یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله اقلّیت ها و حقوق آن ها در اسلام

اختصاصی از یاری فایل مقاله اقلّیت ها و حقوق آن ها در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله اقلّیت ها و حقوق آن ها در اسلام


مقاله اقلّیت ها و حقوق آن ها در اسلام

*مقاله اقلّیت ها و حقوق آن ها در اسلام*

 

 

 

 

 

 

تعداد صفحات: 21

فرمت فایل: word

 

چکیده

 

حقوق اقلّیت ها همواره از مباحث چالش برانگیز حقوق بین الملل بوده است. به رغم تلاش های جهانی، هنوز نهاد یا سازمان خاصی به منظور دفاع از حقوق و آزادی اقلّیت ها در عرصه بین المللی تأسیس نشده و حمایت از آن ها اغلب انگیزه سیاسی داشته است.

 

در حقوق بین الملل اسلامی، اقلّیت ها از احترام و جایگاه ویژه ای برخوردارند. در نظام حقوقی اسلام، «اقلّیت» به کسانی اطلاق می شود که از آیین های «یهود»، «مسیحیت» و «مجوسیت» پی روی می کنند. این ها که به «اهل کتاب» نیز معروفند، می توانند با استفاده از قرارداد «ذمّه» به عنوان یک شهروند در قلمرو حکومت اسلامی زندگی کنند. فلسفه اصلی تشریع عقد «ذمّه» ایجاد زمینه همزیستی مسالمت آمیز میان اقلّیت های دینی و مسلمانان در جامعه اسلامی است.

 

سیاست صلح جویانه پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان در رفتار با اقلّیت های دینی فقط به دلیل حزم و احتیاط نبوده، بلکه این یک حقیقت آشکار و انکارناپذیری است که روح مدارا و تسامح در خصوص اهل کتاب را در آموزه های اصیل اسلامی نشان می دهد; چرا که اسلام به دلیل احترام خاصی که برای پیامبران الهی قایل است، پیروان واقعی آن ها را نیز به دیده احترام می نگرد. سیره عملی پیامبر گرامی و جانشینان بر حق آن حضرت و مسلمانان راستین گواهی بر مدعاست.

 

مقدّمه

از مسائل بسیار پر سر و صدا در مورد اسلام، چگونگی رفتار با اقلّیت های دینی است. آگاه نبودن برخی افراد از قانون اسلامی در این زمینه از یک سو، و تبلیغات ناروای دشمنان از سوی دیگر، این موضوع را در هاله ای از ابهام قرار داده است. دشمنان اسلام برای دور کردن پیروان خود از این دین، همواره این آیین را به خشونت متّهم می کنند. این در حالی است که به گفته یکی از نویسندگان، «این حقیقت آشکار است که روح تسامح و اغماض و مدارا نسبت به کسانی که دارای کتابی بوده اند، جزء لاینفک تعلیمات محمّد است.»1

 

شرح ستم ها و ناروایی هایی که در طول تاریخ بر اقلّیت های مظلوم یا بیگانگان بی پناه رفته است، به رساله ای مستقل نیاز دارد، اما به اجمال می توان گفت: اقلّیت هایی که در قلمرو حکومت های نژادی یا مذهبی زندگی می کرده اند ـ جز در موارد نادر ـ وضع ناگواری داشته اند. کشتار اقلّیت مسیحی نجران و سوزاندن آن ها به وسیله یهودیان یمن، که از مرز ده ها هراز نفر گذشت، قتل عام یهودیان به وسیله مسیحیان رومی و اخراج دسته جمعی آنان، نمونه هایی از این موضوع است. علاوه بر این، در بسیاری از کشورهای مسیحی، یهودیان از تمام حقوق مدنی محروم بوده اند. در دائرة المعارف بریتانیکا چنین آمده است: «تمام قسمت های غربی اروپا تا قرن شانزدهم، بر روی یهود بسته بود; تنها در قسمتی از شمال ایتالیا و قسمت ناچیزی از آلمان و فرانسه، یهود بهره ای از آزادی داشت.»2


دانلود با لینک مستقیم


مقاله اقلّیت ها و حقوق آن ها در اسلام

دانلودمقاله توصیه های تبلیغی قرآن به پیامبر اسلام

اختصاصی از یاری فایل دانلودمقاله توصیه های تبلیغی قرآن به پیامبر اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

چکیده

 

این مقاله به بررسی برخی از سفارش های خداوند در قرآن کریم به نبی اکرم (ص) می باشد و در سه بخش توصیه های فردی، خانوادگی، اجتماعی می باشد و در پایان راهکارهایی را برای همه ی مبلغان که در این زمان این وظیفه را به عهده گرفته اند آورده شده است.
منابع مورد استفاده در این تحقیق قرآن به عنوان سرلوحه و منبع اصلی و بعد متون اسلامی و تالیفات اندیشمندان شیعی است.
روش تحقیق ترکیبی، بنیادی، توصیفی و تحلیلی می باشد.
کلید واژه ها: پیامبر(ص) (نبی)، قرآن، تبلیغ، توصیه

مقدمه
(قد جاء کم من الله نور و کتاب مبین)
«مائده آیه 15»
نور معنوی (قرآن، پیامبر، اسلام) مربی دل و جان و موجب تکامل انسان است و آدمی در سایه ی این انوار الهی، که همگی از نور نامتناهی پروردگار سرچشمه می گیرند، به آخرین حد تکامل علمی و عملی می رسد.
نور حق پیوسته فروزان و روشنگر قلوب و ارواح بوده است و چنان نفوذ می کند که سرشت های پاک را در اندک زمانی تسخیر کرده و دامنه ی نفوذ خود را به دورترین نقاط گیتی می رساند.
نور الهی ابتدا توسط پیامبر اسلام (ص) دریافت شد و سپس به امامان بعد از ایشان منتقل شده است و گسترش آن در این عصر به عهده ی مبلغان دینی می باشد.
پس بر همه ی مبلغان گرامی لازم است در این راه تلاش کرده و به مقدار ظرفیت خود از این نور الهی بهره برداری کرده و با الگوپذیری از پیامبر (ص) و تعالیم قرآن نور حق را به قلوب آماده ی پذیرش منتقل کنند.
قرآن کریم، روشهای تبلیغی را در قالب توصیه هایی به پیامبر اکرم(ص) بیان کرده، که می تواند برای همگان خصوصاً مبلغان دینی راه گشا باشد.
در این مقاله به طور مختصر به این سفارشات تربیتی، در سه بخش توصیه های فردی، خانوادگی، اجتماعی پرداخته خواهد شد؛ امید است که مورد قبول حضرتش قرار گیرد.

 

الف- توصیه های فردی
تزکیه نفس که باعث نورانیت دل و روشنائی جان است از اهمّ وظایف پیامبر بزرگ اسلام (ص) بود، که آن حضرت در این زمینه تا مرز جان اقدام به پیاده نمودن آن وظیفه و مسئولیت کرد.
با استفاده از رهنمودهای قرآن مجید مراحل تربیت فردی را بیان می کنیم.
1. اخلاص
ابتدای هر کاری انسان باید نیت خود را خالص کند تا بتواند در آن هدف موفق و پیروز شود قرآن کریم در سوره مبارکه اخلاص این مسئله را یادآور می شود که ای پیامبر (ص)
ِبسمِ اللهِ الرَّحمن الرحیم قل هو الله الصمد (1) الله الصمد (2) لم یلد و لم یولد (3) و لم یکن له کفوا احد (4)
بگو خدا یکتاست ،‌ خداوند بی نیاز است ، نه زاده شده و نه زاییده برای او هیچ همتایی
نمی باشد.
2. شروع کار با نام خدا
خداوند در نخستین آیات وحی به پیامبر خود (ص) توصیه می کند که {إقرأ باسمِ ربک الذی خلق} با نام پروردگارت خواندن را آغاز کن که این کلام تو پشتوانه ای الهی یافته و تاثیر مثبتی بر مردم خواهد داشت.
3. قیام به خودسازی
در سوره های مزّمل و مدّثر به پیامبر (ص) توصیه می کند که
: } ای جامه به خود پیچیده به پا خیز{
دوران قیام و خودسازی و آمادگی برای انجام رسالتی عظیم است. رسالتی که توام با حقیقت است و بودن تو بر صراط مستقیم.
4. شب زنده داری
شب به دور از غوغای زندگی و در پرتو مقداری خواب حالت نشاط و توجه خاصی را به تو می دهد که بی نظیر است و موجب صفای روح و حیات قلب و تقویت اراده و تکمیل اخلاص می شود؛( پس ای پیامبر شب را جز مقدار کمی به پاخیز «قُمِ اللَّیل اِلّا قَلیلا »

 

 

 

نیمه شب بیا که جهان پر ستاره است اشکی بریز و دامن خود پر ستاره کن
آرامش دل و صحرا و کوه ها در پرتو مه شب ها نظاره کن
اندر سحر اشاره ی معشوق رسد در هر اشاره ای که رسد صد اشاره کن
5. تلاوت قرآن
خداوند به پیامبر اعظم (ص) توصیه می کند که قرآن را سرلوحه ی کار خود قرار بدهد و برنامه اش را با آن تنظیم کند؛ چرا که درسهای لازم را در این زمینه در بردارد و بهترین وسیله ی تقویت ایمان، استقامت، تقوی و پرورش نفس است و این همه با دقت و تامل در مفاهیم آیات و اندیشه در نتایج آن است.
}و رتل القرآن ترتیلا{
قرآن را تلاوت کن زیرا این قرآن خواندن می تواند به سرعت رشد و نمو معنوی و شهامت اخلاقی و تقوا و پرهیزگاری تو کمک کند.

6. پناه بردن به خدا
با وجود خطرات و مشکلاتی که بر سر راه تو قرار دارد از شرور درونی و بیرونی به خداوند پناه ببر خصوصاً هنگامی که می خواهی قرآن بخوانی باید این ذکر را تبدیل به فکر کنی تا مقدمه ی تحقق حالتی در نفس و جان تو گردد.
}فَاِذا قَرَأتَ القُرآن فَاستَعِذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَجیم{ }پس هنگامی که قرآن می خوانی از شرّ شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر{.
که اگر چنین کنی حجابهایی که مانع فهم و درک صحیح آیات می باشد برداشته
می شود و حقایق قرآن بر تو مکشوف می گردد.
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی غباره ره بنشان تا نظر توانی کرد
تا نفس مبّرا از نواهی نشود دل آیینه ی نور الهی نشود!
7. خواندن نماز شب
}و مِن اللیل فتهجد به نافله لک عَسی اَن یَبعَثَکَ رَبَّکَ مَقاماً مَحموداً{ً
}و پاسی از شب را (از خواب برخیز) و نافله (به جای آور) امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد. {
خداوند (تبارک و تعالی) نماز شب را به عنوان یک وظیفه ی اضافی (علاوه بر نمازهای فریضه) بر حضرت محمد (ص) واجب نمود، تا در سایه ی نتیجه ی این برنامه ی روحانی و صفابخش به مقام محمود و برجسته ای برسد که ستایش همگان را از اولین و آخرین متوجه او کند.
8. تعیین هدف
همه دستوراتی که ذکر شد (از جمله شب زنده داری، خواندن قرآن و نماز شب و ...) به این خاطر می باشد که پیامبر فرصت فکر کردن درباره ی هدف خود داشته باشد زیرا قرآن کریم می فرماید:
}اِنّا سَنُلقِی عَلَیکَ قَولاً ثَقِیلاً{ً }ما به زودی قول سنگینی را بر تو القاء خواهیم کرد. {
و این سنگینی از جهات مختلف می باشد؛
سنگین از نظر محتوا، و مفهوم آیات! و بیان مسئولیتها.
سنگین از نظر تحمل آن بر قلوب و دلها
سنگین از نظر تبلیغ، و مشکلات راه دعوت! و برنامه ریزی و اجرای کامل آن!
، تا آنجا که قرآن در آیه 21 سوه حشر می فرماید:
}اگر این قرآن را برکوهها نازل می کردیم آن را خاشع و از هم شکافته می دیدی! {
بعد از تعیین هدف و مشخص شدن سنگینی بار مسئولیت، پیامبر(ص) باید خود را با شرح صدر آماده کند.
سعه ی صدر زمینه ساز برنامه های سنگین رسالت است؛ به این علت که می خواهد مردم را به توحید و مبارزه با فساد و شرک و خرافات دعوت کند خداوند تبارک و تعالی در سوره انشراح می فرماید:
}اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَ، وَ وَضَعنا عَنکَ وِزرَکَ، أَلَّذِی أَنقضَ َظهرَکَ{
9. داشتن صداقت در هر کار
خط اصلی در همه ی کارها، در آ‌غاز و انجام همه چیز راستی و صداقت و درستی و امانت باشد.
}وَ قُل رَبِّ أَدخِلنِی مُدخَلَ صِدقٍ وَ اَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق{
}بگو: پروردگارا، مرا با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج کن{.
10. تسبیح و استغفار
تسبیح یعنی منزه شمردن پروردگار از هرگونه عیب و نقص و استغفار یعنی اینکه در برابر نقصان ها و تقصیرهای بندگان طلب مغفرت کردن از دیگر وظایف پیامبر(ص) است.
}فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ و استغفره{
ب- توصیه های خانوادگی
}و انذر عشیرتک الاقربین {
} و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن. {
وقتی این آیه نازل شد، پیامبر خدا، قریش را دعوت کرد و آنان جمع شدند. سپس رو به همه، یک به یک (با ذکر نام اجدادشان) تذکر داد که: خودتان را از آتش، نجات دهید؛ چرا که من از جانب خداوند، هیچ چیز را برای شما تضمین نمی کنم، جز این که شما حق خویشاوندی دارید که من، بدان با شما در دنیا ارتباط دارم (و به کار آخرت نمی آید)
دعوت خویشاوندان می بایست پیش از دعوت عمومی صورت پذیرد؛ و در حقیقت این اقدام رسول خدا(ص) بهترین وسیله ی تثبیت پایه های دعوت در مرحله حساس و خطرناک بعدی می باشد.
براساس آیه 6 سوره تحریم که می فرماید:( قُو اَنفُسَکُم وَ اَهلِیکُم نَاراً.)
نبی اکرم (ص)بعد از خودسازی باید به تربیت خانواده خود بپردازد.
الکافی- به نقل از ابوبصیر: از امام صادق(ع) درباره ی این سخن خداوند
: } خودتان و خانواده تان را از آتش نگه دارید. {
پرسیدم که : چگونه آنان را نگه دارم؟ فرمود: به آنچه خداوند امر کرده،‌ آنان را امر کن و از آنچه خداوند نهی کرده، نهی کن. اگر از تو فرمان بردند، تو آنان را نگه داشته ای و اگر نافرمانی کردند، تو آنچه برعهده ات بود، انجام داده ای.
حال توصیه های قرآن در مورد خانواده پیامبر اکرم(ص) را مورد بررسی قرار می دهیم.
1. مهربانی نسبت به خانواده
سوره آل عمران آیه 159 فرموده:
} فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم.{
}به خاطر رحمت خداوند تو با آنها مهربان شدی. {
که این محبت و مهربانی از اصول اخلاقی رسول خدا فرمود که در برخوردهای حضرت نمودار می شد. دایره ی رحم و عطوفت آن بزرگوار به قدری گسترده بود که همگان را شامل می شد. از نزدیکترین فرد خانه و خانواده اش گرفته تا اصحاب و یاران باوفایش و نیز کودکان و یتیمان و حتی گناهکاران و گمراهان و اسیران دشمن زیر چتر رحمت او قرار می گرفتند. هرگاه محیط خانواده سرشار از صفا و صمیمیت و محبت و مهربانی باشد استحکام آن بیشتر شده و کانون رشد نسلی برومند و با فضیلت می گردد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله توصیه های تبلیغی قرآن به پیامبر اسلام

تحقیق نظام حیات خانواده در اسلام

اختصاصی از یاری فایل تحقیق نظام حیات خانواده در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق نظام حیات خانواده در اسلام


تحقیق نظام حیات خانواده در اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه: 44

 

فهرست مطالب

 

 

مقدمه

بخش اول

تعاریف و بررسیها

 

تعریف خانواده

 

سازمان و اعضای آن

 

وظایف و کارکرد آن

 

نقش و اهمیت خانواده

 

ساخت خانواده

 

ضرورت وجودی خانواده

 

مقدمه

 

فوائد رعایت حقوق

 

حقوق مشترک

 

1-سکونت مشترک

 

2-مضاجعت و تمکین

 

3-ستر و لباس یکدیگر

 

4-معاشرت نیکو

 

5-وحدت و انس

 

6-تکمیل و تکامل

 

ضرورت رعایت حقوق

 

ضمانت اجرای حقوق

 

 

 

 

 

فصل 3

 

حقوق شوهر

 

مقدمه

 

دامه حقوق شوهر

 

1-تمکین زوجه

 

2-اطاعت و فرمانبرداری

 

3-حفظ عفت خود

 

4-حفظ عفت شوهر

 

5-مدیریت کانون

 

6-اخلاق خوش

 

7-تحمل شوهر

 

8-پنهان داشتن ها

 

از دیگر حقوق شوهر

 

 

 

حقوق شوهر

 

حقوق فرزند

 

مقدمه

 

مسائل حمل و بارداری زنان

 

حقوق کودکان

 

1-پذیرش کودک

 

2-احترام به کودک

 

3-تسمیه کودک

 

4-تغذیه کودک

 

5-پوشاک کودک

 

6-مسکن کودک

 

7-بهداشت او

 

8-حمایت کودک

 

9-امنیت کودک

 

10-محبت کودک

 

11-رعایت آزادی و استقلال

 

12-آموزش ها

 

13-پرورش ها

 

14-کنترل ها

 

ضرورت ادای حق

 

 

 

فصل 5

 

حقوق والدین و اجداد

 

حقوق والدین

 

مقدمه

فهرست منابع

 

مقدمه

 

ما امروزه عملاً می‌یابیم و شاهدیم که خانواده ها دچار نابسامانی و درگیری هستند. در رابطه با خود و فرزند مسائل و دشواری هائی دارند:

-روابط‌شان سست و متزلزل است و از صفا و صمیمیت و در نتیجه آرامش و سکون واقعی خبری نیست.

-زن و شوهر ظاهراً در کنار یکدیگرند ولی وضع حیات‌شان آنان را چون دو بیگانه در کنار هم قرار داده است.

-آمار طلاق سرسام آور است و زن و مرد باندک بهانه یا رشته حیات خانوادگی را از هم می گسلند.

-فرزندان مهر و عطوفت لازم را از خانواده ها بدست نمی آورند و در نتیجه اغلب شان زودرنج و زودشکن و بی عاطفه اند.

-بعلت برخورداری نسل از تربیت صحیح بزهکاری کودکان رو به افزایش و تزاید است.

-فرزندان نامشروع رو به افزایشمند و وحدت ها و صمیمت ها در حال تزلزل و سقوط. و این فقط گوشه ای از وضع نابسامان اکثر خانواده های جهان امروز است.

خانواده هایی که فدای مدعیان و روشنفکران و صاحبان مکاتب شده اند آنان که ویرا اعتراف کردند در عرضه و ارائه طرز فکر خود عجله کرده اند و تحت عنوان آزادی زنان و تساوی حقوق کار به فساد و رسوائی کشانده اند.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق نظام حیات خانواده در اسلام

پروژه تاریخچه معماری ایران در قبل و بعد از اسلام – مهندسی معماری

اختصاصی از یاری فایل پروژه تاریخچه معماری ایران در قبل و بعد از اسلام – مهندسی معماری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

توضیحات :

در معماری ایران بر اصل پرهیز از بیهودگی تاکید فروان شده است به عنوان مثال نصب مجسمه ها که در اغلب بناهای سرزمین های دیگر معمول است در معماری ایرانی وجود ندارد و سوابق معماری ایران در قبل از ورود اسلام به ایران گویای این ادعا است. این پژوهش به بررسی معماری ایران در ایران قبل  و بعد از اسلام پرداخته است.

 

فهرست مطالب :

  • اصول معماری ایرانی
  • شیوه های معماری ایرانی
  • معماری در دوره ی مادها
  • معماری در دوره هخامنشی
  • معماری در دوره ی سلوکیان
  • معماری در دوره ی اشکانیان
  • معماری در دوره ی ساسانیان
  • آتشکده ها
  • کاخ ها
  • معماری ایران بعد از اسلام
  • شیوه های معماری ایران در دوره های بعد از اسلام
  • بناهای شیوه ی خراسانی ( شبستانی )
  • بناهای شیوه ی رازی
  • بناهای شیوه ی آذری
  • بناهای شیوه ی اصفهانی
  • معماری در دوره ی افشاریه
  • معماری در دوره ی قاجاریه
  • نفوذ معماری غرب در ایران
  • معماری در کشور های اسلامی
  • منابع و مآخذ

 فرمت فایل ورد و در 29 صفحه می باشد


دانلود با لینک مستقیم


پروژه تاریخچه معماری ایران در قبل و بعد از اسلام – مهندسی معماری

دانلود مقاله اسلام و مقتضیات زمان

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله اسلام و مقتضیات زمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 اسلام و مقتضیات زمان
برای روشنفکران مسلمان در عصر ما که از نظر کیفیت زبده‌ترین طبقات اجتماعی می‌باشند و از نظر کمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می‌روند، مهمترین مسأله اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان» است.
دو ضرورت فوری، مسئولیتی سنگین و رسالتی دشوار بر دوش این طبقه می‌گذارد. یکی ضرورت شناخت صحیح اسلام واقعی به عنوان یک فلسفة اجتماعی و یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازندة فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادتبخش، و دیگر ضرورت شاخت شرائط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیات ناشی از تکامل علم و صنعت از پدیده‌های انحرافی و عوامل فساد و سقوط.
برای یک کشتی که می‌خواهد اقیانوسها را طی کند و از قاره‌ای به قاره دیگر برود وجود قطب نما برای جهت‌یابی و هم لنگر محکم برای محفوظ ماندن و غرق نشدن و زیر پا گذاشتن جزر و مدها ضروری است، همچنانکه شناخت وضع و موقعیت جغرافیایی دریا در هر لحظه‌ای امری حتمی است. ما باید از طرفی اسلام را به عنوان یک راهنمای سفر و یک لنگر محکم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر و مدها، و هم شرایط خاص زمان را به عنوان مناطق و منازل بین راه که باید مرتباً به آنها رسید و گذشت کاملاً بشناسیم تا بتوانیم در اقیانوس متلاطم زندگی به سر منزل مقصود برسیم.
از نظر گروه نامبرده در اینجا مشکل لاینحلی وجود ندارد، فقط آشنا نبودن با حقایق اسلام و یا تمیز ندادن میان عوامل توسعه و پیشروی زمان و میان جریانها و پدیده‌های انحرافی که لازمة طبیعت بشری است ممکن است مسئله را به صورت معما جلوه دهد.
ولی افراد و طبقاتی هستند که این مسئله را واقعاً به صورت یک معمای لاینحل و به صورت یک تضاد آشتی‌ناپذیر می‌نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیدة غیر متوافق و ناسازگارند و از این دو حتماً یکی را باید انتخاب کرد، یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجوئی و نوگرائی پرهیز کرد و زمان را از حرکت بازداشت و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده‌ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد. روی سخن در این مقاله با اینگونه افراد است.
استدلال این گروه اینست که اسلام به حکم اینکه دین است بویژه که دین خاتم است و دستوراتش جنبة جاودانگی دارد و باید همانطور که روز اول بوده برای همیشه باقی بماند، یک پدیدة ثابت و لایتغیر است و اما زمان در طبع خود متغیر و کهنه و نوکن است، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جدیدی خلق می‌کند مغایر با شرائط پیشین. چگونه ممکن است چیزی که در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی که در ذات خویش متغیر و سیال است توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممکن است تیرهای برق و تلفن که در منطقة معینی در کنار جاده‌ها نصب می‌شوند با اتومبیلهائی که مرتباً از جاده‌ها عبور می‌کنند و در دو لحظه در یک نقطه نیستند توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممکن است جامه‌ای که برای یک کودک دو ساله دوخته می‌شود تا بیست سالگی او مورد استفاده قرار گیرد در حالی که جامه در طول بیست سال همان است که بوده و تن کودک ماه به ماه و سال به سال رشد می‌کند و بر ابعادش افزوده می‌گردد؟!

علت تغییر مقتضیات زمانها
انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.
این آیه شریفه قرآن که تلاوت شد از آیات بسیار پرمعنی قرآن کریم است. اینکه عرض می‌کنم پر معنی است، با اینکه همة آیات قرآن پر معنی می‌باشد، از این نظر است که بعضی از آیات قرآن به شکلی مطلب را عرضه می‌دارد که مردم را وادار به تفکر و تعمق می‌کند.
قرآن کریم زیاد به تفکر دعوت می‌کند یا به طور مستقیم و یا غیر مستقیم. دعوتهای مستقیم قرآن کریم به تفکر همان آیاتی است که رسماً موضوع تفکر را عنوان کرده است، بی‌فکری را مذمت و ملامت کرده است: ان شرالدواب عندا… الصم البکم الذین لا یعقلون بدترین جنبندگان در نظر خدا کدامند؟ آیا آنهائی هستند که ما آنها را نجس العین می‌خوانیم؟ یا بدترین حیوانات آنهائی هستند که ضرب‌المثل کودنی هستند؟ نه، بدترین جنبندگان در نظر خدا و با مقیاس حقیقت عبارت است از انسانهائی که گوش دارند و کرند، زبان دارند و گنگ و لالند، قوة عقل و تمیز به آنها داده شده است ولی آن را به کار نمی‌اندازند و فکر نمی‌کنند. نظیر این آیه که دعوت به تعقل شده است در قرآن زیاد است.
یک سلسله آیات داریم که غیر مستقیم مردم را به تعقل دعوت کرده است. آنها هم چند دسته‌اند و نمی‌خواهیم همة‌ آنها را عرض کنیم چون از مطلبی که در نظر گرفته ام دور می‌مانیم. یک دسته از این آیات آیاتی است که مطلبی را با شکل و صورتی طرح می‌کند که عقل را بر می‌انگیزد به تفکر کردن و تأمل کردن. این خود یک روش خاصی است که برای تحریک عقول به کار برده شده است. از جمله همین آیه است. در این آیه که در موضوع انسان است، به شکلی مطلب بیان شده که انسان وقتی این آیه را تلاوت می‌کند فوراً چند علامت سؤال در جلو خودش می‌بیند. انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً. ما امانت را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم. این امانت چیست؟ کدام امانت است؟ چگونه عرضه کردیم؟ بر کی عرض کردیم؟ بر آسمانها و بر زمین و کوهها. چگونه امانتی را می‌شود بر آسمان و زمین و کوه عرضه کرد؟ امانت را ما عرضه داشتیم بر آسمانها، بر زمین و بر کوهها اما آنها از اینکه این امانت را بپذیرند امتناع کردند. کلمه ابین یحملنها آمده است، یعنی امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند. معلوم می‌شود نوع امانت نوعی است که این موجودات که این امانت بر آنها عرضه شده است باید تحمل بکنند، به دوش بگیرند، نه صرف اینکه بپذیرند. شما در امانتهای معمول می‌گوئید که فلانی فلان امانت را پذیرفت، نمی‌گوئید به دوش گرفت. اما اینجا قرآن کریم می‌فرماید اینها امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند. این «امانت به دوش گرفتن» موضوعی در ادبیات عربی و فارسی شده است. حافظ می‌گوید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعة فال به نام من دیوانه زدند
و حملها الانسان اما انسان این امانت را به دوش گرفت. فوراً این سؤال پیش می‌آید که ما همة انسانها را می‌بینیم ولی روی دوش آنها چیزی نمی‌بینیم. کدام بار است که بر دوش انسانها گذاشته شده است؟ پس معلوم می‌شود این شکل دیگری است، یک امانت جسمانی نبوده است که خدا یک جسمی را عرضه بدارد به زمین، بگوید نه؛ به کوهها، بگوید نه؛ به آسمانها، بگوید نه؛ ولی به انسان بگوید تو، انسان بگوید بلی من حاضرم.
بعد می‌فرماید: انه کان ظلوماً جهولاً انسان که تنها موجودی بود که حاضر شد این امانت را به دوش بگیرد ظلوم است. «ظلوم» از مادة ظلم است. ظلم یعنی ستمگری. ظلوم مبالغه در ظالم بودن است. این موجودی که این امانت را به دوش گرفت بسیار ستمگر است. جهل به معنی نادانی، و جهولاً مبالغه در نادانی است: و بسیار نادان هم هست. این باز یک سلسله سؤالهای دیگر به وجود می‌آورد: آیا خدا که این امانت را عرضه داشت، عرضه داشت که بپذیرند و به دوش بگیرند یا عرضه داشت که به دوش نگیرند؟ مسلم عرضه داشت که به دوش بگیرند. حالا که هیچ مخلوقی به خود اجازه نداده است و جرأت نکرده است که این امانت را به دوش بگیرد و تنها در میان صف مخلوقات، انسان قدم جلو گذاشته و گفته من حاضرم، حالا که قبول کرده چرا این موجود را قرآن ظلوم و جهول خوانده است؟
این قسمت آخر یعنی موضوع ظلوم و جهول بودن، بعد از موضوع امانت، از مشکل‌ترین موضوعاتی بوده است که همیشه علمای اسلامی، مفسرین، عرفا، روی این موضوع فکر می‌کردند که معنی ظلوم و جهول بودن چیست؟
اینکه عرض کردم این آیه یک آیة پرمعنی می‌باشد مقصودم همین بود که عرض کردم. یعنی این آیة کریمه با زبانی مطلبی را بیان کرده است که خود به خود سؤالات زیادی را ایجاد می‌کند و عقل بشر را وادار به فکر و اندیشه می‌کند.
البته از نظر تمام مفسرین و از نظر اخبار شیعه و سنی هیچ جای تردید نیست که این امانت از نوع امور جسمانی و مادی نبوده است بلکه یک امر معنوی است. یعنی در میان مخلوقات یک امری است که خدا اسم آن را امانت گذاشته است. حالا چرا اسم آن را امانت گذاشته است بماند، بلکه توفیقی پیدا شد و عرض کردیم. یک موضوعی بوده که خدا نام آن را امانت گذاشته است و در عالم تکوین بر تمام مخلوقات عرضه کرده ولی آنها نتوانستند به دوش بگیرند یعنی استعداد آن را نداشتند.
معنای عرضه کردن چیست؟ معنای عرضه کردن اینست که هر کمالی و هر فیضی از ناحیة خدا بر تمام مخلوقات عرضه می‌شود، فقط آنکه استعداد دارد می‌پذیرد و آنکه استعداد ندارد نمی‌پذیرد. می‌توانید مثال بزنید به پیغمبری، به امانت، به علم و به هر چه که بخواهید. آیا این موهبت که نامش رسالت است از طرف خداوند به بعضی از انسانها عرضه می‌شود و از بعضی دیگر مضایقه می‌شود؟ یعنی پیغمبری را به پیغمبر عرضه کردند پذیرفت، به من عرضه نکردند، اگر به من هم عرضه می‌کردند می‌پذیرفتم؟ یا نه، آن حقیقتی که نامش وحی است،‌ رسالت است، نبوت است، یک حقیقتی است که از ناحیه خداوند هیچگونه مضایقه‌ای (در عرضة آن) نیست، آن حقیقت بر همه مخلوقات عرضه می‌شود، به سنگ هم اگر بتواند بپذیرد می‌دهند ولی سنگ نمی‌تواند بپذیرد، حیوان نمی‌تواند بپذیرد، انسانها هم نمی‌توانند بپذیرند مگر افراد بخصوصی.
آن امانت هم که خدا می‌فرماید عرضه داشتیم، بر تمام مخلوقات عرضه کردند و هیچکدام از مخلوقات نتوانستند آن را بپذیرند مگر انسان.
پس تا اینجا می‌فهمیم که در انسان یک استعدادی وجود دارد که در موجودات دیگر آن استعداد وجود ندارد. انسان چون استعداد آن را داشت به او داده شد.
حالا آن امانت چیست؟ ما از خود همین کلمه یحملنها می‌توانیم بفهمیم چیست. معلوم می‌شود یک امری است که به دوش گرفتنی است. البته جسمانی و مادی نیست ولی تحمل کردنی است. وقتی به اخبار و روایات مراجعه می‌کنیم می‌بینیم آن چیزی که تفسیر می‌کرده‌اند با همین معنی جور در می‌آید. آن امانت چیست؟ گفتند تکلیف و وظیفه و قانون. یعنی اینکه زندگی انسان زندگی‌ای باشد که او باید در پرتو تکلیف و وظیفه آن را صورت بدهد یعنی برای او وظیفه معین بکنند و او هم بار تکلیف، بار قانون، بار مسئولیت را به دوش بگیرد، و این همان چیزی است که در غیر انسان وجود ندارد یعنی غیر انسان، همة مخلوقات و موجودات وظایفی را که انجام می‌دهند بدون تحمل مسئولیت است، روی اجبار و الزام است. تنها انسان است که می‌شود برای او قانون طرح کرد و او را مختار و آزاد گذاشت و به او گفت اگر راه سعادت را می‌خواهی طی کنی باید از اینجا بروی و اگر راه بدبختی را می‌خواهی بروی از این طرف، و در هر حال اختیار با خودت است، حالا این تو هستی و این راه. این موضوع نامش تکلیف است.
مطلبی که تا اینجا عرض کردم یک مطلب مقدماتی بود، بعد راجع به آن باز هم توضیح خواهم داد.
باید اول عرض بکنم که در این شبها راجع به چه موضوعی می‌خواهم صحبت بکنم. حقیقتش اینست که خودم مردد بودم، و طبع من هم همیشه اینجور است که می‌خواهم موضوعی را عنوان بکنم که مورد احتیاج است و شبهای متوالی در اطراف همان موضوع صحبت بکنم تا آن را حلاجی کرده و حل بکنم، و از طرف دیگر فکر من همیشه اینست که مسائلی را عنوان بکنم که کمتر دربارة آنها فکر و بحث می‌شود.
در میان موضوعاتی که به نظرم رسید، یک موضوع بیشتر جلب توجه کرد که دربارة آن بحث بکنم و البته اگر ببینم مستمعین این موضوع را نمی‌پسندند و موضوعات دیگری را پیشهاد می‌کنند، چون شب اول است مانعی ندارد از فردا شب موضوع را عوض کرده و موضوع دیگری را مطرح می‌کنیم. آن موضوعی که به نظر بنده رسیده مسئله «مقتضیات زمان» است که مسئله مهمی است و البته بیشتر طبقة تحصیل کرده و دنیادیده دربارة این مطلب سؤال می‌کنند. من خودم از اینکه بیشتر با این طبقات تماس دارم و برخوردهای زیادتری دارم احساس می‌کنم که این یک عقدة روحی عجیبی است که آیا انسان می‌تواند مسلمان باشد و در عین حال خودش را با مقتضیات زمان تطبیق دهد یا نه؟ گاهی می‌پرسند اساساً با توجه به اینکه مقتضیات زمان تغییر می‌کند چگونه می‌شود انسان دیندار بماند، چون لازمة دینداری اینست که انسان خودش را در مقابل مقتضیات زمان نگاه دارد و مقتضیات زمان تغییر می‌کند و چاره‌ای نیست. گاهی از کیفیتش سؤال می‌کنند که چه جور بایستی انسان خودش را تطبیق بدهد. یک عده می‌گویند انطباق پیدا کردن، ضد دین و مذهب است؛ یک عده هم این موضوع را بهانه قرار داده و علیه دین تبلیغ می‌کنند، می‌گویند به همین دلیل انسان نباید پایبند به دین باشد چون دین مانع تجدد و مانع نوخواهی و پیشروی است و انسان اگر بخواهد در این دنیا ترقیداشته باشد باید طرفدار تجدد و نوخواهی و دشمن کهنه باشد پس به همین دلیل انسان نباید دیندار باشد.
ممکن است بعضی به اهمیت این موضوع پی نبرند اما بدانند اگر این مسأله برای خودشان مطرح نیست برای بچه‌هایشان مطرح است و اگر برای فرزندانشان هم امروز مطرح نیست دو روز دیگر مطرح خواهد شد. پس خوب است که ما این مسأله را بشکافیم و ببینیم نظر اسلام راجع به «مقتضیات زمان» چیست و اصلاً منطق چه اقتضا می‌کند که وقتی فردا با افرادی مواجه شدیم که می‌گویند باید با زمان پیشروی کرد و دائماً به روحانیون می‌گویند خودتان را با زمان تطبیق بدهید آیا پیشنهادشان صحیح است یا نه؟
این موضوع به نظر من ارجح آمد که چند شبی روی آن بحث بکنیم. البته موضوعات زیادی در ضمن این موضوع پیش می‌آید که باید بحث کنیم. مثلاً یک بحث است راجع به «اخلاق». یک عده می‌گویند اخلاق نسبی است، و این موضوع «نسبیت اخلاق» در نوشته‌ها بسیار به چشم می‌خورد. می‌گویند اخلاق خوب و بد به طور مطلق نداریم. یعنی اینکه اخلاق خوب همیشه خوب است و اخلاق بد همیشه بد است، اینطور نیست، بعضی از اخلاقیات برای مردم معینی و در زمان معینی خوب است و برای دیگران بد. اخلاق یک امر نسبی است، اخلاقی وجود ندارد که برای همة مردم و در همة زمانها خوب باشد.
یک مسأله دیگر که باز به همین مناسبت باید روی آن بحث کرد بحثی است راجع به زیربنای تاریخ، و مارکسیست و غیر مارکسیست در این زمینه نظریاتی دارند و ما ناچاریم در ضمن مباحث خود از آن بحث کنیم.
برای اینکه مفهوم این آیه روشن بشود یک مطلب را در نظر بگیرید: انسان زندگی اجتماعی دارد یعنی باید با اجتماع زندگانی بکند و الا منقرض می‌شود. ولی انسان، تنها موجودی نیست که باید زندگی اجتماعی داشته باشد. در میان حیوانات هم بسیاری وجود دارند که زندگی اجتماعی دارند. مقصود این نیست که آنها فقط با هم هستند چون صرف با هم بودن زندگی اجتماعی نیست. مثلاً آهوها با هم به طور دسته و گله زندگی می‌کنند، با هم چرا می‌کنند، با هم حرکت می‌کنند، ولی زندگی اجتماعی ندارند، زیرا در میان آنها تقسیم کار و تقسیم مسئولیت و تشکیلات وجود ندارد. زندگی اجتماعی یعنی زندگی‌ای که در آن تقسیم کار و تقسیم مسئولیت و نظم و تشکیلات وجود داشته باشد. بعضی از حیوانات واقعاً زندگی اجتماعی و تشکیلاتی دارند، در زندگی آنها تقسیم کار هم وجود دارد؛ همینجور که افراد بشر کارها را تقسیم کرده‌اند و تولید و توزیع دارند یعنی مایحتاج خودشان را تولید می‌کنند و بعد روی حساب معینی تقسیم می‌کنند، آنها هم تولید و توزیع دارند، تولیدهای فنی می‌کنند.
در چند سال پیش کتابی منتشر شد که بسیار کتاب خوبی بود و من در نوشته‌هایم به آن کتاب استناد کرده ایم – به نام «راز آفرینش انسان» که نویسندة آن یک پروفسور آمریکایی است و به فارسی ترجمه شده. در آن کتاب نوشته است: «بسیاری از حشرات کوچک هستند مانند بعضی از مورچگان که اینها کشت و دامداری دارند. بعضی از حشرات، حشرات دیگر را که مایعی نظیر شیر در پستان دارند اهلی می‌کنند و در مقابل از شیر آنها استفاده می‌کنند و شیرها را در میان خودشان تقسیم می‌کنند».
همینطور که در میان افراد بشر تشکیلات هست آنها هم تشکیلات دارند، فرمانده دارند، فرمانبر دارند، سرباز دارند. کتابهائی که راجع به این نوع حشرات نوشته شده قابل ملاحظه است. پس تنها موجودی که زندگی اجتماعی دارد انسان نیست، خیلی از حیوانات هم هستند.
ولی یک تفاوت کلی وجود دارد. مطالعات علمی دانشمندان نشان می‌دهد موجوداتی که مانند انسان زندگی اجتماعی دارند از وقتی که پا به دنیا گذاشته‌اند همین تشکیلات را داشته‌اند و تا امروز هم عوض نشده است یعنی بر عکس تاریخ تمدن بشر که ادوار زیادی دارد مثلاً می‌گوئیم انسان عهد جنگل، انسان عهد حجر، انسان عهد آهن، عهد بخار و بعد هم عهد اتم، حیوانات اینجور نیستند، هر نوع از انواع حیوانات یک زندگی دارد، زندگی یک نوع متطور و متکامل نمی‌شود مگر آنکه خود نوع عوض شود و نوع دیگری جای آن را بگیرد و به عبارت دیگر حیوان در زندگی خود ابتکار و خلاقیت ندارد، نمی‌تواند وضع و طرز زندگی خود را عوض کند و شکل دیگر و تازه‌تر به آن بدهد، بر خلاف انسان که دارای چنین قدرت خلاقه و ابتکاری هست. برای حیوان تجدد و نوخواهی وجود ندارد ولی برای انسان وجود دارد. حال چرا؟ دلیلش انا عرضنا الامانه علی السموات … است. دلیلش اینست که انسان فرزند بالغ و رشید خلقت است، انسان فرزندی است که خلقت، حمایت و سرپرستی مستقیم خود را از روی او برداشته و او را از نعمت آزادی و اختیار و ابتکار و استعداد مسئولیت برخوردار کرده است، پیمودن راه تکامل را بر عهدة خودش گذاشته است. انسان به حکم: و خلق الانسان ضعیفاً از لحاظ «فعلیت» از همة حیوانات ناتوان‌تر پا به هستی می‌گذارد، و از لحاظ استعداد و راهی که می‌تواند با قدم آزاد خود طی کند از همه کاملتر و مجهزتر به دنیا می‌آید. به انسان قوة انتخاب و کشف و ابتکار و خلاقیت داده شده است. انسان قادر است شکل تولید و توزیع مایحتاج خود را عوض کند، ابزارها و وسایل نوتر و بهتر از پیش اختراع نماید، سیستم زندگی خود را عوض کند، در روابط اجتماعی خود و در طرز تربیت و اخلاق خود تجدیدنظر نماید، محیط را و زمین را و زمان را به نفع خود تغییر دهد، شرایط و اوضاع و احوال اجتماع خود را عوض نماید. اینست که مقتضیات زمان برای انسان وضع متغیری دارد و برای حیوان وضع ثابتی دارد.
از همین جا این مسأله پیش می‌آید که اسلام به عنوان یک دین و یک آئین و به عنوان یک قانون زندگی با مقتضیات متغیر زمان چه می‌کند؟ آیا نظر اسلام اینست که باید با مقتضیات زمان نبرد کرد و در حقیقت جلو قدرت خلاقه و نیروی ابتکار بشر را گرفت و نگذاشت محیط و زمین و زمان را عوض کند؟ یا بر عکس نظر اسلام اینست که باید تسلیم زمان و مقتضیات زمان شد؟ و یا نظر سومی در کار است و لااقل توضیح و تفصیلی در میان است؟ به هر حال مسأله اسلام و مقتضیات زمان از اینجا آغاز می‌شود که در جلسات آینده دربارة آنها باید بحث کنیم.

دو نوع تغییر در زمان
انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.
از مذاکراتی که بعضی از آقایان محترم دیشب کردند و بعضی هم با تلفن صحبت کردند معلوم شد مسأله مقتضیات زمان که دیشب عنوان شد مورد علاقة آقایان محترم است.
در شب گذشته این مطلب را عرض کردم که در میان جاندارهائی که زندگی اجتماعی دارند تنها انسان است که زندگی متحول و متکاملی دارد یعنی خداوند آن موجودات دیگر را طوری خلق کرده است که زندگی ثابت و یکنواختی دارند، از اولی که پا به دنیا گذاشته‌اند با یک نظامات خاصی به وجود آمده‌اند و هر چه هم که زمان بر آنها گذشته است در نظامات و تشکیلات آنها تغییراتی پیدا نشده است. مثلاً زنبور عسل که یک جاندار اجتماعی عجیبی هست از دو هزار سال پیش که دانشندان در وضع زندگی او کتابها نوشته‌اند تا امروز که دربارة آن مطالعاتی صورت گرفته است هیچ نشان نمی‌دهد که این مخلوق در وضع زندگی خودش تغییرات و تبدیلاتی داده باشد. نظم همان نظم است و تشکیلات همان تشکیلات و حال آنکه از دو هزار سال پیش تاکنون در زندگی انسانها هزاران تغییر و تبدیل پیدا شده است.
اولاً چرا؟ چرا آنها آنطور هستند و ما اینطور؟ برای اینکه آنها به اصطلاح با غریزه زندگی می‌کنند نه با عقل، یعنی خداوند یک قدرت مرموزی همراه آنها کرده است که حقیقت این قدرت بر علم روشن نشده است. (اینکه عرض می‌کنم روشن نشده است یعنی از نظر مادی قابل توضیح نیست) جز همان چیزی که قرآن فرموده است: و اوحی ربک الی النخل ان اتخذی من الجبال بیوتاً پروردگار تو از راه مخفی به زنبور عسل القاء کرد. «وحی» همان فهماندن است از راه نهانی، از راهی غیر از راههای معمولی. همان قدرتی که در زبان علم غریزه نامیده می‌شود و قرآن آن را به نام وحی نامیده است، همیشه همراه این موجود بوده است و او است که این موجود را هدایت و رهبری می‌کند. ولی انسان اینطور نیست، آنطور آفریده نشده است. به انسان قدرتی داده شده است که ما نام آن را «عقل» یا «ابتکار» می‌گذاریم. انسان دارای قوة ابتکار است اما حیوان ابتکار ندارد. این اساس مطلب است.
ابتکار یعنی نقشة تازه خلق کردن، نقشه جدید آفریدن. حیوان همان چیزی را که از طریق وحی به او فهمانده شده است می‌داند، دیگر قادر نیست از پیش خود چیزی خلق کند یعنی نقشه‌ای را با فکر خودش طرح بکند، ولی انسان قادر است چون به انسان یک همچو قوة عجیبی داده شده است. غریزه را از او گرفته‌اند و به او گفته‌اند تو در پرتو این قوة باید زندگی بکنی. البته انسان دارای وحی هست به این معنی که برای بعضی از افراد او که پیغمبران باشند در مسائلی که پای حس و عقل به آنجا نمی‌رسد وحی به کمک می‌آید که انسان را رهبری کند، ولی قوه ابتکار را از او نگرفته‌اند، قوة ابتکار دارد و در حدودی که از این قوه ساخته است وحی کاری ندارد. چون انسان دارای یک همچو قوه و قدرتی هست زندگی او در خلقت از صفر باید شروع بشود و از صفر هم شروع شده است، بعد با قوة ابتکار خودش قدم به قدم جلو می‌رود و وضع زندگی خودش را تغییر می‌دهد، از مرحله‌ای وارد مرحلة دیگر می‌شود، از عهدی به عهدی دیگر می‌رود، نتیجه اینست که به اصطلاح تمدن انسان دوره‌هائی دارد و تمدن حیوان دوره‌هائی ندارد. اینکه می‌گویند مقتضیات زمان تغییر می‌کند،‌ راست می‌گویند. علت تغییر کردنش هم همین جهت است که با طرز خلقت انسان مربوط است. مقتضیات زمان برای حیوان عرض نمی‌شود ولی برای انسان عوض می‌شود. در حیوان حس تجدد و نوخواهی وجود ندارد، در انسان وجود دارد. زمان او یکنواخت است ولی زمان انسان یکنواخت نیست. حیوان مکلف نیست یعنی مسئولیت روی دوش حیوان گذاشته نشده است، یک ماشین خودکار است، ولی انسان مسئول کار خودش است.
تکلیف، وظیفه و مسئولیت، همان چیزی است که قرآن از آن به نام امانت یاد کرده است. امانت را بر زمین و آسمانها و کوهها (البته اینها به عنوان نمونه ذکر شده‌اند، منظر تمام مخلوقات است) عرضه داشتیم هیچکدام حاضر نشدند که آن را بپذیرند چون استعدادش را نداشتند. تنها انسان بود که حاضر شد بار امانت تکلیف و مسئولیت را به دوش بگیرد یعنی گفت خدایا! مسئولیت را من به عهده می‌گیرم، آن راه کمال و سعادت را من با پای خودم طی می‌کنم به حکم این نیروی عجیبی که به من داده‌ای که نیروی ابتکار است، نیروی عقل است، نیروی خلاقیت است.
از همین جا یک مطلب دیگر هم پیدا می‌شود یعنی یک تفاوت پیدا می‌شود و آن اینست: حیوانها همانطوری که در زندگی اجتماعیشان ترقی و تکامل ندارند، انحراف هم ندارند، سقوط هم ندارند. همانطوری که بالا رفتن ندارند، پائین آمدن هم ندارند. یعنی شما نمی‌توانید مثلاً در میازن زنبورهای عسل، گروهی را پیدا بکنید که اینها تدریجاً دچار فساد و انحراف شده باشند، اخلاقشان فاسد شده باشد، نظامات خودشان را عوض کرده باشند، خلاف کرده باشند و در نتیجة این کار از میان رفته باشند؛ اما انسان این هم در کارش هست، یعنی فساد و انحراف هم در انسان امکان دارد. همانطوری که انسان ممکن است راه پیشروی را بپیماید، ممکن است به سقوط و تباهی هم برود. هر دو راه به رویش باز است. همانطوری که ممکن است در زمان به واسطة استعداد عقلانی و علمی خودش جلو برود، ممکن است در اثر خودخواهی و هواپرستی از جادة ترقی منحرف شود، به سراشیبی سقوط وارد گردد. امکان سقوط و انحراف برای انسان از دو راه است، یکی از راه ظلم و ستمگری و حقوق یکدیگر را پایمال کردن و از مسیر عدالت خارج شدن، و دیگر از راه جهالت. جهالت یعنی چه؟ یعنی اشتباه کردن. حیوانها این چیزها را ندارند. البته گاهی به ندرت اتفاق می‌افتد ولی نه آنطوری که برای انسان پیش می‌آید که یک قومی را فاسد می‌کند. مثلاً می‌گویند ممکن است اشتباهی برای دستة کارگر زنبور عسل پیدا بشود. افراد کارگر مأمورند که گلهای خوشبو و لطیف را پیدا کرده و آنها را بمکند و عسل تهیه کنند. گاهی اشتباهاً بجای یک گل لطیف و خوشبو یک گل بدبو را می‌مکند اما این اشتباه بسیار کوچک است و زود هم جبران می‌شود. مأمورینی در کندو هستند که وقتی زنبورهای کارگر وارد می‌شوند دهان آنها را بو می‌کنند می‌بینند وظیفه خودشان را خوب انجام داده‌اند یا نه. اگر دیدند بد انجام داده‌اند فوراً یک محکمه از محکمة صحرائی سریعتر تشکیل می‌دهند و با اسلحه‌ای که دارند همانجا آنها را معدوم می‌کنند. اینستکه در آیة کریمه قرآن بعد از بیان عرض امانت بر مخلوقات و امتناع تمام مخلوقات از پذیرش آن و پیشقدم شدن انسان، بلافاصله می‌فرماید: انه کان ظلوماً جهولاً انسان موجود بسیار ستمگری است، انسان موجود بسیار نادانی است. این دو استعداد یعنی استعداد ترقی و تکامل از یک طرف، و استعداد و امکان سقوط و انحراف از طرف دیگر به واسطة ظلم یا جهل، از یکدیگر تفکیک نمی‌شود.
آیه دیگری در قرآن به همین مضمون هست، اول سورة دهر: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً. انا خلقنا الانسان من نطفه امشج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً. انا هدیناه السبلی اما شاکراً و اما کفوراً. آیا بر انسان گذشته است زمانی که هیچ نبوده است؟ یک چیزی که نام برده بشود نبوده است؟ ما انسان را از یک نطفه و ماده‌ای آفریدیم که در آن ماده استعدادهای گوناگون وجود دارد و به موجب همان استعدادها ما انسان را مورد آزمایش قرار می‌دهیم و آزادش می‌گذاریم.
آزمایش یعنی چه؟ آزمایش به چه وسیله؟ آزمایش به وسیلة تکلیف و مسئولیت. یعنی تکلیف و مسئولیت به عهدة او قرار می‌دهیم و آزادش می‌گذاریم و می‌گوییم خودت می‌دانی. این راه است و این چاه، اگر راه را رفتی به سعادت می‌رسی و اگر به طرف چاه رفتی منحرف شده‌ای و سقوط خواهی کرد. و جعلناه سمیعاً بصیراً ما انسان را شنوا و بینا قرار دادیم، سمیع و بصیر قرار دادیم یعنی برای انسان چشم بینا و گوش شنوا قرار دادیم. بعد می‌فرماید: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراَ راه را به او نشن دادیم، از اینجا دیگر با خود انسان است، یا شاکر است یا کفور.
انسان تنها موجودی است که یک همچو خلقت عجیبی دارد، یک همچو سرشت مرکبی دارد. به موجب همین سرشت مرکب است که گاهی پیش می‌رود، گاهی عقب. به عبارت دیگر انسان زمان خود را می‌سازد، گاهی زمان خود را خوب می‌کند و گاهی بد، بر خلاف حیوان که ساخته شده زمان و محکوم زمان است. انسان تا حدودی خالق زمان خویش است و حیوان صددرصد مخلوق زمان خویش است.
از همین جا ما به این مطلب می‌رسیم که تغییراتی که در زندگی بشر پیدا می‌شود دو نوع است: یک نوع تغییرات صحیح و یک نوع تغییرات ناصحیح، اعتلائی و غیر اعتلائی.
پس یک مطلب دیگر را از اینجا نتیجه می‌گیریم و آن اینست که اگر از ما بپرسند آیا با تغییراتی که در زمان پیدا می‌شود باید هماهنگی کرد یا باید مخالفت کرد، باید اینجور جواب بدهیم که با تغییرات زمان نه باید دربست هماهنگی کرد و نه دربست و صددرصد مخالفت کرد، چون زمان را انسان می‌سازد و انسان موجودی است که می‌تواند زمان را در جهت خوبی تغییر بدهد و می‌تواند زمان را در جهت بدی تغییر بدهد، پس با تغییراتی که در جهت خوبی است باید هماهنگی کرد و با تغییراتی که در جهت بدی است نه تنها نباید هماهنگی کرد بلکه باید مخالفت کرد.
اکنون سؤال دیگری پیش می‌آید که کدام تغییرات است که باید آنها را به حساب ترقی و اعتلاء بگذاریم و کدام تغییرات است که باید آنها را به حساب فساد و انحراف بگذاریم؟ ما از کجا بفهمیم که یک تغییر اوضاع خوب است و ما هم باید هماهنگی بکنیم یا بد است و باید مخالفت بکنیم؟ مقیاس آن چیست؟
عقل برای انسان راهنمای خوبی است. عقل را خداوند به انسان داده است برای اینکه راه کمال را از راههای انحراف تشخیص بدهد. وضع بشر نشان می‌دهد که بشر گاهی به حکم عقل راه صحیح را طی می‌کند، گاهی به حکم اشتباه و جهالت و هواپرستی راه انحراف را طی می‌کند.
یک مقیاس کلی اینست که ببینیم پدیده‌هایی که در زمان به وجود می‌آید چه عواملی باعث به وجود آمدن آنها شده است و در چه جهتی به وجود آمده است، یعنی عامل پدیدة مورد نظر کدام استعداد از استعدادهای گوناگون انسانی است، و (ببینیم آن پدیده) برای چه منظوری به وجود آمده و چه آثاری دارد؟ باید ببینیم آنچه که در زمان پیدا شد آیا محصول عقل و علم بشر است یا چیز دیگری دخالت کرده است؟ شا هر چیزی را که دیدید در زمان پیدا شد اگر روی آن حساب بکنید، گاهی می‌بینید صددرصد محصول علم و عقل است، و گاهی می‌بینید محصول علم هست اما نه علم آزاد بلکه علم بیچارة اسیر. مثلاً علمی در دنیا هست به نام علم فیزیک. بعضی از علما زحمت کشیده‌اند و این علم را پیش برده‌اند. یکی از مباحث این علم بحث مربوط به نور است. مبحث نور از مباحثی است که هزاران سال است بشر دربارة آن تحقیقاتی دارد که حقیقت نور چیست؟ انسان که می‌بیند، چطور می‌شود که می‌بیند؟ انعکاس و انکسار نور چگونه است؟ نور چه قوانینی دارد؟ یکی از علمای اسلامی مردی است به نام «ابن الهیثم» که یک ریاضیدان و فیزیکدان فوق‌العاده می‌باشد، مخصوصاً دربارة نور مطالعات عجیبی کرده است که اروپائیها بسیاری از عقایدشان دربارة نور را به اقرار خودشان از این مرد گرفته‌اند. کتاب «المناظر» ابن‌الهیثم اکنون در دست است. یکی از اکابر دانشمندان اروپائی «راجر بیکن» است که از معاریف نوابغ اروپا است و در حدود قرن دوازدهم میلادی می‌زیسته است. این مرد از حوزة اندلس اسلامی استفاده کرده است و همه چیز خود را مدیون ابن الهیثم می‌داند. «ویل دورانت» در کتاب «تاریخ تمدن» و همچنین «گوستاولوبون» در «تاریخ تمدن اسلام و عرب» از قول خود راجر بیکن می‌نویسد که این مرد با صراحت می‌گوید استاد اصلی من در این علم، ابن الهیثم است و من از کتابهای او استفاده کرده ام. البته بعدها مبحث نور را خیلیها پیش برده‌اند.
در اثر شناختن نور و کیفیات نور، بشر مسئله عکس و عکسبرداری و فیلمبرداری را آموخته است. این موضوع کار علم است. آیا علم در اینجا پیشروی کرد یا نه؟ البته که پیشروی کرد. از این راه چه استفاده‌ها که بشر می‌تواند ببرد!
علم کار خودش را می‌کند، کشف و اختراع خودش را می‌کند، یک دفعه یک آدم پول‌پرست هواپرست پیدا می‌شود و آن را وسیله برای خالی کردن جیب مردم و ضمناً فاسد کردن اخلاق مردم قرار می‌دهد ، از این علمی که بشر پیدا کرده است فیلمهای فاسد کنندة منحرف کننده ایجاد می‌کند، یعنی علم را به اسارت می‌برد، از این علم فیلمهای فاسدی تهیه می‌کند که نتیجه‌اش خراب کردن اخلاق مردم است. آن وقت آیا ما می‌توانیم فلان فیلم سینمایی را قبول بکنیم و بگوئیم پدیدة این قرن است، محصول علم است؟ می‌گوئیم نه، این فقط محصول علم نیست، محصول علم و چیز دیگری است، محصول شهوت شهوت‌پرستان است که علم را در خدمت خودش گرفته است و یک همچو چیزی به وجود آورده است.
مثال دیگری عرض می‌کنم: علم دیگری در دنیا پیشروی می‌کند به نام علم شیمی، علمی که خواص ترکیبات اجسام نشان می‌دهد و بشر را قادر می‌کند که بتواند از عناصر، ترکیبات عجیبی بسازد مانند دواها، علم پیشرفت می‌کند، خواص ترکیبات را طرح می‌کند. تا آنجا که حساب علم است، ترقی و پیشروی است. آیا ما باید با این پیشروی علم هماهنگی بکنیم؟ بله باید هماهنگی بکنیم. اما به مرحله‌ای می‌رسد که می‌بینیم علم در خدمت هوس افراد فاسدی قرار گرفت؛ افرادی تحصیل کردند، متخصص شیمی شدند و با خواص ترکیب اشیاء آشنا شدند، علم بیچاره را وسیله‌ای ساختند برای ساختن ماده‌ای به نام «هروئین» که پدر جد تریاک است یعنی از هر جهت قدرتش چندین برابر تریاک است هم از لحاظ نشئه‌ای که ایجاد می‌کند و هم از لحاظ خماری. عفیف‌ترین زنهای دنیا اگر خدای ناخواسته مبتلا به هروئین بشود، در موقع احتیاج حاضر است خود را تسلیم بکند و مقداری از آن را بگیرد. بلای بشریت است. آیا در ساختن هروئین علم دخالت کرده است یا نه؟ بله علم دخالت داشته است، ولی علم آن را نساخته است شهوت بشر آن را ساخته است، هواپرستی بشر آن را نساخته است شهوت بشر آن را ساخته است، هواپرستی بشر آن را ساخته است. علم چراغ است در دست بشر. چراغ را در هر جا ببری و به هر راه ببری همان جا و همان راه را روشن می‌کند. عمده اینست که آنکه چراغ را در دست دارد به کجا و به چه راهی برود. یک دکتر داروساز با خودش فکر می‌کند حالا که من تحصیلات عالیة داروسازی را انجام داده ام، بجای اینکه یک داروخانه باز کنم که درآمدم فقط روزی پنجاه تا صد تومان باشد، می‌آیم هروئین می‌سازم که بجای ماهی سه چهار هزار تومان، بتوانم در ماه بیست سی هزار تومان درآمد داشته باشم. آیا ما در اینجا می‌توانیم هروئین را محصول پیشرفت زمان بدانیم و بگوئیم این (ماده) محصول قرن است، به نام مقتضیات زمان و پیشرفت زمان باید هروئین بکشیم؟!
در اینجا این دو استعدادی که قرآن می‌گوید، یکی تحت عنوان انا عرضنا الامانه و دیگری تحت عنوان انه کان ظلوماً جهولاً با هم آمیخته شده است. استعداد ابتکار بشر با استعداد ظلم و ستمگری و جهل بشر اتحاد پیدا کرده‌اند یعنی قدرت ستمگری بشر، قدرت ابتکار بشر را در خدمت خود گماشته است. محصول آنجائی که قدرت ابتکار در خدمت قدرت شهوت قرار می‌گیرد و فیلمهای خانمان برانداز است، هروئین است.
مثال دیگر عرض می‌کنم: «بزرگترین تعریفی که برای این قرن می‌کنند اینست که می‌گویند «قرن اتم» است. اما تا بشر رفت که از نیروی اتم کوچکترین استفاده را بکنند، قدرت طلبهای دنیا علما را وادار کردند که از این نیرو «بمب» بسازند که این بمب وسیله‌ای در دست افراد جاه‌طلب دنیا باشد تا هر کسی که خواست نفس بکشد فوراً او را تهدید کنند. آیا می‌شود گفت چون این بمب محصول کشف اتم است و محصول این قرن است، صلاح بشریت است، از مقتضیات زمان است؟ اگر باید با تمام مقتضیات زمان هماهنگی کرد پس چرا تمام بشریت ناله می‌کند از این «مسابقة تسلیحاتی» که الان وجود دارد و تمام خیرخواهان بشر می‌گویند بیائید تحریم بکنیم اسلحه‌سازی را، آنهم اینجور اسلحه را. پس چرا می‌گویند بیائید با اینها مبارزه بکنیم؟
این، مسیر علم هست اما نه علم آزاد. در اینجا نیز قدرت ابتکار بشر در اختیار قدرت جاه‌طلبی بشر قرار گرفته است یعنی ابتکار، اسیر جاه‌طلبی بشر شده است.
می‌گویند برای «اینشتین» در آمریکا جشنی گرفتند و دانشمندانی که حضور داشتند، در فضائل این مرد داد سخن دادند، نوبت به خودش رسید گفت شما برای کسی دارید جشن می‌گیرید که وسیله شد بمب اتم در دنیا بسازند.
البته این شخص که این کشف را کرد هیچوقت فکر نمی‌کرد و منظورش این نبود که بمب اتم بسازند، این کشف را کرد که این نیرو در راه مصالح بشریت به کار بیافتد اما قبل از اینکه او تکان بخورد، روزولت‌ها، استالین‌ها، خروشچف‌ها، آیزنهاورها، چرچیل‌ها، این جاه‌طلبهای دنیا فوراً از این قدرت به نفع قدرت‌طلبی خودشان استفاده کردند.
آن کسی که صنعت ضبط صوت را اختراع کرد، هدفش این بود که درسهای مفیدی داده می‌شود، خطابه‌ها و کنفرانسها داده می‌شود، خوب است که وسیله‌ای باشد که صوت را ضبط بکنند تا آن درسها و خطابه‌ها در این وسیله ضبط بشود تا مردم بیشتر استفاده بکنند. ولی هنوز دو تا خطابه و کنفرانس ضبط نشده بود، هنوز دو تا درس ضبط نشده بود که تصنیفهای شهوت‌انگیز دنیا را پر کرد. این چه بود؟ نیروی شهوت‌پرستی بشر بود که در کمین است تا استفاده بکند و علم را در خدمت خودش قرار بدهد.
پس، از اینجا ما می‌فهمیم بشر همینجور که پیشروی دارد، انحراف هم دارد. از قدیم‌الایام این مطلب را معلمین اخلاق دنیا به ما گفته‌اند که علم در وجود یک فرد دلیل نیست که او در طریق مصالح بشریت گام بردارد، ممکن است یک نفر عالم باشد ولی علمش در خدمت شهوتش قرار بگیرد.
امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: من علم فراوانی دارم ولی افسوس افرادی را پیدا نمی‌کنم که به آنها تعلیم بدهم، بعد فرمود: بله، افرادی را پیدا می‌کنم ولی بعضی افراد را که پیدا می‌کنم آدمهای سلیم‌النفسی هستند اما کودن می‌باشند، نمی‌فهمند، عوضی می‌فهمند، بعضی دیگر، افراد زیرکی هستند اما تا معلومات را از من فرا می‌گیرند آن را وسیله قرار می‌دهند برای منافع مادی خودشان یعنی علم را وسیلة هدفهای پست و پلید خودشان قرار می‌دهند.
سنائی می‌گوید:
چو علم آموختی، از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا
این بسیار حرف درستی است. یک فرد همینکه عالم شد کافی نیست که بگوئیم هر کاری که این آدم می‌کند درست است. باید ببینیم علم این آدم آزاد است یا اسیر؟ آیا علم این آدم در راههائی که عقل تصویب می‌کند به کار می‌افتد یا در راه هدفهای دیگر، و به تعبیر امیرالمؤمنین مستعملاً آله الدین لدنیا است.
این در خصوص یک فرد است، تا چه رسد به اجتماع که عده‌ای از علما و دانشمندان فعالیت می‌کنند اجتماع را به جلو می‌برند و یک عده مردم سودجو در کمین می‌باشند که از کارهای اینها سوء استفاده بکنند.
پس این مقیاسی است که ما می‌توانیم به دست بیاوریم راجع به تغییراتی که در روزگار پیدا می‌شود که چه تغییرات، تغییرات خوبی است و چه تغییرات، تغییرات بدی است؟ با تغییراتی که در ایجاد آن ولو علم هم دخالتی داشه است اما علم در خدمت هوا و هوس بشر قرار گرفته است تا این تغییرات را ایجاد کرده نباید هماهنگی نمود. هماهنگی کردن با اینها مساوی با سقوط است.
اگر بگوئید عصر، عصر علم است می‌گوئیم بله عصر علم است اما آیا تمام سرچشمه‌های وجود بشر غیر از علم خشک شده است،‌ فقط عصر علم است، بشر فقط عالم است، غیر از علم نیروی دیگری در بشر وجود ندارد؟ چرا.
این نکته را توجه داشته باشید: در هیچ دوره‌ای به‌ اندازة دورة ما «علم» اسیر و برده نشده است. اسم این دوره را نباید عصر علم گذاشت باید عصر بردگی علم گذاشت، عصر اسارت علم، یعنی عصری که علم را آزاد نمی‌گذارند. در تمام دوره‌های گذشته، علم از این دوره آزادتر بوده است. در هیچ دوره‌ای علم و عالم مثل امروز بدبخت و اسیر و بیچاره نبوده است.
شما اگر درست دقت کرده باشید می‌دانید که اگر عالمی پیدا بشود، مثلاً یک مخترع و یا یک روانشناس بسیار ماهر، تا پیدا شد فوراً قدرتهای سیاسی او را در اختیار خودشان قرار می‌دهند می‌گویند تو بیا علم خودت را در خدمت هدفهای ما قرار بده، و چاره‌ای هم ندارد. بهترین مثلش دانشمندان اتم شناس هستند. از اینها بیچاره‌تر در دنیا وجود ندارد. در هر جای دنیا که یک دانشمند اتم شناس درجه اول پیدا شد قدرتهای سیاسی آمدند او را زندانی کردند برای اینکه علم را در اختیار آنها قرار دهد و احیاناً دشمن از آن استفاده نکند. یک برنامه می‌دهند و می‌گویند روی این برنامه باید عمل بکنی و حق زندگی غیر از این را نداری. دانشمندان درجه اول در هر کجای دنیا باشند اسراری از علوم طبیعی می‌دانند که دیگران نمی‌دانند. ممکن است در شوروی چندین نفر از این دانشمندان باشند (که کسی عدد آنها را هم نمی‌داند چون اینگونه افراد جزء اسرارند). همین تعداد هم ممکن است در آمریکا باشد. برای هر یک از اینها دهها نفر مأمور و مراقب وجود دارد که اسرار را به دیگری تحویل ندهند، یا یک وقت دیگران اینها را ندزدند. از اینها بیچاره‌تر در دنیا وجود ندارد یعنی این آزادی که ما و شما الان داریم آنها ندارند. حتی با برادر خودش حق ندارد تماس بگیرد. چرا؟ برای اینکه ممکن است یکوقت او بخواهد به برادرش مقداری از این اسرار را تحویل دهد و بعد برادر او برود این اسرار را در اختیار دولت دیگر بگذارد و آن دولت از این لحاظ با این دولت برابر بشود.
پس این چه عصر علمی است؟ عصر علم هست اما نه عصر آزادی علم بلکه عصر اسارت و بردگی علم، عصر اینکه قدرت دیگری غیر از قدرت علم بر اجتماع بشر حکومت می‌کند و آن قدرت، علما را به عنوان وسیله برای هدفهای خودش استخدام کرده است.
پس اگر ما بگوئیم با مقتضیات زمان نباید به طور دربست هماهنگی کرد، این مخالفت با علم نیست، بلکه به واسطة این نکته است که ما می‌دانیم هنوز دوره‌ای که در آن دوره علم آزاد باشد، عقل آزاد باشد، دوره‌ای که علم و عقل بر شهوات مردم، بر جاه‌طلبیهای مردم حکومت بکند نیامده است، یعنی هنوز عصری نیامده است که «اینشتین» حاکم و آمر باشد و روزولت مطیع و مأمور، بلکه عکس است.
افلاطون نظریة معروفی دارد به نام نظریة «مدینة فاضله». می‌گوید دنیا آن روزی به سعادت نائل خواهد شد که حکیمان زمامداران باشند و زمامداران حکیمان، تا وقتی که حکیمان طبقه‌ای هستند و زمامداران طبقه‌ای دیگر، دنیا روی سعادت نخواهد دید. ما مسلمانها بالاخص شیعیان می‌گوئیم دورة سعادت بشر آن عصری است که دورة عدل کامل است یعنی عصر ظهور حضرت حجت (عج)، آن دوره‌ای که اولین مشخصش اینست که دورة‌ حکومت عقل است یعنی دوره‌ای است که در آن، علم اسیر و برده نیست.
امیرالمؤمنین (ع) تعبیری دربارة آن عصر دارد که می‌فرماید: و یغبقون کأس الحکمه بعد الصبوح در آن عصر مردم صبحگاهان و شامگاهان جامی که می‌نوشند جام حکمت و معرفت است، جز جام حکمت و معرفت جام دیگری نمی‌نوشند.
در کافی هست که در عصر ظهور حضرت حجت، خدا دست خود را بر سر افراد بشر می‌گذارد و عقل مردم زیاد می‌شود.
من شاید نتوانستم این مطلب را آنجور که دلم می‌خواست تقریر بکنم ولی بدانید که به غلط می‌گوئیم عصر، عصر علم است، به غلط می‌گوئیم عصر، عصر عقل است، به غلط می‌گوئیم عصر، عصر فکر است؛ برای اینکه در این عصر عقل آزادی ندارد، علم و فکر آزادی ندارد، هنوز دنیا دنیای شهوت است، هنوز دنیا دنیای جاه‌طلبی است.
در ماه گذشته که به خوزستان رفته بودم در جشنی که به مناسبت نیمة شعبان برقرار شده بود گفتم اگر بخواهد بفهمید عصر چه عصری است و بر وجود بشر چه چیزی حکومت می‌کند، وضع این «بیتل‌ها» را ببینید، چهار تا آدم بی‌ارزش چه سر و صدائی در دنیا راه‌انداخته‌اند. روزنامه‌های خودمان نوشتند وقتی که اینها به آمریکا رفتند تمام جریانهای سیاسی را تحت الشعاع قرار دادند. این، حکایت می‌کند از روحیة‌ ملت آمریکا. «ویلسن&raq

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اسلام و مقتضیات زمان