و فلسفه (به معنی نگاه به عمق هستی) بی نیاز می کرد امروز به هیچ وجه چنین حس ظنی وجود ندارد. بنابراین گزافه نیست اگر بگوییم علی رغم استیلای ظاهری تکنولوژی و ظاهر بینی، در آینده، تعلق خاطر به دین(نه بالضروره سنتهای خاص رنگ تقدس گرفته دینی) و فلسفه (نه صرفاً تفوه به اقوال و آراء فیلسوفان گذشته)بیشتر خواهد شد و آثار آن هم آشکار شده است. و برای ما که در بیرون متن تمدن غرب به سر می بریم اگر به مرحله بلوغ تامل و انتخاب برسیم، با تامل در سرشت و سرگذشت تمدن غرب و نیز آنچه بر ما گذشته است و انس با گذشته و نقد این هردو با جدی تر گرفتن تفکر (از جمله فلسفه) می توانیم راهمان را به سوی آینده ای بهتر بگشاییم. • میان فلسفه و دین چه نسبتی وجود دارد؟ بعضی از پژوهندگان و محققان فلسفه گفته اند که فلسفه اسلامی و فلسفه مسیحی تعبیراتی است که بر سبیل مسامحه بکار رفته است وگرنه فلسفه نه اسلامی می شود نه مسیحی. نظر حضرتعالی چیست؟ ( جوهر دین امری متعالی، مقدس و مطلق است و فلسفه نیز دست کم در گذشته نگاه به ثابت، جمیل و عالی داشته است و از این جهت قرابتی میان این دو هست اما دین که جوهر آن امری الهی است با فلسفه که به هر حال بشری است همان نسبتی دارد که خداوند متعال با انسان؛ و این امر، اختصاص به فلسفه ندارد؛ هرگونه تفکر مفهومی چنین است. و این حکم در مورد کلام و فقه اسلامی و ... هم صادق است. کلام و فقه، حاصل نگاه انسان به وجهه ای از دین است و به همین جهت هم ما کلام و فقه ثابت نداریم گرچه عادت و تعصب بیجا گاه سبب می شود که نوعاً تغییر وقتی پیش آید که مدتها از زمان نیاز به آن گذشته است و از این بابت هم برای جامعه دینی خسارتهای بزرگی پیش آمده است. به نظر بنده مسلمان و مسیحی از پیش با نگاهی متفاوت با نگاه هندو یا ماده انگار به هستی می نگرد و طبعاً برداشتی متفاوت با آنان از حقیقت و عالم دارد اما به نظر من خطاست که حاصل تامل یک مسلمان در هستی را فلسفه اسلامی بنامیم. بلکه فلسفه ای است که مسلمان ( یا مسلمانان) به آن رسیده اند و اگر اسلام یکی است چرا فلسفه های اسلامی متفاوت است و این همه مکتب و مشربهای فلسفی در کنار مکتبهای کلامی و عرفانی از کجا آمده است. به نظر من همانطور که نباید اندیشه اسلامی را منحصر به نوعی فلسفه دانست، نیز نباید بپنداریم که دین با یک تمدن سازگار است که در این صورت با رفتن آنچه فی المثل به نام تمدن اسلامی آوازه یافته است باید دوران دین را نیز پایان به حساب آوریم. پاسداری از قداست و حرمت دینی این است که آن را فرا تمدن، فرا فرهنگ و فرا تاریخ بدانیم که البته در هر زمان و شرایط نسبت خاصی با این حقیقت متعالی برقرار می شود که اگر طبق موازین باشد محترم هم هست. •  بعضی فیلسوفان عصر حاضر به جای تحقیق در مسائل فلسفه بیشتر می خواهند بدانند که فلسفه از کجا و چرا و چگونه آمده است. بنابر نظر این گروه مسائل فلسفه حداکثر مسایل تاریخی است نه مسایل همیشگی بشر، نظر شما چیست؟ ( اگر حقیقت یابی در ذات آدمی است (که هست) فلسفه نیز همیشگی است و از این حیث می توان و باید به مسایل آن نگاه کرد گر چه فلسفه در تاریخ، اطوار و تجلیات گوناگون داشته است و از جهت این اطوار می توان آن را در امری تاریخی به حساب آورد. •  در شرایطی که گوشها برای شنیدن سخن حکمت گشوده نیست، اهل حکمت چه می توانند و چه باید بکنند؟ ( اولاً مراد از حکمت چیست؟ امروز برای پاره ای از حقیقتها و ارزشها یا وجهه ای از آنها گوش شنوا بیشتر از گذشته است. آیا پذیرش تغلّب و خود کامگی (که پایه واقعیت سیاسی از امویان به بعد در جهان اسلام شد) به عنوان یک تقدیر الهی (در نظر کسانی چون نظام الملک)یا تقدیر طبیعی(برای بزرگی چون ابن خلدون) فاجعه ای بزگتر از فاجعه خود تغلّب نبوده است؟ و می بینیم که مسلمانان چاره ای جز تسلیم در برابر آن ندیدند یا راهی جز تکیه بر زور و غلبه برای مقابله با آن نیافتند (خوارج، قرمطیان، اسماعیلیان و...) و عده ای دیگر هم که وضع موجود را نفی می کردند بیشتر به جنبه سلبی قضیه و جدال در حوزه کلامی پرداختند و دست کم در زمان غیبت، در جنبه اثبات راه مشخصی را بیان نکردند. و آیا امروز تفطن به این نکته مبارک که تغلّب سرنوشت محتوم انسانها نیست (هر چند در عمل صورت دیگری از بیداد و استثمار برقرار باشد) تحول بزرگی به حساب نمی آید؟ البته از خیلی جهات هم وجوهی از حکومت بی خریدار است و گوش شنوایی نسبت به آن وجود ندارد به خصوص در دنیای امروز که غلبه بر ظاهر بینی دنیا زدگی است وژرفانگری و دعوت به معنویت کمتر خریدار دارد. اما اگر کسی صاحب حکمت باشد رسالت او روشنگری و «بلاغ» است که «و ما علی الرسول الاّ البلاغ» تا آن گاه که به یاری حق دلها نرمتر و گوشها سخن حکمت آمیز را نیوشاتر شود. •  آیا لازم است که فلسفه غرب را هم بیاموزیم یا به فلسفه اسلامی اکتفا کنیم؟ ( اگر غرب یک واقعیت است (که هست) و اگر درک این واقعیت بدون درک روح آن که فرهنگ غرب به طور عام و فلسفه غربی به طور خاص است میسر نیست؛ گریزی از آموختن فلسفه غرب نداریم و البته فلسفه اسلامی را نیز باید بیاموزیم و آنچه مهم است اینکه به درجه ای از رشد و بلوغ رسیده باشیم که بتوانیم مبادی و مبانی هر دو را بفهمیم و قدرت نقد آنها را داشته باشیم. اینکه کسانی تصور کنند اگر به طور رسمی اندیشه ای را منع کنند از دسترس آن دور خواهند ماند خیال واهی دارند، آن هم در جهان امروز و غیر اندیشه از کنترل هر مقام و نظام رسمی خارج است. خوب است خود ما آگاهانه به سراغ چیزی برویم که اگر نرویم ناخودآگاه ما را مسخّر خود خواهد کرد. •  آیا دیدن دین و عرفان و معرفت با چشم غربی، دین و عرفان را مخدوش و مغشوش نمی کند؟ ( هر کس با چشم خاص به عالم و آدم نگاه می کند، خود برداشتهای دینی و عرفانی اقوام و طوایف هم حاصل دید خاص به هستی است. البته برای فهم آن برداشتها حتماً باید به سنخ دید برداشت کنندگان آشنا بود. اما کسی که متاثر از غرب و مقهور آن است بخواهیم یا نخواهیم با دیدی غربی به همه چیز از جمله دین و عرفان نگاه می کند. البته باید توجه داشت که غرب هم وجوهی دارد، کسانی که از وجهه ای از غرب متاثرند و کسان دیگری از وجهه دیگر چه بسیار ملامتگرانی که رقیبان خود را به غربی بودن و غرب زدگی متهم می کنند، خود نیز با دیدی غربی به عالم و آدم می نگرند و ملامت از آن جهت است که چرا سرسپرده مکتب و بینشی از غرب هستند که ما نمی پسندیم. البته خلط مبانی و مراتب دشواری به بار می آورد. دین و عرفان خودی را نمی توان در قالب و با ضوابط و معیارهایی که با آن بیگانه است سنجید و فهمید ولی به نظر من، بعد از فهم درست از برداشتهای دینی و عرفانی باید کوشید از بیرون هم به تلقی های دینی و عرفانی خود نگاه کنیم همچنان که نگاه از بیرون به غرب نیز لازم است و در این صورت است که امکان نقد هر دو برای ما فراهم خواهد آمد . •  برنامه مناسب برای آموزش فلسفه چیست؟ ( نمی دانم. در این باره تامل نکرده ام. •  فلسفه در فرهنگ عصر حاضر چه شان و مقامی دارد؟ ( تا مراد از فلسفه چه باشد و مراد از فرهنگ عصر حاضر کدام؟(1) پا نوشت 1) برگرفته از مصاحبه نامه فرهنگ با سید محمد خاتمی، شماره 18 صص 38-34

کد مطلب


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد دیدگاه سید محمد خاتمی درباره فلسفه