دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
قرآن کریم به دو صراط تصریح کرده است: یکی صراط مستقیم است که قرآن کریم، 43 بار با تعابیر از آن سخن گفته است. علاوه بر اینکه تعابیر دیگری همچون«سبیل الله» ، «سواءالسبیل» و... نیز گویای همین راه حق است.
و اما صراط دوم، «صراط الجحیم»[1]است که قرآن کریم در سوره صافات از آن یاد کرده است. نکته جالب توجه این است که با آنکه قرآن کریم، راه باطل را نیز با واژه «صراط» یادکرده و آن را «صراط جحیم» نامیده، لکن تنها یک بار واژه «صراط» را در آن به کار برده که نشانگر بی اعتنایی خداوند به این صراط پست و حقیر است.
===========================================
نوع فایل: word
تعداد صفحات: 25 صفحه
حجم فایل: کمتر از 1 مگابایت
رشته تحصیلی: علوم قرآنی
مقطع تحصیلی: کارشناسی
توضیحات: این فایل قابلیت ویرایش دارد و آماده چاپ می باشد
===========================================
نتیجه اینکه همواره بشریت، به دو دسته قابل تقسیم بوده اند:
دسته اول کسانی هستند که دنیاگرایی، ماده خواهی، رفاه طلبی، همه وجودشان را پرکرده و چون بهائم جز به خور و خواب و شهوت نمی اندیشند و تمام همتشان معطوف به دنیا است و رویکردی به آخرت ندارند. اینان سعادت را در دنیا، از دنیا و برای دنیا می بینند و می جویند و نسبت به حقایق ماورایی عالم هستی، کر و کورند. قرآن کریم درباره این گروه می فرماید: «این به خاطر آن است که زندگی دنیا را برآخرت ترجیح دادند و خداوند افراد بی ایمان را هدایت نمی کند. آنها کسانی هستند که خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده و غافلان واقعی همان ها هستند! و ناچار آنها در آخرت زیانکارند.[2] چنین گروهی را خداوند متعال ازصراط مستقیمش منحرف دانسته و در سوره مؤمنون فرموده است: «و به راستی کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه (درست) سخت منحرفند؛ و ان الذین لایومنون بالاخره عن الصراط لناکبون»[3]
و اما گروه دوم کسانی هستند که علاوه بر دنیا، آخرت را نیز در معادلات سعادت طلبانه خود داخل می کنند و بلکه به آن اصالت می دهند. سخن این گروه این است که پروردگارا! در دنیا و در آخرت به ما نیکی عطا کن: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه»[4] درحالی که گروه اول تنها حسنه و نیکی دنیا را طلب می کردند: «فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الاخره من خلاق»[5] و از مردم کسی است که می گوید: «پروردگارا، به ما، درهمین دنیا عطا کن و حال آنکه برای او در آخرت نصیبی نیست.»
فصل اول
«مفهوم شنانسی»
صراط:
«و صراطه»؛ اهل بیت، «راه (وسیع و روشن) خداوند» هستند. صراط: به معنای راه روشن و وسیع است.
هر چند بیشترین کاربرد «صراط» در قرآن کریم با وصف استقامت همراه است، لیکن به راه روشن وواضحی که به دوزخ منتهی می شود نیز صراط اطلاق شده است: «فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحیم».[6] بنابراین صراط راه روشن و واضحی است که انسان را به بهشت سعادت یا دوزخ شقاوت می رساند.
انسان موجودی است که همواره در تکاپو است تا به سوی پروردگار خود رفته به لقای او بار یابد: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه»[7]، لیکن برخی به لقای مهر الهی می رسند و برخی دیگر به لقای قهر او.[8] هر یک از این دو مقصد، راه ویژه ای دارد که قرآن کریم یکی را «صراط مستقیم» و دیگری را «صراط جحیم» نامیده است.
صراط مستقیم:
صراط مستقیم، همان دین قیّم الهی است که عهده دار هدایت انسان ها است: «قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفا»[9] و چون تبلور این دین در عبودیت خداوند است، صراط مستقیم به عبودیت نیز تفسیر شده است: «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیم»[10] از این آیه و دیگر آیات مشابه می توان فهمید که رها کردن دین حق ـ که افتادن در دام شرک است ـ صراطی است که به جهنم ختم می شود.
صراط مستقیم، بزرگراهی است که ورود به آن، ورود به حوزۀ امنیت و سلامت است. این بزرگراه از یک سو به خدا استناد دارد و لذا بیش از یکی نیست و از سوی دیگر چون در فطرت انسان ها ریشه دارد، پیمودن آن برای همگان سهل و آسان خواهد بود.
حق و باطل:
الف - معنای لغوی «حق»
برای حق معانی گوناگونی ذکر شده است: راغب اصفهانی در مفردات گوید: اصل حق به معنای مطابقت و موافقت است.[11] صاحب تاج العروس می گوید: «حق » یعنی ضد «باطل » ، صدق، وجود ثابت و . . .[12]
تفسیر مجمع البیان در شرح و تفسیر لغوی آیه 7 سوره انفال و جاهایی که واژه «حق » به کار رفته است، چنین می نویسد: «حق آن است که شی ء در موقع خود واقع شود. »[13] گویی به نظر وی، «حق » هم معنای «عدل » است و این معنا بر تمام مصادیق «حق » قابل تطبیق است. خداوند در قرآن می فرماید: از میان آنان کسی هست که ضلالت و گم راهی بر او به حق واقع شد. [14]
ب - معنای لغوی «باطل »
معمولا از معنای حق، ضد آن یعنی باطل نیز فهمیده می شود: صاحب مفردات گوید: «باطل چیزی است که در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به کار می رود.[15] در اقرب الموارد آمده است: باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بی اثر و ضایع می سازد. [16] صاحب قاموس قرآن می گوید: باطل آن است که در قضاوت عمومی مضمحل می شود و بشر در عین ابتلا به باطل به ضرر و ناحق بودن آن حکم می کند.[17]
ج - معنای «حق و باطل » در کلام حضرت علی علیه السلام
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «برای هر حقی باطلی نیز قرار داده اند. »[18] و در عبارت دیگری از «حق و باطل » چنین یاد می کنند: «دایره حق در توصیف و بیان، از هر چیزی وسیع تر است، ولی به هنگام عمل از روی انصاف، مجال آن از همه چیز تنگ تر و کم وسعت تر است».[19] علی علیه السلام در این عبارات می فهماند که در تعریف لفظی از «حق » ، هر کس به اندازه وسع خود با زیباترین واژه ها به توصیف آن می پردازد، ولی این ها جز تعریف لفظی چیز دیگری نیست و اصل «حق » وقتی معنا می شود که از سر انصاف و عمل به آن نگاه کنیم. مولاعلیه السلام در کلام کوتاه دیگری به زیباترین وجه از «حق و باطل » یاد می کند: «حق سنگین، اما گواراست و باطل سبک، اما بلاخیز و مرگ آور.»[20]
یکتا پرستی
توحید، به معنای یگانه دانستن خداوند و پایهایترین اصل اعتقادی در اسلام و مهمترین شعار آن است. نخستین آموزهای که پیامبر اسلام برای مردم بیان کرد باور به خدای یکتا بود که با جمله «لا اله الا اللّه» ابراز میشود. تمام آموزههای اعتقادی، اخلاقی و فقهی اسلام به توحید باز میگردد.[21] مسلمانان همه روزه در اذان و نماز به وحدانیت خداوند شهادت میدهند.
در بسیاری از آیات قرآن به توحید و جایگاه خداوند اشاره شده است. بنابر قرآن، باور توحیدی ریشه در فطرت انسانها دارد، همه پیامبران منادی توحید بودهاند و بیشترین همت آنها از بین بردن شرک و رفتارهای مشرکانه بوده است و اصولا هدف بعثت پیامبران مبارزه با شرک و پرستش خدای یکتاست.
برخی از مسلمانان، با تفسیری غیرمشهور از معنای عبادت، مدعی شدند بعضی از رفتارهای رایج مسلمانان با توحید تعارض دارد. این اندیشه از سوی اکثریت دانشمندان شیعه و سنی مورد انتقاد قرار گرفته و پذیرفته نشده است.
- جایگاه توحید در دین اسلام
آموزه توحید، محوریترین آموزه اسلام و مهمترین پیام قرآن است. این مطلب از تاکید قرآن و روایات بر این آموزه به روشنی نمایان است، به طوری که حدود یک سوم آیات قرآن در ارتباط با آن است و به تصریح قرآن، پیام تمامی پیامبرانعقیده به توحید بوده است.[22]
دین اسلام توحید را پایۀ اصلی خداشناسی و مایۀ حیات واقعی انسان معرفی کرده و شرک را گناهی نابخشودنی دانسته است:
(إِنَّ اللّهَ لاَ یغْفِرُ أَن یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یشَاء وَمَن یشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْمًا عَظِیمًا ): خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد، و پایینتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میبخشد، و آن کس که برای خدا همتایی قرار دهد گناه بزرگی مرتکب شده است. [23]
در روایتی از امیرالمومنین(ع)، توحید را پایه و اساس شناخت خداوند دانستهاند.[24]
از منظر تاریخی نیز دعوت پیامبر اسلام، از همان آغاز، دو وجه ایجابی و سلبی داشت: وجه ایجابی و اثباتی آن دعوت به بندگی انحصاری خدای یکتا و وجه سلبی آن کنار گذاشتن بندگی بتها و هر باور یا رفتار شرکآمیز بود. سایر آموزهها و شرایع بر محور این آموزه دو وجهی سامان یافت.
نخستین جمله حضرت محمد(ص) خطاب به مردم مکه، در آغاز دعوت آشکار، نیز متضمن همین دو جنبه توحید بود: شهادت بر یکتایی خدا و وانهادن شرک.[25] نمایندگان اعزامی آن حضرت به شهرها و نزد قبایل نیز مأمور بودند پیش و بیش از هر سخنی، مردم را نسبت به شهادت و پذیرش به یکتایی خدا دعوت کنند.[26]
اهمیت و جایگاه محوری اعتقاد به توحید در میان مسلمانان باعث شده تا برخی توحید را به منزله نشانه مسلمانان و وجه تمایز آنان از پیروان دیگر ادیان به کار بردند؛ از این رو مسلمانان را اهل التوحید بخوانند.[27]
- توحید در قرآن
اهمیت اصل توحید در قرآن کریم چنان است که محتوای اصلی وحی پیامبر اسلام را چیزی جز اعلان یکتایی خدا نمیداند[28] و برای رفع هر تلقی غیرتوحیدی نیز اشاره میکند که وحی کننده به همه انبیا یک خدا (همان اللّه) بوده است.[29]
مفاهیمِ راجع به یگانگی خدا در قرآن با تعابیر متفاوتی آمده است:
نفی هر خدایی جز او: لااله الاّ اللّه (و نیز: الاّ هو، الاّ انَا، الاّ انت) و عبارتهای هم ارز آن: مامِنْ الهٍ الاّ اللّه (و نیز: مَنْ اِلهٌ غَیرُ اللّه، اَغَیرَ اللّه اَبْغیکم الهاً، اَاِلهٌ مع اللّهِ، ما لَکم مِنْ اِلهٍ غیره، ماکان معه مِنْ الهٍ)
یکی بودن خدا: هُوَاللّهُ احدٌ (و نیز: انّماهوَ الهٌ واحدٌ، اللّهُ الواحدُ، انَّما اللّهُ الهٌ واحدٌ)
یک خدا برای همگان : اِلهُکم اِلهٌ واحدٌ (و نیز: اِلهُنا و اِلهکم واحدٌ، الهِ الناس)
خدای همه عالَم : هوَ الذی فی السماء اِلهٌ و فی الاَرضِ اِلهٌ
نکوهش معتقدان به وجود آلِهه یا هر الاهی با اللّه : اَاِفکاً ا'لهه دونَ اللّهِ تریدونَ؛[30]
تأکید بر ضرورت رها کردن اعتقاد به چند خدا: ولا' تَجْعَلوا مع اللّه اِلهاً آخَرَ[31]
رد قائلان به تثلیث و سه گانه پرستی: لَقَدْ کفَرَ الذینَ قالوا انَّ اللّه ثالثُ ثلاثة؛[32]
نفی فرزند از خدا: لم یلد و لم یولَدْ؛[33]
نکوهش دیدگاهی که فرشتگان را دختران خدا میخواند؛[34]
نفی هرگونه مثل و مانند برای خدا: لیس کمِثْله شیئی.[35]
در قرآن این نکته نیز مطرح شده است که پایه دعوت همه پیامبران و موضوع اصلی وحی به آنان، اعلان یکتایی خدا بوده است.[36]
قرآن از زبان نوح و هود و صالح و شعیب آورده که به قوم خود گفتند: «ما لکمْ مِنْ الهٍ غیرُه»[37]
همچنین در مقام نکوهش مسیحیان که چرا عیسی و مادرش را خدا میخوانند، قرآن هشدار میدهد که در روز رستاخیز، حضرت عیسی از این اعتقاد نصارا بیزاری خواهد جست و خواهد گفت همه را به بندگی اللّه دعوت کرده و بدان مأمور بوده است.[38]
علاوه بر واژه اللّه و اله، واژه «رب» نیز در قرآن بیش از هر چیز برای تأکید بر یکتایی خدا، بویژه در تدبیر عالم، یعنی همان توحید ربوبیت[39] کاربردی گسترده دارد و مضامینِ پیش گفته در عبارتهایی چون ربّ العالمین (۴۱ بار)، ربّ السموات و الارض (۱۰ بار)، ربّ العرش، ربّ السموات السبع، ربّ المشرق و المغرب، ربّ المشارق، ربّ المشرقین و ربّ المغربین، ربّ کلّ شیئی، و ربّ الناس[40] طنین انداز نظریه توحید قرآنی است.
[8] انشقاق، آیات (۷ تا ۱۲)
[10] آل عمران، آیۀ (۱۵۱)؛ مریم، آیۀ (۳۶)
[11] راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، بیروت، دارالتراث العربی، ص 129، واژه «حق»
[12] تاج العروس، ج 1، ص 432
[13] فضل بن احمد طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 78
[15] المفردات، پیشین، ص 68
[16] اقرب الموارد، ج 1، ص 88
[17] قاموس قرآن، ج 1، ص 230
[18] نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
[19] نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
[20] نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
[24] تحف العقول، ص ۶۱ ، چاپ اسلامیه
[26] مانند معاذبن جبل در سفر به یمن رجوع کنید به یعقوبی، ج۲، ص۷۶، ۸۱
[27] برای نمونه رجوع کنید به اشعری، ص۱۴۶؛ مفید، ص۵۱
[28] کهف، آیه (۱۱۰)؛ انبیاء، آیه (۱۰۸)
[30] صافّات: ۸۶؛ نیز رجوع کنید به انعام: ۹۱؛ مریم: ۸۱؛ انبیاء: ۳۴؛ یس: ۷۴؛ حجر: ۹۶؛ ق: ۲۶؛ مؤمنون: ۱۱۷
[31] ذاریات: ۵۱؛ نیز رجوع کنید به نحل: ۵۱؛ قصص: ۸۸؛ اسراء: ۲۲، ۱۲۹
[33] اخلاص: ۳؛ صافّات: ۱۵۲؛ نساء: ۱۷۱؛ انعام:۱۰۰ـ۱۰۱؛ مریم:۳۵، ۸۸، ۹۱، ۹۲؛ مؤمنون:۹۱؛ زخرف:۱۵، ۸۱؛ بقره:۱۱۶؛ یونس:۶۸؛ اسراء: ۱۱۱؛ کهف:۴؛ انبیاء: ۲۶؛ فرقان:۲؛ زمر: ۴؛ جنّ: ۳
[34] رجوع کنید به نحل:۵۷؛ صافات:۱۴۹؛ اسراء: ۱۴۰
[36] رجوع کنید به انبیاء: آیه (۲۵)
[37] اعراف: ۵۹، ۶۵، ۷۳، ۸۵؛ هود: ۵۰، ۶۱، ۸۴
[38] رجوع کنید به مائده(۱۱۶ـ۱۱۷)
[39] برای نمونه رجوع کنید به انعام:( ۱۶۴)
[40] رجوع کنید به عبدالباقی، ذیل «رب»