دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
مقدمه :
اضطراب اساس همة هیجانات است. آیودن عصر حاضر را عصر اضطراب نامیده است. پیچیدگیهای جاری تمدن سرعت تغییرات و بیتوجهی به مذهب و ارزشهای خانوادگی برای افراد و اجتماع ، تعارضها و اضطرابهای تازهای به وجود آورده است. (کاپلان سادوک ، 1368)
درحالیکه ارائه یک تعریف از اضطراب که تمامی جنبههای آن را پوشش دهد بسیار مشکل است ولی هرکس میداند که این احساس چیست اضطراب یک احساس بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم است که با یک یا چند احساس جسمی همراه میگردد درواقع اضطراب یک پاسخ به خطر یا تهدید است به منظور حمایت ارگانیزم. (پورافکاری، 1373)
اشکال اضطراب را برحسب هیجانی که نرمال یا بیمارگونه باشد مورد بررسی قرار میدهند بطورکلی اضطراب ممکن است سن حالت و صفتها متقارن شود. (سیمز 1995)
حالت اضطرابی، کیفیتی از مضطرببودن درحال است در این زمان خاص و واکنشی است شرایط تحریکآمیز محیط و ماهیت انتقال دارد اضطراب صفتی یک گرایش بلندمدت است که ممکن است تمام دورة زندگی را در برگیرد که معمولاً با اختلال شخصیت اضطراب همراه است. (سیمز 1995)
بطورکلی استرسآمیز تلقیشدن یک حادثه ، بستگی به ماهیت حادثه و نیز چارهها و دفاعها و مکانیسمهای مقابلهای شخصی دارد که همة اینها با ایگو (خود، نهاد) در ارتباط هستند انتزاعی جامع که به فرآیندهای ادراک تفکر و عمل شخص به حوادث برونی و سائقهای درونی اطلاق میشود.
اگر ایگو شخص عملکرد مناسب داشته باشد شخص در تعادل سازگارانه با دنیای برون و درون خود خواهد بود اگر عملکرد ایگو مناسب نبود و عدم تعادل ادامه یابد شخص دچار اضطراب خواهد شد. (کاپلان ، 1368)
اضطراب در سه سیستم جداگانه خود را نشان میدهد که عبارتند از سیستم :
روانی ـ فیزیولوژیکی و رفتاری که در نهایت هدف آنها حمایت از ارگانیزم میباشد یکی از پیامدهای این سه بعد این است که میتوانند با هم ترکیب شوند و در سطح اضطرابی که افراد تجربه میکنند تغییرات وسیعی ایجاد کنند. (تیلور ، 1953)
اضطراب زمانی ناهنجار است که شدت آن مانع تحقق اهداف شخصی یا ارتباطات بین فرد میشود یا باعث درجات بالایی از ترس و درد شود. در چنین سطحی از شدت اضطراب به صورت اختلالات اضطرابی درنظر گرفته میشود بنابراین یک اختلال اضطرابی با شدت سطح اضطرابی که فرد تجربه میکند استمرار و تضعیف ، فرد مشخص میشود. (فاپولی ـ گیلبرا ایروتبس ، 1988 ، به نقل از کاردوجی 1998)
مطالعات اخیر نشان میدهند که اختلالات اضطرابی شایعترین اختلالات روانپزشکی را تشکیل میدهند و تشخیص زود و به موقع اختلالات اضطرابی میتواند به درمان مؤثرتر و پیامدهای مثبت درمان این اختلالات منجر شود. امروزه ابزارهای تشخیصی مختلف در سراسر دنیا به منظور تسریع رواندرمانی بوجود آمده است و کاربرد بالینی فراوانی دارند که برخی از این ابزارها در ایران نرم شده و قابل استفاده میباشند در این تحقیق سعی شده با استفاده از ابزارهای تشخیصی شناخته شده جهت تسهیل در تشخیص گامی برداشته شده باشد که در روند درمانی بهتر مؤثر واقع شود.
بیان مسأله :
اضطراب هسته مرکزی و نشانة اصلی اغلب اختلالات روانی محسوب میشود و همانطور که در بیماریهای جسمانی درد نمایندة وجود بیماری است در بیماریهای روانی اضطراب نشانگر وجود مشکل میباشد.
اضطراب یک وضعیت شایع در زندگی است و در شکل طبیعی خود انگیزة حرکت محسوبمیشود ولی در حالت فرضی و مزمن در سیستم شناختی ـ عاطفی فرد واردمیشود و انفعالات ، عواطف، واکنشها ، شناخت و ادراک را تحتتأثیر قرار میدهد تحقیقات مختلفی در زمینه مفهوم اضطراب و اختلالات اضطرابی انجام شده است و به عنوان نمونه ، تحقیقات الکین و برنات (1987) که موفق شدند صفات پنهانی از بیماران روانتنی از جمله الکی تایمر را براساس پاسخگویی به رورشاخ تشخیص دهند و همچنین تحقیقات وسیعی که در کشورهای کانادا ، سوئیس و فرانسه در ارتباط با اضطراب و آزمون رورشاخ انجام گرفته که بطورکلی نتایج نشان دادند پاسخگویی افراد اضطرابی و افراد عادی به این آزمون تفاوت معناداری دارد.
در همین رابطه این نکته نیز قابل بررسی است که آیا بین اضطراب دختران و پسران رابطه وجود دارد ؟
اهداف تحقیق :
اضطراب از هر نوع و از هر عامل و پدیده ای در زندگی انسانی همواره موجب رکود فعالیت ها و کاستی تلاش ها و کم شدن بهره وری و حتّی انحراف از نتایج عملکرد افراد انسانی است.
اضطراب اگر فقط در حد استارت و انگیزش حرکت و فعالیت رُخ دهد اتفاقاً بسیار ارزشمند است و امّا اگر از حد خود خارج شود، موجب کاهش فعالیت ها و انحراف از اهداف و تعرّق دست و پا و تپش قلب و لرزش دست و پا در حالت جسمانی و کم خلقی و بدخلقی افراد و بدبینی و احساس حقارت در خود در جنبه شناختی و حتی پایین آمدن عزت نفس و اعتماد در افراد می گردد. فلذا هدف اصلی تحقیق عبارت است از :
(فرضیه)
مقایسه اضطراب دانش آموزان دختر و پسر سوم راهنمایی منطقه کرج می باشد.
اهمیت و ضرورت پژوهش :
نظر به اینکه علائم اضطرابی در تمامی اختلالات روانی مشهود است و در بعضی موارد باعث پوشیدهشدن تابلوی واقعی بیماری میشد و از طرفی درمان مناسب بر پایة تشخیص صحیح قرار دارد بنابراین اجرای چنین پژوهشی از اهمیت بسزایی برخوردار است براساس اطلاعات موجود تحقیقاتی در زمینة اضطراب انجام دادهایم.
اهمیت پژوهش :
جهت استفاده از نتایج پژوهش در کمک مشاورهای به دختران و پسران است.
تعریف عملیاتی :
در فرد مضطرب بالا : در این پژوهش فرد مضطرب بالا براساس چارک بالای نمرات نمونهها در آزمون سنجیده میشود.
فرد مضطرب پائین : به کسانی اطلاق میشود که در آزمون اضطراب کتل در چارک پائین نمرات قرار دارند.
نروزها : عبارت از یک اختلال روانی است که عملکردهای اصلی شخصیت را دربرنمیگیرد و فرد به آن آگاهی دارد. از انواع بسیار رایج و شناخته شده نروز میتوان اضطراب، وسواس ، ترسهای مرضی و هیستری را نام برد.
افراد نوروتیک در مجموع تعدادی ویژگی مشترک دارند مثلاً خود را ناراحت احساس میکنند نقش اجتماعی خود را زیاد میبرند در مقابل دیگران حالتی پرخاشگری دارند. یا برعکس پرخاشگری آنها متوجه خود آنهاست خوابهایشان اختلال دارد. روابط جنسی آنها مختل است (سردمزاجی ـ ناتوانی و ...) و بسیار خسته هستند. (روانشناس عمومی دکتر حمزة گنجی)
فرضیهها :
1ـ اضطراب دانشآموزان دختر بیشتر از دانشآموزان پسر است.
بین اضطراب دانش آموزان دختر و پسر سوم راهنمایی منطقه کرج تفاوت معنی داری وجود دارد.
فصل دوم
ادبیات و پیشینة تحقیق
پیشینة تحقیق :
یکی از زمینههای جدید روانشناسی مرضی بخصوص از جنگ جهانی دوم تاکنون قلمرو اختلالات اضطرابی است بررسیهای اخیر نشان دادهاند که اختلالات اضطرابی واجد بیشترین فراوانی در سطح کل جمعیت هستند.
اگرچه اضطراب در وهلة اول بخصوص در قالب اضطراب بزرگسال پدیدههای رایج شناخته شده و فراگیر به نظر میرسد اما بررسی گام به گام آن از حد کودک شیرخواره و در طول مراحل کودکی و نوجوانی نشاندهندة اهمیت و وسعت این اختلال و تنوع شکلگیری و گوناگونی نشانههای آن است تا جائیکه برای پارهای از مؤلفان رفتارهای مرضی را میتوان به منزلة انواع راهحلهایی دانست که کودکان در مقابل اضطراب اتخاذ میکنند. (آژوریاگرا 1982 ، به نقل از دادستان 1370).
به طورکلی واژه اضطراب به معنای گوناگونی مطرح شده است در لغت پریشانی، سرآسیمگی و بیتابی است اضطراب مفهوم جدیدی نیست حتی در آثار مصریان باستان نیز از آن سخن رفته است. (بک 1971)
واژة Anxiety مشتق از کلمة انکسیویس است که در سالهای 1925 به معنی بیقراری و پریشانی به کار رفته است. ( به نقل از بخشانی 1372)
پس در آخر میگوئیم که اضطراب نتیجة رویدادهای مهم و نامشخصی است که امکان دارد فرد در آینده با آنها مواجه شود اضطراب جنبه انتظاری دارد. (جمالفر 1373)
رویکردهای نظری به اضطراب :
اضطراب هیجانی است که حداقل در شکل زودگذر و معمولی آن به وسیلة هر انسانی تجربه شده است برای توصیف ماهیت اضطراب نظرات بسیاری مورد بررسی قرار گرفتهاند.
نظریة روانکاوی :
فروید در دو نوبت به تدوین نظریة اضطراب پرداخته است با راول در نخستین آثارش اضطراب را نتیجة مستقیم سرکوبی دانسته است این مکانیزم براساس بیرونراندن تجسم گشانندهای به خارج از میدان هوشیاری، موجب میشود که بخشی از لیبیدو (Libido) به کار گرفته نشود و همین بخش است که بلافاصله تبدیل به اضطراب میگردد : اضطراب اختلالات روانی یک محصول لیبدو است همچنانکه سرکه محصول شراب است. (فروید 1905 به نقل از کاپلان 1368)
پس این موضعگیری فروید مبتنی بر این اصل است که هنگامیکه سیستم عصبی در مقابله با تحریکهای بسیار شدید ناتوان است اضطراب متجّلی میشود.
نظریه رفتارگرایی :
طبق نظریههای رفتاری اضطراب یک واکنش شرطی در مقابل محیطی خاص است.
(کاپلان 1368) به عبارت دیگر یک پاسخ آموخته شده به محرک ویژهای است که به ارگانیزم هشدار میدهد حادثهای ناخوشایند در شرف وقوع است و باید در انتظار وقوع ناراحتی بود (ماور 1950) .
ابزارهای سنجش اضطراب :
1ـ تکنیکهای عینی
2ـ تکنیکهای فرافکنی
جامعه آماری :
جامعه مورد مطالعه و پژوهش ما تشکیل شده از دانشآموزان دختر و پسر دورة سوم راهنمایی با درنظرگرفتن تعداد افراد خانواده و سن پدر و مادر ، شغل پدر و مادر.
تعریف نمونه :
اعضاء نمونه شامل دو گروه دختر و پسر دورة سوم راهنمایی میباشند که براساس نمرات اضطراب آنهاست و از تست اضطراب کتل انتخاب شده است.
نمونه و روش نمونهگیری :
جمعیت نمونه شامل 15 نفر دختر و 15 نفر پسر بوده است با سن 13 ، 14 ، 15 ، 16 است.
روش تجزیه و تحلیل دادهها :
در این روش دادههای به دست آمده با استفاده از آزمون t , z مستقل مورد تجزیه قرار میگیرد.
سندرمهای افسردگی و اضطراب :
هدف ما در این فصل توصیف نظامهای فعلی طبقه بندی اضطراب و افسردگی به منظور تعیین قلمرو اختلالهایی است که در این جا به آنها اشاره می کنیم.
وسعت و قلمرو مسأله :
شیوع افسردگی : به نظر می رسد اضطراب و افسردگی هر دو از اختلالهایی هستند که عموم مردم و درمانجویانی که به درمانگاه مراجعه می کنند به طور مشترک از آنها شکایت دارند. براساس مطالعاتی که در اروپا و ایالات متحده آمریکا انجام شده، برآورد شده است که بین 9 تا 26 درصد زنان و 5 تا 12 درصد مردان در طول زندگی خود یک بیماری افسرده ساز عمده داشته اند. همچنین برآورد شده است که بین 5/4 تا 3/9 درصد زنان و 3/2 تا 2/3 درصد مردان در برهه ای از زمان به این اختلال دچار هستند. بنابراین زنان دو برابر بیشتر از مردان به افسردگی دچار هستند و این نسبت در جمعیتهای بالینی نیز گزارش شده است. این عدم تجانس در شیوع افسردگی مخصوصاً در گروههای سنی جوانتر صدق می کند. همچنین احتمال بهبود افسردگی در این اشخاص نسبت به افراد مسن تر بیشتر است و نیز احتمال تجربه مجدد بیماری در آنها کمتر می باشد (روبینز و همکاران، 1984 ؛ بلاکر و کلار ، 1987 ). مطالعات متعددی که بر روی بیماران مراجعه کننده به پزشکان عمومی انجام نشان می دهند که شیوع افسرده اساسی در حدود 5 درصد است (هوپر و همکاران، 1979 ؛ بلاکر و کلار ، 1987 ) و این میزان سبب شده که اختلال افسردگی یکی از شایعترین مشکلات بالینی پزشکی عمومی تلقی گردد. تخمین زده می شود که تنها در حدود ده درصد بیماران مراجعه کننده به پزشکان عمومی که دچار افسردگی هستند به خدمات روان پزشکی ارجاع داده می شوند.
شیوع حالات اضطرابی : در مورد اضطراب مارکس و لیدر با بررسی 22 مطالعه انجام شده در این زمینه برآورد کرده اند که تقریباً سه درصد جمعیت عمومی به حالت اضطراب دچار هستند. گزارش شده است که در بین آنهایی که از مراقبتهای اولیه استفاده می کنند یعنی مراجعه کنندگان به پزشک عمومی شیوع حالات اضطراب بیشتر از افسردگی است. کدوارد و کوپر (1969) گزارش می کنند که 27 درصد بیمارانی که با علائم روانی به پزشکان عمومی خود مراجعه می کنند دچار حالت اضطرابی هستند. با این حال، شیوع اختلالهای اضطرابی در کار روان پزشکی کاهش یافته است. یکی از دلایل آن این است که پزشکان عمومی معمولاً تمایل دارند بیماران مضطرب را خودشان با استفاده از داروهای بنزودیازپین درمان کنند. و در مواردی این قبیل بیماران به روان پزشک ارجاع داده می شوند که دچار اضطراب مزمن هستند. در عین حال، الگوی ارجاع بیماران دچار اختلالهای اضطراب به خدمات روان پزشکی در حال تغییر است زیرا درمانهای روانشناختی اخیراً بر درمان با دارو ترجیح داده می شوند و همچنین وابستگی فزاینده و داروهای بنزودیازپین سبب اجتناب از آنها شده است. وایسمن و میرز (1978) گزارش داده اند که بیشتر از هشتاد درصد افراد مبتلا به اختلال اضطراب منتشر در طول زندگی خود اختلال هراس سا فوبی را داشته اند و 39 درصد بیماران مبتلا به فوبی دچار اختلال وحشتزدگی شده اند. بنابراین همانند افسردگی، اضطراب توأم با حملات وحشتزدگی یا بدون این حملات یکی از شایعترین حالات آسیب شناسی روانی محسوب می گردد.
تشخیص
اختلالهای افسرده ساز :
طبقه بندی اختلالهای افسرده ساز سبب بحثهای طولانی مدت شده است. سؤال اصلی این است که آیا تظاهرات مختلف بیماری از نظر کمی (بر حسب شدت) یا کیفی (بر حسب ماهیت بیماری) متفاوتند. بحثهای اولیه مبتنی بر توصیفهای مفصل پدیدار شناسی بیماران بوده و سپس با ظهور کامپیوتر بحثها حول مسأله تحلیلهای چند متغیری درجه بندی های علائم در گروه وسیعی از بیماران دور می زده است. بحث اصلی به صورت نمودار در شکل 1 ارائه شده است.
الگوی ابعادی، الگوی بیماری ناپیوسته :
در حالی که هر دو الگوی ارائه شد در شکل 1 امکان وجود یک گروه روان پریش و یک گروه روان رنجور وجود دارد طرفداران الگوی ابعادی معتقدند که اکثریت بیماران در قسمت میانی دو بعد روان پریش و روان رنجور قرار دارند، در حالی که طرفداران الگوی بیماری ناپیوسته معتقد به یک توزیع دونمایی هستند، یعنی تنها تعداد محدودی از بیماران در قسمت میانی ناحیه افسردگی قرار دارند. مطرح کردن نظریه های مختلف در این جا مناسب نیست (کندل 1976). در عوض ما ملاکهای تشخیص اصلی مورد استفاده در مطالعات بالینی و پژوهشی را تعریف و مشخص می کینم، به طوری که بتوانیم گروه بیمارانی را که به شناخت درمانی پاسخ می دهند تعیین نمائیم.
جدول 1 نشان می دهد که بیماری افسردگی می تواند بر کارکردهای مختلف با وسعت مختلف زیاد تأثیر بگذارد. در تمام بیماران افسرده، تعدادی یا تمام علائم فوق با شدتهای مختلف مشاهده می شود و همچنین بعضی از این بیماران علائم واضح روان پریشی را به صورت هذیانها و توهمات نشان می دهند. این هذیانها گاهی اوقات تحت عنوان «هذیانهای کامل» توصیف می شوند، یعنی بر خلاف هذیانهای «از هم پاشیده » بیماران اسکیزوفرنیایی در زمینه خلق بیمار قابل شناسایی هستند.هذیانها نوعاً هذیانهای پشیمانی یا توبه نامیده می شوند و در رابطه با مووضعاتی نظیر احساس گناه، بیماری، فقر و مرگ هستند. توهمها که نادرتر هستند معمولاً در رابطه با موضوعاتی مانند خود مقصر بینی و تقبیح خود هستند.
جدول 1 ) تحلیل کارکردی بیماری افسردگی
علائم روانشناختی
خلق غمگینی، اضطراب، تحریک پذیری
تفکر فقدان تمرکز، تفکر کند و آشفته، دیدگاه بدبینانه، سرزنش خود، دودلی و تردید، عزت نفس پایین
انگیزش عدم علاقه به کار و سرگرمی ها، اجتناب از فعالیتهای شغلی و اجتماعی، تمایل به فرار و گوشه گیری، وابستگی زیاد
رفتار عدم فعالیت، راه رفتن کند، گریه کردن، شکایتهای متعدد
علائم زیست شناختی افزایش یا کاهش اشتها، فقدان نیروی زندگی (لیبیدو)، اختلال خواب، کندی یا بی قراری
در عمل نظامهای تشخیص مختلف که در قسمت زیر توصیف شده اند دارای ارزش اکتشافی هستند زیرا نشانگر رویکردهای درمانی متفاوت هستند. راهنمای بین المللی طبقه بندی آماری بیماریها، آسیب ها و علل مرگ و میر (9 – ICD ، سازمان بهداشت جهانی، 1977) و راهنمای آماری و تشخیص نظامهای طبقه بندی اختلالهای روانی (DSM III – R ، انجمن روان پزشکی آمریکا، 1987) در جدول 2 و 4 توصیف شده اند.
جدول 2 ) 9 ICD ، روان پریشی شیدایی – افسردگیف نوع افسرده
1 اختلال شدید خلقی – اضطراب و افسردگی
2 وجود یک یا چند علامت زیر (در خلق بالا تمام علائم زیر وجود دارد)
هذیانها، توهمها، حیرت، نگرش منفی نسبت به خود، اختلال در ادراک و رفتار
3 زیر گروهها :
روان پریشی افسردگی، درونژاد، مالیخولیایی انحطاطی، واکنش شیدایی- افسردگی، نوع افسرده، افسردگی یک قطبی، افسردگی روان پریشی، اختلالات خفیف خلقی را نیز شامل می شود.
جدول 3 ) ملاکهای تشخیص DSM III-R برای دوره افسردگی اساسی
الف حداقل پنج علامت از علائم زیر در طول یک دوره دو هفته ای وجود داشته باشد و تغییراتی در کارکرد قبلی فرد ایجاد نمایند، و حداقل یکی از این علائم نیز وجود داشته باشند :
1 ) خلق افسرده، 2 ) از دست دادن علاقه یا لذت (شامل علائمی که به وضوح ناشی از اختلالهای جسمی، هذیانها و توهمات ناهم خوان با خلق، بی ربط گویی یا گسستگی بارز تداعی ها نباشد).
1 خلق افسرده (در کودکان و نوجوانان ممکن است خلق تحریک پذیر باشد) در بیشتر طول روز و تقریباً هر روز به طوری که در توضیحات شخص مشخص می باشد و یا به وسیله دیگران قابل مشاهده است.
2 بی علاقگی و بی میلی محسوس به همه چیز یا تقریباً به هر کاری در بیشتر طول روز و تقریباً هر روز (به طوری که در توضیحات شخص مشخص می باشد و یا اغلب اوقات به صورت بی احساس به وسیله دیگران قابل مشاهده است.)
3 کاهش قابل ملاحظه وزن یا افزایش آن بدون رژیم غذایی ویژه (به عنوان مثال، کاهش بیشتر از پنج درصد وزن بدن در یک ماه)؛ افزایش یا کاهش اشتها تقریباً هر روزه (در کودکان به صورت عدم افزایش وزن موردانتظار قابل مشاهده است).
4 بی خوابی یا پرخوابی تقریباً هر روز
5 بی قراری یا کندی روانی – حرکتی تقریباً هر روز (به وسیله دیگران قابل مشاهده است و صرفاً احساسات ذهنی بی قراری یا کند شدن وجود ندارد).
6 خستگی یا از دست دادن انرژی و نیرو تقریباً هر روز
7 احساس بی ارزشی یا احساس نامناسب و مفرط گناه (که ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (صرفاً سرزنش خود یا احساس گناه در مورد بیمار بودن نیست).
8 کاهش توانایی تفکر یا تمرکز، دودلی، تقریباً هر روز (به وسیله توضیحات شخص یا دیگران قابل مشاهده است.)
9 مدام به مرگ اندیشیدن (ترس از مرگ وجود ندارد)، مدام در فکر خودکشی بودن یک نقشه معین، اقدام به خودکشی و یا برنامه ریزی ویژه برای اقدام به این کار.
ب 1 ) وجود یک عامل عضوی در شروع یا تداوم اختلال قابل اثبات نیست.
2 ) اختلال یک واکنش طبیعی نسبت به مرگ شخص مورد علاقه نیست (داغدیدگی بدون عارضه).
توجه : اشتغال ذهنی بیمارگونه فرد به احساس بی ارزشی، خودکشی، اختلال کارکردی بارز یا کندی روانی حرکتی و یا دیرش طولانی در فرد نشانگر داغدیدگی است که اختلال افسردگی اساسی نیز آن را تشدید می کند.
ج در طول دوره اختلال، و در غیاب علائم خلقی بارز ( به عنوان مثال، قبل از بروز علائم خلقی یا بعد از بهبود آنها) هذیانها و توهمات برای مدت دو هفته وجود ندارد.
د مقدم بر اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنی شکل، اختلال هذیانی یا اختلال روان پریشی دیگری که مشخص نشده باشد وجود ندارد.
افسردگی «روان رنجوری ». بنابراین 9 ICD -، افسردگی روان پریشی را به عنوان علائم افسردگی اساسی تعریف می کند. و افسردگی روان رنحورذی به عنوان افسردگی بروز می کند مشخص می شود. افسردگی روان رنجوری توأم با هیچ گونه هذیان و توهمی نیست و با توجه به درجه افسردگی و میزان اختلال رفتاری از افسردگی روان پریشی تمیز داده می شود.
جدول 4 ) ملاکهای DSM III-R برای مالیخولیایی
حداقل باید پنج علامت از علائم زیر وجود داشته باشد :
1 فقدان لذت یا علاقه در تمام یا تقریباً تمام فعالیتها
2 عدم واکنش نسبت به محرکهایی که معمولاً لذت بخش هستند (هنگامی که رویدادهای خوشایندی اتفاق می افتد، حتی به طور موقت، احساس بهتر شدن نمی کنند)
3 افسردگی به طور منظم در صبحها بدتر است
4 بیمار شدن در صبح زود (حداقل دو ساعت قبل از وقت معمول بیدار شدن)
5 کندی یا بی قراری روانی – حرکتی (صرفاً شکایتهای فردی وجود ندارد)
6 بی اشتهایی یا کاهش قابل ملاحظه وزن (به عنوان بیشاز از 5 درصد وزت بدن در یک ماه)
7 اختلال شخصیتی عمده ای قبل از نخستین بروز افسردگی اساسی وجود ندارد
8 یک یا چند دوره بروز افسردگی اساسی به دنبال بهبودی کامل یا بهبودی نسبی
9 پاسخ قبلی خوب به درمانهای ویژه و مناسب ضد افسردگی بدنی مانند : سه حلقه ای ها، درمان با تشخنج برقی (ECT)، مهار کننده های مونوآمین اکسیداز (MAOI) و لیتیوم
افسردگی اساسی ، افسرده خویی ، و مالیخولیا :
این تعاریف برای استفاده در مطالعات تحقیقاتی که مستلزم تعریف بسیار دقیق گروهها هستند، مانند مطالعات مربوط به نتایج درمان معتبر نیستند. بهتر است از DSM III یا ملاکهای تشخیص پژوهشی (RDC) که به وسیله بعضی از تدوین کننده های DSM III (اسپتزر و همکاران، 1978)، مخصوصاً برای تحقیقات فراهم شده استفا ه شود. دو نوع اختلال افسردگی در –R DSM III مشخص شده اند : افسردگی اساسی که در آن یک یا چند رخداد افسردگی اساسی وجود دارد و افسرده خوبی که در آن خلق افسرده تقریباً برای حداقل دو سال ادامه می یابد، اما ملاکهای تشخیص افسردگی اساسی بعد از دو سال اول در این اختلال مشاهده نمی شود و خلق افسرده حداقل با دو علامت از علائم افسردگی همراه می باشد. افسردگی اساسی می تواند علائم روان پریشی را نیز داشته باشد و ممکن است از نوع مالیخولیایی باشد یا نباشد. برای اجتناب از سوء تغییرهای علّی از اصطلاح درونزاد، اصطلاح مالیخولیا به عنوان جانشینی برای زیرت طبقۀ شکلهای اولیه و درونزاد بیماری به کار برده شده است. در جدول 2 و 4 فهرستی از ملاکهای تشخیصی دوره های افسردگی اساسی و نیز گروه مالیخولیا آمده است.
بیشتر پژوهشهای انجام شده در زمینه شناخت درمانی، چه پژوهشهای مربوط به نتایج درمان و چه پژوهشهای مربوط به سنجش بدکاری شناختی، با بیماران سرپایی افسرده ای صورت گرفته است که ملاکهای افسردگی اساسی بدون علائم روان پریشی اما دارای علائم مالیخولیایی یا بدون چنین علایمی در آنان تأیید شده بوده است.
اختلالهای اضطرابی
مضطرب بودن تا اندازه ای به عنوان بخشی از یک پاسخ مقابله ای طبیعی به مسائل زندگی روزمره درنظر گرفته می شود. با این حال، زمانی که اضطراب شدید و یا نامتناسب با موقعیت باشد به عنوان یک اختلال و یا یک مشکل بالینی درنظر گرفته می شود. تعاریف ارائه شده در مورد اضطراب به عنوان یک پدیده بالینی متفاوت می باشند. بعضی از تعاریف بر علائم فیزیولوژیکی و بعضی بر علائم روان شناختی تأکید می ورزند. به طور کلی در مورد این که آیا علائم فیزیولوژیکی و ران شناختی هر دو برای تشخیص لازمند یا این که این علائم تا چه میزان باید آشکار شوند تا اضطراب به عنوان یک اختلال در فرد تشخیص داده شود، توافق نظر کمی وجود دارد. در جدول 5 کارکردهای مختلفی که ممکن است تحت تأثیر اختلال اضطرابی قرار گیرند توصیف شده است.
مرزهای بین سندرمها، غالباً حد و مرز بین سندرمهای اضطراب و افسردگی نامشخص است برخی از محققان بالینی معتقدند که افسردگی ناشی از اضطراب طولانی مدت است (ولپه ، 1971 ). اضطراب یک خصوصیت شایع در اختلالات افسردگی است و بیمارانی که دچار اضطراب هستند ممکن است افسردگی را نیز تجربه کنند.
جدول 5 ) تحلیل کارکردی اختلال اضطراب
علائم روانشناختی
خلق اضطراب، تحریک پذیری، احساساتی بودن
تفکر نگرانی، اشکال در تمرکز، احساس خالی بودن ذهن، بیش از حد به تهدیدها اهمیت دادن، آسیب پذیر تلقی کردن خود، احساس بی کفایتی
انگیزش اجتناب از موقعیتها، وابستگی زیاد، تمایل به فرار
رفتار بی قراری، واکنش از جا پریدن، هشیاری زیاد
علائم زیست برانگیختی خودبخودی، مانند تعریق، لرزش، سرگیجه، تپش قلب، تهوع و خشکی دهان
تشخیص های اولیه و ثانویه ، بنابراین نمودن خصوصیات این اختلالات، اولیه و ثانویه بودن هر یک از آنها و تعیین شدت این علائم حائز اهمیت می باشد. به طور کلی تمایز بین تشخیص اولیه و ثانویه بر این اساس است که کدام اختلال در ابتدا ظاهر شده است. بنابراین هر اختلالی که در مرحله بعدی ظاهر شده باشد، هرچند که به طور بالقوه ماهیت تهدید کننده تری برای زندگی شخصی داشته باشد، به عنوان اختلال ثانویه درنظر گرفته می شود، مانند اختلال افسردگی اساسی که ممکن است توأم با علائم خودکشی باشد. همین طور در زمینه افسردگی نظامهای طبقه بندی اصلی مورد استفاده ملاکهای تشخیصی پژوهشی (RDC) 9 – DSM III – R , ICD می باشد. تعریف 9 – ICD در مورد حالات اضطرابی در جدول زیر توصیف شده است.
جدول 6 ) تعریف 9 – ICD درباره حالات اضطرابی
ترکیبهای مختلف تظاهرات جسمی و روانی اضطراب که قابل انتساب به خطر واقعی نیست و در پی حملات یا تداوم اختلال بروز می کنند.
اضطراب معمولاً منتشر است و ممکن است منجر به بروز حملات وحشتزدگی گردد. سایر خصوصیات روان رنجوری از قبیل علائم وسواس یا هسیزیائی ممکن است وجود داشته باشند اما در تابلو بالینی بارز نیستند.
اختلال یا حمله وحشتزدگی در طبقه مشابهای قرار می گیرد.
حالات هراس ، حالتهای هراس به طور جداگانه به عنوان حالتهای روان رنجوری توأم یا وحشت شدید غیرطبیعی از اشیائی خاص یا موقعیتهایی مشخص که معمولاً چنین اثری ندارند توصیف می شوند. گسترش حالت اضطراب از یک موقعیت یا شیء خاص به طبقه وسیعتری از موقعیتها به عنوان یک حالت اضطرابی درنظر گرفته می شود.
اختلال اضطراب منتشر، همان طور که در مورد بیماری افسردگی گفته شد، توصیفهای DSM III – R از اختلال اضطراب منتشر (GAD) اختصایی تر از توصیفهای 9 – ICD می باشد. ملاکهای تشخیصی اختلال اضطراب منتشر در جدول 7 آمده است.
جدول 7 ) ملاکهای تشخیصی DSM III – R برای اختلال اضطراب منتشر
الف اضطراب و تشویش شدید یا غیرمعقول (انتظار توأم با دلواپسی) در مورد دو یا چند موقعیت زندگی (به عنوان مثال، نگرانی در مورد بدشانسی احتمالی کودکی که در معرض خطر قرار ندارد، نگرانی بدون دلیل برای مسائل مادی) برای مدت شش ماه یا بیشتر، که ضمن آن بیمار اکثر روزها گرفتار این حالت بوده است (در کودکان و نوجوانان، این حالت ممکن است به صورت نگرانی در مورد تحصیل، ورزش یا عملکرد اجتماعی ظاهر شود).
ب اضطراب عمومی نسبت به اختلالی دیگر نظیر اختلال وحشتزدگی یا بی اشتهایی عصبی در مرتبه ثانوی قرار ندارد.
ج اختلال فقط در جریان یک اختلال خلقی یا اختلال روان پریشی روی نمی دهد.
د در حالت اضطراب حداقل شش علامت از هجده علامت زیر باید وجود داشته باشد:
تنش حرکتی :
1 ) رعشه، انقباض ناگهانی، یا احساس لرز ؛
2 ) تنش عضلانی، درد یا کوفتگی ؛
3 ) بی قراری ؛
4 ) خستگی پذیری مفرط ؛
پیش فعالی خودبخودی :
5 ) احساس تنگی نفس یا احساس خفگی ؛
6 ) طپش یا سرعت ضربان قلب (تاکیکاردی) ؛
7 ) تعریق، دستهای سرد و مرطوب ؛
8 ) خشکی دهان ؛
9 ) احساس سرگیجه یا سبکی در سر ؛
10 ) تهوع، اسهال یا سایر ناراحتی های شکمی ؛
11 ) گل انداختن صورت (احساس داغ شدن)، احساس سردی ؛
12 ) تکرر ادار ؛
13 ) اشکال در بلع یا احساس «گرفتگی در گلو» ؛
گوش به زنگ بودن و پیگیری :
14 ) احساس تحریک (کوک بودن) و بی صبری ؛
15 ) واکنش از جا پریدن به طور مفرط ؛
16 ) اشکال در تمرکز یا «احساس تهی شدن ذهن» به علت اضطراب ؛
17 ) اشکال در خواب رفتن و تداوم خواب ؛
18 ) تحریک پذیری.
تفاوت دقت بین سیستم طبقه بندی 9 – ICD و DSM III – R آشکار است طبقه بندی DSM III – R اختصاصی تر بوده و مستلزم این است که تعداد معینی از علائم وجود داشته و اختلال طول مدت معینی داشته باشد. علاوه بر این، در DSM III – R اختلال هراس به طور مجزا طبقه بندی شده است. بنابراین، این احتمال وجود دارد که در مقایسه با 9 – ICD ، اشخاص کمتری ملاکهای DSM III – R را برای اختلال اضطراب منتشر داشته باشند. در جدول 8 فهرستی از ملاکهای تشخیصی DSM III – R برای اختلال هراس توضیح داده شده است.
جدول 8 ) ملاکهای تشخیصی DSM III – R برای اختلال اضطراب هراس
الف زمانی در طول اختلال، یک یا چند حمله وحشتزدگی (دوره های ناپیوسته ترس و ناراحتی شدید) با خصوصیات زیر روی داده باشد :
1 ) حملات غیرمنتظره بوده است، یعنی بلافاصله قبل یا با رویارویی با موقعیتی که همیشه ایجاد اضطراب می کند به وقوع نپیوسته باشد ؛
2 ) در موقعیتی که شخص کانون توجه دیگران بوده، روی نداده باشد.
ب چهار حمله به شرحی که در بند الف ذکر شد، در ضمن چهار هفته روی داده، و یا در پی یک یا دو حمله حداقل به یک ماه شخص نگران وقوع حمله ای دیگر بوده است.
ج حداقل چهار مورد از علائم زیر، اقلاً در ضمن یکی از حملات پیدا شده است :
1 ) احساس تنگی نفس یا خفگی ؛
2 ) احساس سرگیجه، بی ثباتی یا ضعف ؛
3 ) تپش قلب یا سرعت ضربان قلب (تاکیکاری) ؛
4 ) لرزش یا رعشه ؛
5 ) تعریق ؛
6 ) احساس خفگی و اختناق ؛
7 ) تهوع یا ناراحتی شکمی ؛
8 ) شخصیت زدایی یا واقعیت زدایی ؛
9 ) احساس گِزگِز و کرختی (نابهنجاری بساوش ) ؛
10 ) گل انداختن پوست (احساس گرما) یا لرز ؛
11 ) احساس درد یا ناراحتی در قفسه سینه ؛
12 ) ترس از مرگ ؛
13 ) ترس از جنون یا از دست دادن کنترل.
توجه : حملات دارای چهار علامت یا بیشتر حملات وحشتزدگی هستند، حملات دارای کمتر از چهار علامت حمله های با علائم محدود هستند.
د در جریان حداقل بعضی از حمله ها، اقلاً چهار تا از علائم بند ج به طور ناگهانی ظاهر شده و ظرف ده دقیقه از شروع نخستین علامت به شدت آن افزوده گردیده است.
هـ نقش یک عامل عضوی در شروع و دوام اختلال، مثل مسمومیت آمفتامین یا کافئین و یا پرکاری تیروئید قابل اثبات نیست.
توجه : پرولاپسوس دریچه میترال ممکن است از اختلالات همراه بوده باشد، و مانعی برای اختلال وحشتزدگی محسوب نمی شود.
اختلال هراس، اختلال هراس یا وحشتزدگی ممکن است با هراس از مکانهای باز، یعنی ترس از بودن در مکانها یا موقعیتهایی که امکان فرار از آنها مشکل است یا دسترسی به کمک امکان پذیر نیست همراه باشد یا نباشد. در این جا ما تنها اختلال اضطراب منتشر و اختلال وحشتزدگی را مدنظر قرار خواهیم داد. علت این کار تا حدی این است که 9 – ICD این دو اختلال را در یک طبقه قرار داده است و دیگر اصولاً این که شواهد متقاعد کننده ای در مورد اثربخشی شناخت درمانی در درمان حالات هراس وجود ندارد.
نتایج :
مشکلات روش شناسی، اگرچه مطالعات پیگیری در مورد اضطراب و افسردگی گزارش شده است، اما ارزیابی نتایج دراز مدت برای این اختلالها مشکل است. این مشکل اساساً به دلیل مسائل روش شناسی است که در این گونه مطالعات با آنها مواجه می شویم. بعضی از این مطالعات پیگیری تنها درباره بیماران بستری و برخی نیز تنها در مورد بیماران سرپائی انجام شده است. بنابراین تعمیم یافته ها از یک گروه به گروه دیگر مشکل می باشد. در این مطالعات همچون تمام مطالعات پیگیری، در جمع آوری اطلاعات مناسب و کافی درباره دوره های بیماری و علائم آن در طول زمان مشکلاتی وجود دارد و این مشکلات اغلب منجر به سوگیری اطلاعات احتمالاً در جهت موراد مزمن تر می گردد، تعاریف و تفاسیر نتایج در مطالعات متفاوت با هم فرق دارند و اغلب نتایج مزبور به وضوح مشخص نگشته اند، لذا مقایسه مستقیم مشکل و غیر دقیق خواهد بود. سایر عواملی که به طور مستقل از مرض عمل می کنند نیز بر نتایج تأثیر دارند و در این مطالعات نمی توان به سادگی آنها را کنترل کرد. به عنوان مثال، اشتغال، بحرانهای اقتصادی و خط مشی بیمارستانها برای پذیرش بیمار از محلی به محل دیگر و همچنین از یک زمان تا زمان دیگر متفاوت می باشد (کورییل و وینوکور ، 1982 ). مشکل دیگری که در مطالعات پیگیری وجود دارد این است که چقدر این پیامدها تحت تأثیر درمانهای مختلف بوده است. از آن جایی که در اکثر مطالعات بیمارانی انتخاب می شوند که تماسهای روان پزشکی داشته اند، احتمالاً بسیاری از بیماران مزبور تحت روشهای درمانی که در زمان خودشان مؤثر تشخیص داده شده اند قرار می گیرند و این در اشخاص و زمانهای مختلف، متفاوت می باشد که در نتیجه امکان مقایسه مطالعات پیگیری را تحت تأثیر قرار می دهند.
اختلالات افسردگی :
ازمان و بازپیدایی، علی رغم رشد روشهای دارو درمانی جدید برای مداوای افسردگی، ماهیت مزمن و عودکننده بعضی از انواع بیماریهای عاطفی سبب شده است که بیماریهای مزبور به طور فزاینده ای در کتب و مقالات تحقیقی مورد توجه قرار بگیرند. کلر و همکاران (1984) گزارش داده اند که 21 درصد بیماران مبتلا به افسردگی اساسی، بدون سابقه افسردگ خفیف مزمن (نوع فرعی افسرده خویی در DSM III – R )، در پیگیری دو ساله بهبود نیافته اند و در واقع هنوز علائم افسردگی اساسی را داشته اند. مورفی (1983) دریافت که 48 درصد بیماران افسرده مسن، در طول یک سال درمان بهبود نیافته اند. هنوز تحت درمان بوده و علائم باقی مانده اصلی را نشان می داده اند.
مورفی و همکاران (1986) گزارش کرده اند که تشخیص اولیه افسردگی در حکم پیش آگهی ناراحت کننده ای در مورد وقوع مجدد بیماری در طول دوره ای هفده ساله است.
در حالی که 56 درصد بیمارانی که طبق تشخیص اولیه اختلال عاطفی داشته اند بهبودی ضعیفی را نشان داده اند. 2/79 درصد بیماران همسال با آنان که مبتلا به سندرم کامل افسردگی توأم با اضطراب یا بدون آن بودند، ضعیفترین میزان بهبودی را داشتند. نتایج مشابهی نیز در چندین مطالعه دیگر به عنوان مثال و ینوکور و موریسون (1973)، اسکواب و همکاران (1979) گزارش شده است.
36 درصد بیماران مبتلا به افسردگی که دوره بهبودی شان نوعاً به طور متوسط سی هفته طول می کشد، بعد از یک سال مجدداً مبتلا به بیماری شده اند (کلر و شاپیرو ، 1981 ). مطالعات پیگیری کنترل شده در مورد درمان توأم با نگهداری بهبودی نشان می دهند که هرچند دارو نسبت به دارونما میزان بازگشت بیماری را کاهش می دهد، اما عود مجدد بیماری به طور غیرقابل انتظاری بالا است (گلن و همکاران، 1984 ).
عوامل پیش بینی کننده و عود وازمان، تلاشهای زیادی به منظور شناسایی عوامل پیش بینی کننده بازگشت بیماری و مزمن شدن آن صورت گرفته است. عامل شخصیتی روان رنجور خویی به عنوان سازگارترین عامل در این زمینه شناخته شده است (کلر و همکاران، 1972 ؛ هیرسگفیلد و همکاران، 1986 ). عواملی را که بتوان با آنها بهبودی و بازگشت بیماری را پیش بینی کرد باید از هم تمیز داده شوند. کلر و شاپیرو (1981) دریافتند که طولانی بودن مدت بیماری مشخصه پاسخ منفی به درمان است، در حالی که دفعات بروز قبلی بیماری نمایانگر بازگشت آن می باشد.
سایر عوامل پیش بینی کننده پیامدهای منفی بیماری عبارتند از : حوادث منفی زندگی (بروان و هاریس ، 1978) فقدان درمان مناسب بیماری جسمی مستمر، شرایط بستری، سابقه مثبت خانوادگی، ثانوی بودن افسردگی بر سایر اختلالات (مانند الکلیسم) و وجود علائم غیر درونزاد.
بنابراین عوامل روان شناختی، خصوصیات بیماری و همچنین کیفیت درمان، عوامل پیش بینی کننده پیامدهای ضعیف دراز مدت در بیماری افسردگی هستند. در حالی که منخصصان بالینی قادر نیستند کنترل زیادی بر روی عوامل روان شناختی یا بیماری داشته باشند، مشخص شده است که تأکید بیشتر بر نوع و کیفیت درمان ممکن است در کاهش سطح ناراحتی ناشی از بیماری افسردگی مؤثرباشد.
اختلالات اضطرابی :
درباره حالات اضطرابی نسبت به اختلالات افسردگی مطالعات پیگیری دراز مدت بسیار کمتری صورت گرفته است. گریر (1969) در بررسی مطالعات مربوط به پیش آگهای حالات اضطرابی، دریافت که بین 41 تا 58 درصد بیماران در مطالعات پیگیری لااقل یک ساله به عنوان بیماران کاملاً بهبود یافته یا تا حد زیادی بهبود یافته مشخص شده اند. مورفی و همکاران (1986) در یک مطالعه پیگیری هفده ساله که در بالا به آن اشاره شد دریافتند که 5/38 درصد از بیماران همسال مضطرب برحسب مزمن یا عود کننده بودن بیماری، بهبودی ضعیفی را نشان می دهند.
مزمن بودن، مشخص شده است که جریان حالات اضطرابی، با اضافه شدن افسردگی ثانوی بر آن وخیم تر شده است. کلانسی و همکاران (1978) گزارش کرده اند که تقریباً 44 درصد بیماران روان رنجور و مضطرب در طول یک دوره چهارتا نه ساله پیگیری دچار افسردگیهای ثانویه نیز شده اند.
چه کسی برای شناخت درمانی مناسب است؟ نشانه های لازم و نشانه های متناقض برای شناخت درمانی :
افسردگی :
در حالی که در کتب و مقالات تحقیقی به طور کلی از امکان کاربرد شناخت درمانی برای مداوای افسردگی یک قطبی حمایت می شود، با توجه به پژوهشهای انجام شده فعلی در مورد این که چه کسی بیشتر از شناخت درمانی بهره مند می شود و چه کسی از دارو درمانی، نمی توان اظهارنظرقطعی کرد. در جدول 9 یافته های بالینی و پژوهشی در مورد کاربرد شناخت درمانی خلاصه شده است.
علاوه بر یافته های ارائه شده در جدول 9 طولانی بودن بیماری یا مزمن بودن آن به عنوان پیش بینی کننده منفی پاسخ شناخته شده است (فنل و تیزدال، 1982 ؛ بلک برن، 1984 ). البته این متغیر همان طور که در بالا مورد بحث قرار گرفت به عنوان یک عامل پیش بینی کننده منفی پاسخ به تمام انواع درمانها شناخته شده است. ما در تجربه بالینی خود دریافته ایم که این گونه بیماران ممکن است به شناخت درمانی توأم با درمان داروئی قوی پاسخ بهتری بدهند. به این دلیل که مزمن شدن بیماری موجب افسردگی ثانوی در بیمار نسبت به بیماری اش می شود که می توان در طی درمان مانع از آن شد. خصوصیت روان شناختی «کاردانی یادگیری » به عنوان یک عامل پیش بینی کننده به این خاطر مورد توجه قرار گرفته است که ویژگیهای فردی بیماران احتمالاً در انتخاب نوع درمان مؤثر است.
جدول 9 ) نشانه های لازم و نشانه های متناقض برای شناخت درمانی افسردگی
نشانه ها نشانه های متناقص
بیماری یک قطبی علائم روان پریشی (هذیانها و توهمات)
شرایط درمانی عمومی، بیماران سرپائی بیماری دو قطبی
دارای علائم درونزاد یا بدون علائم درونزاد کندی یا بهت زدگی شدید
دارو یا بدون دارو درمان همزمان با روش تشنج برقی (ECT)
توانایی یادگیری بالا* سطح آموزش موردنظر نیست توانایی یادگیری پایین، کاردان
اختلال اضطراب منتشر و حملات وحشتزدگی :
با توجه به سطح فعلی دانشمان گفتن این که، در این گروه از اختلالات شناخت درمانی برای چه نوع فرد بیماری مؤثر است تقریباً غیرممکن است. با این حال، در کتب و مقالات تحقیقی اشاره ها و راهنمائیهای کلی را می توان یافت که در جدول 10 خلاصه شده است.
برخلاف شواهد مربوط به بیماران افسرده، همراه بودن این دو اختلال به نظر نمی رسد که یک نشانه متناقض با کاربرد شناخت درمانی در بیماران مضطرب باشد (سالکوسکیس و همکاران، 1986 ؛ دورهام و توروی ، 1987 ).
جدول 10 ) نشانه های لازم برای شناخت درمانی اختلالات اضطرابی
اختلال اضطراب منتشر (با حملات وحشتزدگی یا بدون آنها)
اختلال وحشتزدگی (در مواردی که علائم ناشی از تنفس نامنظم است)
اضطراب به عنوان یک علامت همراه با افسردگی
با دارو یا بدون دارو
قرائنی وجود دارد مبنی بر این که توأم کردن درمانی داروئی (سه حلقه ای هایی خاص و بازدارنده های مونوآمین اکسیداز) و رویکردهای روان شناختی که شامل مواجهه تدریجی باشد، مخصوصاً در مورد بیماران مبتلا به حملات وحشتزدگی می تواند اثرات درمانی خوبی داشته باشد (تلچ ، 1988 ). برای حالات اضطراب منتشر، مصرف دراز مدت بنزودیازپین شیوه درمانی مؤثری محسوب نمی شود (کمیته بررسی داروها ، 1980 ) و مخصوصاً در این جا به نظر می رسد که شناخت درمانی شیوه مناسبی باشد.
روان نژندیها :
روان نژندیهای شایع در این منطقه شامل اضطراب و روان نژندی افسردگی و روان نژندیهای که شیوع کمتری دارند، شامل هیستری و وسواس فکری – عملی میباشند. برای بیماران داشتن نشانه های بیش از یک نوع روان نژندی، امری غیرمعمول نیست. به عنوان مثال، روان نژندی افسردگی اضطرابی .
1 ) روان نژندی اضطراب :
اضطراب عبارتست از احساس از انتظار (اما نه از روی اطمینان) برای رویدادهای ناخوشایند. این احساس، تجربۀ یک ترس مبهم در غیاب خطر بلافصل خارجی است. افرادی که دارای شخصیت مضطرب می باشند، برای ابتلای به روان نژندی اضطراب استعداد بیشتری دارند. این افراد معمولاً عصبی، مستعد برای نگرانی و بیش از حد محتاطند.
سیمای بالینی :
بیمار تنیده، ناراحت و بیمنامک است. وی قادر به تمرکز نبوده و از فراموشی و بی خوابی همراه با رویاهای ناخوشایند (کابوسهای شبانه ) شکایت می کند. وی ممکن است ترس از یک موضوع یا موقعیت (فوبی ) را تجربه کند. نشا