رمان وودی(woody)
نویسنده: نوشین زرگری
بخشی از کتاب:
"...تو چشمهاش برق آدمهای دیوانه را میدیدم. گفتم اهل کجایی؟ گفت دانمارک و آخرش گفت «مهم نیست از کجا میآیی مهم این است که راهت را گم نکنی» و بلند شد که برود اما پاهایش پیچید تو هم و با سر رفت تو نردههای سرسره قرمز. دویدم دنبالش و پیرهنش را کشیدم. گفت چیزی شده خواهر؟ گفتم نه برادر فقط پول این رفتن و رفتنت را از کجا میاوری؟ گفت «وقتی راه بیفتی پول بیاهمیتترین چیز است اما بهرحال کارت اعتباری پدرم را برداشتم» ..."
رمان وودی - نوشین زرگری