یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

یاری فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق درباره نقش زنان در پیروزى انقلاب اسلامى

اختصاصی از یاری فایل دانلود تحقیق درباره نقش زنان در پیروزى انقلاب اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درباره نقش زنان در پیروزى انقلاب اسلامى


دانلود تحقیق درباره نقش زنان در پیروزى انقلاب اسلامى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 7
فهرست و توضیحات:

مقدمه‏

راهپیمایى ‏ها و تظاهرات‏

تشویق مردان‏

تشکیل گروه براى مبارزه‏

دیگر نقش‏ها

خلاصه‏

نتیجه‏

 

مقدمه‏

تلاش رژیم پهلوى در بسیج اجتماعى زنان نه تنها آنان را به پشتیبانان شاه تبدیل نکرد، بلکه برعکس، آگاهى که زنان ازرهگذر برنامه نوسازى غربى کشور به‏دست آوردند، علیه نظام شاهنشاهى به کار گرفتند، و على‏رغم اینکه حجاب همواره درتبلیغات رسانه‏اى و مطبوعاتى، با تحقیر و انکار روبه‏رو بود و به معناى محرومیت از مزایاى اجتماعى تلقى مى‏شد، زنان چادرى‏چون طوفان و سیل به راه افتادند و پایه‏هاى لرزان رژیم را لرزان‏تر کردند. زنان مسلمان با اتخاذ و اجراى روشهاى زیرین، اثبات‏نمودند که حجاب مانعى براى پیشرفت و تحول اجتماعى نیست و آنان قادرند حتى نظام سیاسى را با خطر سقوط مواجه کنند.

راهپیمایى ‏ها و تظاهرات‏

مشارکت در راهپیمایى بزرگ‏ترین جلوه حضور زن ایرانى مسلمان در مخالفت با رژیم پهلوى بود. زنان در همه شهرها وحتى روستاها، در راهپیمایى‏ها دیده مى ‏شدند و البته، در شهرهاى مذهبى‏تر و مناطق شهرى، حضور فعال‏ترى را به نمایش‏گذاشتند.
زنان به صورت گسترده در تظاهرات خیابانى سال‏هاى 1355 تا 1357 مشارکت داشتند. این در حالى بود که اغلب پیش از این،جز به ضرورت از خانه بیرون نمى‏آمدند و البته در تظاهرات، همان خواسته‏هایى را مطرح مى‏کردند که مردان مطرح مى‏نمودند.زنان، علاوه بر شیوه‏هاى رایج کسب خبر و اطلاع‏رسانى، از طریق مجالس مذهبى خانگى از زمان تظاهرات آگاه مى‏شدند و زمانى که‏در تظاهرات شرکت مى‏کردند، تعدادى از آنان نیز به شهادت رسیدند. فعالیت زنان در تظاهرات، شکل‏هاى متنوعى داشت. برخى‏تراکت توزیع مى‏کردند، بعضى تا آنجا پیش مى‏رفتند که در سنگرسازى در برابر پلیس، شرکت مى‏جستند و حتى برخى به ویژه درواپسین روزهاى حیات رژیم پهلوى، اسلحه به دست مى‏گرفتند و به مبارزه با رژیم مى‏پرداختند. نیکى کدى به جنبه دیگرى ازفعالیت زنان در تظاهرات مى‏پردازد و مى‏نویسد. »هنگامى که تهدید رژیم بالا مى‏گرفت، این خانم‏هاى چادرى با کمال شجاعت درصف جلوى تظاهرات حضور مى‏یافتند. » جان فوران نیز در این باره مى‏گوید: »در تظاهراتى گسترده هزاران زن چادرى پیشاپیش‏صفوف جمعیت حرکت مى‏کردند و با این‏کار ضمن اینکه خطر را به جان مى‏خریدند، از دامنه خطر مى‏کاستند. » حضور وسیع زنان‏در پیشاپیش تظاهرکنندگان، پیامى عرضه مى‏کرد: اینکه انقلاب ما، منادى صلح است و لذا دست به خشونت نمى‏زنیم و مسئولیت‏آتش زدن بانک‏ها و تخریب اموال خصوصى را بر عهده مأموران دولتى مى‏دانیم. مراقبت از مجروحان و انتقال آنان به مراکز درمانى‏یا مراکز امن را نیز باید به نقش زنان در راهپیمایى‏ها افزود.
شرکت زنان در راهپیمایى‏ها و تظاهرات، مشکل‏تر و خطر سازتر از مردان بود؛ زیرا:
- بیش‏تر آنان داراى حجاب بودند و این باعث مى‏شد تا در مواقعى چون تیراندازى که نیاز به فرار بود، امکان کم‏ترى براى تحرک‏و فرار نسبت به مردان داشته باشند.
- معمولا زنان داراى توانایى جسمى کم‏ترى نسبت به مردان‏اند و این امر، امکان مقابله با نظامیان و مأموران امنیتى را براى زنان‏کاهش مى‏داد.
- بسیارى از زنان در حالى در راهپیمایى‏ها شرکت مى‏کردند که فرزندى در آغوش یا دست کودکى را در دست داشتند و درصورت حمله مأموران، فرصت کم‏ترى براى فرار و امکان اندکى براى مقاومت پیدا مى‏کردند.
شکوه حضور زنان به آن بود که على‏رغم همه این خطرها، هر روز، حضورى پر رنگ‏تر از گذشته را به نمایش مى‏گذاشتند. به‏همین دلیل، امام خمینى(ره) فرمود که هیچ تاریخى، چنین مردانگى و فداکارى را از زنان ثبت نکرده است.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درباره نقش زنان در پیروزى انقلاب اسلامى

دانلود مقاله مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى


دانلود مقاله مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى

 

مشخصات این فایل
عنوان: مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 22

این مقاله درمورد مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى می خوانید :

مـنـظـور اصلى استعمارگران از جدایى دین و سیاست, چیرگى بر منابع اقتصادى و به دست گرفتن امور مالى آنها بود.
مـشـروعـیت حکومت اسلامى: امام خمینى در کتاب ولایت فقیه, دلیلهایى را براى ثابت کـردن مـشـروعـیـت و بایستگى عقلانى حکومت اسلامى آورده و به این منظور از شواهد تـاریـخى و نشانه هاى عقلى زیادى کمک گرفته که مهم ترین آنها عبارتنداز این سه دلیل:
1. عمل پیامبر در تشکیل حکومت.
2. بایستگى استمرار اجراى احکام الهى و ویژه نبودن آن به عصر پیامبر اکرم.
3. بـررسـى مـاهـیت و کیفیت قانونهاى اسلام به خوبى نشان مى دهد که این قانونها بـراى تـکـوین یک دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع شده اند. امـام از احـکـام مالى, احکام دفاع ملى و احکام احقاق حقوق و احکام جزایى اسلام سـخن به میان مى آورد و نمونه هایى ارائه مى دهد که همگى از جامع بودن و حکومت گـرایـى اسـلام حـکـایت مى کنند و خاطر نشان مى سازد: وجود مجموعه قانونها براى اصلاح جامعه کافى نیست و به قوه اجرائى احتیاج دارد. به همین دلیل.
(خـداونـد متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون, یعنى احکام شرع, یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است.) غـیـر از دلیلهاى یاد شده در کتاب البیع, به دو دلیل دیگر بر مى خوریم که براى بیان ضروت و مشروعیت حکومت اسلامى عرضه شده اند:
4. هـیچ یک از مجموعه احکام اسلامى: سیاسى, مالى و حقوقى نسخ نشده اند و تا روز قـیـامـت پـایـدار و پابرجا خواهند بود. همین ماندگارى احکام, ناگزیر خواهان و خـواسـتـار حکومت و ولایتى است که اجرا و نگهدارى و پاسدارى از آنها را به عهده بـگـیـرد. اجـراى احکام, بدون حکومت امکان ندارد; چرا که سبب هرج ومرج مى شود.
جـداى از ایـن دلـیـل, حفظ نظام اسلامى و حفظ مرزها از تهاجم و تجاوز تجاوزگران نیز, از امور لازمى است که بدون تشکیل حکومت امکان ندارد.  5. امام از روایاتى که پاره اى از آنها را دلیل بر نفوذ فتوا یا قضاوت فقها مى دانـد, مـشروعیت حکومت اسلامى را استنباط مى کند و بر این باور است: مفاهیم بیش تر این روایات, بیانگر نیابت ولایى, در قلمرو گسترده اند.
امـام, بـا بـهره گیرى از تعبیراتى چون: (الفقهاء امناء الرسل) , (اللهم ارحم خـلـفـائـى) , (الـفـقـهـاء حصون الاسلام)  (انى قد جعلته علیکم حکما)  و (ان الـعـلـمـاء ورثـه الانبیا)  که در روایات آمده اند, بایستگى ولایت فقیه در سطح اداره جـامـعـه و سرپرستى حکومت را روا مى شمارد و این درحالى است که از فقهاى پیشین کم تر کسى به چنین استنباطهایى دست یافته است.

امام در کتاب البیع مى نویسد:
(اسلام, همان حکومت است در همه ش,ون آن و احکام شرعى قوانین اسلام هستند و احکام جـلوه اى از جلوه هاى حکومت و حتى مطلوبهاى بالفرض هستند و از وسائلى هستند که در جـهـت اجـراى حـکـومت و بسط عدالت به کار گرفته مى شوند. پس این که فقیه دژ اسـلام اسـت, مـعـنـایى ندارد جز این که او سرپرست اسلام است, همچنان که پیامر و ائمه(ع) سرپرست اسلام بوده اند در همه امور حکومتى.)  امـام در ولایـت فقیه, پس از بیان مستدل درباره بایستگى حکومت اسلامى, به پیشینه تـاریـخـى انـحـراف از این اصل که به عصر بنى امیه باز مى گردد و در دوران بنى عـبـاس ادامه مى یابد, اشاره مى کند و یادآور مى شود: روش آنها در حکومت, روشى ضـد اسـلامى و به صورت نظامهاى حاکم بر ایران, روم و مصر بود و در دورانهاى بعد نـیز, همان اشکال غیر اسلامى ادامه یافت. امام تاکید مى کند: عقل و شرع بر قیام بـراى دگرگون کردن چنین حکومتى حکم مى کنند. در انقلاب سیاسى مى باید, تا افزون بر پیش گیرى از حکومت طاغوت, زمینه را براى حکومت اسلامى پدید آورد.
امـام در بـخـشـى از کـتـاب ولایت فقیه فرق بین حکومت اسلامى با دیگر حکومتها را بـرشـمـرده اسـت و حکومت اسلامى را مشروط به قانونهاى اسلام مى داند و وظیفه قوه مـقـنـنه و مجالس قانونگذارى برنامه ریزى براى وزارتخانه هاى گوناگون و تشکیلات حـکـومـت در چـهارچوب احکام اسلامى است و در ویژگیهاى زمامدار و رهبرى,افزون بر ویـژگیهاى عامه: عدل و تدبیر, علم به قانون و عدالت را نیز از ویژگیهاى بایسته مى شمارد.
قـلـمرو کارى و حوزه اختیار ولى فقیه: مهم ترین بخش دیدگاه امام خمینى درموضوع حـکـومـت, آن بـخشى است که به روشنگرى حوزه اختیار ولى فقیه مى پردازد و احکام حـکـومـتـى بـر اسـاس مـصلحت را بر احکام اولیه و ثانویه, در هنگام برخوردها و ناسازگاریها پیش مى دارد.
امـام, حوزه اختیار ولى فقیه را بسان حوزه اختیار پیامبر(ص) و ائمه, گسترده مى داند و مى نویسند:
(براى فقیه همه آنچه براى معصوم ثابت بوده, ثابت است, مگر آن که دلیل قائم شود کـه اخـتـیـارات آنها از جهت ولایت و سلطنت آنها نیست, بلکه مربوط به جهات شخصى آنـان و بـه جـهـت شرافت آنان بوده است و یا آن که اگر چه دلیل دلالت مى کند که فـلان اخـتـیار از جهت ش,ون حکومتى براى معصوم ثابت است, اما با این حال اختصاص بـه امـام مـعصوم دارد و از آن, نقدى نمى شود همان طور که این مطلب درجهاد غیر دفـاعـى مـشـهور است, گرچه در آن نیز, بحث و تامل راه دارد و امکان تسرى آن به غیر معصوم هست.) بـارى امـام فـرق نـهـادن بین حکومتى رسول الله و ولى فقیه را, ناخردمندانه مى داند; زیرا ولایت فقیه, بى گمان شعبه اى از ولایت رسول خداست.

الگویابى از مـسـائل مهمى که در این مرحله وجود داشت, یافتن و ارائه نمونه تاریخى حکومت اسـلامـى بـود. مـطالعه آثار نوشتارى و گفتارهاى امام خمینى, نشان مى دهد که از نـظـر ایشان حکومت اسلامى در طول تاریخ تمدن اسلامى از عمر کوتاهى برخوردار بوده اسـت.  بـه جـز چـنـد سـالـى در زمـان پیغمبر اسلام(ص) و در حکومت بسیار کوتاه امـیـرالم,منین(ع), جریان نداشته است.  این بود که استناد حکومت اسلامى را مشى حکومتى رسول اکرم(ص) و حکومت امام على معرفى مى کرد.  امام خمینى, عامل بیگانگى مسلمانان را از حکومت اسلامى و مهجورى این نظام مقدس, نـاآگـاهـى مسلمانان از مصالح خود و در سده هاى واپسین, دسیسه هاى استعمارگران مـى دانـسـت. ایـشان در پژوهشهاى ژرف و طولانى خود به این نتیجه رسیده بود: این پـدیـده شـوم از آن روزهایى در جهان اسلام آغاز شد که به گوناگونى زوایاى اسلام, توجه نشد. ایـن بـود کـه در 22 مـهـرمـاه 1357, همزمان با اوج گیرى انقلاب الهى ایران, در سخنرانى خود به این نکته اشاره کرد:
(در قـرنهاى سابق یک دسته متکلمین بوده اند که اینها روى فهم تکلم خودشان, روى فـهم ادراک خودشان, اسلام را آن طور توجیه مى کردند که خودشان فهمیده بودند. یک دسـتـه فـلاسـفه بودند که روى فلسفه اى که آنها مى دانستند, اسلام را به صورت یک فـلـسفه ادراک مى کردند, خیال مى کردند که مکتب فلسفى است. یک دسته عرفا و این طـایفه بودند که اسلام را به فهم عرفانى توجیه مى کردند و اسلام را کانه یک مکتب عـرفـانـى مـى دانـسـتـد, تـا ایـن زمانهاى آخرو که اسلام را یک مکتب مادى تصور کردند.)  زنده کردن همه زوایاى اسلام, وقتى ممکن مى شود که در عرصه جامعه حضور یابد و در هـمـه زوایـاى زنـدگـى فردى و اجتماعى به کار بیفتد و احکام آن, یک به یک اجرا شود.
امام با توجه به این حقیقت بود که در طول چندین دهه مبارزه به کم تر از پویایى حـکـومت اسلامى بسنده نکرد. با تلاش بسیار و شبان و روزان حقایق را روشن ساخت که دور نـمـاى حـکـومـت الهى اسلام, در عروق ملت ریشه دواند و زنگار دلها پاک شد و خـردهـا تـوانایى درنگ یافتند و این نظام مقدس براى مبارزین و خرد ورزان درخور فهم و عامل فخر شد.
حـکـومـت اسـلامـى بـراى امـام حکومت قانون , مظهر عدالت حقیقى و برخوردارى از نـعـمـتـهـاى الـهى , مانعى براى خیانت, غارتگرى و هرج و مرج  بود و دولتهاى استبدادى در باور امام, در ناسازگارى آشکار, با حکومت اسلامى بودند. .
ب. حـکـومت اسلامى در عینیت جامعه: پس از پیروزى انقلاب اسلامى در پرتو آموزه هاى اسـلام, تـوجهات حضرت حق و پشتیبانى بى دریغ مردم و رهبرى خردمندانه امام خمینى در 22 بـهـمن 1357, زمان آن رسیده بود که اندیشه حکومت اسلامى جامه عمل بپوشد و بـاورهـا و انـدیـشـه هـاى مربوط به حکومت اسلامى و ولایت فقیه که در طول قرنهاى گذشته, مورد گفت وگو قرار گرفته بود, در قالب یک نظام سیاسى تبلور یابد.
امـام خـمـیـنى, بر اساس خواست عمومى ملت ایران و برابر اصول قانون اساسى نظام اسـلامى, در نقش رهبر انقلاب, ولایت و هدایت جامعه را بر عهده گرفت. او مشى سیاسى را دنـبـال کـرد, تا چشم از جهان فرو بست. در طول این مدت, زوایاى ناپیدایى از سیستم حکومت اسلامى روشن شد که خود به پژوهش مستقلى نیاز دارد.
بـى گـمان یکى از مواردى که در طول انقلاب, امام به گونه روشن نظرخود را درباره مـشـروعـیـت و حوزه اختیار حکومت اسلامى اظهار داشت, مربوط مى شود به پاسخ نامه رئیس جمهور, در 16 دى ماه سال 1364.

امام در این نامه, درباره حوزه اختیار و قلمرو کارى حکومت اسلامى اظهار داشت:
(حـکومت که شعبه اى از ولایت مطلقه رسول الله, صلى الله و علیه وآله وسلم, است, یـکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمامى احکام فرعیه, حتى نماز و روزه و حـج اسـت. حـاکم مى تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است, خراب کند و پـول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مـسـجدى که ضرار باشد, در صورتى که رفع بدون تخریب نشود, خراب کند. حکومت مى تـواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است, هر موقع آن قرارداد مخالف مـصـالح کشور و اسلام باشد, یک جانبه لغو کند و مى تواند هر امرى را چه عبادى و یـاغـیـر عـبـادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است, از آن مادامى که چنین اسـت, جـلـوگـیـرى کـنـد. حکومت مى تواند از حج, که از فرایض مهم الهى است, در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست, موقتا جلوگیرى کند.) بـیان و بنان امام و سیره عملى ایشان در برخورد با قدرتهاى شرق و غرب و اهتمام به استقلال و آزادى و احیاى ارزشهاى اسلامى, مسیر حکومت را نشان مى داد و راههاى نارفته آینده را پرتو افشانى مى کرد.
امام در عمل نشان داد که جهت گیرى اقتصاد اسلامى در راستاى حفظ منابع محرومان و گـسـتـرش مشارکت عمومى آنان است و مبارزه اسلام با زراندوزان, بزرگ ترین هدیه و بشارت آزادى انسان از اسارت فقر و تهیدستى به شمار مى رود:
(صـاحـبـان مال و منال در حکومت اسلام, هیچ امتیاز و برتریى از این جهت بر فقرا ندارند و ابدا اولویتى به آنان تعلق نمى گیرد.)  یادآور شد:
(ثـروتـمـنـدان هرگز به خاطر تمکن مالى خود نباید در حکومت و حکمرانان و اداره کـنـندگان کشور اسلامى, نفوذ کنند و مال و ثروت خود را بهانه فخرفروشى و مباهات قـرار دهند و به فقرا و مستمندان و زحمتکشان, افکار و خواسته هاى خود را تحمیل کنند.) امـام بـهاى بیش تر را در حکومت اسلامى از آن کسانى دانست که از تقواى فزون ترى بـرخـوردار بـاشند. اجرا و برنامه ریزى این مهم را از وظیفه ها و کارهاى مهم همه مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیان به شمارى آورد:
....


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى در بیان و بنان امام خمینى

دانلود مقاله کامل درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله کامل درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى


دانلود مقاله کامل درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 35

 

دین فرهنگ و تمدن اسلامى

ساده ترین شیوه برخورد با یک واقعیت نادیده انگاشتن آن است و تلاش براى شناخت و پذیرش آن نشانه رشد و خردمندى.
دین فرهنگ و تمدّن وجوه و زوایاى گوناگون از بود و هست زیست بشرند و هندسه زندگى انسان از آغاز تا کنون بلکه تا پایان را نشان مى دهند. هیچ یک براى انسان پدیده اى بیگانه نیست که از بیرون به قلمرو حیات آمده باشد بلکه از هستیِ شکل یافته انسان و نسبت و پیوند او با دیگر واقعیتها بر آمده است. نه فرهنگ و تمدّن بر جایگاه دین مى نشیند و نه دین را مى توان بر جاى هیچ کدام نشاند.هم چنان که هیچ یک را نمى توان نادیده انگاشت. تا کنون کسانى که کوشیده اند دین را از متن زندگى بیرون برانند راه به جاى نبرده اند و در مقابل آنان که خواسته اند دیندارى را تمام ساحت وجودى انسان بدانند و تمامت زندگى را به دست دین بسپارند توفیقى نداشته اند.
دین و فرهنگ و تمدّن سه مقوله فراگیرند که به گونه هماهنگ و همخوان قلمرو زندگى انسان را پدید مى آورند. این سه جلوه پویاییِ حیات آدمى آن گاه که به مهر و آشتى نشینند و یکدیگر را کامل کنند زندگى بالنده و انسانى; یعنى حیات آرمانى بشر رخ مى نماید.
در این نوشتار هدف آن است که پیوند این سه عنصر به طور کلى و بویژه جایگاه دین در این میان نموده شود.
براى این منظور در سه مقام به ترتیب: تعریف و شرح مفاهیم سیر تکامل مشترک و موازى دین و تمدّن و در پایان از عناصر تمدّنیِ دین سخن خواهد رفت.
در بخش نخست تلاش مى شود از رهگذر تعریف و تفسیر هر کدام نسبت مفهومى میان آنها آشکار گردد و در بخش دوّم هم گرایى و پیوند دین و تمدّن در مقام تحقق تاریخى آنها توصیف مى شوند و آن گاه نقش بنیادین دین در شکل گیرى عنصرها و ارکان سازنده تمدّن شرح خواهد شد تا پیوند ذاتى و ماهوى آنها روشن شود.
ییادآور مى شویم: نگاه این نوشتار به واقعیت دین فرهنگ و تمدّن است و در پى آن پیوند و خویشاوندى آنها در همین مقام جست و جو مى شود. اما باور ما آن است در گذر از تاریخ سرگذشتى که بر هر کدام رفته است به کلى از بایدها و واقعیتهاى بایسته خالى نبوده و نیست; بلکه در آینه تاریخِ حیات بشر بویژه در برهه هایى که انسانهاى صالح و خودساخته هدایت انسان و جامعه را بر عهده داشته اند و نیز در ساحتهاى زندگى امروز به گونه نسبى بایسته ها و واقعیتهایى از این سه عنصر آشکار است; زیرا اگر چه پاره اى کژراهه رویها و انحرافها و دور افتادنها از واقعیت دیده مى شود و به همان نسبت پاره اى جداییها رخ مى نمایاند; ولى جدا از جریانهاى سطحى و زودگذر متن زندگى انسانها به خوبى واقعیتهاى انسانى دین و فرهنگ و تمدّن راستین را نشان مى دهد. با توجه و نگاه ژرف به همین واقعیتهاست که هماره لایه هاى رویین دین و فرهنگ و تمدّن از سوى انسانهاى مصلح و واقع نگر مورد نقد و بازنگرى و تعدیل قرار مى گیرد و نو به نو شکل و هستى جدید پیدا مى کند تا آن که واقعیتِ هریک به تمام ظهور و بروز یابد.

دین

از آن جا که تعریف و شناخت ماهیت دین از تحلیل ساختارهاى دینى به دست مى آید متکلم فیلسوف روان شناس و جامعه شناس بر اساس نوع تحلیل از ساختارهاى یک دین به تعریفى از دین مى رسد. چون امروزه مباحث فلسفه دین کلام الهیات روان شناسى و جامعه شناسى دین گستره ویژه اى یافته است درباره تعریف دین آراى بسیار و گونه گون مطرح است.
در این جا مراد ما از دین دین آسمانى و وحیانى است که داراى سه بخش: عقاید و باورها احکام و آیینها اخلاق و ارزشهاست و در تعریف آن مى توان گفت: مدلول و فرانمود گزاره هاى هستى شناسانه و انسان شناسانه و مجموعه بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهاى مبتنى بر آن که از سوى خداوند براى کمال یابى و سعادتمندى بشر فرود آمده یا تنفیذ شده است.
در این تعریف به دو نیاز و انتظار اساسى و فطرى که دین براى بشر پاسخ مى دهد توجه شده است.
بخشى از دین مدلول مجموعه اى از گزاره هاى نظام مند در باره تفسیر هستى حیات انسان و حقایق تکوینى با نگرش الهى است که پاى بندى قلبى به آنها سبب کمال انسان مى گردد.
و بخش دیگر دین مجموعه معیارها و آموزه هاى بایسته و شایسته براى زندگى هستند که پاى بندى به آنها سعادت دنیوى و اخروى بشر را پایندان است.پس مراد از دین آن چیزى است که به واقع برنامه کمال یابى و سعادت مندى انسان را ارائه کند و دیندارى پاى بندى قلبى و رفتارى به چنین برنامه اى است.
آن بخش از دین که درباره تفسیر هستى است و نگاه هستى شناسانه انسان را جهت مى بخشد پیوند مستقیم با فرهنگ و تمدّن دارد; زیرا هر چه در این دو عرصه به ظهور مى رسد بر اندیشه ها و دریافتهاى هستى شناسانه انسانها استوار است. از همین روى باستان شناسان و پژوهشگران تاریخ با کاوش در آثار فرهنگى و تمدّنى قومهاى پیشین اندیشه ها و دریافتهاى آنان را از انسان و هستى بازخوانى مى کنند و به این واقعیت اعتراف دارند که در تاریخ بشر هر جامعه انسانى و یا هر امت بزرگى که پدید آمدند ممکن نبود در آغاز و انجام انسان و توجیه و علت یابى پدیده هاى هستى نیندیشند و در این گونه مسائل رأى و نظر روشنى حق یا باطل نداشته باشند.

فرهنگ

پژوهش و کند وکاو در شناسایى و پى بردن به کُنه فرهنگ از نگاه مشهورترین دایرة المعارفها و پاره اى از منابع جامعه شناسى و کتابهاى لغت این حقیقت را ثابت مى کند که وجود تکامل انسانى در معناى حقیقى (فرهنگ) در میان همه جامعه ها به عنوان چگونگى حیات بشرى پایندان شده است. اگر شمارى سلطه جویان یا پوچ گرایان بخواهند فرهنگ را تا حد یک بهشت پدیده هاى مبتذل فرو بکاهند و نام آن را فرهنگ یا امور فرهنگى بگذارند از حقیقت بى بهره بوده و شناختى از آن ندارند.زیرا اگر به معناهایى که براى فرهنگ در لغت و ادبیات اقوام آمده با دقت و درنگ بنگریم خواهیم دید بیش تر آن معناها بر حقیقتهاى ارزشى استوارند که اگر هم نمونه ها و افراد آنها تغییر پیدا کند اصل آن حقیقتها ثابت و استوارند.
(فرهنگ با کاف فارسى بر وزن ومعنى فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگى و سنجیدگى و کتاب لغت فارسى و نام مادر کیکاوس مى باشد و شاخ درختى را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جاى دیگر سر بر آورد و کاریز آب را نیز گفته اند چه (دهن فرهنگ) جایى را مى گویند از کاریز که آب بر روى زمین آید).1
یا نوشته اند:
1. فرهنگ در مردم شناسى راه و رسم زندگى یک جامعه است. آداب و عادتها واندیشه ها و اوضاعى که گروهى در آن شرکت دارند از نسلى به نسل دیگر انتقال پیدا مى کند و این انتقال پیش از آن که از راه وراثت باشد از راه آموختن است.2
2. استعدادهاى فکرى و اخلاقى پرورش یافته به وسیله آموزش.
3. ذوق اعتلا و گسترش یافته از راه تربیت فکرى و زیبایى شناختى.
4. آشنایى وعلاقه مندى به هنرهاى زیبا ادبیات و علوم جدا از مهارتهاى فنى و شفاهى.
5. شکل یکپارچه آگاهى اعتقاد و رفتار انسان که پیرو گنجایى فراگیرى او و سریان آگاهیها به نسلهاى بعدى است.3
فرهنگ در زبان عربى یا کلمه (الثقافه) بیان شده به معناى پیروزى تیزهوشى و مهارت سپس به معناى استعداد فراگیرى علوم و صنایع و ادبیات به کار رفته است.4
در ادبیات ایتالیا و یونان براى تعریف فرهنگ مفاهیم و عناصرى به کار رفته که از ارزشهاى تکاملى تربیت عقلانى و رشد اخلاقیات در انسان حکایت مى کند.5
در منابع آلمانى پس از این که عالى ترین حقیقتهاى ارزشى به عنوان معناى فرهنگ شمرده شده مانند: سعى در ظرافت و اصالت دادن و فرم بخشیدن به شخصیت انسانى و محدود ساختن و تغییردادن انگیزه ها و نیازهاى دانى(پست) به نیازهاى عالى به روشنى اشاره شده است: شروع فرهنگ با ظهور انسان در روى زمین بوده است; یعنى این حقایق که به عنوان معناى فرهنگ گفته شد ثابت و پایدارند.6
با توجه به معناها و تعریفهاى یاد شده مى توان گفت: فرهنگ عبارت است از: مجموعه دریافتها دانسته ها و یافته هاى رشد یافته عقلى واحساسى و اخلاقى که به زندگى انسان کمال و ارزش مى بخشد و مایه بازشناسى زندگى انسانى از زندگى حیوانى است.

دین و فرهنگ

از رهگذر معناى دین و فرهنگ و مقایسه تعریفها در هر کدام مى توان پیوند نزدیک آن دو را دریافت. اثر دین و فرهنگ بر یکدیگر بسیار پیچیده است. حتى شمارى که نخواسته اند سرچشمه آسمانى و الهى را براى ادیان بپذیرند بر این نظرند که : دینها بستگى ژرف به فرهنگها دارند. از هر ملتى دینى برمى آید که فراخور اسطوره ها آداب و رسوم یعنى فرهنگ خود او است.7
اما کسانى دیگر به حق بر اثرگذارى ژرف دین بر فرهنگ ملتها پاى مى فشارند.8 البته این اثرگذارى از دین ناب و بى پیرایه بر مى آید. وقتى که آموزه هاى دینى رخشان ناب و بى آمیغ باشند در فطرت انسان جا باز مى کنند و به کنشها و رفتار او شکل مى دهند.
ادیان الهى که در آغاز به زبان و فرهنگ هر قوم فرو فرستاده شده اند پس از پذیرفته شدن وگسترش در جامعه فرهنگى زنده و زاینده به وجود آورده اند که پیش از آن چنان فرهنگى نبوده است. براى نمونه بعثت پیامبر(ص) در جامعه بى فرهنگ جاهلى حرکت و انقلاب بزرگ فرهنگى پدید آورد و در زمانى اندک عرب خشن و بى فرهنگ را به مسلمانى فرهنگ دوست و آداب دان دگر کرد.
در حقیقت دین با وارد کردن عامل هدفدارى در درون فرهنگ عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را از گسیختگى و رها بودن در برابر خواسته ها هواها و هوسها و گرایشهاى زودگذر بشرى مى رهاند.
با این جهت دارى است که فرهنگ هدفدار پدید مى آید. هدفى که بتواند حیات و رفتار و آداب آدمى را با شرایط محیطى و اجتماعى ریشه گرفته از پیشینه تاریخى و دانسته ها و استعدادها و خواسته هاى پیاپى او به خوبى بنمایاند و تفسیر کند.
بى گمان اگر براى انسان در تفسیر وابستگى به جهانى که در آن زندگى مى کند موضوع عشق و بندگى هدفدار در کارنباشد آن همه فرهنگهاى خیره کننده و گسترده در طول تاریخ به وجود نمى آمدند و آن همه آروزهاى رنگارنگ باورها و اندیشه هاى سازنده وهنرهاى باشکوه و جلال میدان جلوه گرى نمى یابیدند.
آدمى این کمال جوییها را با قرار گرفتن در جاذبه الهى در خود احساس مى کند و به آفرینندگى فرهنگى مى رسد. آموزه هاى وحیانى دین از یک سو جاذبه الهى را در خود نهفته دارند و از دیگر سوى روح هدف گرایى را در جان انسان زنده مى کنند و چونان عاملى زنده در پدیدارى فرهنگ و شکوفانى آن نقش مى آفرینند.
دین تمام سویه هاى فرهنگى مانند: زیباجویى علم گرایى منطق طلبى و آرمان خواهى انسانها را مى پذیرد; اما این گونه نیست که این امور درستى خود را از خواسته ها و آمالهاى فردى و جمعى با هر انگیزه و علتى بگیرند و هیچ کارى به برابرى وهمخوانى و سازگارى با حقایق و واقعیتهاى مستقل از آمالها نداشته باشند; زیرا در این صورت فرهنگ عامل پایایى و ویژگیِ کمالیِ خود را از دست مى دهد و چه بسا به پیروى از خواسته هاى سلطه گرایان هر گونه عامل ضد اخلاق و دین و شرافت انسانى با نام فرهنگ عرصه را بر فرهنگ ناب تنگ نماید.
پیوند دین و فرهنگ آن گاه استوار مى گردد که وجوه فرهنگى: قلم بیان قریحه و ذوق و کمال جویى با دو بال احساس واندیشه شکل بگیرد.به ظهور رسیدن سرآمدان فرهنگ ادبى چونان: مولوى حافظ سعدى و… دستاورد همین خویشاوندى و پیوند است.با این درآمیختگى فرهنگ علمى نیز زمینه سازوار براى رشد و شکوفایى پیدا مى کند.
پى یر روسو در تاریخ علوم مى نویسد:
(سه قرن بعد از مرگ پیغمبر شهر قرطبه Gordoue یک میلیون جمعیت هشتاد مدرسه عمومى وکتابخانه اى شامل ششصد هزار جلد کتاب داشت و زبان عربى زبان علمى جهان شده بود.
در این هنگام اشاعه علم از نو شروع شد. زکریاى رازى(923 ـ 850) مرض آبله و همکار او ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوى(1003 ـ 913) سلعه و امراض ستون فقرات را کاملاً توصیف کرد.
ابن سینا(1037 ـ 980) پرنس علوم دانش طب را در دنیاى اسلام چنان رونق داد که یکى از پادشاهان کاستیل که آب آورده بود براى معالجه به شهر قرطبه نزد دشمنان خود رفت. ابن سینا و ابن رشد اندلسى (1198 ـ 1120) در قرون وسطى شهرت فراوان داشتند زیرا اقوام اروپایى خود را در اطلاع بر آثار ارسطو مدیون آنان مى دانستند).9
برانگیزاندن اسلام پیروان خود را به خردورزى اندیشه و فراگیرى علم و ادب و بهره ورى آیات قرآن از احساس ذوق و زیباییهاى ادبى و نیز توجه به جلوه هاى احساسى با هدف برانگیختن حس دینى مهرورزیها و رفتار و مشى اخلاقى در انسان به
مانند عاملهایى هستند که سبب شدند در اندک مدتى شهرهاى جهان اسلام آن روز به کانونهاى مهم فرهنگى دگر شوند و همه عناصر فرهنگ: دانش ادب اخلاق و دین به گونه سامان مند و به هم پیوسته و هدف مند به شکوفایى برسند.

تمدّن

در فرهنگ و لغت فارسى واژه تمدّن به معناى شهرنشین شدن به اخلاق و آداب شهریان خو گرفتن آمده است.10
گویا خواجه نصیرالدین طوسى نخستین کسى است که این واژه را در زبان فارسى به کار گرفته و آن را معنى و شرح کرده است:
(و چون وجود نوع بى معاونت صورت نمى بندد و معاونت بى اجتماع محال است پس نوع انسان بالطبع محتاج بود به اجتماع و این نوع اجتماع را که شرح دادیم تمدّن خوانند و تمدّن مشتق از مدینه بود و مدینه موضع اجتماع اشخاص که به انواع حرفتها و صناعتها تعاونى که سبب تعیّش بود مى کنند… و این است معنى آنچه حکما گویند: الانسان مدنى بالطبع یعنى محتاجٌ بالطبع الى الاجتماع المسمى بالتمدّن.)11
در زبان عربى معادل تمدّن کلمه (الحضارة) به معناى شهرنشینى است.
ابن خلدون از کلمه حضارت شهرى گرى و به خوى و اخلاق شهریان درآمدن و تیپ زندگى شهرى پذیرفتن را اراده مى کند.12
او در پژوهشهاى خود بیش تر از چشم انداز جامعه شناس عمران و حضارت به تاریخ بشر نگریسته و در حقیقت باب پژوهش در تاریخ تمدّن و تمدّن شناسى را گشوده است.
در غرب هم معناى تمدّن Givilisation است که از ریشه Civitas و Civis به معناى شهر و شهروندیت و Civil به معناى شهرى گرفته شده است.13
این هم معنایى و هم مفهومى در زبانهاى فارسى عربى و اروپایى مى تواند از همسویى تفکر بشرى در علوم اجتماعى و یا گرفتن و سریان مفاهیم از شرق به غرب حکایت کند; اما واژه تمدّن به مفهوم جدید مانند واژه فرهنگ جزئى از واژگان زبان عصر روشنگرى است:
(مفهوم تمدّن که در قرن هیجدهم سربرآورد در معناى آغازینش به خصوصیات ظریفِ آداب و رسوم توجه دارد. این واژه در نظر فیلسوفانِ اصطلاح طلب به سرعت قید و بندهاى اولیه اش را به دور مى افکند و روندى از آن مستفاد مى شود که بشریت را از جهل و خردستیزى مى رهاند.)14
واژه تمدّن و فرهنگ در سنّت انگلیسى ـ فرانسوى به مفهوم همانند و یکسان گرفته مى شود و بیش تر فرهنگ به مفهوم تمدّن به کار مى رود.
ادوار برنت تیلور (1917 ـ 1832) بى آن که میان آن دو فرق بگذارد مى نویسد:
(فرهنگ یا تمدّن به مفهوم وسیع کلمه در قدم شناسى مجموعه پیچیده اى است که شناخت باورها هنرها اخلاق حقوق آداب و رسوم و دیگر قابلیتها یا عاداتى را در بر مى گیرد که انسان به عنوان عضو جامعه کسب مى کند.)15
امیل دورکیم (1917 ـ 1858) نیز به پیروى از سنت فرانسوى خود همواره واژه فرهنگ را به تمدّن باز مى گرداند و تمدّن را مجموعه پدیده هاى اجتماعى معنى مى کند.16 ولى ماکس وبر (1920 ـ 1864) بنابر سنّت آلمانى که بیش تر بر جلوه هاى فرهنگى و مفهوم فرهنگ تکیه مى شود در فرق و جدایى میان تمدّن و فرهنگ تأکید دارد.17
کم کم شمارى از اندیشه وران غرب به جدایى بین مفهوم فرهنگ و تمدّن گرایش یافتند و گفتند: فرهنگ چونان جان و روح معنوى تاریخ یک ملت و
بشریت است و تمدّن به مانند جسم و پیکر مادى تاریخ ملتها.
این اندیشه هنوز بر فضاى ذهن بسیارى از اندیشوران حاکم است.18 در فضاى فکرى و فرهنگى ایران کسانى که در این باره پژوهش داشته اند مانند: دکتر على شریعتى19 علامه محمد تقى جعفرى20 دکتر محمد على اسلامى ندوشن21 و داریوش شایگان22 بر فرق بین فرهنگ و تمدّن تأکید دارند.
به هر روى واژه تمدّن مانند دیگر دریافتها و دانسته هاى علوم انسانى از دانسته ها و دریافتهاى انتزاعى است که به سازوارى دیدگاهها تعریفهاى گوناگون براى آن بیان شده است.
بهتر و دقیق تر آن است که فرهنگ و تمدّن را دو پدیده جداى از هم ولى در پیوسته به هم بدانیم به گونه اى که دوگونه نسبت میان آنها برقرار است: نخست نسبت زیربنا و روبنا به این معنى که فرهنگ مجموعه عوامل انسانى است که شالوده و زیربناى تمدّن قرار مى گیرد. دوم نسبت اثرپذیرى و اثرگذارى متقابل; یعنى همان گونه که تمدّن دستاورد عینى فرهنگ است در مقابل فرهنگ نیز در متن تمدّن غنا مى یابد و بارور مى شود. به طور دقیق همان نسبتى که علم با عمل دارد درباره فرهنگ و تمدّن در خور انگار است. از یک سو عمل بر مبناى علم و اندیشه و آگاهى استوار مى شود از دیگر سو عالم وقتى در فرایند عمل قرار مى گیرد علم و اندیشه او راسخ تر و پویایى و بالندگى بیش تر پیدا مى کند.

هم گرایى دین و تمدّن

در مقام تعریف آنچه براى فرهنگ و تمدّن یاد شد با وجود دیدگاه هاى گونه گون پیوند میان آن دو نمایان است. در مقام وجود خارجى تمدّن در بستر جامعه شکل مى گیرد و از آن جا که در جامعه هاى انسانى فرهنگ بر تمدّن از نظر زمانى پیش است مى توان گفت هیچ تمدّنى بدون پیش زمینه فرهنگى پدید نمى آید.
واقعیت این است که همان گونه که تمدّن را نمى توان مجرد و جدا از فرهنگ در نظر گرفت فرهنگها نیز به نوبه خود وامدار دین هستند. کم تر فرهنگِ به هم بافته و سامان مند و اثرگذارى مى توان یافت که از دین و چشم اندازهاى دینى جدا باشد. وقتى به تاریخ بشر مى نگریم مى بینیم مردمانى که در حوزه فرهنگها و قلمرو تمدّنها زیسته اند در پیدایش فرهنگ آنان و در پى آن در پیدایى تمدّن که بر شالوده آن استوار شده و اندیشه هاى دینى نقشِ بنیادین داشته اند.
دکتر شریعتى مى نویسد:
(اصولاً تاریخ و فرهنگ و سنّت در میان ملتها با روح مذهب تکوین یافته و حتى گاه به دست مذهب شکل گرفته است.)23
در درازاى تاریخ ادیان زاینده و سازنده بسیارى از تمدّنها بوده اند. به دنبال بعثتها فرهنگ دینى ویژه پدید مى آمد و سپس تمدّنى ویژه زاده مى شد. در تاریخ تمدّن تمدّنهاى بزرگ بیش تر با ادیان و مذاهب مهم شناخته مى شود.
هانتینگتون مى نویسد:
(دین ویژگى عمده هر تمدّنى است و به قول کریستفر داوسن: (ادیان بزرگ شالوده هایى است که تمدّنهاى بزرگ بر آن بنا شده اند.) از پنج دین جهانى که وبر برشمرده است چهار دین: مسیحیت اسلام هندوییسم و آیین کنفوسیوس تداعى کننده تمدّنهاى بزرگ هستند.)24
تمدّنها همان گونه که براساس منطقه هاى جغرافیایى و یا نژادى دسته بندى مى شوند براساس ادیان نیز تقسیم پذیرند; زیرا عناصر فرهنگى ادیان چونان روحى فناناپذیر در پیکره هر تمدّن حلول کرده اند. پس به هیچ روى نمى توان نقش سازنده و اثرگذار دین را در تاریخ تمدّن انسان نادیده انگاشت.
دیوید هیوم در بررسى تاریخ طبیعى دین مى نویسد:
(اگر در پژوهش مسائل اجتماعى عامل دین را از یاد ببریم
بخش بزرگى از تاریخ و تمدّن و میراث فرهنگى جامعه را باید کنار بگذاریم.)25
این حقیقتِ تاریخى; یعنى پیوند ناگسستنى دین و تمدّن از نگاه معرفت شناسانه به هر کدام نیز به دست مى آید. تمدّن پدیده اى است که از عقل و علم و وجدان و اخلاق و به کارگیرى تواناییهاى انسانها در پیوند با محیط و طبیعت و از کنش و واکنش میان آنها پدید مى آید.
دین نه تنها باهر یک از این عناصر پیوند نزدیک دارد که همه آنها در متن دین جاى دارند و از مبانى قوام بخشِ آن به شمار مى روند.
شناختى که از راه ادیان به دست مى آید بخش مهمى از تمدّنها را تشکیل مى دهد. اگر وجه فرهنگى و زیرساختهاى فکرى و عقلى تمدّنها وصف و به درستى روشن شود و یا رهیافتهاى اصلى و راستینى که تمدّنها براى بشر داشته اند بررسى شود مى بینیم دین و تمدّن هم در عناصر بنیادین و هم در دستاوردها و کارکردهاى انسانى داراى وجوه مشترکى هستند که براساس آنها پیوندشان سخت و استوار گردیده است. همین اشتراکها و هم گراییهاى ذاتى و ساختارى سبب شده در بستر زندگى یک سیر موازى و نزدیک به یکدیگر داشته باشند.

سیر موازى تکامل دین و تمدّن

از روزى که صورت نوعى انسان و توان مسؤولیت پذیرى او با آفرینش حضرت آدم(ع) آغاز شد دین و تمدّن در یک فرایند تکاملى همگام و پیوسته جلو آمده اند. تاریخ بعثتها و ادیان نشان مى دهد که آنها فرهنگ و تمدّن بشر را گام به گام به جلو رانده اند. در چشم انداز تاریخ نیز بشرى را مى بینیم که هر چه منحنى رشد و تکامل او بالا رفته به دین و شریعتى کامل تر از شریعت پیشین بستگى خاطر پیدا کرده است.
در این باره اگر بخواهیم واقعیتهاى تاریخ را جست وجو کنیم بهتر است از
چشم انداز قرآن سیر تکامل ادیان و شریعتها را در نگاهى کلى و گذرا مورد بررسى قرار دهیم. قرآن استوارترین و صادق ترین متنى است که محتواى شریعتها و وحى پیامبران را براى ما بازگفته است.
امّا پیش از آن لازم است به گفتمانى اشاره کنیم که در اساس مى توان دین و تمدّن را مشمول قانون تکامل دانست یا خیر.
پژوهش گران تاریخ ادیان در این که آیا دین از آغاز پیدایش سیر تکاملى داشته یا از ابتدا کامل بوده است دو دیدگاه دارند:
گروهى بر این نظرند که دین در چهره خرافى و بت پرستى ظهور کرد و پس از قرنها تطوّر و تکامل سرانجام بشر به اعتقاد توحیدى دست یافت. شمارى دیگر باور به آفریدگار بزرگ و خداى یگانه را دیرین و کهن ترین باور بشر مى دانند و شرک و بت پرستى را پدیده اى بیرونى و روى داده بر ساحَت دین و کژ راهه روى از اصلِ دیندارى مى شمارند.26
اگرچه در یک نگاه کلى به تاریخ عمومى دین در جامعه هاى بشرى این دو دیدگاه در خور انگار است. ولى این که حرکت روبه کمال ادیان الهى و آسمانى; یعنى حرکت از مرحله ساده و قلمرو محدود به مرحله ژرف تر و فراگیر وجود داشته است و آیینها و دینهاى آسمانى با وجود پاره اى اختلافها کامل کننده و تمام کننده یکدیگر بوده اند جاى انکار نیست.
وقتى پیامبرى در جامعه اى برانگیخته مى شد که جامعه از ساختار اجتماعى و فرهنگى بسیار ساده اى برخوردار بود و مردمان آن روزگار درمرحله پایین از اندیشه و تفکر به سر مى بردند. روشن است که در چنان جامعه اى امکان طرح گسترده احکام یا ارائه آموزه هاى بلند و ژرف دینى نبوده است. اما کم کم که ساختار اجتماعى جامعه پیچیده تر مى شد و مردم در ساحت فرهنگ و اندیشه رشد مى یافتند پیامبر جدید با شریعت کامل تر برانگیخته مى شد و سازوار با فرهنگ و مدنیت آنان وحى فرو فرستاده مى شد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى

دانلود مقاله کامل درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

اختصاصی از یاری فایل دانلود مقاله کامل درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى


دانلود مقاله کامل درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 26
فهرست و توضیحات:

اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

خدا شناسى

1 - نظرى به جهان از راه هستى و واقعیت - ضرورت وجود خدا

2 - نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان

3 - ذات و صفت

4 - معنى صفات خداوندى

5 - توضیح بیشتر در معنى صفات

6 - صفات فعل

7 - قضا و قدر

8 - انسان و اختیار

پیغمبر شناسى

1 - بسوى هدف - هدایت عمومى .
2 - هدایت خصوصى .
3 - خرد و قانون .
4 - شعور مرموزى که وحى نامیده میشود .
5 - پیغمبران و عصمت نبوت .
6 - پیغمبران و دین آسمانى 7 - پیغمبران و حجت وحى و نبوت .
8 - شماره پیغمبران خدا .
9 - پیغمبران اولوالعزم صاحبان شریعت .
10 - نبوت محمد (ص ) .
11 - پیغمبر اکرم (ص ) و قرآن .

 

اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

خدا شناسى

1 - نظرى به جهان از راه هستى و واقعیت - ضرورت وجود خدا

درک و شعور انسان که با پیدایش او توأم است در نخستین گامى که برمیدارد هستى خداى جهان و جهانیان را بر وى روشن میسازد .
زیرا برغم آنان که در هستى خود و در همه چیز اظهار شک و تردید میکنند و جهان هستى را خیال و پندارمینامند ما میدانیم یکفرد انسان در آغازپیدایش خود که با درک و شعور توأ م است , خود و جهان را مییابد یعنى شک ندارد که ( او هست و چیزهاى دیگرى جز او هست ) و تا انسان انسان است این درک و علم در او هست و هیچگونه تردیدى بر نمیدارد و تغییر نمیپذیرد .
این واقعیت و هستى که انسان در برابر سوفسطى و شکاک اثبات میکند ثابت است و هرگز بطلان نمیپذیرد یعنى سخن سوفسطى و شکاک که در حقیقت نفى واقعیت میکند هرگز و هیچگاه درست نیست پس جهان هستى واقعیت ثابتى دربر دارد .
ولى هر یک از این پدیده هاى واقعیت دار که در جهان میبینیم دیر یا زودواقعیت را از دست میدهد و نابود میشود و از اینجا روشن میشود که جهان مشهود و اجزاء آن خودشان عین واقعیت ( که بطلان پذیر نیست ) نیستند بلکه بواقعیتى ثابت تکیه داده با آن واقعیت , واقعیتدار میشوند و بواسطه آن داراى هستى میگردند و تا با آن ارتباط و اتصال دارند با هستى آن هستند و همین که از آن بریدند نابود میشوند  ما این واقعیت ثابت بطلان ناپذیر را ( واجب الوجود ) خدا مینامیم .

2 - نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان

راهى که در فصل گذشته براى اثبات وجود خدا پیموده شد , راهى است بسیار ساده وروشن که انسان با نهاد خدادادى خود آن را میپیماید و هیچگونه پیچ و خم نداردولى بیشتر مردم بواسطه اشتغال مداوم که بمادیات دارند و استغراقى که در لذائذ محسوسه پیدا کرده اند رجوع بنهاد خدادادى و فطرت ساده و بیآلایش برایشان بسیار سخت و سنگین میباشد .
از این روى اسلام که آئین پاک خود را همگانى معرفى میکند و همه را در برابرمقاصد دینى مساوى میداند اثبات وجود خدا را با اینگونه مردم از راه دیگر در میان مینهد و از همان راهى که فطرت ساده را از توجه مردم بدور داشته با ایشان سخن گفته خدا را میشناساند .
قرآن کریم خدا شناسى را از راههاى مختلف بعامه مردم تعلیم میدهد و بیشتر از همه افکارشان را به آفرینش جهان و نظامى که در جهان حکومت میکند معطوف میدارد و به مطالعه آفاق و انفس دعوت مینماید زیرا انسان در زندگى چند روزه خود هر راهى را پیش گیرد و در هر حالى که مستغرق شود از جهان آفرینش و نظامى که در آن حکومت میکند بیرون نخواهد بود و شعور و ادراک وى از تماشاى صحنه شگفت آور آسمان و زمین چشم نخواهد پوشید .
این جهان پهناور هستى که پیش چشم ما است ( چنانکه میدانیم ) هر یک ازاجزاء آن و مجموع آنها پیوسته در معرض تغییر و تبدیل میباشد و هر لحظه در شکل تازه و بیسابقه اى جلوه میکند .
و تحت تأ ثیر قوانین استنثاء ناپذیر لباس تحقق میپوشد و از دورترین کهکشانها گرفته تا کوچکترین ذره اى که اجزاء جهان را تشکیل میدهد هر کدام متضمن نظامى است واضح که با قوانین استثناء ناپذیر خود بطور حیرت انگیزى در جریان میباشدو شعاع عملى خود را از پستترین وضع بسوى کاملترین حالات سوق میدهد و به هدف کمال میرساند .
و بالاتر از نظامهاى خصوصى نظامهاى عمومیتر و بالاخره نظام همگانى جهانى که اجزاء بیرون از شمار جهان را بهمدیگر ربط میدهد و نظامهاى جزئى را بهم میپیوندد و درجریان مداوم خود هرگز استثناء نمیپذیرد و اختلال برنمیدارد .
نظام آفرینش اگر انسانى را مثلا در زمین جاى میدهد ساختمان وجودش را طورى ترکیب میکند که با محیط زندگى خود سازش کند و محیط زندگى ویرا طورى ترتیب میدهد که مانند دایه اى با مهر و عطوفت بپرورشش پرداخته آفتاب و ماه وستارگان و آب و خاک و شب و روز و فصول سال و ابر و باد و باران و گنجینه هاى زیر زمینى و روى زمین و بالاخره همه سرمایه نیروى خود را در راه آسایش و آرامش خاطر وى گذاشته بکار میبندد .
ما چنین ارتباط و سازشى را میان هر پدیده و میان همسایگان دور و نزدیک و خانه اى که در آن زندگى میکند مییابیم .
اینگونه پیوستگى و بهم بستگى در تجهیزات داخلى هر یک از پدیده هاى جهان نیز پیدا است .
آفرینش اگر براى انسان نان داده براى تحصیل آن پاى و براى گرفتن آن دست و براى خوردن آن دهان وبراى جویدن آن دندان داده است و آن را با یک رشته وسائلیکه مانند حلقه هاى زنجیر بهم پیوسته اندبهدف کمالى این آفریده ( بقاء و کمال ) مرتبط ساخته است .
دانشمندان جهان تردید ندارند که روابط بیپایان که در اثر تلاش علمى چندین هزارساله خود بدست آورده اند طلیعه ناچیزى است که از اسرار آفرینش که دنباله هاى تمام نشدنى بدنبال خود دارد و هر معلوم تازه اى مجهولات بیشمارى را به بشر اخطار میکند .
آیا میتوان گفت این جهان پهناور هستى که سرتاسر اجزاء آن جدا جدا و در حال وحدت و اتصال با استحکام و اتفاق حیرت انگیز خود از یک علم و قدرت نامتناهى حکایت میکند , آفریدگارى نداشته و بیجهت و سبب بوجود آمده است ؟ آیا این نظامهاى جزئى و کلى و بالاخره نظام همگانى جهانى که با ایجاد رابطه هاى محکم و بیشمار جهان را یکواحد بزرگ قرار داده و با قوانین استثناء ناپذیر و دقیق خود در جریان است همه و همه بدون نقشه و بحسب اتفاق و تصادف بوده ؟ 

البته فردى که هر حادثه و پدیده اى را بعلت و سببى نسبت میدهد و گاهى براى پیدا کردن سببى مجهول روزگارها با بحث و کوشش میگذراند و دنبال پیروزى علمى میگردد فردى که با مشاهده چند آجر که با نظم و ترتیب روى هم چیده شده نسبت آنرا بیک علم و قدرتى میدهد و اتفاق و تصادف را نفى کرده بوجود نقشه و هدفى قضاوت مینماید هرگز حاضر نخواهد شد جهان را بیسبب پیدایش , یا نظام جهان را اتفاقى و تصادفى فرض کند .
پس جهان با نظامى که در آن حکومت میکند آفریده آفریدگار بزرگى است که با علم و قدرت و بیپایان خود آن را بوجود آورده و بسوى هدفى سوق میدهد و اسباب جزئیه که حوادث جزئیه را در جهان بوجود میآورند همه بالاخره باو منتهى میشوند و از هر سوى تحت تخسیر و تدبیر وى میباشند هر چیزى در هستى خود نیازمند باوست و او بچیزى نیازمند نیست و از هیچ علت و شرطى سرچشمه نمیگیرد .

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

مقاله - ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران /مجموعه سخنرانى های استاد شهید مطهری

اختصاصی از یاری فایل مقاله - ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران /مجموعه سخنرانى های استاد شهید مطهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله - ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران /مجموعه سخنرانى های استاد شهید مطهری


مقاله - ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران /مجموعه سخنرانى های استاد شهید مطهری

لینک دانلود "MIMI file" پایین همین صفحه 

تعداد صفحات "43"

فرمت فایل : "word"

بخشی از  فایل  :

 

سخنرانى در مسجد الجواد

 

تذکر: این مقاله مجموعه چند سخنرانى استاد شهید در مسجدالجواد است که در فروردین ماه پنجاه و هشت ایراد گردید و ازجمله آخرین کنفرانسهاى عمومى آن مرحوم به حساب مى‏آید. از آنجا که پاره‏اى از نکات طرح شده در این مجموعه گفتار،باآنچه که ایشان در مسجد فرشته بیان کرده‏اند،مشترک بوده است،لذا مواردى را که در سخنرانیهاى مسجد فرشته ذکر گردیده‏بصورت پاورقى به این مقاله اضافه کرده‏ایم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در آغاز سخن به مضمون یک آیه از آیات کریمه قرآن اشاره‏میکنم که در حکم دیباچه این بحث‏خواهد بود.خداوند رحمان‏در سوره مبارکه مائده میفرماید:

 

الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون... (1)

 

آیه خطاب به مسلمانان میفرماید:اکنون دیگر کافران ازدین شما نا امید شده‏اند.آنها ناامیدند از اینکه بتوانند با دین شمامبارزه کنند.دشمنان شما شکست قطعى خورده‏اند و دیگر از ناحیه آنها خطرى شما را تهدید نمیکند.اما امروز که روز پیروزى است‏باید از چیز دیگرى ترس داشته باشید و آن ترس از منست.

 

مفسرین در تفسیر این آیه گفته‏اند منظور این است که ازاین پس خطر از درون شما را تهدید میکند نه از بیرون.یعنى که‏خطر بکلى رفع نشده بلکه تنها خطر دشمن خارجى از میان رفته‏است.

 

«از خدا ترسیدن‏»که در آیه آمده است‏بمعناى ترس ازقانون خداست،ترس از آنکه خداوند،نه با فضلش،بلکه با عدلش‏با ما رفتار کند.در دعاى ماثور از امام على(ع)میخوانیم:یا من‏لا یخاف الا عدله...اى کسیکه ترس از او ترس از عدالت اوست. در یک نظام عادلانه که در آن حقیقتا هیچ ظلم و اجحافى نسبت‏به‏هیچکس صورت نمیگیرد،انسان تنها از اجراى عدالت است که‏میترسد.ترس او از این خواهد بود که مبادا خطائى مرتکب شودکه مستحق مجازات گردد. اینست که میگویند ترس از خدا درنهایت امر بر میگردد به ترس از خود،یعنى به ترس از تخلفات وجرائم خود.

 

آنجا که میفرماید اى مسلمانان،در آستانه پیروزى و شکست‏خصم،دیگر از دشمن بیرونى نترسید،بلکه از دشمن درون ترس‏داشته باشید،به یک معنا با آن حدیث معروف که پیغمبر اکرم‏خطاب به جنگاورانى که از غزوه‏اى برمیگشتند بیان فرمود،ارتباطپیدا میکند.پیغمبر در آنجا فرموده بود:شما از جهاد کوچکترباز گشتید اما جهاد بزرگتر هنوز باقى است (2) .

 

مولوى میگوید:

 

اى شهان کشتیم ما خصم برون مانده خصمى زان بتر در اندرون

 

آیه‏اى که برایتان تلاوت کردم همراه آیه یازده از سوره رعد ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم... (3) اساس و بنیان‏مناسبى را تشکیل میدهند براى تحلیل تاریخ اسلام.

 

بررسى تاریخ اسلام نشان میدهد که بعد از وفات پیغمبرمسیر انقلاب اسلامى که آن حضرت ایجاد کرده بود عوض شد.دراثر رخنه افراد فرصت طلب و رخنه دشمنانى که تا دیروز با اسلام‏میجنگیدند،اما بعدها با تغییر شکل و قیافه خود را در صفوف‏مسلمانان داخل کرده بودند،مسیر این انقلاب و شکل و محتواى‏آن تا حدود زیادى عوض گردید،بدین ترتیب که از اواخر قرن اول‏هجرى،تلاشهائى آغاز شد تا از این انقلاب ماهیت اسلامى یک‏انقلاب ماهیتا قومى و عربى تعبیر بشود.وارثان میراث پیامبر به‏عوض این که اعتقاد داشته باشند که این اسلام و ارزشهاى اسلامى‏بود که پیروز گردید و بعوض آنکه به حفظ و تداوم دستاوردهاى‏انقلاب اسلامى با همان معیارها و با همان اصول اعتقاد داشته‏باشند،اعتقاد پیدا کردند به اینکه انقلاب ماهیتى قومى و عربى‏داشته و این ملت عرب بوده است که با ملل غیر عرب جنگیده وآنها را شکست داده است.بدیهى است که همین امر براى ایجادشکاف در درون جامعه اسلامى کافى بود.

 

در برابر این جریان گروهى به حق ادعا کردند که آنچه شمابعنوان اسلام مطرح میکنید اسلام واقعى نیست،زیرا در اسلام‏حقیقى،مسائل قومى و نژادى محلى از اعراب ندارد.از سوى دیگرگروهى نیز این مسئله را مطرح کردند که حالا که پاى قومیت در میان است چرا قوم عرب؟چرا ما نباید سرورى و آقائى داشته باشیم؟ به این ترتیب نطفه جنگهاى قومى و نژادى و یا به اصطلاح امروزناسیونالیستى و راسیستى در میان امت مسلمان بسته شد.

 

تاریخ دو سه قرن اولیه اسلام،مالامال از جدالها و نزاعهابین نژادهاى عرب،ایرانى،ترک،اقوام ما وراء النهر و...است. در ابتدا،در دوره بنى امیه،نژاد عرب روى کار آمد.بنى عباس که‏به خلافت رسیدند،با آنکه عرب بودند اما چون با بنى امیه ضدیت‏داشتند،ایرانیها را تقویت کردند و زبان و خط فارسى را رواج‏دادند.بعدها متوکل عباسى،هم بدلیل آنکه پیوندى با نژادترک پیدا کرده بودند (4) و هم از آن جهت که میخواست‏خودش‏را از شر ایرانیها خلاص کند ترکها را بر امور مسلط کرد،و اعراب‏و ایرانیها را زیر دست قوم ترک قرار داد.

 

امروز نیز ما درست در وضعى قرار داریم نظیر اوضاع ایام آخرعمر پیامبر،یعنى وقتى که آیه الیوم یئس الذین...نازل شد.پیام ‏قرآن به ما نیز این است که حالا که بر دشمن بیرونى پیروز شده ‏ایدو نیروهاى او را متلاشى کرده‏ اید،دیگر از او ترسى نداشته باشید،بلکه اکنون باید از خود ترس داشته باشید،از منحرف شدن نهضت‏ و انقلاب است که باید ترس داشته باشید.اگر ما با واقع بینى و دقت‏کامل با مسائل فعلى انقلاب مواجه نشویم و در آن تعصبات وخودخواهى‏ها را دخالت دهیم،شکست انقلابمان بر اساس قاعده‏«و اخشون‏»و براساس قاعده‏«ان الله لا یغیر...»حتمى الوقوع خواهد بود،درست‏به همانگونه که نهضت صدر اسلام نیز بر همین اساس‏با شکست روبرو شد.

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله - ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران /مجموعه سخنرانى های استاد شهید مطهری